انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

بررسی کتاب شهرها و مصرف

نویسنده کتاب؛ مارک جین، مترجم؛ مرتضی قلیچ، انتشارات علمی وفرهنگی

 

تعریف شهرها و مصرف

این کتاب به رابطه متقابل و پویای توسعه شهری و مصرف می پردازد. در جهان امروز ما شاهد روند رو به افزایش شهرنشینی هستیم، به این معنا که جمعیت شهرها روز به روز در حال افزایش است. و ما با مجموعه ای پیچیده از تغییرات در عرصه های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی و فرایندهای فضایی مواجه هستیم که بر تجربه و اشتغالات روزمره ما تاثیر می گذارد. با آنکه این تغییرات و فرایندها مشخصا پدیداری شهری نیستند اما چنین فرایندهایی در شهرها در متمرکزترین حالت رخ می دهد.  رشد سریع شهرها در سرتاسر جهان، هم از لحاظ اندازه و وسعت و هم از لحاظ جمعیت ساکن در آن ها به بازآفرینی فیزیکی وسیع شهرها منجر شده است و مناسبات اجتماعی و فرهنگی نوینی رقم زده است. فضا ها و مکان های جدید ، از جمله مراکز تازه تاسیسی مثل ساختمان های بلند مرتبه و شیک ، آسمان خراشها ، مراکز تفریحی ، گردشگری و حومه های مرفه نشین همگی از رونق شهری حکایت می کنند. همچنین مطالعه شهرها مجراهای مطالعاتی خوبی درباره تغییرات در حوزه زندگی روزمره اجتماعی و فرهنگی ما فراهم می کند. اینکه اوقات فراغت خود را چگونه سپری می کنیم، چه می خوریم و در کجا می خوریم، تعطیلات به کجا می رویم، خریدهایمان را کجا و چگونه انجام می دهیم، چه بپوشیم و چیدمان خانه مان چگونه باشد و امثال آن نقاط عطفی هستند که با میانجی گری آن ها میان شهر و مصرف پیوند تنگاتنگی برقرار می شود. در مقابل، در شهرها نوعی قطبی شدن اجتماعی و فضایی مبتنی بر مفهوم “برخوردارها” که فضاهای جدید و مدرن را اشغال کرده اند و “محرومان” که اغلب در مناطق فقیرنشین زندگی می کنند و تبعیض های مبتنی بر طبقه و قومیت  را به نمایش می گذارد.

اما منظور ما از شهر چیست؟ ما با چند مفهوم از تعریف شهر مواجه هستیم. این مفاهیم در قالب چندین اصطلاح خاص مانند شهر مدرن، شهر پسامدرن، شهر صنعتی، شهر پسا صنعتی قالب بندی می شود که هر کدام دارای ویژگی ها و مولفه های خاص خود می باشد.

این کتاب نشان می دهد که رابطه مصرف و زندگی شهری عنصر محوری پیدایش جامعه مصرفی است. مصرف عموما بطور همزمان به انتخاب، خرید، استفاده و پخش کالاها و خدمات اطلاق می شود. مصرف دربردارنده مجموعه ای از عملکردهایی است که به افراد اجازه می دهد هویت فردی خود را ابراز کرده و خود را به گروهی خاص منتسب کنند. مصرف فقط به کالاهایی که تولید و پخش می شود محدود نمی شود بلکه عقاید، خدمات و دانش، مکان ها، مد، فراغت، هنر، مناظر و صداها نیز مصرف می شوند. بنابراین مصرف نه فقط یک فعالیت یا سرگرمی، که “شیوه زندگی” است.

مایلز از مفهومی با عنوان “پارادوکس مصرف” صحبت می کند. به این معنا که مصرف هم توانمند ساز و هم محدود کننده است. مصرف به ما نوعی احساس کنترل و اطمینان می دهد، احساسی مبنی بر اینکه می توانیم خودمان باشیم. از سوی دیگر محدودیت های قدرتمند اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و حتی فضایی نیز بوجود می آورد. یعنی ما فقط می توانیم آنچه را که توان اقتصادی اش را داریم خرید کنیم و به علاوه به خاطر قراردادهای قانونی، اجتماعی و فرهنگی محدود شده ایم.

مصرف و شهر مدرن

در این جا ما رابطه بین مصرف و توسعه مدرنیته و شهر مدرن بعنوان نماد این پیشرفت خواهیم پرداخت.

