انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

“بررسی سبک زندگی و نحوه گذران اوقات فراغت چند فروشنده خیابانی و دستفروش مترو”

_ فراغت آینه ای از فرهنگ جامعه، امکانی برای ردیابی تغییرات و تحولات تاریخی و شاخصی برای فهم تغییرات کلان در ساختار اجتماعی و فرهنگی جامعه است_” برگرفته از کتاب فراغت، مصرف و جامعه”

مقدمه

سبک زندگی، روش های متفاوت زندگی را نشان می دهد. این اصطلاح به نوعی مقایسه شیوه های زندگی کشف شده در میان گروه های متفاوت در جامعه را نشان می دهد.سبک زندگی از طریق ارزش ها و روش های مصرف که ناشی از تمایز فزاینده جوامع سرمایه داری پیشرفته است، شناخته می شود.

مفهوم سبک زندگی نخستین بار درسال۱۹۲۹ توسط ” آدلفردآدلر”روان شناس اجتماعی مطرح شد و پس از یک دوره افول،مجددا از سال ۱۹۶۱ با اقبال اندیشمندان به خصوص جامعه شناسان مواجه شد.

فرهنگ علوم اجتماعی سبک زندگی را به نوع زندگی یا نوع معیشت ترجمه کرده است و آن مربوط به چگونگی استفاده از درآمد،طول زمان کار،شیوه لباس پوشیدن،تغذیه،نحوه آرایش،محل سکونت،رفتارهای دینی و فرهنگی می شود.(بیرو۱۳۷۵).

” سوبل” معتقد است که تقریبا هیچ توافق تجربی یا مفهومی درباره اینکه چه چیزی سازنده سبک زندگی است وجود ندارد،از نظر وی،الگوی مصرف مشاهده شونده ترین و بهترین شاخص سبک زندگی است.
مصرف به منزله نظامی از نشانه ها و نمادها مطرح است که کارکردهایی چون تمایز گذاری اجتماعی دارد، البته به نظر بوردیو معنایش از همین تفاوت و تمایز ناشی می شود و چیزی جز آن نیست. از این رو در بحث بوردیو،مصرف همانند پاسخ به نیازهای زیستی مطرح نمی شود بلکه به منزله استفاده از نظامی از نشانه و نمادها مطرح است.مصرف در اندیشه بوردیو، بر خلاف مارکسیسم کلاسیک،صرفا یک متغییر وابسته نیست و نشانه ها و نمادها از خلال همین فرایند مصرف، تولید می شوند.(بوردیو ۱۹۸۴).
بوردیو نظریه ای منسجم درباره شکل گیری سبک های زندگی ارائه کرده است. مطابق مدلی که وی ارائه می کند شرایط عینی زندگی و موقعیت فرد در ساختار اجتماعی به تولید ذوق خاص منجر می شود.ذوق مولد دو دسته نظام است.نظامی برای طبقه بندی اعمال و نظامی برای ادراکات و شناخت ها. نتیجه نهایی تعامل دو نظام،سبک زندگی است. سبک زندگی همان اعمال و کارهایی است که به شیوه ای خاص طبقه بندی شده و حاصل ادراکات خاصی هستند.در نظریه بوردیو سبک زندگی شامل اعمال طبقه بندی شده و طبقه بندی کننده فرد در عرصه هایی چون تقسیم ساعات شبانه روز، نوع تفریحات و ورزش، شیوه های معاشرت، اثاثیه و خانه،آداب سخن گفتن و راه رفتن است. بوردیو در کتاب تمایز بر حسب منطق دیالکتیکی اش نشان می دهد،مصرف صرفا راهی برای نشان دادن تمایزات نیست، بلکه خود راهی برای ایجاد تمایزات نیز هست.
