ماتریالیسم فرهنگی نظریه ای است که بر اساس آن جوامع انسانی، نظام هایی اجتماعی- فرهنگی به شمار می آیند که شناخت آن ها پیش از هر چیز باید از خلال محصولات مادی آن ها و شرایط مادی ای که در آن زندگی می کنند، انجام گیرد. از همین رو این نظریه از روش هایی استفاده می کند که بتواند مادیت فرهنگ را اندازه گیری کرده و درباره ی آن داوری کند. ماتریالیسم یکی از شاخه های نظری انسان شناسی فرهنگی است که ظهور آن را می توان در اواخر دهه ی ۶۰ و اوایل دهه ی ۷۰ قرن بیستم دانست.
پدر این نظریه، ماروین هریس، انسان شناس آمریکایی است که خود در تبیین این نظریه از مارکسیسم و به ویژه از محیط شناسی فرهنگی ژولین استوارد تأثیر پذیرفته بود. برطبق نظریه ی ماتریالیسم فرهنگی ،فرهنگ هر جامعه بنا بر اقلیم و منابع موجود در آن خطه شکل میگیرد. به عبارت دیگر بر اساس این نظریه فرهنگ زاییده ی منابع و نیروی انسانی مناطق است. از قِبَل این نظریه، این فرضیه شکل میگرد که مناطقی که اقلیم مشابه دارند الزاما باید فرهنگ مشابهی هم داشته باشند در حالی که در واقعیت جوامع چنین نیست. همان طور که مطالعات مارگاریت مید بر سه جزیره ی از لحاظ جغرافیایی نزدیک به هم، ثابت کرده است، شباهت اقلیم و منابع اولیه به هیچ وجه منجر به شکل گیری فرهنگ مشابهی نخواهد شد. سه جزیره ی انتخابی مید علی رغم نزدیکی جغرافیایی سه فرهنگ کاملا متفاوت ارائه نمودند. به عوان مثال شیوه ی تربیت کودکان در یکی از جزایر بسیار خشن و همراه با تنبیه بدنی و در جزیره ی دیگر با آرامش و نرمی تمام صورت میگرفت. اگر قرار بود به دلیل شباهت اقلیمی و منابع، فرهنگ مشابهی شکل گیرد هرگز شاهد چنین تفاوت وسیعی در سه نقطه ی کاملا هم جوار نبودیم. در واقع نظریه ی ماتریالیسم فرهنگی یک نظریه ی تقلیل گراست و واقعیت های پیچیده ی اجتماعی و فرهنگی را تا حد فرآیندهای ذهنی صرف تقلیل میدهد. این نظریه صرفا به دنبال کشف روابط علّی حاکم بر پدیده های اجتماعی است تا نحوه ی ساخت و پیدایش هر بخش جامعه توسط بخش های دیگر را توجیه نماید.
نوشتههای مرتبط
علی رغم تمام انتقادهایی که به نظریه ی ماتریالیسم فرهنگی وارد است به نظر می رسد این نظریه در مورد جنبه هایی از هنر و توضیح نحوه ی پیدایش هنر مناطق مختلف ،منطقی باشد. همان طور که گفته شد بر اساس نظریه ی ماتریالیسم فرهنگی اقلیم و منابع هر منطقه نقش به سزایی در شکل گیری فرهنگ آن منطقه دارند. از طرفی میدانیم که فرهنگ و هنر هر جامعه رابطه ای بسیار تنگاتنگ با یکدیگر دارند.از این رهگذر علت پیدایش گونه ای خاص از معماری،نگارگری،قالی بافی و ساخت ظروف در هر منطقه ی جغرافیایی توجیه پذیر خواهد بود. به بیان دیگر اقلیم هر منطقه تعیین کننده ی نوع هنر آن منطقه است. به همین دلیل است که در اقلیم کویری و خشک ایران هنر سفالگری ظهور میابد و مسیر اوج و تکامل خود را می پیماید. فراوانی خاک رس و احساس نیاز به ساخت ظروف مقاوم، سبب ابداع چرخ سفالگری و کوره سفال پزی در هزاره چهارم قبل از میلاد مسیح در این سرزمین شد.ساخت ظروف سفالی در طی گذر هزاره ها روند تکاملی خود را طی کرد و به مرور زمان تکنیک نقاشی بر روی سفال، لعاب کاری و تولید سفالهای رنگی پا عرصه ی وجود نهادند. هنر سفالگری که ابتدای امر به دنبال احساس نیاز انسان به ساخت پناهگاهی مستحکم از گل پخته پدید آمده بود، رفته رفته به شکل ساخت انواع و اقسام ظروف و هنر خاص منطقه ی ایران در آمد. اما همین هنر در مناطق مختلف ایران در اشکال مختلفی روند تکامل خود را پیمود. در منطقه ی جنوب و غرب ایران تا منطقه ی بین النهرین به دلیل جنس خاک سفال ها تماماً نخودی رنگ و در مرکز فلات ایران قرمز رنگ هستند. این در حالیست که سفال مناطق شمالی ایران به رنگ خاکستری هستند. به اندازه ای که رنگ سفال های ایران از تنوع فراوانی برخوردارند، نقوش تزئینی به کار رفته بر سطح آن ها نیز با هم متفاوت هستند. در مناطق جنوبی و غربی ایران نقوش قوچ و حیوانات گرمسیری، در مناطق مرکز نقوش هندسی و در مناطق شمالی نقوش گیاهان ،نقوش غالب هستند.