نویسنده رابطه ای میان شهر مدرن و مصرف با تجربه فرد و نگریستن به هویت و فردیت خویش برقرار می کند و معتقد است که در شهر مدرن افراد دیگر تحت قیمومیت سنت قرار ندارد بلکه در معرض تغییر و دگرگونی دائمی و رشد فرهنگ مصرفی قرار می گیرند. بنابراین تجربه مصرف گرایی با ساختن شهر مدرن عجین شده است.

اقتصاد مصرف کننده ریشه در سنت تاریخی قرن هفدهم دارد، در این دوره مشاهده می شود که بازارها، فروشگاه ها و کارناوال ها به نقاط اصلی جهت مصرف و گذران اوقات فراغت در سرتاسر اروپا مبدل شدند و بعد ها در قرن هجدهم از رهگذر تقاضا برای کالاهای مصرفی مثل ظروف سفالی، جواهرات، دکمه ها و سنجاق های زینتی تولید کنندگان به طور فزاینده ای رشد کردند. اما نکته مهم اینکه این توسعه سریع بیش از هر چیز در نواحی شهری  از طریق گسترش شبکه های کانال ها و جاده ها و از فعالیت اقتصادی و فرهنگی ملل اروپایی قدرتمند رخ داد. بنابراین از رهگذر صنعتی شدن سریع در قرن هجدهم و ظهور تولید انبوه بود که بذرهای افشانده شده جامعه مصرفی در برهه های نخستین تاریخ بطور کامل شکوفا شد.

تورشتاین وبلن در سال ۱۸۹۹ اولین جامعه شناسی است که به توصیف اهمیت مصرف در زندگی مدرن پرداخته است. او پیوندی میان مصرف و منزلت و جایگاه اجتماعی برقرار می کند و به ثروتمندان نوکیسه ای اشاره می کند که به توانایی شان برای خرید کالاها به منظور نشان دادن ثروت و موفقیت شان تاکید می کنند. درواقع مصرف به ابزاری در جهت بنیان گذاری ظهور قشربندی اجتماعی جدیدتر مبدل شد. وبلن بر اینکه ساختار اجتماعی به رفتارهای مصرفی نمایشی متکی شده است تاکید می کند و بر همین اساس نظام دقیقی از رتبه و درجه را شناسایی می کند که از طریق مصرف جاگاه فرد در نظام سلسله مراتب طبقاتی تعیین می شود.

جورج زیمل نیز نظریه پرداز دیگری است که به اهمیت مصرف در زندگی اجتماعی مدرن اشاره می کند. او تاکید می کند که به موازات اینکه شهر رشد می کند، مصرف نیازهای اجتماعی و روانی ساکنانش را ارضا می کند و مد را به عنوان عنصری در نظر می گیرد که افراد از آن برای حد و مرز گذاری اجتماعی و به رخ کشیدن برتری اجتماعی خود و در عین حال جداسازی خود از طبقات دیگراستفاده می کنند.

اما برای تئوریزه کردن مفهوم مصرف لازم است که افکار کارل مارکس نیز مورد بررسی قرار بگیرد. هرچند که او بیشتر به نظریه پردازی در حوزه نقش تولید در جامعه سرمایه داری مشغول بود. مارکس بر مفهوم “کالایی شدن” در نظام سرمایه داری اشاره می کند و معتقد است که همه ابعاد زندگی اجتماعی تحت سیطره قانون بازار قرار گرفته و علاوه بر کالاها و خدمات، مردم و روابط اجتماعی نیز به ارزش پولی تقلیل یافته است. جان مایه بحث اینجاست که کارگران به طور اجباری به مصرف کنندگان محصولاتی مبدل شده اند که خود یا همنوعانشان تولید کرده اند. کارگران از رهگذر دریافت حقوق و دستمزد و گرفتار شدن در فرهنگ مصرفی، چرخ های نظام سرمایه داری را به حرکت در می آورند.

