- سؤالات اساس پژوهش
پرسشهای اساسی این پژوهش در بررسی پویاییهای شکلدهنده به هویت جمعی افراد مورد مطالعه به ترتیب زیر بوده است:
نوشتههای مرتبط
الف- شدت احساس هویت جمعی در میان افراد مورد مطالعه، چقدر است؟
ب- مؤلفههای دخیل در شکلگیری هویت جمعی در میان افراد کدامها هستند؟
پ- چالشها و یا تعارضهای احتمالی موجود در ارتباط با شکل دادن به هویت جمعی در میان افراد مورد مطالعه کدامند؟
ت- با توجه به پویاییهای هویتی جمعی در این محله، موقعیت آن در شهر کرج چگونه قابل تبیین است؟
- روش شناسی
الف- جامعه مورد مطالعۀ
این پژوهش دختران نوجوان بین ۱۴ تا ۱۸ سال ساکن در محله اسلامآباد کرج میباشند. با این توجیه که اولاً نسل دوم مهاجران هستند، یعنی کسانی که در این محله متولد شدهاند، و رشد کردهاند. ثانیاً در مرحله گذر از نوجوانی به جوانی هستند، یعنی زمانی که دنیای کودکی را پشت سر میگذارند و به عنوان یک زن مسئولیتهای قریبالوقوع بزرگسالی را بر دوش میگیرند، که این دوران مصادف است با دورۀ حساس هویتیابی و شکلگیری هویت (مارشیا و اریکسون در اکبرزاده ۱۳۷۶) که براساس مطالعات مقدماتی انجام شده در این محله، با سنین بین ۱۴ تا ۱۸ سال مطابقت دارد.
ب- شیوۀ انتخاب نمونه مورد مطالعه
با توجه به ویژگی خاص ساکنان این محله که نسبت به بیگانگان حساس و بدبین هستند، برای ورود به محله و جمع این نوجوانان، نخستین و بهترین راه، مدرسه تشخیص داده شد. از این رو با مراجعه به مدرسه، در قالب مشاور، ارتباطهای اولیه با این افراد صورت گرفت و سپس رفتهرفته، روابط عمیقتر شده و از محدوده مدرسه خارج و به سطح محله و خانههایشان گسترش یافت. در این رابطه، بعد از بررسیهای به عمل آمده، سال سوم راهنمایی، مناسبترین مقطع برای انتخاب افراد مورد نظر تشخیص داده شد. به دنبال آن، به تنها مدرسه راهنمایی موجود در سطح محله که همۀ دانش آموزان آن را اهالی محله تشکی میدهند (مدرسه راهنمایی حضرت علی (ع)) مراجعه شد، و تعداد ۹۳ نفر از تعداد کل ۲۰۵ نفر دانش آموز مقطع سوم راهنمایی، به طور تصادفی انتخاب شدند و گفتگوهایی در غالب مصاحبههای مدون با آنان به عمل آمد. سپس، بعد از دسته بندی و گونهشناسی ۹۳ نفر نمونه اولیه با استفاده از اطلاعات بدست آمده از میان آنان، تعداد ۱۵ نفر را به عنوان نمونه برای مطالعه عمیق انتخاب شده و با ایجاد رابطه دوستانه و نزدیک خارج از محدوده مدرسه به مطالعه ژرف آنها پرداخته شد.
پ- روشهای پژوهش میدانی
برای انجام این پژوهش از روشهای زیر استفاده شده است:
- مصاحبه رسمی و مدون: در این روش براساس فرمهای از پیش تعیین شده در راستای اهداف، با نمونه ۹۳ نفری دانشآموزان، مصاحبههایی در شرایطی دوستانه و به طور خصوصی (دو نفری) بعمل آمده است.
- تحلیل نوشتار: بعد از انجام مصاحبههای مدون، زمانی که افراد مورد نظر شناخت و اعتماد نسبی از پژوهشگران بدست آوردند، همراه با توضیحاتی از آنها خواسته شد که احساسات خود را در مورد محله زندگیشان و این که «من کی هستم»، «به کجا و چه کسانی تعلق دارم» بنویسند. آنان در نوشتن این مطالب از نظر زمانی، مکانی و نز فرم و شکل نوشته کاملاًآزاد گذاشته شدهاند. در نهایت نوشتهها جمعآوری شده و تحلیل محتوا شد.
- مشاهده مشارکتی: از این روش در رابطه با نمونه ۱۵ نفری که برای مطالعه ژرف انتخاب شده بود، استفاده شد. برای انجام آن، سعی شد که رابطۀ دوستانه، با افراد مورد مطالعه عمقتر شده، و از محدوده مدرسه خارج شود و به سطح زندگی روزانه و خانههایشان و نیز مکانهایی که در آن رفت و آمد دارند، نظیر کتابخانه، مسجد، امامزاده و نیز در کوچهها و مغازههای خاص محله، گسترش یابد. و در این حالت، شکل رابطه از رابطه پژوهشگران و پژوهششونده خارج شده، شکل رابطهای دوستانه به خود گرفت و سعی شد تا از فاصلهای نزدیک، زندگی و کنشهای روزمرۀ آنان در بستر طبیعی و از دیدگاه خودشان، مشاهده شود.