کتب، مقالات وپیمایش های بسیاری سبک زندگی و اوقات فراغت جامعه پزشکان،معلمین،کارگران، بازاریان و حتی زنان خانه دار را به عنوان شغل خانگی مورد بررسی قرار داده اند،اما بررسی ها از افرادی که در مشاغل کاذب مشغول اند، انگشت شمار است. شاید یکی از دلایل این کم توجهی، به نوع فعالیت آنها برگردد که فعالیت دستفروشان را در زیر شاخه مشاغل کاذب دسته بندی می نماید.
در رویکرد اقتصادی، ملاک سنجش و شاخص ارزشیابی کار و شغل، «تولید» و «درآمد» و «دریافت مزد» و مفاهیمی از این قبیل معرفی شده است.مرکز آمار ایران نیز در نظام آمارگیری خود «شاغل» را چنین تعریف کرده است: «کلیه جمعیّت ده ساله و بیشتر که در هفت روز پیش از مراجعه مأمور سرشماری به کاری اشتغال داشته‌اند.» براساس این معیار همه افراد ده ساله و بیشتر که حداقل هشت ساعت کار کرده باشند، شاغل محسوب می‌شوند.
نتیجه آن‌که، طبق معیارهای یاد شده به همه فعالیت‌هایی که به «درآمد» ، «پاداش» و «دستمزد» منجر شود چه از طریق مشاغل تخصصی و رسمی باشد و یا کارهای غیر رسمی مانند کاسبی،شغل در نظر گرفته شده و از نظر اقتصادی، اصطلاح «شغل کاذب» وجود ندارد. بلکه به جای آن مفاهیمی چون اشتغال اتفاقی، اشتغال کامل، اشتغال ناقص، اشتغال رسمی و غیر رسمی، کار تولیدی و غیر تولیدی و کار فکری و کار دستی، آمده است
امّا از نظر جامعه‌شناسی کار و اشتغال به معنای فعالیت‌هایی است که از ثبات و پایداری بیشتری برخوردار بوده و فرد در یکی از مراکز دولتی و یا شخصی به فعالیت قابل توجّه و آبرومندانه‌ای مشغول باشد به‌گونه‌ای که از نظر هنجار اجتماعی مورد پذیرش دیگران بوده و فرد در برابر کار خود درآمد و یا حقوقی را نیز دریافت نماید. بنابراین به فعالیت‌هایی که مطابق با هنجارهای اجتماعی نیست، یا آن‌که مورد رضایت فرد نبوده و کفایت اقتصادی او را نمی‌کند چون از ثبات لازم برخوردار نیست، نمی‌توان کار و شغل اطلاق نمود، بلکه از آن‌ها به شغل کاذب، یاد می‌شود و از نظر تحلیل جامعه‌شناختی عوامل بسیاری ممکن است باعث شود تا افراد به‌جای انتخاب شغل مناسب و آبرومندانه به شغل‌های کاذب روی آورند.
براون معتقد است که شغل بخش عمده زندگی را تشکیل می دهد و اصلی ترین عاملی است که سبک زندگی را تعیین می کند و در جوامع نو که به دلیل وسعت،افراد همدیگر را نمی شناسند،عواملی مانند شغل،می تواند مرتبه و شان را بازگو کند.اما از طرفی دیگرمایلز(۱۹۹۸) نکته ای جدید در این رابطه بیان می دارد. طبق نگاه مایلز، هویت و سبک زندگی ما با دسترسی و استفاده طیف رو به افزایش کالاها و خدمات تعیین می شود.گفته می شود پیامد رویداد بالا شکل گرفتن تمایز اجتماعی بر مبنای عملکردهای مصرفی ما و نه کار و شغل است. اساسا برخی از نظریه پردازان بر این باورند که امروزه نحوه خرج کردن پول،مهم تراز چگونه درآوردن آن است.
بر اساس چنین نگاهی دیگر تمایزات شغلی کم رنگ شده و جایش را به نوع و میزان مصرفی افراد می دهد.