روستای کلپورگان از توابع شهرستان سراوان واقع در استان سیستان و بلوچستان است. این روستا نیز به دلیل اقلیم خشک خود از کهن روزگاران مهد سفال و سفالگری بوده است. سفال کلپورگان امّا تفاوت های فراوانی با سایر سفال های مناطق مختلف ایران دارد که آن را کاملا منحصر به فرد ساخته است. سفال این منطقه توسط محققی فنلاندی به نام «الینا سوراینن» به دنیا معرفی شد و امروزه شکل خاص و متمایز سفال کلپورگان بر هیچ کس پوشیده نیست. نخستین و مهمترین وجه تمایز این سفال با سفالهای سایر مناطق در این است که این سفال از قدیم روزگاران توسط زنان بلوچ ساخته و پرداخته می شده است. سفال و سفالگری در سایر مناطق ایران در دست مردان بوده است و زنان سفالگر نیز به سبب علاقه در پی آموختن این فن بر می آمده اند اما ساخت سفال کلپورگان انحصارا در اختیار زنان بلوچ منطقه بوده و هست. این زنان نسل به نسل شیوه ی سفالگری را از مادران خود می آموزند و این فن را به دخترانشان یاد میدهند. حتی نقوشی که باید بر ظروف کشیده شوند، نقوشی ثابت هستند که طی گذر زمان تغییر چندانی نداشته اند.
دومین تفاوت عمده ی سفال منطقه ی کلپورگان با سایر سفالهای ایران و جهان در رنگ قرمز جَغَکی آن است. جغک نام گیاهی خاص این منطقه است که از ریشه ی آن برای رنگ کردن پشم گوسفندان و خاک سفالگری استفاده مینمایند. رنگ خاص این گیاه قرمزی بی نظیری را به سفال این منطقه بخشیده است . بر اساس نظریه ی ماتریالیسم فرهنگی تمایز اقلیم کلپورگان با سایر مناطق شکل خاصی از هنر که کاملا منحصر به فرد است را عرضه داشته است.
سومین و شاید بارزترین وجه افتراق سفال کلپورگان با سایر سفالینه ها در رنگ نقوش تزئینی آنهاست. کلپوره نام گیاهی خاص منطقه ی کلپورگان است که استفاده ی دارویی نیز دارد. رنگ مشکی این گیاه آنرا به عنوان رنگدانه ی اصلی به کار رفته در کشیدن نقوش سفالها مطرح نموده است. سفالهای کلپورگان بدون لعاب ساخته میشوند و تنها نقوشی سیاه رنگ بر روی آنها کشیده میشوند.
و در نهایت اصلی ترین وجه تمایز سفال کلپورگان با سفال سایر مناطق شاید در این نکته نهفته باشد که زنان بلوچ کلپورگان هرگز از چرخ سفالگری استفاده نمیکنند و از تکنینک فشاردهی، قوس دهی و شکل دهی استفاده مینمایند. روش ساخت سفال توسط این زنان طی شش هزار سال کاملا دست نخورده باقی مانده است و تنها کارگاه سفالی که به شکل بدوی به حیات خود ادامه میدهد، کلپورگان است.
با بررسی سفال این منطقه درستی برخی گزاره های ماتریالیسم فرهنگی بر ما آشکار میشود. اگر چه فرهنگ و هنر هر منطقه صرفا زاییده ی محض اقلیم و منابع منطقه نیست و از المانهای زیادی پیروی می نماید- مانند وام گیری از هنر و فرهنگ مناطق همجوار- اما نمیتوان از نقش به سزای این دو عامل(اقلیم و فرهنگ) بر شکل گیری هنر مناطق چشم پوشی کرد. میدانیم که امروزه به دنبال روند پر سرعت جهانی شدن و تمایل شدید به تعامل فرهنگی، پدیده ی وام گیری فرهنگها از یکدیگر بسیار رونق یافته است اما هنوز مناطقی چون کلپورگان هستند که هنر خاص منطقه ی خود را حفظ نموده اند و به حیات خود ادامه می دهند.