- یافتههای پژوهش
الف- اطلاعات بدست آمده از مصاحبههای رسمی و مدون
مهمترین دادههای حاصل از این اطلاعات، در قالب چهار محور زیر میباشند:
- از اینکه اسلامآبادی هستید، چه احساسی دارید؟
در پاسخ به این سؤال، که احساس آنان را در برابر نسبت داده شدن به محله میسنجد، ۳/۲۳% از پاسخگویان گرایش مثبت نشان دادهاند (۹% «افتخار میکنم که اسلامآبادی هستم»، ۱۳% «خوب است که ….»)، ۷/۳۷% بیتفاوت («برایم فرقی نمیکند»)، ۸/۳۸% گرایش منفی نشان دادهاند (۲۵% «زیاد خوشم نمیآید»، ۱۱% «بدم میآید»).
- اگر بخواهند اینجا را خراب کنند و شما را در سایر محلههای کرج پراکنده سازند، چه احساسی پیدا میکنید؟
در پاسخ به این سوال، که واکنش آنها را نسبت به از دست دادن این محله میسنجد، ۸/۳۹% ابراز بیتفاوتی، ۲۶/۳۷% ابراز خوشحالی کردند.
- برای آیندۀ خود، تصمیم دارید کجا زندگی کنید؟
در پاسخ به این سوال که میزان تمایل آنها را به ادامه زندگی در این محله میسنجد، ۲۵% افراد مایل به ادامه زندگی در همین محله بوده، ۴/۲۱% تمایلی به ادامه زندگی در اینجا ندارند و سایرین نیز ابراز بیتفاوتی میکردهاند.
- اگر امکان انتخاب داشته باشید کدام منطقه را برای زندگی انتخاب میکنید؟
در پاسخ به این سؤال که میزان ترجیح آنها را نسبت به محله خود در مقابل سایر محلهها میسنجد، ۷/۳۸% به طور مشخص محله خود را به سایر محلهها ترجیح میدهند (ترجیح کامل)، ۷۲/۹% هرجای دیگری را به محله خود ترجیح میدهند (عدم ترجیح کامل)، سایرین نیز، برخی از محلههای شهر و یا روستای والدینشان را به این محله ترجیح میدهند، که البته میزان این ترجیح مشخص نیست.
ب- اطلاعات بدست آمده از تحلیل نوشتارهای نوجوانان
کل نوشتههای بدست آمده در این رابطه ۸۵ عدد بوده است که نوجوانان مورد نظر، در آنها، احساسات خود را دربارۀ محله، ضمن استدلالهایی، بیان کردهاند. پس از تحلیل این نوشتهها، مجموعاً سه گرایش در رابطه با این محله بدست آمده است، که عبارتند از: گرایش منفی، گرایش مثبت و گرایش دوسویه.
- گرایشهای منفی: این افراد که مجموعاً ۱۸ نفر (۱۷/۲۱%) هستند، نوجوانانی هستند که احساساتی منفی نسبت به محلۀ خود دارند و احساسات خود را با واژگانی بیان کردهاند که مجموعه آنها، پیوستاری را میسازد که از نارضایتی ساده شروع میشود به تنفر ختم میشود. (جدول شماره ۱)
جدول شماره ۱: جملات برگرفته از نوشتههای نوجوانان (گرایشهای منفی)
تعداد موارد | ۷ | ۲ | ۲ | ۴ | ۱ | ۱ | ۱ |
احساسات | احساس خوبی به اینجا ندارم | از اینجا خوشم نمیآید | اینجا اصلاً خوب نیست | احساس بدی دارم | بدم میآید | خیلی بدم میآید | متنفرم |
نارضایتی | تنفر |
دلایلی که این افراد برای احساس منفی خود بیان کردهاند، عبارتند از: ۱- تصویر بدی که سایر اهالی شهر نسبت به این محله دارند (۹ مورد)، ۲- شکل ظاهری نامناسب خانهها و «بی کلاس بودن» آنها (۵ مورد)، ۳- بهداشتی نبودن محله (۱ مورد)
مثالهایی در این رابطه عبارتند از: «همه اینجا را عیبآور میدانند»، «اسمهای بدی روی اینجا میگذارند»، «این محله بیکلاس است….»، «طرز خانه ساختن اینجا خوب نیست» و….
