جایگاه برده و برده داری ، در نظام اجتماعی و اقتصادی ایران باستان (از مادها تا سرنگونی ساسانیان)
به نظر می رسد ، نقطه عطفی که می تواند آغازگر مناسبی برای موضوع بحث مان یعنی «برده داری در ایران»، باشد ، ورود اقوام آریایی منشعب از هند و اروپایی به سرزمینی در فلات ایران است که هر چند از زمان ساسانیان به نام «ایران» شناخته شد، اما قبل از سکونت ایرانیها ، ساکنان بومی خود را داشته است؛ بومی ها را چند گروه تشخیص داده اند ، و گروه مورد توجه ما در این لحظه ، بومیان سیاهی هستند که در سواحل آبی جنوب فلات ایران ، زندگی میکردند. پیرنیا ، در این باره می گوید «در باب اینکه چه مردمانی در ایران می زیسته اند ، عقیده ای که از تحقیقات حاصل شده این است : در مغرب ایران مردمانی بوده اند موسوم به کاس سو، که نژاد آنها محققاً معلوم نیست . اینها همان مردم اند که … مورخان یونانی آنها را کوسیّان یا کیّسی نامیده اند ، در گیلان کادوسیّان، در مازندران تپوریها [طبرستان]. … راجع به باقی قسمتهای ایران عقاید مختلف است. در جنوب غربی عیلامیها راجع به باقی قسمتهای ایران عقاید مختلف است؛ بعضی به این عقیده اند که سواحل خلیج پارس و عمان ، از حبشی ها یا [به طور کلی] از مردمان سیاه پوست مسکون بوده ؛ برخی عقیده دارند که سکنه تمام فلات ایران ، قفقازیه و اروپای جنوبی در زمان بسیار قدیم از سیاه پوستها یا از نژادی که شکیل نبوده ، ترکیب یافته. به هر حال وقتیکه آریانها به فلات ایران آمده اند ، در اینجا مردمانی یافته اند که زشت و از حیث نژاد ، عادات ، اخلاق و مذهب از آنها پست تر بوده اند ، زیرا آریانها مردمان بومی را (دیو) یا (تور) نامیده اند. علاوه بر این در مازندران آثاری به دست آمده که خیلی قدیم است و دلالت بر صحت این استنباط می کند. رفتار آریانها با این مردمان بومی ، مانند رفتار غالب با مغلوب بود ؛ به خصوص که آریانها ، آنها را از خود پست تر می دانسته اند . بنابراین در ابتدا هیچ نوع حقی برای آنها قائل نبودند ، بلکه با اینها دائما جنگ می کردند و هر جا آنها را می یافتند می کشتند» ( ۱ ) . اما ظاهراً به محض آنکه قوم آریایی و غالب ، از بابت مغلوب شدگی بومی های سیاه ، احساس امنیت کردند ، از آن به بعد به جای کشتن و نابودی ، بر آن شدند تا آنها را برای انجام کارهای سخت و پر زحمت به کار گیرند. از این زمان به بعد کار زراعت ، تربیت حشم ، و خدمت در خانه و امور خانه داری ، به آنها واگذار شد ( ۲) ؛
نوشتههای مرتبط
غافل از اینکه در جامعه ای که سیستم اجتماعی آن در مرحله عشیره ای و جماعت روستایی بسر می برد ، و هنوز با ساختار برده داری فاصله داشته ، این گروه از «غلامان» و یا «کنیزان» ، به دلیل جایگاهی که در ساختار خانواده و عشیره یافته بودند ، از حیث هستیِ اجتماعی شان ، تبدیل به افرادی شدند که مورد نیاز شدید زراعت خانواده ، امور منزل و یا عشیره بودند ، از اینرو به جزئی از خانواده پدرشاهی و نیز عضوی از قبیله تبدیل گشتند. پیرنیا می نویسد از این زمان به بعد «اختلاط آریانها با بومی ها شروع شد» ( ۳ ) .
