جایگاه برده و برده داری ، در نظام اجتماعی و اقتصادی ایران باستان (از مادها تا سرنگونی ساسانیان)
می خواهیم بگوییم که در دوران باستان ، کشاورزی و برده داری ، دو وضعیت توأمان بودند . کار، کار بردگان در زمینهای کشاورزی ، و نیز آبیاری و تأسیسات مورد نیاز ، آن چیزی بود که توسط همانها انجام میگرفت. و اما نکته ای جالب در دولت فئودالیته ساسانی ، ظهور طبقه جدیدی به نام «سوار» است. سوارها ، زمینداران کوچک و میانه حالی بودند که زمین خود را در ازای خدمت در سواره نظام دولت ، دریافت کرده بودند. «سواران» فاقد نقش و نفوذی بودند که اشراف زمیندار در مسائل اجتماعی و سیاسی در عصر ساسانی داشتند؛ که صرف نظر از نفوذ سیاسی، از مزیت های زمینداران بزرگ ، بهره مندی از بَرده و کار آنان در اراضی وسیع خود بود. (۵۲ ). معمولاً بین این گروه از زمینداران بزرگ اشرافی ـ که برخی از آنها حتی از استقلال سیاسی هم برخوردار بودند ـ ، و مغ های زرتشتی ، اتحاد و تبانی هایی بر علیه حکومت مرکزی صورت می گرفت. هر چند لازم است گفته شود که نزاع و ستیز بین این دو متحد با دولت مرکزی بر سر قدرت بود (۵۳ ) ، چرا که به لحاظ عملکرد اجتماعی، توفیری با یکدیگر نداشتند. چه در خصوص مالکیت زمین و تأسیسات آبیاری و برده داری و چه در ظلم و ستم به طبقات فرو دست. هر دو ، عرصه زندگی را بر اقشار ضعیف و فرودست جامعه تنگ کرده بودند ؛
به هر حال در این دورانِ نزاع شاپور اول ساسانی با گروههای معارض خود بود که «مانی» و طریقه «مانی گرایی» به ظهور رسید. و شاپور این ایدئولوژی ثنویت اندیش به ظاهر مذهبی را فرصت مناسبی دید تا با حمایت از آنها ، خود نیز از سوی ایدئولوژی دینیِ مانی گرایان معارض با قدرت مغ های زرتشی ، حمایت گردد. در ابتدا ستیزی که بین این نیروها در جریان بود ، در سطح بالای طبقات اجتماعی می گذشت ؛ بدین معنی که موقعیت مانی گرایان برای شاپور اول ، صرفا به منزله ابزاری سیاسی بر علیه مغهای زرتشتی بود ؛ اما به محض پیروزی مغ های زرتشتی بر مانی گرایان ، و عقب کشیدن شاپور از حمایت آنها ، چیزی نمی گذرد که اقشار پایین اجتماعیِ شهرنشین به دلیل نارضایتی از شرایط اجتماعی و اقتصادی ، آیین مانی را به ابزار سیاسی خود بر علیه دولت تبدیل کردند (۵۴) ؛
نوشتههای مرتبط
از این زمان (قرن پنجم و ششم میلادی) به بعد است که جنبش های ملی گسترده ای در دوران ساسانی شکل میگیرد ؛ اما پدیده اجتماعی جالبی که برای بحث ما (مسئله بردگی) میتواند جالب و مهم باشد ، عدم توجه و یا به بیانی، فقدان تقاضا برای آزاد سازی «برده ها» در جنبش های مورد نظر است . خوب است قبل از هر چیز به اجمال از جنبش مزدکیان بگوییم به عنوان مثال اینکه در بحبوحه فشارهای مالیاتی و مظالم سیاسی رخ داد . «جنبش مزدکیان در تیسفون که در آنجا شماره گرسنگان