در این میان اعضای مکتب فرانکفورت نیز بر مفهوم “صنعت فرهنگ” اشاره می کنند و به این نکته پرداخته اند که چگونه تولید مصنوعات فرهنگی مثل موسیقی و ادبیات، کارگران را با جامعه سرمایه داری همسو کرده است. بر اساس این رویکرد، صنعت فرهنگ به توده ها تحمیل می شود و مردم به مصرف کنندگان منفعل محصولاتی مبدل می شوند که نیازهای واقعی شان را برطرف نمی سازد. این فرهنگ توده ای؛ خرید کردن، تماشای فیلم و گوش دادن به موسیقی باعث می شود کارگران از ملالت و خستگی نظام سرمایه داری رهایی یابند. بنابراین فرهنگ توده ای برای نگهداشت نظام سرمایه داری مولفه ای با اهمیت است. این مباحث عمدتا به نحوه گذران اوقات فراغت کارگران متمرکز بود و پرسش بزرگ برای بورژوازی این بود که چگونه خرابکاری های طبقه کارگر از جمله نوشیدن بیش از حد الکل، ورزش های خشن و فحشا را در مکان های عمومی از بین ببرند و نظم عمومی را خارج از ساعات کار حفظ کنند و در عین حال توان تولید و بهره وری طبقات کارگری در زمان ساعات کاری افزایش بدهند. بنابراین این مباحث منجر به اجرای سیاست هایی که مجموعه خاصی از فعالیت مصرفی مثل بهداشت، آموزش، مصرف خانگی و ایجاد کارگرانی وارسته، مولد و عاقل شد. این امور با مجموعه وسیعی از اقدامات، از احداث کتابخانه و موزه ها و حمام های عمومی گرفته تا افزایش تفریحات و سرگرمی برای طبقات کارگر و همچنین گسترش حمل و نقل عمومی برای رساندن مردم از خانه به محیط کار و مراکز خرید، تسهیل می شد. بنابراین این دغدغه ها و تضاد های طبقاتی خودشان را در توسعه فیزیکی شهر مدرن نیز نشان دادند. هرچند که ایدئال های بورژوازی از شهرنشینی نوعی تلاش برای بیرون راندن طبقات کارگر از نواحی مرکزی شهر و این خدمات به منظور سر به راه کردن آنان بود. اما در عین حال از لحاظ توسعه انباشت سرمایه داری، با هدف بهبود بهره وری صورت می گرفت.

پیدایش جهانی شهرنشینی مدرن با ظهور انقلاب صنعتی فنون تولید فوردیست همراه بود. یعنی رشد اقتصادی پایدار و مبتنی بر مصرف انبوه. در شهر مدرن تسلط مصرف از طریق تولید فوردیستی از رهگذر تولید کالاهای استاندارد تثبیت شد. از این حیث تولید انبوه فوردیستی مصرف اجتماعی گسترده را می طلبید. پیدایش شهر مدرن از ۱۸۸۰ تا ۱۹۳۰ که شدیدا در آن فرهنگ تجاری بورژواها غالب بود، نوعی زندگی عمومی را گسترش داد که منجر به تجاری شدن فضا در قالب پیدایش پاساژها و فروشگاه های بزرگ، کافه ها، رستوران ها، سالن های تئاتر و… شد. والتر بنیامین معتقد است که فضاهایی مانند پاساژها منجر به قطبی شدن ثروت در شهر می شود. کالاها نقش محوری پیدا می کنند و نشاط و رفاه افراد به مصرف بستگی پیدا می کند.

در حالت کلی در شهر مدرن فرهنگ مصرفی و نهادهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، سازمان ها، رویه ها و فرایند های زندگی مدرن به شکل جدایی ناپذیری به یکدیگر پیوند خورده است.

مصرف و شهر پست مدرن

در اینجا اولین سوالی که ذهن ما را به خود مشغول می کند این است که منظور از شهر پست مدرن چیست؟ ماهیت زندگی روزمره شهری پیوندی عمیق با فرایند های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی دارد. و اگر این فرایند ها دستخوش تغییر و دگرگونی قرار بگیرند تاثیر زیادی بر سبک زندگی و مصرف ما انسان ها می گذارد. در شهر مدرن ما با یک فرایند اقتصادی فوردیستی مواجه بودیم که خصلت آن تولید انبوه، مصرف، یک شکل شدن و استاندارد سازی بود. اما وقتی صحبت از شهر پست مدرن می شود دیگر ما با یک فرایند اقتصادی فوردیستی مواجه نخواهیم بود بلکه قدم به دنیای اقتصادی مبتنی بر پسافوردیسم گذاشته ایم، به این معنا که پسافوردیسم تقاضامحور است و گستره ای از انواع محصولات را ایجاد می کند که وجه مشخصه آن فردگرا شدن سلیقه و سبک زندگی است که از طریق مصرف برچسب ها و برند های خاص تامین می شود. در بیان ساده می شود گفت مبتنی بر تقاضاهای طبقه متوسط جدید متشکل از مدیران و کارمندان حرفه ای و خدماتی است که سعی دارند خود را از طریق مصرف از طبقه کارگر و طبقه متوسط سطح پایین تر جدا کنند. در شهر پست مدرن ما شاهد کاهش صنایع سنگین و تولیدی که زمانی بر شهر مدرن مسلط بود هستیم و از سوی دیگر افزایش اهمیت صنایع خدماتی پساصنعتی که از مهترین آن ها خدمات مالی، بانکداری، تبلیغات، بازاریابی، روابط عمومی و بخش خرده فروشی را می توان نام برد.