این دسته از افراد، کسانی هستند که در رابطه با گروهی که به آن تعلق دارند، احساسی بد و یا احساس هویت منفی دارند. آنها در نوشتههایشان هیچ اشارهای به نقاط مثبت و یا دوستداشتنی محلهشان نمیکنند، بلکه پیوسته بدیهای آن را که آزارشان میدهد، برمیشمارند، و به عبارت دیگر نمیخواهند خودشان را توسط این محله تعیین هویت کنند. مؤلفههایی که این احساس منفی را در آنها شکل میدهند، چنانچه مشاهده میشود، پیوسته، مؤلفههایی است که در نتیجه تصور منفی محیط بیرونی نسبت به محله آنها و موقعیت نازل محله آنها در انظار عمومی شهر، شکل گرفته است. به عبارت دیگر مؤلفههایی بیرونی که در تضاد و تقابل با زندگی درونی آنها است، احساسات آنها را تحت شعاع خود قرار داده، و مانع ایجاد هویت مثبت در آنها شده، و آنها در واکنش به این فشار سعی میکنند، از نسبت داده شدن به این محله بگریزند.
- گرایشهای مثبت: این دسته از افراد، ۵۶ نفر (۸۸/۶۶%) از کل افراد هستند. و احساسات مثبتی نسبت به محله خود دارند، که این احساسات آنان، براساس نوشتههایشان، بر روی پیوستاری قرار میگیرد که از رضایت ساده آغاز شده و تا احساس غرور و برتری پیش میرود (جدول شماره ۲)
جدول شماره ۲: جملات برگرفته از نوشتههای نوجوانان (گرایشهای مثبت)
تعداد موارد | ۱۱ | ۱۴ | ۱۵ | ۹ | ۲ | ۵ |
جملات نمونه | «از زندگی در اینجا راضی هستم» «اینجا را تقریباً دوست دارم» | «اینجا را دوست دارم» «احساس خوشایندی دارم» | «واقعاً خوشحالم که اینجا هستم» «با همه دل و جان اینجا را دوست دارم» | «دوست دارم تا آخر عمر اینجا زندگی کنم» «هیچ چیز اینجا را با جاهای دیگر عوض نمیکنم» | «احساس افتخار میکنم» «احساس بالاتری میکنم» | «هیچ جا به خوبی اسلام آباد نیست» «اینجا بهترین جای دنیاست» |
نوع احساس | رضایت | علاقه | علاقه بسیار زیاد | ترجیح | غرور | برتری |
آنها، دلایل مختلفی برای احساس خود بیان کردهاند، از جمله این که ۱- چون زیبا و خوش آب و هواست (۱۳ مورد)، ۲- چون زادگاهشان است و در آن بزرگ شدهاند (۷ مورد)، ۳- چون در آن همه در یک سطح زندگی میکنند و فرقی با هم ندارند (۱۴ مورد)، ۴- چون دوستانشان و همسایگانشان و به طور کلی مردم آن را دوست دارند (۹ مورد)، ۵- چون در سایر نقاط شهر، احساس غربت میکنند (۳ مورد).
این دسته، کسانی هستند که علیرغم اذعان به موفقیت نازل و هویت محکوم محله خود در شهر، پیوسته به علاقمندیشان به محله و نقاط قوت و مثبت آن تأکید میکنند، صریحاً خود را منتسب به آن دانسته و نسبت به آن ابراز تعلق و دلبستگی میکنند و به عبارت دیگر هویت جمعی و محلی خود را میپذیرند و خود را به طور مثبتی با آن تعیین هویت میکنند.
مثالهایی در این رابطه عبارتند از «… کسی اینجا را نمیپسندد». «همه فکر میکنند آدمهای اینجا وحشیاند»، «میگویند اینجا عقب مانده است»، «همه از اینجا نفرت دارند»، «نامهای بد روی اینجا میگذارند…..».
و یا
«… جاهای دیگر آدمهایشان یک جوری هستند….»، «در شهر غریب هستیم…..»، «این جا بهترین مردم را دارد»، «این جا همه در یک سطح هستند»، «بدون هیچ کلاس»، «این جا وطن من است….»، «وجود من از این جا است»، «این جا طبیعت زیبایی دارد»، «این جا با صفا و زیباست….»
مولفههایی که این گرایش مثبت و هویت مثبت را در آنان شکل میدهد، شامل دو دسته کلی هستند: اول، مؤلفههای درونی، یعنی مولفههایی که بدون توجه به رابطه نابرابر بین شهر و محله ساخته شدهاند. که به طور کلی ۲۹ مورد (۸/۵۱%) هستند و شامل مؤلفههای ۱- زیباشناختی ۲- ارزشی- اخلاقی ۳- تلعق به زادگاه و ثانیاً، مؤلفههای بیرونی، یا به عبارت دیگر مؤلفههایی که در اثر تقابل با بیرون و در واکنش به رابطه نابرابر بین محله و محیط بیرونی، ساخته شدهاند. که مجموعاً ۱۷ (۳/۳۰%) مورد هستند. و خود شامل مولفههایی که میتوانیم آنها را تحت عنوان ۱- گریز از تبعیض، ۲- گریز از احساس بیگانگی یا غربت، مطرح کنیم. به طور کلی، این دسته از افراد، کسانی هستند که یا به خاطر ویژگیهای درونی محله، و یا در واکنش به رابطه نابرابر با بیرون، خود را به طور مثبتی با محلهشان تعیین هویت میکنند.