و ناخرسندان به سرعت افزایش می یافت ، آغاز گردید …. رهبری جنبش که روایت تاریخی ، آنرا در سیمای مزدک جلوه گر می سازد ، خواستار باز شدن انبارهای غله و آرد گردیده بود تا این که نیاز روزمره مردم خشمگین و گرسنه پایتخت اقناع شود … در همان آغاز جنبش ، مزدکیان در این باره سخن می گفتند که سبب اساسی گرسنگی و دیگر بدبختی های مردم ، همانا توزیع نابرابر خواسته ها و نعمت های جهان است» (۵۵ ) ؛ و نیز این مسئله که از نظر مزدکیان ، نظام اجتماعی مناسب حال کشاورزان ، «بازگشت به جماعت های آغازین کشاورزی» است. ظاهراً مد نظر آنها نظام جماعتی نخستینی است که قبل از نظام فئودالیسم ساسانی وجود داشت. شاید بتوان گفت به لحاظ سازمان اجتماعی ، منظور همان حد و حدودِ جماعتهای اولیه ی است که در آغاز اسکان یافتن آریایی ها به سرزمینهایی است که قبل از آن، متعلق به ساکنان بومی بود و پس از پیروزی بر آنها ، به بردگی و غلامی گرفتند و در نهایت هم به دلیل جماعتی بودن نحوه زندگی به جذب آنها انجامید ؛ و ناگفته نماند که در نوع توسعه یافته ترش میشد آنرا در استقرارِ دوران کشاورزی مادها دید که تا اندازه بسیاری بقایای نظام عشیره ای و جماعت روستایی در آن دیده می شد. به هر حال پتروشفسکی و بلیایف درباره جامعه مطلبوب مزدکیان می نویسند : «تعلیمات مزدکیان ، بازتابی از منافع و آرزوهای کشتکاران بود که در دوران پای گرفتن فئودالیزم در معرض اسارت قرار گرفته بودند » (۵۶ ) ؛
اما در خصوص بحث خود ، بالاخره این پرسش از راه می رسد که این جنبش و قیامی که از طرف اقشار زحمتکش و کشتکاران صورت گرفت ، چه نویدی برای «برده ها» داشت !؟ به بیانی آیا در آن ، به موقعیت اجتماعی برده ها توجه شده بود؟ اگر بخواهیم از نگاه عدالت خواهی امروز به قیاس و قضاوت بنشینیم ، باید گفت جنبش مزدکیان فاقد آرمانهای آزادی خواهانه و عدالت پرورانه برای همگان بود. چرا که علارغم پرچم آزادی خواهی برای رهانیدن کشتکاران از ظلم و ستمی که بزرگ مالکان (از دولت گرفته تا طبقه اشراف و مغ ها) به آنها می کردند ، جایی برای آزادسازی بردگان وجود نداشت و بر این اساس ، نمی توانسته «مترقی» باشد ؛ اما اگر در چارچوب تاریخی و ساختار اجتماعی زمانه خودش آنرا بررسیم ، خواهیم دید که نقطه تمرکزِ آزاد سازی این جنبش ، رهانیدن زارعین و کشاورزان فاقد زمین و یا میانه حالِ رو به پایین ، از ساختار اجتماعی و سیاسی نظامی است که بی محابا در حال انباشت ثروت برای خود بوده است . بنابراین ، مسئله ی «رفع ستم و رهایی بخشیِ این جنبش» ، متمرکز بر طبقه کشتکاران فرو دست بود و از آنجا که جامعه ی ایده آلی این جنبش ، جماعت های آغازین کشاورزی بوده ، «برده ها» به بخشی غیر قابل تفکیک از جامعه مورد نظر تبدیل می گردند . بدین معنی که مطابق با شیوه زندگیِ «جماعت های