با تنزل جایگاه صنایع سنتی که زیربنای حیات اقتصادی و سیاسی و اجتماعی شهر مدرن بود، شهرها دچار بحران هایی از قبیل بیکاری شدند. این بحران های شهری منجر به شکل گیری سیاست های شهری نوین شد. سیاست هایی که به عنوان نئولیبرالی توصیف می شدند. مسئولین شهری که قبلا به تامین رفاه، ارائه خدمات و مصرف جمعی تمرکز داشتند، خصوصی سازی روند ارائه خدمات را افزایش دادند. این روند منجر به قدرت گرفتن برخی و تضعیف برخی دیگر شد. درواقع نوعی شکاف روزافزون میان “داراها” و “ندارها” بوجود آمد.بنابراین این سیاست های نوین شهری همسو با نابرابری و تکثر قومیتی بیش از پیش به سمت تفکیک جمعیتی حرکت کرد. به این ترتیب فرایند سیاسی شهر پست مدرن نیز دچار دگرگونی شد.

این تغییراتی که در ساختارهای اقتصادی و سیاسی شهرها بوجود آمد منجر به تغییرات عمیق در سبک زندگی و شیوه مصرف انسان ها شد. به بیان دیگر این تغییرات ساختاری اقتصادی و سیاسی تاثیر عمیقی بر ساختار اجتماعی و فرهنگی گذاشت. به طوری که ما نتایج این تغییر ساختار اجتماعی و فرهنگی را الگوی پست مدرن می نامیم. امروزه همگان پذیرفته اند که مصرف نقشی مهم در پیدایش فرهنگ پست مدرن ایفا می کند. یعنی اگر در شهر مدرن طبقه بندی اجتماعی مبتنی بر طبقه، جنسیت و قومیت شکل می گرفتند و مصرف جمعی نیز یکی از نشانه های آن به شمار می رفت امروزه دیگر در پی تغییرات ساختاری ذکر شده و ورود به فضای شهری پست مدرن و بوجود آمدن سبک زندگی مبتنی بر تغییرات مصرفی، این طبقه بندی های اجتماعی در نگاه مبتنی به شهر پست مدرن به گونه ای مبهم و کمرنگ شده اند. ما می توانیم هرکس که می خواهیم باشیم تا زمانی که بتوانیم مصرف کنیم. درواقع از طریق مصرف می توانیم هویت و زندگی خود را آنگونه که می خواهیم خریداری و بر تن کنیم. بنابراین تصویرسازی ها از شهرنشینی پست مدرن نشان می دهد که این تجربه مبتنی بر دسترسی به کالاهای مصرفی و سکنی گزیدن در فضاها و مکان های خاص درون شهر است. پول و فرهنگ به شکلی مستقیم دسترسی به فرهنگ پست مدرن و شهرنشینی پست مدرن را محدود می کنند. بنابراین اگر ما در یک شهر مدرن و صنعتی با مفهوم دوگانه سرمایه دار و کارگر روبرو بوده ایم در شهر پست مدرن و پساصنعتی ما به نوعی می شود گفت با مفهوم دوگانه “مصرف کننده” و “غیر مصرف کننده” مواجه هستیم. باومن افراد مصرف کننده را اعضایی از جامعه می داند که برای آنان مصرف مبدل به حوزه اصلی آزادی می شود. از سوی دیگر افراد غیر مصرف کننده کسانی اند که صرفا به منابع لازم در جامعه مصرفی دسترسی ندارند. لذا این بخش از مردم جامعه وابسته به سیاست های رفاهی و دیگر خدمات و نهادهای حمایتی می شوند. بنابراین جامعه مصرفی فرصت های مشابهی را به همه ارائه نمی دهد بلکه از کسانی که برخوردار از منابع هستند در برابر کسانی که فاقد این منابع هستند محافظت می کند.