- گرایشهای دوسویه یا تردیدآمیز: این گرایشهای ۱۱ مورد (۹۴/۱۲%) را تشکیل میدهند. افراد این گروه احساساتی دوگانه و تردیدآمیز در رابطه با محله خود و هویتی که این محله به آنها میدهد، دارند. آنها ابتدا نقاط قوت و مثبت محله خود را بیان میکنند، و بعد با واژههایی چون «ولی»، «اما» و نظایر آن، نقطه ضعفهای محلهشان را مطرح میکنند و در نهایت نمیتوانند بین محله خود و سایر محلهها، انتخابی انجام بدهند.
در میان نوشتههای آنان، نقاط مثبتی که برای محله خود برشمردهاند نظیر موارد زیر هستند:
«به هر حال این جا به دنیا آمدهایم و بزرگ شدهایم»، «این جا محله زندگی ماست»، «همه جای اینجا برای ما آشناست»، «این جا مردم خون گرم و مهربانی دارد»، «این جا همه مثل هم میخورند و میپوشند» و ….
این مثالها گرایشهای مثبت آنان را نسبت به محلهشان نشان میدهد که هم شامل مولفههای درونی ۱- تعلق به زادگاه، ۲- ارزشی- اخلاقی است و هم شامل مؤلفه بیرونی گریز از تبعیض.
این افراد، از طرفی دیگر، نکاتی را عنوان میکنند که حاکی از آگاهی آنان از هویت محکومشان است که آنان را رنج میدهد و در رابطه با هویت جمعیشان دچار تردید میکند:
«چون اینجا زندگی میکنیم ما را مسخر میکنند…..»، «به ما توهین میکنند»، «هیچ کس نظر خوبی روی اینجا نداره»، «مردم این جا به نظر شهریها بیظرفیتند….»، «اگر بگوییم اسلامآبادی هستیم، چه حرفها که نمیزنند». و در پی آن گویی که محله خود را از دید افراد خارجی دیده باشند، نقاط ضعفی برای آن برمیشمرند: «مردم اینجا دهاتی هستند»، «این جا شلوغ است»، «خانههای اینجا را روی هم ساختهاند»، که این بعد منفی گرایش تردیدآمیز آنان نیز، ناشی از مؤلفههایی است که در تقابل و تعارض با محیط بیرونی، در ذهنیت آنها ساخته میشود. و مجموعاً نمیتوانند خودشان را به طور مثبتی با هویت جمعیشان تعیین هویت کنند.
جدول شماره ۳: جمعبندی دینامیسمهای هویتی نوجوانان براساس دادههای حاصل تحلیل نوشتار
انواع پویاییهای هویتی | مؤلفهها | ||
پویایی هویتی انسجامزا ۸۸/۶۶% | درونی ۸/۵۱% (در راستای ویژگیهای مثبت درونی محله) | زیباشناختی | |
تعلق به زادگاه | |||
ارزشی- اخلاقی | |||
بیرونی ۳/۳۰% (در تقابل با محیط بیرونی) | گریز از تبعیض | ||
گریز از بیگانگی و غربت | |||
پویایی هویتی انسجامزدا (منفی) ۲۱% | بیرونی (در تقابل با محیط بیرونی) | هویت محکوم | |
پویایی هویتی بینابینی ۹۴/۱۲% | بعد منفی | بیرونی | هویت محکوم |
بعد مثبت | درونی | تعلق به زادگاه | |
ارزشی- اخلاقی | |||
بیرونی | گریز از تبعیض |
پ- اطلاعات بدست آمده از مشاهده مشارکتی
از این روش در رابطه با نمونه ۱۵ نفری که برای مطالعه ژرفای انتخاب شده بودند، استفاده شده است. از این رو برای انجام آن سعی شده است که رابطۀ دوستانه با افراد مورد نظر عمیقتر گشته و از محدودۀ مدرسه خارج شده و به سطح زندگی روزانه و خانههایشان و نیز سایر مکانهایی که رفت و آمد دارند، گسترش یابد. در این ارتباط، شکل رابطه، از رابطه پژوهشگران و پژوهششونده خارج شده و شکل رابطۀ دوستانه صرف به خود گرفته و سعی شده تا از فاصلهای بسیار نزدیک زندگی و کنشهای روزمرۀ آنان در بستر طبیعی و از دیدگاه آنان مشاهده شود. که البته به خاطر خصلت آن بسیار زمانبر بوده است.