نخستین»، برده ها از اساس و بنیاد ، در تعلقِ هستیِ اجتماعی جامعه ای قرار می گرفت که جماعتی درک می شد و جماعت عمل می کرد ؛ چنانچه قبلا هم متذکر شدیم ، کتاب اوستا از جمله اسناد معتبری است که ماهیت اجتماعی بردگان در جماعتهای عشیره ای را نشان می دهد . چنانچه بر همان اساس، واژه های «برده» و «عشیره» هر دو ریشه لغوی مشترکی داشتند : بردگان را وایسو vaisu) ) خطاب میکردند و قبیله را ویس (vis ) ( 57) . صرف نظر از بحثی که پیشتر درباره «جذب بردگانِ» بومی در قبیله ها داشتیم (: اینکه پس از پیروزی در نبرد با بومی ها، به جای دفع ، آنها را جذب قبیله و یا جذب خانواده های پدرشاهی میکردند و بدین ترتیب به موازات کاری که به آنها واگذار می شد ، شرایط ازدواج و سایر پیوندهای قبیله ای هم برایشان به وجود می آمد ) و همچنین صرف نظر از این واقعیت که دلیل «جذب بردگان» در قبیله ، را می باید در اهمیت یافتن نقش اجتماعی آنها در قبیله دید ، نکته مهمی در «روش و نحوه جذب» وجود دارد که پیش شرطی برای همه ی اینهاست : اینکه این نحوه ی زیستی و معیشتیِ قبیله بوده که پیش از هر چیز به چنین رویکردی امکانِ عمل میداده است ؛ که چنانچه دیده شد ، به جای جدا کردن آنها از افراد قبیله و صرفاً بیگاری کشیدن از آنها ، به «جذب» آنان روی آورده می شد . و نکته هستی شناسانه اینکه ، این رویکردی که به «گزینش جذب» می انجامید ، صرفاً از روی ضرورت هستیِ اجتماعیِ قبیله بوده است . بنابراین می باید مراقب نحوه درک خود باشیم تا مبادا، به تصورات باطلِ «خوب و بدِ» مبتنی بر اخلاق امروز میدان دهیم و بدین سان ، بر خلاف واقع ، تفکر اخلاقی امروز را به دوران باستان تعمیم دهیم ؛ به عبارتی ، یادمان باشد که «عدل و انصافِ» مبتنی بر مفاهیم عصر مدرن، هیچ جایی در نحوه زندگی جماعتی نداشته است و عوامل «گزینش شیوه زندگیِ» این یا آن قبیله را نحوه ی معیشتی قبیله رقم می زده است که در نهایت به هستی اجتماعی اش ، آنگونه که قابلیت درک و ثبت در اسناد و مدارک را می داد، امکان ظهور داده است .
منابع :
.۵۲ پتروشفسکی ، بلیایف ، سه مقاله درباره بردگی، انتشارات امیرکبیر، ۲۵۳۶ شاهنشاهی ، چاپ اول، ص۸۰
.۵۳ پتروشفسکی ، بلیایف ، سه مقاله درباره بردگی، انتشارات امیرکبیر، ۲۵۳۶ شاهنشاهی ، چاپ اول، ص۸۰
.۵۴ پتروشفسکی ، بلیایف ، سه مقاله درباره بردگی، انتشارات امیرکبیر، ۲۵۳۶ شاهنشاهی ، چاپ اول، ص۸۰ ـ ۸۱
.۵۵ پتروشفسکی ، بلیایف ، سه مقاله درباره بردگی، انتشارات امیرکبیر، ۲۵۳۶ شاهنشاهی ، چاپ اول، ص ۸۴، ۸۵
.۵۶ پتروشفسکی ، بلیایف ، سه مقاله درباره بردگی، انتشارات امیرکبیر، ۲۵۳۶ شاهنشاهی ، چاپ اول، ص ۸۵
.۵۷ دیاکونوف ، ا. م. ، تاریخ ماد ؛ زیر نظر احسان یارشاطر ؛ ترجمه کریم کشاورز ، تهران : انتشارت بنگاه ترجمه و نشر کتاب ، ۱۳۴۵، ص ۲۳۱