مصرف و زندگی روزمره

مبحث دیگری که نویسنده دنبال می کند رابطه میان مصرف و زندگی روزمره است. تمرکز اصلی بحث بر سر مصرف عادی یا معمول و فضاهای شهری، فعالیت ها و روابط اجتماعی روزمره است.

مثلا دوسرتو از فعالیت ها و اعمال روزمره ای صحبت می کند که از جانب طرف هایی که قدرت کمتری دارند برای واژگون کردن ایدئولوژی های اجتماعی و روابط قدرت مسلط استفاده می شود. همچنین لوفور مکان ها و فضاها را شبکه های اجتماعی می داند که به زندگی ما معنا می دهند. هم لوفور و هم دوسرتو نشان می دهند که شهر و استفاده هایی که شهرنشینان از فضاها و مکان های آن می کنند یک خاستگاه مهم برای مقاومت از پایین به بالا است. اما استیونسون نیز در این میان نشان می دهد فرصت گرایی سرمایه داری به گونه ای است که سبک های خاصی که گروه های خرده فرهنگی به عنوان نماد مقاومت معرفی می کنند توسط فرهنگ جریان اصلی از طریق فروشگاه های زنجیره ای مد، صنعت موسقی و تلوزیون به شکل تولید انبوه در می آیند و وارد فضای جریان اصلی می شود.

علاوه بر مباحث فوق نویسنده پیوندی میان فعالیت های مصرفی روزمره که در فضاها و مکان های مختلف شهر انجام می شود و تاثیر آن در ساخت دهی به سبک های زندگی شهری، هویت ها و اشکال جامعه پذیری شهری می پردازد. مثلا اینکه سلایق غذایی تا چه حد می توانند فکر نشده و محصول تغییر فرهنگ و بخشی از عادات زندگی روزمره باشند. فرهنگ های موجود درباره نوشیدنی ها، نقش مهمی در گسترش مکان ها و رخدادهایی مانند مهمانی های پرسوصدا، دیسکوها، بارها و باشگاه های تفریحی دارند. در چنین فضایی است که شرکت کنندگان باید حالات خاصی داشته باشند و از کدها و قوانین خاصی تبعیت کنند. مثال دیگری که می توان به آن اشاره کرد نقش اتومبیل و رابطه آن با جریانات زندگی روزمره حول روابط اجتماعی انسانی است. امروزه افراد اشکال مصرفی متفاوت و سبک زندگی و انواع مختلف جامعه پذیری را در داخل اتومبیل ها تجربه می کنند از قبیل نجواهای عاشقانه، گوش دادن به موسیقی، جر و بحث و تماشای منظره ها می باشد.

برخی پژوهشگران به مسئله مصرف در خانه و نحوه استفاده از فضا و امکانات داخل خانه به عنوان امر روزمره پرداخته اند. آشپزخانه می تواند نشانگر نقش اجتماعی و نمادین مصرف باشد. مثلا ساترتون به میز غذا خوری به عنوان نمادی از معاشرت خانوادگی اشاره می کند و معتقد است گروه های مختلف اجتماعی اقدامات مصرفی متفاوتی دور میز غذاخوری انجام می دهند. مثلا میزهای غذاخوری طبقه متوسط بیشتر برای غذاهای خانوادگی و مهمانی های شام استفاده می شود در حالی که میز غذاخوری طبقه کارگر چنین کاربردی ندارد و معاشرت اجتماعی با دوستان بیشتر در محیط خارج از خانه رخ می دهد. بنابراین اهمیت نمادین میز غذاخوری بر حسب طبقه بندی های اجتماعی و نیز با توجه به نوع تعاملات اجتماعی که مبتنی بر سطوح اقتصادی، فرهنگی و سرمایه اجتماعی افراد دور میز رخ می دهد متفاوت است. لذا ابعاد نمادین آشپزخانه و میز غذاخوری می توانند بیانگر حقایقی درباره روابط فردی، خانوادگی و طبقاتی باشند. بازارها نیز نقش محوری مهمی در فرهنگ مصرفی شهرها دارند و مانند میانجی میان زندگی روزمره ما و حیات اجتماعی، فعالیت های سیاسی و رخدادهای فرهنگی و مذهبی نقش بازی می کنند. بازار جایی است که حیات اجتماعی روزمره در آن جریان دارد، از تبادل اخبار و معاشرت های اجتماعی گرفته تا نوشیدن و رقص و دعوا و روابط عاشقانه در این فضا و مکان اتفاق می افتد.