در مقطع تاریخی فوق،یکی از مفاهیم مهم در زمینه شناخت اهمیت تولید و مصرف برای هویت افراد و معنای خود، مفهوم ” کارگر مرفه” است. گلدروپ و همکاران (۱۹۶۹) معتقدند به موازات اینکه کارگران حقوق بالاتری دریافت کردند و در مشاغل خویش مطمئن تر شدند، تغییری در شیوه نگریستن به کار حاصل شد.این امر دیدگاهی ابزاری به کار را تضمین کرد و جهت گیری جدیدی به هویت معطوف به مصرف و نه معطوف به کار در نظام سرمایه داری شکل گرفت و در نتیجه مصرف این گروه بالاتر رفت.
بعد از گلدروپ؛ نویسندگان متاخرتری چون بودیار(۱۹۷۵)،زوکین(۱۹۸۹)،فدرستون(۱۹۸۲)،بوردیو(۱۹۸۴) و هاروی(۱۹۷۳) نیز به ادبیات مصرف غنا بخشیده و به موضوعات مربوط به تاریخ گسترش مصرف گرایی، مصرف و جامعه مصرفی از منظر های مختلف و میدان ها و مناطق جغرافیایی پراکنده پرداختند.
اما روندی که آنها اتخاد کرده بودند،عده ای از اندیشمندان را برآن داشت تا نسبت به رویه ی حاکم انتقاداتی وارد نمایند. به طور مثال؛گرونو و وارد(۲۰۰۱) معتقدند که دانشمندان علوم اجتماعی بیش از حد بر موضوعاتی مانند سلایق موسیقایی،مد،خرید خانه و اتومیبیل شخصی وحضور در برنامه های فرهنگی نخبه گرا مانند تئاتر و موزه ها تمرکز کرده اند و این تمرکز باعث کنار گذاشتن مقولاتی مانند مصرف روزانه مواد غذایی، استفاده از آب و برق، سازمان حاکم بر مسائل خانگی و گوش دادن به رادیو در خانه شده است.در واقع آنها معتقدند تاکید بیش از حدی بر مصرف خاص و نه معمول وجود دارد و نیز بر مصرف آشکار بیش از مصرف پنهان تاکید می شود.
● به عنوان دانشجوی رشته انسان شناسی هر زمان که از مترو استفاده می کردم؛ چه در حین ورود به ایستگاه و چه در حین خروج از آن و چه در داخل خود واگن ها،دستفروشان متفاوتی اعم از زن و مرد و پیرو جوان را مشغول کار می دیدم، برایم سوال بود که تایم کاری آنها چند ساعت است، وقت ناهار که می شود کجا می روند،از کجا آمده اند و از همه مهمتر آنکه آیا اوقات فراغتی دارند یا نه و اگر جواب مثبت بود آنها معمولا در اوقات فراغتشان چه می کنند؟!
بعد از چنین ماه از شخصیت پرسه زنی که فقط راه می رفت، مشاهده می کرد و فکر می کرد، پایین آمدم و یخ را شکسته و کم کم با آنها وارد گفتگو و صحبت شدم .
متن حاضر قسمت کوتاهی از مصاحبه ها و گفتگوهای من با تعدادی از زنان و مردان دستفروش خطوط ۴ و ۲ متروی تهران می باشد که در تاریخ های ۱۸ و ۱۶ خرداد۱۳۹۸تهیه شده است.
بعد از سوالات مربوط به زندگی روزمره چون میزان و چگونگی مصرف غذا و تایم کاری و نحوه ی نقل و انتقال از خانه به محل کار و سن و تحصیلات،از آنها می پرسم که آیا در اوقات فراغت شان به موسیقی گوش می دهند؟ و اگر جوابشان مثبت بود،سوال می کنم که به چه سبکی علاقمند و از کدام خواننده خوششان می آید؟
جز یک مرد۵۵ ساله که می گفت موسیقی ریتمیک دوست دارد، انتخاب سایرین،آهنگ ملایم و پاپ و غمگین بود.دو نفر از زنان ۳۳ و ۳۷ ساله نیز گفتند که علاقه ی زیادی به نوحه عزاداری دارند.زن ۳۳ ساله حتی یکی از آنها را برایم پلی کرد و گفت: ببین چقدر قشنگ میخونه،آروم نشدی؟
در تحلیل این موارد می توان به استدلالات گسترده ای چنگ زد؛
ریچارد دایر(۱۹۹۳) می گوید: کارکرد سرگرمی” گریز و ارضای آرزوهاست”. سرگرمی،این طور به آرمان شهر و وضعیت ایدئال مرتبط می شود.سرگرمی تصویر ” چیزی بهتر” را در اختیارمان قرار می دهد تا به آن پناه ببریم و ازاین حیث نوعی سنگر است. ترانه هایی که ما گوش می دهیم نیز به عنوان سرگرمی می توانند در یافتن یا گم کردن این امیدها و آرزوهاسهیم باشند.