اطلاعات بدست آمده از این روش بسیار مفصل است که ارایه مشروح آن از حوصلۀ این بخش خارج است، اما نتایج بدست آمده از آن در رابطه با موضوع مورد نظر، به طور خلاصه، نشان میدهند که مردم این محله، علیرغم تنوع فرهنگی و قومی خود، در هماهنگی قابل توجهی با هم بسر میبرند. به طوری که به نظر میرسد. به مرور زمان حدود ۳۰ سال، درکنار هم، در مواجه با مشکلات بسیار زیاد زندگیشان، تفاوتهای فرهنگی خود را به نحوی کنار گذاشتهاند و با همیاری یکدیگر و تلاش زیاد و همبستگیهای درونی، به تدریج به واسطۀ هر نوع وسیلۀ ممکن، محله خود را به گونهای ساختهاند که پاسخگوی نیازها وافرشان در مقابل سختیها وکاستیهای زندگیشان باشد. به طوری که این محله، در حال حاضر دارای نهادهای درونی متعددی است که هر یک توسط خود اهالی، در پاسخ به نیازهایشان و متناسب با سلیقههایشان، با رنگ و بوی محلی، به تدریج ایجاد و تکمیل شده و با کارکردهای متنوعی که برای آنها دارد، مورد استفادهشان قرار میگیرد و به آنها در محلهشان انسجام میبخشد. به گونهای که اکنون، بعد از این سالیان، اهالی این محله، در کنار یکدیگر، آشنا با هم و به همه نقاط محلهای که خودشان با زحمت و مشقت زیاد برای خودشان آن را شکل داده و آباد کردهاند، با بهرهگیری از همه چیزهایی که خودشان برای خودشان ساختهاند، کلیه نیازهای خود را درون محله برطرف میکنند و محلهشان، با همه نهادهایش، پاسخگوی همه نیازها آنان است. بنابراین برای برطرف کردن ضرورتها و نیازهای خود نیازی به محیط پیرامون ندارند.افراد مورد مطالعه ما نیز که نسل دوم این مهاجران هستند، همگی در این محله متولد شده و رشد کرده و دوران اجتماعی شدن خود را در آن گذرانده و همه حوادث معنیدار زندگی خود را در آن تجربه کردهاند، معانی عشقی و دوست داشتن در همین محله و درکنار مردم آن برایشان معنی مییابد و آینده زندگی خود را نیز در همین محله میبینند. به طور کلی مفهومی از زندگی به جز آنچه پیرامونشان میگذرد. تجربه نکردهاند. لذا بسیار طبیعی است که محله خود را دوست بدارند. چنانچه در مشاهدات و ارتباطاتی که با آنها برقرار شده نیز، مشخص است. آنان در شرایط روزانه و آرام داخل محله زندگی خود را بدون تنش و تعارض هویتی خاصی سپری میکنند و در آن حال در زندگی خود احساس تعلق، دلبستگی، لذت و شعف میکنند. به عبارت دیگر مشکل یا تعارض هویتی ندارند. اما معمولاً مواقعی که با موقعیتهای بیرونی و افراد بیگانه برخورد میکنند، به خاطر آگاهی از هویت جمعی محکومشان اولین واکنشی که نشان میدهند این است که به سرعت سعی میکنند هویت جمعی خود را پنهان کنند و یا در صورتی که امکان این کار نباشد، واکنشهای شدید از خود نشان میدهند. این واکنشها، شامل دو دستهاند، یکی این که موقعیت بیرونی و یا فرد بیگانه را پس میزنند و از ایجاد کوچکترین ارتباطی با بیگانگان خودداری میکنند و یا برخوردهایی تند از خود نشان میدهند. به عبارت دیگر، در این تقابل به موطن امن و کوچکشان پناه میبرند. یا در حالت دیگر سعی میکنند هویت جمعی خود را پس بزنند و با افراد بیگانه، با پیشفرضی که تصور کلیشهای او در رابطه با هویت جمعیشان دارند، همداستان شده، هویت جمعی خود را محکوم میکنند و سعی میکنند به نوعی هویتی را که از طریق آن پیدا میکنند. کنار بزنند و خود را منتسب به آن ندانند. البته این واکنشها و تحلیل آنها ابعادی روانشناسانه دارد که در موضوع این بحث نمیگنجد، اما آنچه در اینجا دارای اهمیت است، این است که همۀ این واکنشها چنانچه پیشتر نیز ذکر شد، صرفاً در مواجهه با بیگانگان پیش میآید که موارد آن اندک است. چرا که افراد مورد مطالعه، به دلایل مختلف از جمله شیوههای خاص زندگی و الزامات مبتنی بر آن و محدودیتهایی که به خاطر جنسیتشان از جانب خانواده دارند، و نیز عدم ضرورت ایجاد رابطه بامحیط پیرامون، رابطه بسیار اندکی با محیط خارج از محله دارند. لذا در کل از این تعارضهای ناشی از هویت محکوم و انگخورده، در فضای درونی محله اثری نیست. آنان در بستر طبیعی زندگی خود، هیچ فشاری مبتنی بر تنش ناشی از هویت جمعی منفی خود، بر خود احساس نمیکنند، بلکه در محله خود و با اجتماع خود، کاملاً هماهنگ، یکپارچه و منسجم هستند.
نمونه ای از جملات کلیدی برخی از گفتگوهای انجام شده با آنان عبارت است از:
«… بگذارید یک چیزی بگم، من این جا را دوست دارم، نظر کسی هم، اهمیت زیادی برام نداره….»
«اینجا، نمیدانم کجاش بده! در اینجا همه چیز پیدا میشه، همه به داد دل هم میرسند!»