بنابراین در حالت کلی می توان از نقش مصرف در بطن فعالیت های روزمره و معمولی زندگی و تاثیر آن در ساخت فضا، فعالیت ها، هویت ها و روابط اجتماعی شهری مورد توجه قرار داد.

شهرها، مصرف و هویت

امروزه در شهرها ما شاهد حضور طبقات مختلف، جنسیت و قومیت های مختلفی هستیم. درواقع هر کدام از این قشربندی های اجتماعی نقش های فرهنگی خاص خود را در شهر برخوردار هستند. یکی از این نقش های مهم در فضای شهری، فرهنگ مصرفی خاص هرکدام از این قشرها می باشد که  تاثیر زیادی در برساخت هویت ایجاد می کند و می توان بطور جداگانه هرکدام را مورد توجه قرار داد.

شکل گیری طبقات فرهنگی را تا حدی می توان از طریق رویه های الگوهای مصرف مورد بررسی قرار داد. همانطور که قبلا به آن اشاره شد در یک جامعه مصرفی، زندگی عادی نوعی زندگی است که با مصرف عجین شده است. اما جامعه مصرفی این فرصت را در اختیار همه قرار نمی دهد تا بتوانند به منابع لازم دسترسی داشته باشند. بنابراین جامعه مصرفی طبقات مختلفی را برحسب دسترسی به منابع و سرمایه های متفاوتی که بوردیو به آن اشاره می کند(اقتصادی، فرهنگی، نهادی، اجتماعی) طبقات متفاوتی را به وجود می آورد. این طبقات بر حسب الگوهای فرهنگی متفاوت تجربه های زیسته متفاوتی دارند. این اشکال سرمایه و دسترسی به منابع یکی از سازو کارهای اصلی در تبدیل به قدرت است. بنابراین افراد در فضای اجتماع بر حسب حجم کلی منابع مصرفی و سرمایه ای که در اختیار دارند، ترکیب این سرمایه و وزن نهایی آن توزیع می شوند. فضاهایی که در شهر به وجود می آیند تحت تسلط این ثروت و حساسیت های بورژوازی است که بر فضای شهری حاکم است. به بیان دیگر ساختار فیزیکی و تجربه های روزمره ما درباره فضا بر اساس نحوه توزیع اشکال مختلف سرمایه شکل می گیرد. و نمود آن در فرصت های مصرفی متفاوت مانند بازارهای خرید،  نظام آموزشی، مشاغل و دیگر فضاهای مصرف شهری مشهود است.

جنسیت نیز فاکتور مهمی در درک تجربه شهری است. علاوه بر آن اینکه شهرها تا چه حد در تقویت تفاوت ها و نابرابری های جنسیتی دخیل هستند نیز قابل توجه می باشد. به لحاظ تاریخی تصور ما این بوده است که امر عمومی به مردان نسبت داده می شود و امر خصوصی به زنان مرتبط می شود. این تمایز بر این درک استوار است که مردان و زنان به لحاظ سنتی نقش های متفاوتی در جامعه بر عهده دارند. این نشانگر یک تقسیم کار جنسیتی است که الزامات مکانی نیز در پی دارد. به این معنا که مردان در بیرون و زنان درون خانه می مانند. اما رشد شهرها آزادی بیشتری به زنان داده است. زندگی شهری عامل مهمی در توسعه اشکال جدید روابط بین زن و مرد است. در جوامع امروزی بخش اعظم طبقه مصرف کننده زنان هستند. مصرف به یکی از اجزای اصلی در تعریف زنانگی تبدیل شده است و نقش مهمی در تعریف جایگاه اقتصادی و اجتماعی زنان و رابطه آن ها با شهر دارد.