طبق نظر مارک جین(۱۹۷۰)، ملالت و بی حوصلگی یکی از گلایه های همیشگی فقراست .
گویی این افراد به این زندگی غم زده و کسالت بار عادت کرده باشند و تلاشی برای خروج از این وضعیت نکنند.
آنها امید روشنی به آینده ندارند و با بی حوصلگی وسردرگمی جواب مرا می دهند.برخی به وضعیت کساد بازار اشاره می کنند و با تکان دادن شانه هایشان از اینکه نمی دانند این وضعیت چه پایانی خواهد داشت اظهار عجز می کنند.
از این کسالت و غم که بگذریم،وقتی از نام خواننده محبوبشان سوال می کنم،از خوانندگانی مثل حسین ابلیس،هوروش وند،محسن چاووشی و… نام می برند.
شوکر (۱۹۹۴) می نویسد که مطالعه موسیقی عامه پسند،مطالعه فرهنگ عامه پسند است.عامه پسند به مثابه فرهنگی دانسته می شود که از جانب صنعت فرهنگ سازی سرمایه داری تحمیل می شود.این چنین فرهنگ عامه پسند فرهنگی است که قصدش سود و دستکاری ایدئولوژیکی است. البته رد این دیدگاه را در مکتب فرانکفورت، ساختارگرایی، بعضی نحله های پسا ساختار گرایی و اقتصاد سیاسی می توان دید.
در مرود موسقی مشهورترین تلقی از آن آدرنو و هورکهایمر است، به نظر آنها موسیقی عامه پسند مانند سیمان اجتماعی عمل می کند، بطوری که مصرف کننده آن به توجیهی برای مکانیزم های زندگی کنونی می رسد.
به نظر می رسد،برای شناخت بیشتر افکار و نحوه نگرش و جهان بینی این دستفروشان، به محتوای این ترانه ها توجه کرده وحرفهایی که به قول خودشان در گلو بغض شده است را به عنوان شهروندان این شهر شنید.
از موسیقی که بگذریم، از آنها می پرسم که آیا دوستی دارند؟چند تا؟ وچقدر از زمانهایشان را با هم سپری می کنند.
همه آنها بدون استثنا۱ یا ۲ دوست صمیمی یا به قول خودشان فابریک دارند که هر موقع در جایی گیر کرده اند یا کاری داشته اند به دادشان رسیده است.
وقتی سوال میکنم که چه چیزی باعث دوام رفاقتشان شده و در دوستی چه چیزی برایشان مهم است، صداقت و اعتماد متقابل را عنوان می کنند و لبخند روی لبشان نیز حاکی از رضایت خاطر از اوضاع است،در این میان برخی شروع به خاطره تعریف کردن می کنند که چه زمانهایی را با دوستانشان چه کرده اند و من با کمال میل به آنها گوش می دهم،چیزی که در آن به اطمینان رسیده ام،این است که دوستان آنها، سرمایه هایشان است.
آنها که اغلب از سرمایه مالی و اقتصادی چندانی بهره ندارند،تمام تلاش خود را برای حفظ دوستانشان به عنوان سرمایه اجتماعی کرده اند.
طبق نظر بوردیو ما چهار نوع سرمایه داریم:
سرمایه اقتصادی و مادی- سرمایه انسانی- سرمایه فرهنگی و سرمایه اجتماعی.
