انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

برو بچه های شیکاگو اندیشه ی حقوقی را به ابتذال کشانده اند

مشخصه ­ی فرهنگ معاصر عبارت است : از کلیت کاذب و جزئیت کاذب . به رغم ظهور کثرت و تنوع ، صنایع فرهنگی محصولات فرهنگی را ذیل کلیت های متفاوتی قرار می دهند. نخست اینکه صنایع فرهنگی تمامی فرهنگ را به صورت کالا و از طریق فرایند عقلایی تولید می کنند. دوم اینکه از لحاظ کارکردی ، تنوع ظاهری کالاهای فرهنگی را به صورت تجارب سرگرم کننده، واقعیت گریزانه و تجدید قوا کننده، یعنی به کارکرد­های یکپارچه تقلیل می دهند. سوم این که این امر از طریق ویژگی های صوری خود ِاعیان و مصادیق فرهنگی محقق می شود و همسانی واقعی ، دوباره در هیئت یک نوع تنوع کاملا ظاهری عرض اندام می کند. تمامی موسسات آموزشی حقوقی هم تنها هدفی که دارند خدمت به جامعۀ حقوقی ایران است!. بایست شهامت به خرج داد و این گزاره­­ ی والتر بنیامین را متعاقب آن گفت : غلبه بر مفهوم پیشرفت و غلبه بر دوره­ ی انحطاط دو روی امری واحدند. امروز واژه هایی مانند پیشرفت، سازندگی و یا رشد کلماتی هستند که بشریت را به فاجعه می کشاند (البته چه بسا که در گذشته نیز اینگونه بوده است) . واژه هایی چون خدمت، اعتلا و بهبود جامعه و اوضاع حقوقی بیشتر یادآور خیانت، ابتذال و سقوط آن می شود؛ اما چرا؟ اما منظور آنان از اندیشه حقوقی و خدمت به جامعه چیست؟

اندیشه­ ی حقوقی آنان کلاس­های آموزشی حضوری و غیر حضوری، مجموعه پرسش های چهار گزینه­ ای، کتاب­های کمک حافظه، کتابهای جامع نکات، فلش کارت­ها، کتاب­های نموداری_درختی و… است (که البته اگر بتوان نام کتاب را بر آنها گذاشت)و چه خدمتی بهتر از این که تمام مسائل حقوقی به صورت نمودار های درختی یا شکلک های گوناگون بتوان ترسیم کرد و النهایه روانه­ ی بازار کرد؟ چه چیزی بهتر از اینکه جای هیچ تاملی باقی نماند و تمام سوالات و نکات به ما عرضه شود؟ ، مشخص است که دیگر نظم نمادین تطابق کاملی با امر واقعی می یابد و انگار نه انگار که چیزی به نام سوژه انسانی وجود دارد که لااقل بتواند از وضع طبیعی به وضع فرهنگی گذر کند و حفره ی شک، تردید و پرسشگری با بمباران گزاره­ های شکلی توخالی پر می شود. ژیژک به نحوی درست بیان می­کند:”حالا چیزی که امروز غایب است همان غایب یا خود غیبت است” بدون تردید شعار خدمت به جامعه حقوقی در یک لفافه­ ی ریاکارانه ­ی کنترل کننده جای می گیرد تا حرفی باشد که نشان تهذیب تلقی گردد، تبلیغات چی های آنان که وانمود می کند در حال تهذیب مشتریانش است آن هم با تکرار اینکه این محصول «چند راه بهتر»عرضه می کند اما هرگز حتی یک راه هم نمی­ گوید، چیزی که می­گوید در خود کتاب­های تالیفی است؛ تنها چیزی که عرضه می­کنند به قول خودشان ساده ساز است:”به عبارتی ساده تر منظور این است که لازم نیست شما به مغزتان فشار آورد و فکر کنید، ما به جای شما فکر می­ کنیم” . این موسسات بیشتر حالت یا موقعیت یک فیلم کالت را پیدا کرده اند، با هوا خواهان پر و پا قرص و ثابت ؛ عده­ ای حتی بوده اند و هستند که سالها در این موسسات عرق ریخته اند و مدام در باتلاق تکرار آزمون ها می غلتند.