از ویژگی های شهر مدرن و سنگ بنای توسعه فرهنگ مصرفی ایجاد محدوده های تجاری شهری متعلق به قومیت ها است. در شهر مدرن قومیت ها و برخی فرهنگ های تجاری با هم ترکیب شده اند و فرهنگ مصرفی شهری را پدید آورده اند. مثلا در اکثر شهرها خیابان هایی دیده می شود که در آن از قومیت های مختلف از جمله آفریقایی، کره ای، هندی و… وجود دارند و مشغول به خرید و فعالیت های تجاری هستند. در این محدوده بر روی تابلوها و ویترین مغازه ها زبان های مختلفی به چشم می خورد و انواع روزنامه ها  و غذاهای متعلق به سراسر جهان وجود دارد. همه این ها مبین نوعی مصرف گرایی فراملیتی است که باعث خلق هویت ها و سبک های زندگی شهری ویژه شده است. مصرف کنشی منفعلانه نیست بلکه نشان دهنده غنای کشمکش های فرهنگی است که حول هویت شکل می گیرند. مثلا در سالن های رقص سیاهپوستان، موسیقی هایی که نواخته می شود دارای کدهای قومیتی است که از این طریق پیوند همگانی بین سیاهان ایجاد می کند. از دیگر سو همین مسئله به موازات شکاف های طبقاتی و نژادی می تواند منجر به رشد قطب بندی مکانی در شهرها نیز بشود. و در نتیجه برخی قومیت ها از مصرف برخی فضاهای شهری طرد شوند. بنابراین در حالت کلی مطالعات مربوط به مصرف نقش مهمی در درک ما از چگونگی برساخته شدن هویت ایجاد می کند.

مصرف شهر

فضاها و مکان های شهری نه فقط مکان های مصرف هستند بلکه خود این مکان ها نیز مصرف می شوند. وقتی ما از مفهوم مصرف شهر استفاده می کنیم به این معناست که فضاها و مکان های شهری می توانند به صورت شنوایی، بویایی و بساوایی مورد تفسیر، تجربه و مصرف قرار بگیرند. در دیدگاه تولید و مصرف شهر ما با ایده اینکه شهر یک متن است که می تواند مورد خوانش قرار بگیرد روبرو هستیم. در اینجا شهر را می توان به مثابه مجموعه ای از نشانه ها تلقی کرد. بنابراین شهر حاوی پیام هایی است که همه ما در آن قرار داریم و مورد خوانش قرار می گیرد. مثلا این موضوع می تواند شامل سبک های معماری، نام های خیابان، آرم های فروشگاه ها و کالاهایی که در آن به فروش می رود، یادواره ها و مجسمه ها، مد های خیابانی و شیوه های زندگی باشد. همچنین می توان رابطه این مکان ها با مصرف را مورد بررسی قرار داد. چنانکه جان آری شیوه های مصرف مکان را بیان می کند. ابتدا اشاره به مکان هایی می کند که به عنوان مراکز مصرف به فروش می رسد. دوم مکان هایی که از طریق بصری مصرف می شود. در نهایت مکان هایی که به صورت زمانی مصرف می شود مثلا جایی را که مردم به لحاظ تاریخی، گردشگری، ادبیات و محیط زیست مهم تلقی می کنند. مردم محلی ممکن است از فضای عمومی شهر به شیوه روزمره بهره برداری کنند اما گردشگران از طریق قرار گرفتن در یک امر تاریخی، سیاسی و یا زیبایی شناختی این مکان ها را  مورد مصرف قرار بدهند.

موضوع مهم دیگری که در اینجا بدان اشاره می شود مسئله بازنمایی شهری است. این بازنمایی شهری در قالب تبلیغات مکانی از طریق تلوزیون، مجله و شبکه های اجتماعی انجام می شود. درواقع شهر های جهانی از طریق بازنمایی فضاها و مکان های خود در یک رقابت شدید جذب سرمایه گذار و گردشگران قرار گرفته اند. کارکرد دیگر این بازنمایی ها هنگامی است که شهرها دستخوش صنعت زدایی عظیم و بیکاری می شوند، در این مواقع از تبلیغات مکانی استفاده می شود تا شهرها را به سمت اقتصاد پساصنعتی حرکت دهند. حتی می توان بازنمایی شهرها در فرهنگ عامه مانند سینما و داستان و رمان را مورد بررسی قرار داد. بر این مبنا که این بازنمایی ها می تواند تاثیر عمیقی بر چگونگی دیدن شهر، مکان های درون آن و فعالیت های فرهنگی و نظایر آن بگذارد. بنابراین این بازنمایی ها هم در تجربه ما از شهر و هم در توسعه و شکل پذیری آینده شهر موثر هستند.