سرمایه اجتماعی به صرف عضویت در گروه به فرد تعلق می گیرد و در برگیرنده روابط اجتماعی ارزشمند میان افراد است.
در مجموع،هر کدام از سرمایه های موجود در زندگی انسان، به نحوی در سبک زندگی و نحوه زیستن او اثر می گذارد.
در تعریف ” جیمزکلمن” سرمایه اجتماعی برای توصیف روابط میان مردم،گروه ها جماعت هایی که اعتماد یا التزام های دو طرفه را به وجود می آورند،استفاده می شود.این روابط،انتظارات التزامات اعتماد ساز بین مردم به مثابه نوعی چسب اجتماعی عمل می کنند که افراد را قادر می کند تا به شیوه موثرتری عمل کنند.جامعه را کارآتر و زندگی را به طور کلی ارزشمند تر می کنند.
سرمایه اجتماعی همچون شکل های دیگر سرمایه مولد است و دستیابی به هدفهای معینی را که در نبود آن دست نیافتنی نخواهد بود امکان پذیر می کند.
از اوقات فراغت شان که سوال می کنم،برخی سرشان را تکان می دهند،برخی لبخند می زنند و برخی اخم میکنند.در حالت کلی وضعیت مردان و واکنش آنها نسبت به این سوال مثبت تر بود و اساسا دارای تایم بیشتری برای گذران اوقات فراغت بودند.
برخی قهوه خانه را محل آرامش و فراغت خودشان می دانستند.
مرد۳۵ ساله فروشنده عینک: شبا که بر میگردم خونه اول میرم قهوه خونه،یه چایی و قلیون می زنم کلا رفرش میشم و با حال خوب میرم پیش خونه.
از دیر باز، فرهنگ قهوه خانه ای در ایران به مثابه میدانی برای سرگرمی،گفت و گو و مشارکت در حوزه عمومی بوده است و سفرنامه نویسانی چند چون شاردن نوشته اند:” در قهوه خانه مردم چایی می نوشند،با یکدیگر به گرمی و خوشرویی سخن می گویند،در اینجاست که هرکسی صاحب خبر است و همه می توانند بی ترس و بیم درباره هرچیزی به آزادی صحبت بدارند”.
در مجموع کارکردهای متنوع و مدنی قهوه خانه در ایران، فرصتی را برای حضور گروههای مختلف اجتماعی ( هرچند مردانه) و دریافت هویت از آن فراهم می ساخت.قهوه خانه ها در امتداد فضای خصوصی خانه و فضای عمومی جامعه و فارغ از مرزبندی اجتماعی، هویت ویژه ای به اجتماعات ایرانی بخشیده بودند.
پس از دوران اوج رونق قهوه خانه ها در دوره صفوی، در اواخر قرن هجدهم و اوایل قرن نوزدهم،به دلایل سیاسی و فضای نامناسب اجتماعی، دچار رکود نسبی شده و مجددا در دوره قاجار رونق یافتند و امروزه نیز گرچه آن رونق صفویه در آن نیست، اما با اندک تغییر کاربری و فضایی که در آنها صورت گرفته،همچنان محل دیدار و گپ و گفتهای دوستانه و همانطور که شارن نیز بدان اشاره کرده” محل خبر” است.
از این میان سه تن از مردان مصاحبه شونده،هر ماه حداقل یکبار به استخر می رفته اند و از آن دو نیز اهل باشگاه بودند و برای بدنسازی به باشگاه می رفتند.
پیمایش های ملی نشان می دهد که جایگاه ورزش در فراغت جوانان پس از تماشای تلویزیون،گپ و گفت و گو و معاشرت های خانواد گی و گوش دادن به موسیقی است و چنین الگویی نیز در میان دستفروشان مرد و زن نیز دیده شد،گرچه برخی مردان جوان دستفروش برای حفظ سلامتی و تناسب اندامشان در باشگاه یا استخر نام نویسی کرده بودند، زنان در هیچ یک از این مکانها عضو نبوده وتردد هر روزه خود را از محل کار به خانه و بالعکس یا دوندگی بر سر کار را نوعی ورزش می دانستند!