حاصل هم وضعیت اسفناک دانشجویان حقوق است؛ آنان به سراغ هیچ غرفه­ ی کتاب غیر حقوقی نمی روند، انتظار آن نمی رود که از ادبیات، فلسفه و جامعه شناسی مطلع باشند؛ این انتظار بسیار زیادی است(مثلا یک دانشجوی حقوق جزا میشل فوکو بخواند یا دانشجوی حقوق خصوصی کافکا!)؛ نه، مساله این است که غالب این متقاضیان این موسسات که امروز سر به فلک کشیده است حتی از مبنای علم حقوق هم بی خبرند. در این موسسات دیگر نه عدالت مهم است ، نه حق و نه اندیشه؛ تنها یک هدف باقی مانده است: موفقیت در آزمون ! و اینجاست که باید گزاره ی کانت را معنا ببخشیم: بدترین ستمی که بر حقوق می رود ، آن است که نافی حقوق ،خود حقوق به شمار آید .

سالهاست که اندیشه­ ی حقوقی در ایران مرده است و بایست خبر مرگ آن را اعلام کرد. مرگ اندیشه­ ی حقوقی حاصل بازار مکاره ­ی موسساتی است که اندیشه­ ی حقوقی را منحصر و محدود به تست ها و نکته ها کرده اند، در هیچ یک از این موسسات خبری از تحلیل نیست، تنها آنچه که هست طراحی سوالهایی است که باید در یک آزمون به درد متقاضیانی بخورد که یا در صف مدرک بگیران کارشناسی ارشد یا دکتری هستند؛ جدا از اینها که تا حدودی می توان با مسامحه با آن برخورد کرد و می توان گفت که حرص و ولع اخذ مدرک دانشگاهی دیگر سالهاست که طبیعی جلوه می­ کند! ، ولی اوضاع زمانی بدتر است و دهشتناک که آزمون وکالت و قضاوت یک مملکت به دست این موسسات بیافتد، در واقع مشکل گسترده و اصلی این است. بازار عرضه و تقاضا هم که داغ شده است چراکه هیچ شهری در ایران نیست که در آن رشته­ی حقوق تدریس نگردد و ما با سیل عظیمی از فارغ التحصیلان حقوقی روبه رو شده ایم که همه آنها به شکل مجلات زرد که صبح تا شب بوق موفقیت را می زنند متقاضی موفقیت در آزمون های مختلف اند. دراین موسسات که بیشتر نقش تولید کننده را دارند؛ کالاهایی که تولید می شوند علی القاعده حالت تضمینی ­ای دارند که در حکم عنصر حیات بخشی در مغز مشتری یا مصرف کننده ی جای می گیرند و مصرف کننده فضایی برای تفکر در او باقی نمی ماند. مصرف کننده باید کالای این موسسات را برای باروری و حیات به خودش تحمیل کند ولی غافل از اینکه از این طریق هرگز باروری اتفاق نخواهد افتاد.

جالب آنجاست این فن بازار و منطق بازار را کاملا نه تنها یاد گرفته ­اند بلکه کاملا تدریس هم می­کنند. این جریان نئولیبرالیزه حتی به رشته­ ی حقوق هم رحم نمی­ کند، امروز “برو بچه­ های شیکاگو”همین موسسات حقوقی­ اند، دیگر اساتید در دانشگاه تدریس نمی­ کنند، شرکت­ های حقوقی برای هر کلاس مبلغی درشت پرداخت می­ کند پس چه نیازی است به دانشگاه؟ نوئمی کلاین در دکترین شوک به نحوی رساتر بیان می­ کند که ارائه­ ی خدمات لازم چنان بازار این شرکت­ها را داغ می­کند که حتی اجازه­ ی هیچ عرضه­ ای را به نهادهای غیر انتفاعی هم نمی­ دهد. امروز همه سریز این موسسات می­ شوند، فرقی هم ندارد دانشگاه آزادی، پیام نوری یا دولتی باشی، تنها مرجع موفقیت همین موسسات شده­ است ، و صد البته مرجع سقوط اندیشه.

 

 

منابع:

نظام بازار؛ لیندبلوم،چارلز، محمد مالجو، نشر نی،چاپ اول، ۱۳۸۸

دکترین شوک: ظهور سرمایه داری فاجعه، کلاین؛نائومی، مهرداد خلیل شهابی، میر محمود نبوی،کتاب آمه، چاپ اول، ۱۳۸۹

 

عروسک و کوتوله، بنیامین؛ والتر، مراد فرهاد پور،امید مهرگان، نشر رخداد نو، چاپ دوم، ۱۳۸۷