س. لیتلتون ترجمه ی بهار مختاریان
هرچند نمی توان بنونیست را، به واقع، “هوادار” دو مزیل (G. Dumézil) نامید – زیرا در مواردی از کار او انتقاد کرده است- اما از نخستین پشتیبانان دومزیل به حساب می آید. باید به یاد داشت که بنونیست (E. Benveniste)(1932) نخستین کسی بود که از نظر دومزیل (۱۹۳۰) در مورد سه گانه بودن ساختار طبقاتی ایران باستان پیروی کرد. براساس این نظر، جامعه ی ایران باستان متشکل از سه طبقه ی روحانیان (āthravan-)، جنگجویان (raθaēštar-)، و کشاورزان (vāstriyō.fšuyant-) بوده و طبقه ی صنعتگران (hūitiš-) بعدتر به آن افزوده شده است. این تأیید بی طرفانه از پژوهش های پیشتازانۀ دومزیل تآثیری بنیادین بر اندیشه ی او داشت. بعدها بنونیست در “سنت های هند و ایرانی دربارۀ طبقات اجتماعی” (۱۹۳۸) این نظریه را گسترش داد تا، علاوه بر ایران باستان، جامعه ی هندی و سکائی را نیز دربرگیرد. به این ترتیب، نظریه ی سه گانگی، در پیوند با پژوهش های دومزیل – دست کم تا آنجا که به جامعه ی هندوایرانی مربوط است – به خوبی تثبیت شد.
نوشتههای مرتبط
اما نباید پنداشت که این دو بر سر همه چیز توافق داشته اند. بنونیست در ” سنت های هند و ایرانی دربارۀ طبقات اجتماعی” فرضیه ی دومزیل (نک دومزیل ۱۹۳۰) را به چالش می گیرد؛ براساس این فرضیه، پسران تارگیتائوس (Targitaos) به ترتیب سه لایۀ موروثی هندواروپائی را به گونه ای که در جامعه ی سکائی بازتاب یافته است، نشان می دهند. هرچند که بنونیست تفسیر دومزیل از اشیاء زرین ِ فروافتاده از آسمان را به عنوان نماد تقسیم سه تائی کل جامعه ی سکائی می پذیرد و آن را گواهی بر یک جهان بینی کهن ِ “هند و ایرانی مدار” می داند، معتقد است که این پسران، نیاکان افسانه ای بخش های قومی یا قبیل ای سکائی هستند. بحث بر سر نقش پسران تارگیتائوس هنوز ادامه دارد. دومزیل تا سال ۱۹۵۸ بر تفسیر خود از کولاکسئیس (Kolaxaïs)، دو برادر بزرگترش و سه شیئ زرین پافشاری می کرد، اما اخیراً به موضع اصلی خود بازگشته است.
در میان کمک های دیگر بنونیست، در گسترش نظام سه تائی، می توان از دو مقاله ی ارزشمندی نام برد که در سال ۱۹۴۵ منتشر کرده است. یکی، “آموزه های پزشکی هند و اروپائی” که به امکان وجود روش سه گانه ی پزشکی در جوامع هندواروپائی زبان باستان که روشی سه گانه در تشخیص و درمان بیماری و دیگر ناراحتی های جسمی ست، می پردازد. از لحاظ زبان شناسی این آموزه ها از ریشۀهند و اروپایی *med نشات گرفته که در یونانی به صورت μέδομαι (medomai)، ایرلندی کهن midiur «قضاوت کردن»، گوتی mitan «اندازه»، ارمنی mit «اندیشیدن»، قس اوستایی vī-mad و لاتین medeor، موجود است و در واقع معنای ضمنی ویژه ای برای «پرستاری بیمار» منظور است. شاهدی دیگر را در اوستا می توان یافت که پزشکی را به “کارد- پزشکی” (kereto-baēšaza-)، “گیاه- پزشکی” (urvarō-baēšaza-)، و “جادو- پزشکی” (mąthrō-bašāza) بخش می کند و در پیندار (Pindar) (Pythian Odes, 3.40-55)، آنجا که آسکلپیوس (Asklepios) بیمارانی را که از جراحت، زخم و خستگی رنج می کشند با جادو، جراحی و دارو معالجه می کند. در ریگ ودای ۱۰.۳۹.۳، گفته می شود که ناساتیا ها (Nāsatyas) شفا دهنده ی کوران، مبتلایان به کم غذائی و شکستگی استخوان هستند. تمام این ها به نظر بنونیست به توزیع سه تائی دردها و درمان ها بر اساس سه کارکرد: جراحات، کوری (بخصوص کوری پیامبران)، و دیگر ناراحتی های مشابه، با جادو درمان می شوند و به کارکرد نخستین تعلق دارند؛ زخم ها، شکستگی ها، و نظائر آن با جراحی درمان می شوند و به کارکرد دوم تعلق دارند؛ خستگی، کم غذائی، و بیشتر بیماری های تحلیل برنده بوسیله ی داروها، گیاهان، و معجون ها و نظائر آن ها در مان می شوند و به کارکرد سوم تعلق دارند. این شاهد دیگری است از سه گانگی ایدئولوژیک هندواروپائی، شاهدی که مورد استفاده دومزیل قرارگرفته است.