«… محله حصار هم آن طرف جاده، خانههایشان را روی کوه ساختهاند، نمیدانم چرا کسی نمیگوید که آنجا بد است؟»
«… من فکر میکنم، اسمش – (اسلام آباد)- بد است، شاید اگر اسمش را عوض کنند، بهتر باشد»
«… دوست داشتن یا نداشتن اینجا، فقط به خاطر اینه که بقیه درباره این جا بد میگن، وگرنه اینجا چیزیش نسیت که! اینجا، بد نیست که!»
«اینجا، ما راحتیم. دیگران بد میگویند، این جا، بد نیست که! فقط یک خورده اگر خانههایش بزرگتر بود، بهتر بود».
- نتیجه گیری
به طور کلی، نتایج بدست آمده از تحلیل نوشتارها نشان میدهند که سه گرایش هویتی، که ما آن را پویایی هویتی مینامیم در میان افراد مورد مطالعه قابل مشاهده است. این پویاییها عبارتند از:
- پویایی هویتی مثبت؛ که در آن افراد خود را منتسب به محلهشان احساس میکنند و احساس دلبستگی و علاقه به آن را دارند حتی در مواردی از آن احساس غرور کرده و آن را به سایر نقاط ترجیح میدهند. این نوع پویایی هویتی را. به خاطر این خصلت پویایی هویتی انسجامزا مینامیم.
- پویایی هویتی منفی، در این پویایی، افراد پیوسته از هویتی که محله به آنها میدهد، میگریزند، از هویت جمعیشان، بدشان میآید و نمیخواهند خودشان را با آن تعیین هویت کنند، لذا آن را پویایی هویتی انسجامزا مینامیم.
- پویایی هویتی بینابینی، که در آن افراد، پیوسته در مورد هویت جمعی خود دچار تردید هستند.
در مجموعه این پویاییها، مولفههای مختلفی نقش دارند که مجموعاً به مولفههای درونی و بیرونی قابل تقسیم هستند. مولفههای درونی مولفههایی هستند که براساس ویژگیهای داخلی محله ایجاد شدهاند، و براساس نتایج بدست آمده شامل سه مولفه: ۱- زیباشناختی، ۲- ارزشی-اخلاقی، ۳- تعلق به زادگاه میباشد. و در مقابل آن مولفههای بیرونی، مولفههایی هستند که در تعارض و تقابل با شرایط نابرابر بین محله وشهر و هویت محکوم محله بوجود آمدهاند که شامل سه مولفه: ۱- گریز از تبعیض (یعنی در مقابل تبعیض و نابرابری که بین محله خود و بیرون حس میکنند، به هویت جمعی که محله به آنها میدهد بازگشت میکنند آن را میپذیرند)، ۲- گریز از احساس بیگانگی و غربت. این دو مولفه هر دو، به ایجاد هویت مثبت، و انسجامزا منتهی میشوند، ۳- مولفهای که آن را هویت محکوم مینامیم، یا همان ننگ اجتماعی، که منجر به ایجاد هویت منفی و یا انسجامزدا میشود.
مقایسه بین انواع پویاییهای هویتی و فراوانی افرادی که در هر دسته قرار دارند، نشان میدهد که پویایی غالب در این میان، پویایی هویتی مثبت یا انسجامزا است، (۸۸/۶۶%). که به طور قابلتوجهی در مقایسه با دو نوع دیگر، برتری دارد. بدین معنی که در میان این نوجوانان، تعداد قابل توجهی از آنها، به طور مثبتی خود را به هویت جمعیشان منتسب میدانند و هویتی را که محله آنان، علیرغم آگاهی از جایگاه پاییناش در جامعه بزرگتر، به آنها میدهد، میپذیرند و حتی احساس علاقه نیز به آن میکنند. در میان مولفههای شکلدهنده به این هویت جمعی مثبت، مولفههای درونی، برتری مشخصی دارند (۸/۵۱%، در مقابل ۳/۳۰% مولفههای بیرونی)، بدین معنی که اغلب آنها، محله را به علت ویژگیهای درونیاش، نظیر زیبایی، مردم خوب و این که زادگاهشان است، دوست دارند و بدان احساس دلبستگی میکنند. البته این چندان دور از ذهن نیست چرا که «برای هر کسی پیوند و آگاهی عمیق نسبت به مکانهایی که در آن تولد یافته و رشد کرده و یا هم اکنون در حال زندگی و تردد است، وجود دارد، و این پیوند، منبع اساسی هویت و امنیت فردی و فرهنگی است» (افروغ، ۱۳۷۷) و در واقع این مکان «مرکز کنش و انگیزه است، کانونی است که ما حوادث معنادار زندگی خود را در آن تجربه میکنیم» (رلف، همان).