طبق تحقیقات؛ هزینه ورزش در سبد خانوار ایرانی کمتر از ۱۵درصد کل هزینه هاست در حالی که در کشورهای پیشرفته گاهی تا ۸۰درصد جمعیت حداقل به یک فعالیت ورزشی منظم می پردازند.
البته عدم فراگیری و اقبال ورزش میان ایرانیان گسترده بوده و نمی توان آن را جزئی از سبک زندگی فروشندگان خیابانی و دستفروشان دانست، اما در مقابل،رفتار آن چند تن که به باشگاه بدن سازی می رفتند را می توان شروع فرایند مصرفی شدن ورزش حتی در بین قشر متوسط رو به پایین دانست.
مرد۲۸ ساله فروشنده سیم و کابل موبایل:صبحها قبل کار میرم باشگاه،مربیمون برنامه داده،هر شب باید موز و پوره بخورم.صبحانمم باید کامل باشه.تخم مرغ و سیب زمینی، غذای گرم،میدونی چیه، بالاخره باید به خودت برسی.
از سایر برنامه های فراغتی دستفروشان می توان به بیرون رفتن های آخر هفته با دوستان و خانواده اشاره کرد،تقریبا همه ی آن۱۲ نفر در هفته یکبار را به پارک می رفته اند( حداقل پارک و بوستان محل)، اما جوان ترها چه زن و چه مرد پنجشنبه و جمعه شبها حتما بساط قلیون و پارک را داشته اند.عده ای جیگرکی می روند و عده ای دیگر فست فود.
بل و ولنتاین (۱۹۹۷) معتقدند غذا و رستوران ها به نمادهای مهمی از زندگی شهری تبدل شده اند.غذا خوردن در رستوران اکنون ابزار مهمی در بخش فرهنگی است و گسترش فضاهای ویژه صرف غذا د سطح شهر به یکی از خصلت های بارز و جالب شهرنشینی معاصر تبدیل شده است.
رستوران ها به چیزی بیش از محل غذا خوردن صرف تبدیل شده اند و غالبا در آنها بسته های کلی مصرفی و سبک زندگی ارائه می شود.این مکان های می تواند میعاد گاه های دنج و محلی برای جلوه گری باشد.لذا عادت غذا خوردن در رستوران در برگیرنده مجموعه ای از اقدامات و هنجارهای اجتماعی و فرهنگی و کدهای پر تعداد است.
مرد۲۱ ساله آدامس فروش: قبل بیرون رفتن که حتما دوش میگیرم،لباس خوبامم می پوشم،با اینا که نمیرم( بلوزش را در دستش گرفته و نشانم می دهد).
زن۳۲ ساله بدلیجات فروش: هروقت دلم بگیره بهش زنگ میزنم میگم بیا بریم بیرون( رستوران) یه چیزی بخوریم.
بعد از اینها نوبت به میزان مصرف روزانه شان از گوشی می رسد.میانسال هایی که باآنها صحبت کردم که گوشی ساده و معمولی( غیر اندروید) داشتند و می گفتند فقط باهاش تماس میگیرن حتی اس ام اس هم نمی دهند، اما جوانترها از روزی۱ الی۳ ساعت با گوشی هایشان مشغول بودند و معمولا وقتی از سر کار برمیگشته اند و در زمان استراحت شان گروه ها یا صفحه اینستا ی خود را چک می کردند.
برخی که سیار بودند همین میزان و آن عده ای که ثابت بودند میزان استفاده بیشتری از گوشی داشتند.
مرد۲۷ ساله تابلو فروش: مشتری نباشه تو اینستا چرخ میزنم.
بدون تردید، ظهور و توسعه تکنولوژی های جدید اطلاعاتی و ارتباطی را باید آغازگر فصلی جدید و تحولی متفاوت در تجارب فراغتی انسان ها دانست.امروزه به هر فرصتی فراغتی که به نحوی با فضای مجازی گره بخورد، فراغت مجازی می گویند.( هریس۲۰۰۵).