به طور کلی آمیختگی نژادیِ آریایی ها با نژادهای دیگر ، و همچنین در خصوص سیاهان، امری است که تاریخ در منابع مختلف آنرا تأیید می کند . به هر حال چه سیاهان منسوب به حبشی را ساکنان بومی مناطقی بدانیم که آریایی ها بدانجا وارد شدند و چه آنها را حاصل نقل و انتقال از مناطق دیگری بدانیم که در اثر تجارت برده به «جنوب غربی ایران » وارد شدند ، و در آنجا زندگی اقتصادی و بعدها سیاسی و نظامی و فرهنگی را دنبال کردند ( ۴ ) ، در هر حال تفاوتی در نفس این مسئله به وجود نمی آورد که اولاً سیاهان (چه بومی های نخستین بدانیم شان و چه بعدتر در زمان برده داری ، آنها را جزو برده های منتقل شده به شمار آوریم ) ، در جنوب غربی ایران زندگی کرده اند و حتی اگر در ابتدا مورد ظلم قرار گرفتند ، اما در نهایت به جذب و اختلاط با ایرانی ها درآمدند. هنری فیلد گرچه هم نظر با مورخانی که حضور سیاهان حبشی ، (افریقایی) را نتیجه نقل وانتقال ناشی از دوران برده داری و تجارت برده می داند ، اما نظریه «اختلاط نژادی» را تأیید می کند. وی می نویسد : « اگر چه بردگان افریقایی هرگز به تعداد زیاد به ایران آورده نشدند ، معهذا بین کرمانشاه و کرمان ، هزارها فامیل وجود دارند که اجداد آنها (کاکا سیاه) بودند و این افراد اول، غلام و بعداً از معتمدین رؤسای محلی درآمدند . اگرچه بردگان اناث بسیار کم بود ، معهذا تأثیر نژاد سیاهپوست ، بر جمع خلیج [فارس] باقی مانده است. همچنین رسم جاریِ دادن عروس در مقابل رفع نزاع و یا تأمین روابط دوستانه بین قبایل که غالبا از نژادهای مختلف بودند ، [وجود داشته است]…» ( ۵ ) . حتی بعدتر یعنی پس از پیروزی اسکندر مقدونی بر ایران و فرمانروایی وی ، «ازدواج» ایرانیان با غیر ایرانی انجام گرفته است . «ازدواجهای مختلط از بسیاری جهات، موجبات نفوذ متقابل مردم محلی و یونانیان را فراهم میکرد. اسکندر حتی در سال ۳۲۴ پیش از میلاد، در شهر شوش، علناً ازدواج سربازان یونانی و زنان ایرانی را تشویق میکرد. اگرچه زبان یونانی در شهرها به کار می رفت ولی در شهرستانها و دهکده ها کماکان به زبان های پارسی و آرامی و السنه دیگر سخن می گفتند و به سنن دیرین وفادار بودند» (۶ ) .
از این مسئله که بگذریم ، پیرنیا ، دلیل آریانهای وارد شده به سرزمین بومیِ سیاهان حبشی را «تاخت و تاز» یا «قتل و غارت» نمی داند؛ بلکه دلیل آن را ، تصرف اراضی از بومی ها، به جهت سکونت می داند : «برای رسیدن به مقصود به هر کجا که وارد می شدند ، پس از جنگ با بومیها ، قلعه ای بنا می کردند. درون قلعه را به دو قسمت تقسیم کرده ، قسمتی را به مساکن خانواده ها تخصیص می دادند و قسمت دیگر را به حشم. در این محوطه شبها آتشی با دو مقصود روشن می کردند ، اولا برای اینکه خانواده ها از آن سهمی برند و دیگر از این جهت که اگر بومیها شبیخون زدند ، پاسبانان آتش را تیزتر کنند ، تا مردان قلعه برای جنگ بیرون آمده دشمن را از اطراف قلعه برانند . بعدها این قلعه ها مبدل به دهات و شهرها شد » (۷ ) .
منابع :
.۱ پیرنیا ، حسن ، ایران باستان یا تاریخ مفصل ایران قدیم ؛ مقدمه و شرح حال به قلم باستانی پاریزی ، ۱۳۷۰ ، ج اول ، ص ۱۵۷ ، ۱۵۸
.۲ پیرنیا ، حسن ، ایران باستان یا تاریخ مفصل ایران قدیم ؛ مقدمه و شرح حال به قلم باستانی پاریزی ، ۱۳۷۰ ، ج اول ، ص ، ۱۵۸
.۳ پیرنیا ، حسن ، ایران باستان یا تاریخ مفصل ایران قدیم ؛ مقدمه و شرح حال به قلم باستانی پاریزی ، ۱۳۷۰ ، ج اول ، ص ، ۱۵۸ خدادادیان ، اردشیر، آریاییها و مادها ، از سری کتب تاریخی ، تاریخ ایران باستان ، انتشارات اصالت تنشیر ، ۱۳۷۶ ، ص ۱۰۳ ، ۱۰۴
.۴ فیلد ، هنری ؛ مردم شناسی ایران ، ترجمه عبدالله فریار ، انتشارات کتابخانه ابن سینا ، با همکاری موسسه انتشارات فرانکلین ، ۱۳۴۳، ص ۱۷۷
.۵ تاریخ ایران ، از دوران باستان تا پایان سده هجدهم میلادی ، تألیف ن. و پیگولوسکایا ، آ. یو . یاکوبوسکی ، ل. . و. استرویوا ؛ ترجمه کریم کشاورز ، تهران : انتشارات پیام ، ۱۳۵۴ ، ص ۵۷
.۶ پیرنیا ، حسن ، ایران باستان یا تاریخ مفصل ایران قدیم ؛ مقدمه و شرح حال به قلم باستانی پاریزی ، ۱۳۷۰ ، ج اول ، ص ۱۵۸
.۷ تاریخ ایران ، از دوران باستان تا پایان سده هجدهم میلادی ، تألیف ن. و پیگولوسکایا ، آ. یو . یاکوبوسکی ، ل. . و. استرویوا ؛ ترجمه کریم کشاورز ، تهران : انتشارات پیام ، ۱۳۵۴ ، ص ۹۷