اما در این رابطه چیزی که مهم است و در یک بافت حاشیه ای به ظاهر سست دور از انتظار مینماید، این است که این شواهد، یعنی برتری قابل توجه پویایی هویتی انسجامزا، و نیز مولفههای درونی، شکلدهنده به آن، به نوعی میتوانند نشاندهنده این باشد که محله مورد نظر، پتانسیل درونی قابل ملاحظهای برای انسجام بخشیدن به ساکنان خود دارد. به طوری که، با وجود این که اکثریت قابل توجهی از افراد مورد مطالعه، در اوج شکلگیری هویت و حساسیتهای مختلف ناشی از آن هستند و نیز از رابطه نابرابر بین محله و سایر محلهها و هویت محکوم محله خودآگاهی دارند، خود را به طور مثبتی با محله تعیین هویت میکنند، و گرایش به انسجام و یکپارچه شدن با هویت جمعی خود را دارند. در تایید این نکته اطلاعات حاصل از مشاهدات مشارکتی، نیز چنانچه ذکر شد، حاکی از این هستند که این محله، از لحاظ درونی محلهای است منسجم و یکپارچه که عناصر مختلف گرد هم آمده درون آن، کارکردهای مختلفی را جهت رفع نیازهای گوناگون ساکنان در آن ایفا میکنند، شبیه به همه محلههای منسجم که «هم مکان تولید هستند (صنایع کوچک دستی یا ….) هم مکان تجارت، مصرف و نیز تفریح (انواع مغازههای فروش اجناس، ارائه خدمات و یا قهوه خانه و….)، و نیز اجتماعی ایدئولوژیک با همه شعایر خاصش» (Raulin ۲۰۰۱:۱۰۱). در این محله انواع و اقسام مراکز و نهادهای مختلف مورد نیاز اهالی از انواع مغازهها گرفته، تا مساجد متعددی که کارکردهای مختلفی چون آموزش، همیاری، عبادت و … دارند و اماکن تفریحی محلی برای زنان و مردان، و درکنار آن رسوم، سنتها، برنامههای ومراسم خاص به تدریج با همیاری و همبستگی و با تلاش بسیار و طولانی اهالی آن، که از ابتدا تاکنون در آن زندگی میکنند، ساخته شده است و فراخور حال خودشان، پاسخگوی همه نیازهایشان میباشد. به عبارت دیگر محلهای است مستقل و کامل که مرتفعکنندۀ هر گونه نیاز اجتماعی و روانی ساکنانش میباشد. اما به هر حال محلهای است، منزوی از شهر و متفاوت با بافت اصلی شهر که فقر بر آن سایه افکنده است. بنابراین سؤالی که در این رابطه مطرح میشود این است که این محله منسجم و یکپارچه، اما منزوی و لکهدار، آیا نهایتاً میتواند خودش را با جامعه بزرگتر شهری نیز یکپارچه کند؟ و یا نه به شکل محلهای با فرهنگ مسلط فقر، در حاشیه شهر در چرخه محرومیت و فقر خود پیوسته منزوی باقی خواهد ماند؟
این سؤالی است که پاسخ آن را نمیدانیم اما میتوانیم بگوییم که براساس آنچه در اشکال مدرن زندگی اجتماعی دیده میشود (که جامعه ما نیز از دست به گریبان شدن با آن مستثنی نیست) تضادهای شدید ارزشی نمیتوانند باقی بمانند. به عبارت دیگر، اشکال مدرن تضادهای شدید ارزشی را تحمل نمیکنند و پیوسته در حال یکپارچه کردن و یکسان کردن هستند. مگر این که اجتماعی دچار انزوای کامل شود، یعنی این که به شکل نوعی جزیره و یا گتوی واقعی درآید و دیوارهای سخت و غیرقابل نفوذی با محیط پیرامون خود، ایجاد کند، به طوری که ارتباط آن با اطراف به حد صفر برسد.
اما به هر حال در این رابطه نیز به نظر میرسد که چون این اشکال جزیرهای هزینهای را که به لحاظ غیرقابل کنترل بودن خود برای محیط پیرامونشان ایجاد میکنند، بسیار سنگین است، معمولاً از سوی عوامل محیط پیرامون مثلاً عوامل دولتی در رابطه با محلههای شهری، به طور کامل، انسجامزدایی شده و از بین خواهند رفت.
این مسئله در رابطه با محله مورد نظر ما، سوالی است بیجواب که مطالعات عمیقتر بعدی، شاید بتوانند برای آن جوابی بیابند.
*جملات داخل گیومه «» نقل قولهایی از نوشتههای نوجوانها میباشد.
منابع:
- احمدی پور، زهرا، ۱۳۷۰، «آلونک نشینی در بخش مرکزی کرج»، در رشد آموزش جغرافیا، شماره ۳۸.
- اعتماد، گیتی. ۱۳۷۷، «شبکههای شهرهای ایران»، در حسامیان و دیگران، شهرنشینی در ایران، تهران، آگاه.
- آقایی، فیروز، ۱۳۷۷، «الگوی استقرار مهاجران، روستایی در شهر»، در مسکن و انقلاب، تابستان.
- افروغ، عماد. ۱۳۷۷، فضا و نابرابری اجتماعی، تهران، دانشگاه تربیت مدرس.