اطلاعات و آمارها حاکی از آن است که تقریبا بدون استثناء،اینترنت و شبکه های مجازی پس از تماشای تلویزیون جذاب ترین رسانه فراغتی برای افرادبه شمار می آید.
اما باید به آسیب پذیر بودن این نوع فضا نیز توجه کرد. قاطع نبودن و موقتی بودن فضایی در ارتباطات مجازی ممکن است به شکل دیگری به چیزی بینجامد که جیمسون آن را کم عمقی شرایط پست مدرن می خواند.( جیمسون ۱۹۸۴).بدین ترتیب معاشرت پذیری این فضاممکن است بنا به ضرورت به تراکم روابط یا تقویت سرمایه های اجتماعی نینجامد و این برای افرادی که سرمایه بارزشان،سرمایه اجتماعی است، میتواند کاملا خطرناک و آسیب زا باشد.
از خرید کردنشان نیز سوال می کنم، اینکه با چه کسانی به خرید می روند، از کجا خرید می کنند و چند ساعت از روز را به خرید اختصاص می دهند؟
اغلب آنها از مولوی و بازار ۱۵ خرداد( بازار بزرگ) خرید می کنند به غیر از سه نفر که یکی از آنها از میدان خراسان، یکی از یافت آباد و دیگری از شعب فروشگاه پوشاک ال سی( می گوید قبلا خودم آنجا کار می کردم، بخاطر همون تو هر شعبش یه آشنایی دارم،اونجا بهم تخفیف میدن).
هیچ کدامشان بیش از ۳ ساعت در بازار نمی مانند و وقت کم و کار زیاد را علت این کوتاهی زمان خرید می دانند.حتی دو تن از زنان میانسال عنوان کردند که از مترو و از همکاران خودشان خرید می کنند و یا می گویند بیاورند دم در!
وقتی از زن۳۲ ساله بدلیجات فروشی راجع به خرید و اوقات فراغت سوال کردم، جوابهای جالبی شنیدم:
” ببین نه که ما پارک نریم،میریم، بازارم میریم؛ من همین ۳ روز پیش بازار بودم؛منتها این بازار رفتن که بازار رفتن نیست،پارک رفتن نیست که،میریم مردمو نگاه می کنیم میایم.
پارک وقتی خوش میگذره که همچین خرجی کنی براش،قدم زدنو که خیابونم میزنه آدم”.
باومن (۱۹۹۸) درباره ساخت و تجربه فقیر بودن در یک جامعه مصرفی تامل می کند.وی معتقد است که پدیده فقر فقط به معنای محرومیت مادی و تنش جسمانی نیست.به نظر وی مجموعه ای از شرایط اجتماعی و روان شناسانه وجود دارد که در قضاوت ما درباره جایگاه خود در دنیای اطراف دخیل است و آرزو و اشتیاق ما برای دستیابی به استانداردهای یک زندگی شایسته و مناسب را که هر جامعه ای آنها را تولیدو برای دستیابی به آنها تلاش می کند،تحت تاثیر قرار می دهد. وی معتقد است ناتوانی در دستیابی به چنین استانداردهایی می تواند به فشار و تنش بینجامد.وی در نهایت نتیجه می گیرد فقر به معنای طرد شدن از چیزی است که لازمه یک زندگی عادی است.
در یک جامعه مصرفی، زندگی شاد به نوعی از زندگی گفته می شود که در برابر بی حوصلگی و ملالت بیمه شده باشد و این بیمه چیزی نیست جز اینکه همیشه چیز تازه و مهیجی برای خریدن وجود داشته باشد!
از آنها در مورد کالاهای مصرفی شان نیز سوال میکنم،اینکه آیا لوازم منزلشان برند است یا نه،آیا تخت و مبل و سرخ کن و مایکروفر دارند یا نه.