دومین مقاله ی اودر سال ۱۹۴۵، “نمادگرایی اجتماعی در فرهنگ های یونانی- ایتالیائی”، مقدار قابل توجهی از اطلاعات مربوط به سه گانگی رومی را که دومزیل در آن زمان جمع آوری کرده بود (نک a1949)، تحکیم بخشید. بنونیست، با بررسی لوحه های مشهور اومبری (Umbrian) که در ایگوویوم (Iguvium) یافت شده اند، نشان می دهد که صورت بندی nerf (فرمانروایان)، arsmo (روحانیان)، ueiro (مردان)، pequo (گله ها)، castruo (مزرعه ها)، و frif (میوه ها)، فهرست مرسوم اشخاص و پدیده هائی است که سه کارکرد را نمایندگی می کنند. به همین ترتیب، خدایان سه گانه ی اومبری، جو (Juu-)، مارت (Mart-)، وفیون (Vofion(o)) به طور دقیق با خدایان سه گانه ی رومی، ژوپیتر (Jupiter)، مارس (Mars)، و کوئیرینوس (Quirinus) همخوانی دارند. درحالی که دومزیل در مورد رابطه ی سه گانه های رومی و اومبری پیشتر به همین نتیجه رسیده بود، بنونیست بار دیگر به طور مستقل به همین موضوع پرداخت و نتیجه ای مشابه به دست آورد.
بنونیست پس از این در “شکوه کشاورزی در رم” به تحلیل نیایشی از “کشاورزی” (De agricultura) کاتو (Cato) (141) می پردازد که درخواستی است از مارس برای “جلوگیری، دفع، ازبین بردن” سه مصیبتی که در ارتباط با کارکردشان طبقه بندی می شوند (۲): طاعون (نخستین کارکرد؛ که با ورد دور کردنی است)، کاهش جمعیت و ویرانی (کارکرد دوم؛ که از طریق نیروی جنگاور دورکردنی است)، و خرابی محصول و آفت زدگی (کارکرد سوم؛ که با روش های صحیح کشاورزی دور شدنی است).
سرانجام، اشاره می کند که در دین رومی خوک در ارتباط با تلوس (tellus) (“زمین” نمودار کارکرد سوم) مقدس است، گاو نر در ارتباط با مارس و گوسفند با ژوپیتر و این که χοή یونانی شامل شراب برای جنگجو، عسل برای روحانی، و شیر برای چوپان یا کشاورز.
بنونیست، در ارتباط با کار دومزیل، در دو دهه ی آخر، به نسبت، کم منتشر کرده است؛ آثارش بیشتر به مراحل اولیه ی تطور نظام مورد بحث تعلق دارند. با این همه باید تأکید کرد که او و دومزیل از همان روزهائی که شاگرد مَیه (Meillet) بودند، همکاری نزدیک داشتند؛ بنا بر این نفوذ او را بر دومزیل، بخصوص در مرحلۀ شکل گیری، نمی توان دست کم گرفت. در حقیقت، بجا است گفته شود که بدون پشتیبانی بنونیست و بدون پذیرش اصل بنیادین اجتماعی و اسطوره ای سه گانگی از سوی او، نظریه های دومزیل به این سرعت شکل نمی گرفتند؛ و به این وسعت پذیرفته نمی شدند.
۱) این نوشته ترجمه ای است از: Littleton, S., 1973, The new Comparative Mythology, pp.153-156.
۲) بنونیست در مقاله ای از سال ۱۹۳۸ به بلاهای سه گانۀ مشابهی در ایران باستان اشاره دارد، یعنی به نوشته ی معروف بیستون که از اهورمزدا می خواهد تا سرزمین را از دروغ، دشمن و خشکسالی (سال بد) بپاید.