مذهبی ها عاشق تر اند، اگر گذرتان به پیج های اینستاگرام یا کانال های تلگرامی افراد و یا صفحات مذهبی افتاده باشد احتمالا با این هشتگ مواجه شده اید. افراد و یا پیج هایی سازمان دهی شده با استفاده از این هشتگ سعی می کنند با ارائه عاشقانه ها، تصاویری از دختران چادری، پسران با ظاهری مذهبی و … این پیام را منتقل کنند که افراد مذهبی افرادی شاد و عاشق هستند. انتقال این پیام معمولا با فرمی واحد از جمله با تصاویری از دختران محجبه با روسری ها و ساق دست های ست رنگی با ژست هایی یکسان شده اتفاق می افتد مثلا به طوری که نیمرخ فرد به سمت دوربین باشد و برگی، کتابی و یا گوشی موبایلی را مقابل صورت خود قرار داده باشد. شکل دیگر عکس هایی است از مراسم عقد مذهبی در کنار گلزار شهدا و یا عکسی از زوج های مذهبی در مراسم پیاده روی اربعین و یا حرم های اهل بیت. در نگاه اول این تنها یک پیام است که ظاهر زیبایی هم دارد که توسط مجموعه ای از افراد خاص بیان می شود. اما در این نوشته سعی دارم به تجربه زیسته خود و اطرافیانم پیرامون این هشتگ بپردازم.
سوال اول این است، اصلا چرا این هشتگ در فضای مجازی باب می شود؟ این سوال را از تعدادی از افراد مذهبی و درگیر با این هشتگ و حواشی پیرامون آن می پرسم، جواب ها تقریبا به یک شکل است یکی از آن ها می گفت: من در مواجه با دخترخاله غیر مذهبی ام پیشنهاد رفتن به کافی شاپ را مطرح کردم و او جواب داد که مگر چادری ها هم کافی شاپ می روند؟ و یا دختری دیگر می گفت: رسالت امروز ما مذهبی ها این است که روی شاد زندگی خودمان را به رخ بقیه بکشیم و بگوییم ما مثل هیولا ها زندگی نمی کنیم. از این صحبت ها و مثال های بیشتری چون این می توان نتیجه گرفت که این افراد سعی دارند با این هشتگ جایگاه به حاشیه رفته خود را در جامعه و فضای مجازی بازیابند و به گونه ای دیگر گویی پرچمدار صلح و آشتی میان دینداران و مدرنیته هستند. این گروه که کم و بیش پدران و مادران آن ها متهم به تحجر و عقب ماندگی می شدند در فضای مدرن حاکم بر نسل جوان سعی دارند موقعیت خود را بین همسالان خود چه در فضای مجازی و چه در فضای واقعی تثبیت کنند. اما پیامد های این هشتگ فراگیر با حدود ۳۰ هزار پست فعال در اینستاگرام چیست؟
این هشتگ قرار بود توازن را در فضای مجازی بین افراد مذهبی و غیر مذهبی برقرار کند اما در عمل تبدیل شده است به یک نمایش تک بعدی که به زندگی افراد مذهبی می پردازد. در حالی که سایر افراد غیر مذهبی برای ارائه لایف استایل شخصی خویش در فضای مجازی از هشتگ های متعددی استفاده می کنند اما ترند شدن این هشتگ به عنوان هشتگ اول افراد مذهبی، دست آن ها را در ارائه تصویر جامع از لایف استایل خود بسته است. در قدم آخر باید پیامد های این هشتگ را در زندگی واقعی افراد مورد بررسی قرار دهیم، یکی از محتواهای پر تکراری که در این هشتگ توسط کاربران مورد استفاده قرار می گیرد، داستان های عاشقانه از زندگی شهدا است. آسیبی که این جا می خواهم مطرح کنم به طور کلی در خصوص آثار منتشر شده تحت عنوان تاریخ شفاهی روایت زندگی شهدا از دیدگاه همسرانشان دیده می شود چه شهدای دفاع مقدس که در فضایی با فاصله زمانی ۳۰ ساله از ما زندگی می کردند و چه شهدای مدافع حرم که در همین اکنونی که ما در آن زیست می کنیم می زیسته اند.
اما مشکل کجاست؟ خواندن از زندگی شهدا می تواند بسیار آموزنده و الگویی مناسب برای افراد مذهبی باشد. اما نگاه تک بعدی که کتاب های منتشر شده در این زمینه تصویری به مخاطب از عشق و روابط بین شهدا و همسرانشان ارائه می دهد_ به خصوص کتاب هایی مثل «قصه دلبری» و «یادت باشد» که در فضای امروزی نوشته شده است_ موجب فاصله گرفتن افراد مذهبی از فضای زندگی واقعی می شود و آن ها را به تخیل زدگی و ایجاد یک فضای فانتزی برای آینده خود، رهنمود می کند. در مصاحبه ای از پسری خواستم که تجربیات زیسته خود را در خصوص خواستگاری از این دختران مذهبی برایم بازگو کند در بخشی از صحبت هایش او می گفت در جلسه خواستگاری با دختری مواجه شده است که دیوار اتاقش پر از عکس شهدا بوده است و کتابخانه اتاقش مملو از کتاب هایی در خصوص زندگی شهدا او معتقد بود صحبت های دختر نشان می داده است، فهمی که این دختر نسبت به زندگی مشترک داشته است در همین کتاب ها خلاصه می شده است. حال سوال این است هر کتاب هرچقدر هم که قوی باشد تا چه حد می تواند ارائه دهنده یک نگاه کامل از سبک زندگی باشد؟ این افراد با زندگی در کتاب ها و داستان ها و فیلم های دفاع مقدس دچار یک فهم سینمایی از زندگی و حتی به ظن من فهم سینمایی و داستانی از عقاید و اعتقادات مذهبی شده اند یک فهم ناقص و سطحی که آن ها را در انتخاب همسر و حتی زندگی مشترک دچار مشکل می کنند. فرد با این دیدگاه وارد زندگی مشترک می شود و بعد متوجه می شود که راه را اشتباه آماده است و یا حتی به شریک زندگی خود صدمه های روحی جبران نا پذیری را وارد می کند. چندی پیش یکی از کیس های مورد مصاحبه من تعریف می کرد که دلیل طلاق یکی از دوستانش این بوده است که خانم اش از او توقع داشته است که مثل فلان شهید موهایش را مرتب کند و یا با او مثل رفتار فلان شهید با همسرش رفتار کند.
به بیان علمی تر می توانیم بگوییم این افراد دچار واقعیت حاد شده اند و توانایی خود را در تشخیص مرز دنیای واقعی و خیال از دست داده اند البته این بار این اتفاق در مواجهه مدرن با یک مفهوم سنتی که شهادت باشد رخ داده است. به عنوان پیام اخر به نظر می رسد متولیان فرهنگی باید با نگاه موشکافانه تری به ارائه محصولات فرهنگی در حوزه شهادت بپردازند که صرف سخن گفتن از یک ارزش به هر نحوی، نمی تواند برای افراد یک جامعه مفید باشد. دوباره بر گردیم به سراغ هشتگ مذهبی ها عاشق تر اند، این سه کلمه در نگاه اول صرفا یک شعار است اما شعاری که همان طور که برخاسته از زندگی گروهی از افراد است بر زندگی گروهی از افراد نیز تاثیر می گذارد.