- اکبرزاده، نسرین، ۱۳۷۶، گذر از نوجوانی به پیری، تهران، ناشر، مولف.
- انصاری، عبدالمعبود، ۱۳۶۹، ایرانیان مهاجر، ترجمه ابوالقاسم سری، تهران، آگه.
- بیتس، دانیل؛ پلاگ، فرد، ۱۳۷۶، انسان شناسی فرهنگی، ترجمه محسن ثلاثی، تهران، انتشارات علمی.
- پیتیه، ژان، ۱۳۶۹، مهاجرت روستائیان، ترجمه محمد مومن کاشی، تهران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی.
- پیران، پرویز، ۱۳۷۳، «آلونک نشینی در ایران، دیدگاههای نظری با نگاهی به شرایط ایران»، اطلاعات سیاسی- اقتصادی، شماره ۷۷-۸۷، آذر و دی.
- تاپیا، کلود، ۱۳۷۹، درآمدی بر روانشناسی اجتماعی، مجموعه ضرورتهای جامعهشناسی روانی، ترجمه مرتضی کتبی، تهران، نی.
- حسامیان، فرخ، ۱۳۷۷، الف، «مهاجرت در دهههای اخیر»، در حسامیان و دیگران، شهرنشینی در ایران، تهران، آگاه.
- ــــــــــــ، ۱۳۷۷، ب، «شهرنشینی در مرحله گذر»، حسامیان و دیگران، شهرنشینی در ایران، تهران، آگاه.
- ستاد طرح ساماندهی تپه مرادآب، ۱۳۷۷، اطلس تپه مرادآب، منتشر نشده.
- گزارش آمار جمعیتی تپه مرادآب، ۱۳۷۷، منتشر نشده.
- کاستلو، وینسلت فرانسیس، ۱۳۷۱، شهرنشینی در خاورمیانه، ترجمه پرویز پیران و عبدالعلی رضایی، تهران، نی.
- گلدتورپ، جی. ام، ۱۳۷۰، جامعهشناسی کشورهای جهان سوم، ترجمه جواهد ظهوریان، مشهد، آستان قدس رضوی.
- گیدنز، آنتونی، ۱۳۷۸، تجدد وتشخیص، جامعه و هویت شخصی در عصر جدید، ترجمه ناصر موفقیان، تهران، نی.
- محسنی، نیک چهره، ۱۳۷۵، ادراک خود: از کودکی تا بزرگسالی، تهران، بعثت.
- هریسون، پل، ۱۳۶۴، درون جهان سوم، ترجمه شاداب و جدی، تهران، فاطمی.
- Abdelhak, Quirib, 1998, “Acculturation et stratégie identitaire chez immigrant adult magrébin”, in, Cahier de sociologie, économique et culturelle, juin.
- Byron, R., 1998, “Identity”, in, Barnard, A.,Spencer, J., (eds.), Encyclopedia of Social & Cultural Anthropology, London, Routledge.
- Cherni, J. 2001, “Social – Local Identity”, in Oriorden, T., (ed), Globalism, localism and Identity, London, Earthsean.
- Ghannam, F., 1997, “Reimagining the Global: Relocation and Local Identity in Cairo”, in, Miles, M.; Hall, T.; Borden, F., (eds), 2000, The City Culture Reader, London, Routledge.
- Gill, F., 1998, “Identité”, in, Encyclopedia Universails, CD, Microsoft Version 5.1.2
- Grave, p., 1998, “Dynamique identitaire chez les formateurs d’adultes”, in, Cahiers de Sociologie Economique et Culturelle, Dec., pp. 121-138.
- Hall, Stuart; Du Gau, Paul, 1996, Questions of Cultural Identity, London, Sage.
- Hogg, 1995, “Social Identity”, in, Manstead, S. R.; Heuston, M. (eds.), The Blackwell Encyclopedia of Social Psychology, London, Blackwell.
- Martin, C., 2000, Ethnologie d’un bidonville de Lima, Paris, Harmattan.
- Mycon, W. L.; Koester, J., 2000, “The Nature of Cultural Identity”, in, Myron & Koester, (ed.), Among Us: Essays on Identity, Belonging and Intercultural Competence, New York, Longman.
- Quintana, S. M. (1998) “Children Development Understanding of Ethnicity and Race”, in, Applied & Preventive Psychology, 7:27-45.
- Raulin, A., 2000, Anthropologie Urbain, Paris, Armand Colin.
- Sindzinger, N., 1995, “Identité; Anthropologie”, in, Encyclopedia Universails, CD, Microsoft, Version: 5.1.2.
- Top, Pierre, 1995, “Identité ; Psychologie”, in, Encyclopédie Universalise, C. D. Microsoft, Version : 5.1.2.
- Turner, J. G., 1999, “Some Current Issues in Research on Social Identity and Self Categorization Theories”, in, Ellmers, N.; Spears & Doosje, (eds.), Social Identity, Oxford, Blackwell.
- Woodward, P., 2000, Questioning Identity, London, Routledge.