مصرف و احیای شهر

در اینجا سعی بر این است تا رابطه میان مصرف و احیای شهر مورد بررسی قرار بگیرد. اینکه مصرف چگونه می تواند در روند احیای شهر موثر واقع شود. می دانیم که شهرهای جهانی در یک رقابت شدید نظام سلسله مراتبی در جهت جذب سرمایه گذار و گردشگران قرار گرفته اند. درواقع شهرها در تلاش برای رهایی از استیلای نظام تولید صنعتی و حرکت به سمت یک اقتصاد پساصنعتی هستند. در این لحظه است که اقتصاد فرهنگی و احیای شهری مصرف محور و خلاقه که پویایی شهر را افزایش می دهد از عناصر ضروری محسوب می شوند. در این زمینه به صنعت میراث فرهنگی مانند هنر، طراحی، صنعتگری، مد، فیلم، موسیقی و هنرهای نمایشی، گالری های هنری، سالن های تئاتر و کافه ها و رستوران را می توان اشاره کرد که در آن ها شاهد موجی از خلاقیت، نوآوری و کارافرینی هستیم. با توسعه این زیرساخت های فرهنگی و مصرفی و حمایت از حیات فرهنگی شهر می توان درجه ای از موفقیت را در نظام سلسله مراتب شهری کسب کرد. اما باید توجه کرد که نباید این جنبه از مصرف فرهنگی منجر به کمبود بودجه در رابطه با خدماتی مثل آموزش، مسکن و… بشود و طبقات محروم از صحنه اجتماع طرد شوند. درواقع نباید بودجه ها را از برنامه های رفاهی که با هدف افزایش عدالت اجتماعی تدوین شده اند، منحرف کنند. چرا که بسیاری از شهرها قادر نیستند بر مشکلات اقتصادی و اجتماعی مرتبط با صنعتی زدایی فائق آیند.

نتیجه گیری:

در حالت کلی این کتاب به بررسی رابطه متقابل بین توسعه شهری و مصرف می پردازد. و اینکه مصرف واجد نقش های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی است.

در ابتدا رابطه میان مصرف و شهر مدرن و تاثیر فعالیت مصرف محور بر گسترش فضای شهری مدرن مورد بررسی قرار گرفت. با استفاده از نظرات برخی متفکرین از جمله وبلن، زیمل و مکتب فرانکفورت سعی کردیم تاثیرات مصرف  را بر شیوه نگریستن افراد به خود و جایگاه اجتماعی خود مورد مداقه قرار دهیم. در ادامه به رابطه مصرف با شهر پست مدرن پرداختیم. از شاخصه های شهر پست مدرن حرکت از سیستم اقتصادی فوردیستی شهر مدرن به سیستم اقتصادی پسافوردی می باشد. ماهیت زندگی روزمره شهری تحت تاثیر تغییرات ساختاری اقتصادی، سیاسی و اجتماعی قرار گرفته است و در نتیجه می توان گفت ما از اقتصاد صنعتی به سمت اقتصاد پسا صنعتی که در آن امور خدماتی از اهمیت ویژه ای برخوردار است حرکت کردیم. اندیشمندان پست مدرن بر این باورند که فرهنگ بطور فزاینده ا ی چند تکه شده به این معنا که هیچ ابژه ای اصالتا معنای ثابتی ندارد  و نقش نمادین مصرف اهمیت روزافزونی یافته است. در ادامه رابطه مصرف عادی و روزمره در ارتباط با نقش اجتماعی و فرهنگی خانه و میز آشپزخانه و اتومبیل پرداختیم. و تاثیر مصرف روزمره را نسبت به فضای شهری و ساخت دهی به هویت شهری را مورد بررسی قرار دادیم. بعد از آن تاثیر شیوه های مصرفی در برساخت هویت های طبقات، جنسیت و گروه های قومی مختلف که در شهرها وجود دارند مورد توجه قرار گرفت.

همچنین به مصرف فضا و مکان های شهر پرداختیم به این معنا که این فضاها و مکان ها از طریق شنوایی، بویایی و بساوایی مورد تفسیر و مصرف قرار می گیرند. در این زمینه شهر را به عنوان مجموعه ای از نشانه ها در نظر میگرفتیم که از طرف مخاطب مورد خوانش قرار می گیرد. و در آخر به مفهوم احیای شهر نه از طریق اقتصاد بلکه با توجه به مکان های مصرفی فرهنگی پرداختیم که در نظام رقابتی سلسله مراتب شهری منجر به جذب بیشتر سرمایه گذار و گردشگران و در نتیجه ارتقای جایگاه شهر در عرصه رقابت می شد. از دیگر سو تاکید شد که این امر نباید منجر به کاهش بودجه در زمینه عدالت اجتماعی و طرد اقشار محروم از صحنه اجتماع بشود.