تقریبا از هر کدام یک از زن و مردان دستفروش که درمورد مارک لوازم خانگیشان سوال می کردم، جملگی پاسخشان این بود که؛نه ما مارک نمیخریم.تا اینکه به صورت اتفاقی از یکی از مصاحبه شوندگان خواستم تا مارک لوازم خانه ایشان را بگوید:
مرد۵۵ ساله: تلویزیون ما سامسونگه، لباس شویمون ال جی،گازمون ایرانیه و..
و من متعجب از اینکه تعریف آنها از برند چه بوده و چرا فکر می کردند که لوازم آنها مارک یا برند نیست!
به غیر از مردان مجرد که با دوستانشان خانه گرفته بودند،بقیه مصاحبه شوندگان مبل داشتند اما از اینکه چند سالیست نتوانسته اند،آنها را تعویض کنند گله مندند.
زن۶۰ ساله مانتو فروش نیز چنین گفت: کهنه شده بود، دادیم سمساری.حالا پول داشتیم یه دست جدیدشو می خریم.
زن۳۰ ساله فروشنده لوازم آرایشی: شوهرم با سیگار سوزونده بودشون،فروختم،حالا میخرم بعدا.
با وجود اینکه فضای متکثر و پیچیده رسانه ای،تنوع و تکثر زیادی را در ذائقه ها دامن زده است، گرچه می توان عناصری از مفهوم سبک زندگی را در تحلیل رفتار مصرفی خریداران اقلام خانه یافت، ولی هم شکلی و تشابه در انتخاب های مصرفی همچنان جریان غالب بسیاری از مصارف خانگی را درایران شکل می دهد. برخی کالاها به طور ثابت سلیقه خریداران زیادی از طبقه متوسط و حتی متوسط رو به پایین است که گاهی فراتر از بضاعت مالی افراد بوده وآنها با دشواری در تکاپوی خرید اقلام فوق و مشابه هستند.
به نظر می آید،آنها زندگی سخت و تلاش در چنین شرایطی را برای رسیدن به اهداف خود تحمل می نمایند و این تلاش را لازمه ی رسیدن به خواسته های خود می دانندگرچه مدام از وضعیت شکایت دارند و وقتی از علایق سیاسی شان سوال میکنم، مرا با رای ندادن در انتخابات آتی تهدید! می کنند، اما این شغل را بهتر از بیکاری،بیگاری و ذلت می دانند.
نتیجه گیری:
در کتاب تولید اجتماعی فضا لوفور (۱۹۹۱) تفکیک نمادین کار و فراغت را از ویژگی مدرنیته می داند.
به نظر می رسد، میان دستفروشان خیابانی که اکثریت آنها روز تعطیل ندارند( استدلالشان این است که در همین وضعیت نیز بازار خراب است،و هر روز تعطیلی آنها،اصلا به نفعشان نیست)، به سختی بتوان میان کار و فراغت تمایزی قائل شد.
طبق دسته بندی”گانتروگانر” از انواع فراغت؛ همچون_ فراغت ناب، فراغت آنومیک، فراغت نهادین و فراغت بیگانه؛ دستفروشان خطوط۲ و ۴ که به صورت اتفاقی با آنها وارد گفتگو شدم،هیچ کدام تجربه ای از فراغت ناب یا حتی نهادین نداشته اند و طبق شواهد و صحبتهایشان،همگی درگیر تجربه فراغت بیگانه هستند و در نتیجه احساس لذت برآمده از فراغت آنها در پایین ترین وضعیت خود قرار دارد.
منابع:
شهرها ومصرف،مارک جین،ترجمه مرتضی قلیچ،انتشارات علمی و فرهنگی،چاپ نخست.(۱۳۹۶).
فراغت،مصرف و جامعه،محمد سعید ذکایی،انتشارات تیسا،چاپ دوم(۱۳۹۱).
جامعه شناسی سبک زندگی،محسن نیازی و محمد کارکنان نصرآبادی،نشرشهر،چاپ اول(۱۳۹۴).