مقدمه :
در این مقاله ما به مسئله فاصله یا شکاف میان محلات شهر یزد که در مطالعات میدانی بمثابه یک فنومن بر ما مشهود شد، سعی داریم نگاهی فرهنگی بیاندازیم. یعنی این مسئله را از دید خرده فرهنگهای شغلی ، طبقاتی و قشربندی اجتماعی موجود در شهر یزد بررسی و آسیب شناسی کنیم. پدیده ای جالب که سبب بی خبری تقریبی محلات و هم سن و سالان بالا و پایین شهر از حال یکدیگر شده است. در این امر ما ناگزیر دست به دامان جامعه شناسان شهری نیز میشویم، زیرا مفاهیمی مانند غریبگی، یا فاصله اجتماعی به عینه در این مورد بخصوص کاربرد دارد و لذا ما ناگزیر از تعریف آنها هستیم.
نوشتههای مرتبط
مفهوم فاصله اجتماعی (Social Distance) در برخی تعاریف به تفاوت میان گروه های اجتماعی در یک جامعه خاص بر اساس برخی از مؤلفه های از پیش تعیین شده و قابل اندازه گیری اطلاق می شود. البته این تعریف یکی از تعاریف موجود است ولی در کل میتوان مسئله فاصله اجتماعی را در سه مقوله کلی دسته بندی کرد:
۱-فاصله اجتماعی مؤثر (Affective Social Distance): در این مقوله، فاصله اجتماعی با فاصله موثر (Affective Distance) وابسته است. به این معنی که اعضای یک گروه برای گروه دیگر چقدر احساس همدلی ( Sympathy) میکنند.پیشگام این نظریه بوگاردوس(Emory Bugardos) میباشد.
۲- فاصله اجتماعی هنجاری (Normative Social Distance) : در این مقوله ما با نُرم هایی مواجه هستیم که مشخص میکنند که چه کسی را باید خودی ( insider) در نظر بگیریم و چه کسی را دیگری یا غریبه (outsider/foreigner) . این بحث با بحث اولی که فاصله اجتماعی موثر بود کاملا جدا است، اینجا در واقع بحث ما ذهنی (Subjective) نیست بلکه ساختاری (Structural) است. این نوع فاصله اجتماعی را در کارهای زیمل، دورکیم و رابرت پارک میبینیم.
۳- فاصله اجتماعی تعاملی(Interactive Social Distance): این سومین تعریف از مفهوم فاصله اجتماعی بر کمیت و کیفیت تعامل میان گروه های اجتماعی تاکید دارد. هرچه که این تعامل بیشتر باشد، اعضای گروه های مختلف به هم نزدیک ترهستند. این تعریف به کار نظریه پردازان شبکه نزدیک است.
برای مطالعه این بخش در زیر کلیک کنید :