گوشیها را برای وصل کردن به کار ببرید نه برای فصل کردن؛ هر سلیقه ای که دارید، هر مرامی که به آن پایبندید، بدانید که دروغ و حرف زشت و تخطئه از بینتان میبرد
از خدا پنهان نیست از شما هم پنهان نمانده که این حقیر فقیر سراپا تقصیر با دنیای مجازی سر جنگ دارد و این بیمبالاتی فزاینده در شبکه های اجتماعی را به ضرر روشنفکری و دانایی میداند. البته با دموکراتیزه شدن دانش و اطلاعات بیگانه نیستم، طرفداری از آریستوکراسی هم به من نمیچسبد. من هم موافقم که هرگونه انحصاری در خصوص اینفورمیشن بشکند و همه کس از همه چیز سر دربیاورد. روزهای اولی که فیسبوک و بعدش هم پیامرسانهای جدید مثل تلگرام و توییتر فراگیر شدند، من هم مثل خیلیها ذوق کردم و به تحقق «دانایی حق همه است» امیدوار شدم. حتی از ظرفیتهای سیاسی دنیای مجازی سر ذوق آمدم و طمع خام بستم که این نرم افزارها میتوانند جای خالی احزاب و تریبون آزاد را پر کنند. هنوز هم منکر خوبیها و فواید سیاسی/ اجتماعی گوشیهای هوشمند نمیشوم و معتقدم «منافع للناس» این دستگاههای کف دستی آنقدر هست که در حفظ و حراستش بکوشیم. صریحا مینویسم و تاکید میکنم که فوایدش بر مضارش میچربد، با این همه نباید منکر خطراتش شد. بحث از مضار گذشته و به خطر رسیده. به خصوص حالا که مناقشات نظام سلطه با ما به نقطه اوجش رسیده، خطر تلگرام و توییتر و اینستاگرام را هم نباید دستکم گرفت. خوب که نگاه کنی میبینی هر کدام از این گوشیها تبدیل به اسب تروایی شدهاند که هزاران سرباز مسلح و بیرحم و خشونتطلب را در خود پنهان کردهاند. ما با خیال آسوده گوشیها را به خود نزدیک میکنیم، تمام اسرارمان را در آنها ذخیره میکنیم، آنها را محرم یگانه خود میدانیم و با خود به هرجا، حتی به رختخواب میبریم، غافل از اینکه از بمبهای همهکسکش چیزی کم ندارد. کافی است ورق برگردد تا این رفیق شفیق یکدل، رنگ عوض کند، دشمن شود، علیه ما سر به شورش و طغیان بگذارد و… نمیدانم فیلم «بلای کامپیوتر» را دیدهاید یا نه. این کامپیوترهای مطیعی که از صبح تا شب خوشخدمتی میکنند و بردهوار فرمان میبرند، اگر خدایی نکرده سر به طغیان بگذارند عرض همه را میبرند و برای کوچک و بزرگ آبرو نمیگذارند. حالا این گوشیها صدبرابر کامپیوترها خطرناکند و هر لحظه ممکن است متحد شوند و دمار از روزگار صاحبانشان درآورند. چند شب پیش رفیقی بیموقع زنگ زد. سراسیمه الو الو گفتم اما جواب نداد. با دلشوره و نگرانی شب را صبح کردم و زنگ زدم به رفیقم. گفت گوشیاش خودسر شده و بیاذن او این طرف و آن طرف زنگ میزند. هیچ بعید نیست که بهزودی خودسری گوشی رفیق من به دیگر گوشیها سرایت کند و آرامش زندگی شهری و روستایی ما را برهم زند. و مگر به هم نزدهاند؟ شما با وجود این همه پیامرسان داخلی و خارجی آرامشی دارید؟ با هیچکس نمیتوانید دو کلام خلوت کنید. با هر کس حرف میزنید حداقل یک گوشی هم به عنوان نفر سوم حضور دارد. از صبح که چشم باز کنید این گوشیها اخبار تلخ و سرد و دلهرهآور به سمتتان شلیک میکنند تا شب و راست و دروغ مدام خبر مرگ و ناکامی و بدبختی و بیچارگی را از تولید به مصرف میرسانند. اضطراب شاخ و دم که ندارد. همه این پریشاناحوالی و اعصابخردی نشانههایی هستند از اضطراب. حتی صدای زنگشان هم اضطرابآور است. دیلینگ، دولونگ، بیب، باب، بوق، سوت… اعصابی از جنس فولاد داریم که هزارتا هزارتایشان را تاب میآوریم. یکی خبر مرگ میفرستد، یکی خبر مرگ جعل میکند، یکی از جنگ قریبالوقوع پرده برمیدارد، یکی تشت رسوایی آشنا و غریبه را از بام میاندازد، یکی از مذاکرات پشت پرده خبر میدهد، یکی رونوشت گزارشهای فوق سری را لو میدهد، این وسط گروهی هم دروغ تولید میکنند. جملات دروغ، اخبار دروغ، عکسهای دروغ، فحشهای دروغ، پیشبینیهای دروغ، تاریخ دروغ و… البته که گردش آزاد اطلاعات هم در لابهلای این همه راست و دروغ برای خودش زندگی میکند و نفس میکشد اما این خاک مجازی آنقدری که مناسب پرورش دروغ است، به کار راست نمیآید. مزرعه کشت دروغ. هر یک دانه دروغ هفتاد دروغ بار میدهد، هر هفتادتا هفتادهزارتا. این دنیا دنیای جعلیات است. عرصه فراخی است برای آنها که نمیخواهند به کسی جواب پس بدهند. دنیای گل و گشادی است که میشود هر چیزی را به هر چیزی پیوند زد و هر حرفی را به هر کسی نسبت داد. فقط کافی است با یک دکمه بگیرید و با دکمه دیگر بفرستید. سند تو آل. به رفیقم میگویم این خبری که فرستادی دروغ است، میگوید مسئولیتش با او که ساخته، من که نساختهام. من فقط کپی پیست کردم. فعلا نیازی به آن ارتش خاموش مخفی شده در گوشیها نداریم، خودمان به اندازه صدتای آنها کپی پیست میکنیم و هر دروغ و یاوهای را برای صد نفر دوست و بیگانه میفرستیم. ما به شکل عجیبی با اره و تیشه اینترنت و ماهواره به جان عمر خود افتادهایم. شبها پای ماهواره، صبحها پشت گوشی. میسازیم و میپراکنیم و میشنویم و میگوییم و در این گیر و دار اخلاق و مسئولیت را پشت گوش میاندازیم. میپرسم، از دوست فرهیخته کتابخوانم میپرسم آیا شما مسئولیتی در آنچه سند تو آل میکنید ندارید؟ میگوید من نفرستم یکی دیگر. حتی صبر نمیکنیم چند دقیقهای خبری که شنیدهایم و فیلمی که دیدهایم لااقل تهنشین شود. شاید خبر مرگی که از شش جهت به دستمان رسیده تکذیب شود. ببینید یک مشت آدم بیمبالات و بیمسئولیت چه به روز جمشید مشایخی آوردند. بنده خدا میگوید حتی دیگر شرم میکنم خبر را تکذیب کنم. ما بیمسئولیت شدهایم و بیمبالات. توی این بازیهای کامپیوتری ندیدهاید چطور کوچک و بزرگ با ذوق و شوق آدم میکشند و تصادف میکنند؟ یکی میگفت از بس توی کامپیوتر تصادف بیهزینه کردهام، موقع رانندگی توی کوچه و خیابان هم ناخودآگاه نزدیک است مردم را زیر بگیرم و به جرم زامبیبودن له و لوردهشان کنم. حرفش بیربط نیست. بیمبالاتی دنیای مجازی خیلی زود به دنیای واقعی سرایت میکند و بعید نیست همان کارهای یواشکی و مجازی را به کوچه و خیابان و به مواجهه با آدمهای گوشت و پوستدار بکشانیم. خوشخیالی است اگر خیال کنید این حجم فزاینده خشونت کلامی از توییتر به اداره و خانه و مهمانی سرایت نمیکند. این دروغها و فحشها و خط و نشانها و تحقیرها و تکفیرهای مجازی شک نکنید که ریشه در واقعیت دارند. تا بذرش نباشد در خاک مجازی فحش نمیروید. پیر و جوان به توییتر که میرسند، انگار به رفعالقلم رسیدهاند. گویی یکی جلوتر به اینها تضمین داده که فرشتههای کاتب نوشتهها و شنیدهها و دیدههای مجازی را کاری ندارند و آنها را جزو گناه به حساب نمیآورند. انگار که خواب است و ما از هفت دولت آزاد. آزادیم که دروغ بگوییم و فحش بدهیم و شوخیهای سیاه و ناامیدکننده بسازیم. این شوخیهای سیاه هیچ کم از اسلحههای فلجکننده ندارند. الان وقت کار و تلاش و سازندگی و قناعت و وفاداری و فداکاری است، اما به واسطه چهارتا نرمافزار بلکه بدافزار تبدیل شدهایم به موجوداتی تنبل و بیمسئولیت و خودخواه و بددهن. همه اینطور نیستند، قبول دارم اما گاهی از بزرگوارانی بیادبی میبینم که باورش برایم سخت است. اما سخت نیست. اگر میخواهید بدانید چه خبر است، هر کجا هستید گوشیهای موبایل ملت را ضبط کنید و محتویاتش را بیرون بکشید تا ببینید چه مزبلههایی را در جیب کت و شلوار و کنار قلب نگاه میدارند. داخل هر کدام از این گوشیها قیامتی برپا شده است. یوم تبلی السرایر است. زن میترسد از اینکه شوهرش به گوشی موبایل او سر بزند، مرد هم بدتر میترسد که مبادا گوشی موبایلش دست همسرش بیفتد. پدر از پسر میگریزد، پسر از پدر. گاهی آنقدر در این گوشیها پلیدی و نجاسات تلنبار میکنیم که شرمزده میشویم اگر ناخواسته چیزی از آن بیرون بریزد…
از گوشی موبایل بدتر ماهواره است. شبکههای ماهوارهای هم بد و پلید و زشت و انباشته از دروغ و بدخواهیاند. آنهایی که حکم به حرمت موسیقی رادیو در شصت سال پیش میدادند، اگر امروز محتوای شبکههای ماهوارهای را میدیدند سکته میزدند و درجا جان به جانآفرین تسلیم میکردند. مگر میشود حکم به حرمتش داد. از حرام هم یک چیزی آنطرفترند. به جوانی گفتم حیف نیست وقتت را پای ماهواره حرام میکنی، فکر کرد طرفدار تلویزیون داخلی هستم. گفت پس بزنم شبکه یک ببینم؟ گفتم اصلا نبین. آیا هیچ راه دیگری نیست که وجودمان را پای این دستگاههای تلویزیون ضایع نکنیم؟ خدا پوپر را بیامرزد که درباره تلویزیون حکمت گفت: دستگاه تسخیر احمق. به دوست جوان گفتم حالا که تکنولوژی پیشرفت کرده لااقل خودت برو، با دوستانت جمع شو و با همین دستگاههای موبایل یک شبکه داخلی اما سالم بساز. بنشین کتاب داستان بخوان و با همین گوشیهای موبایل لذت خواندنش را با دوستانت شریک شو. حتی بنشین اخبار صحیح و سالم بخوان. چه عیبی دارد؟ چه کسی گفته حتما باید در میانه راه بنشینی و کپی پیست کنی. برو سر چشمه بنشین و خودت تولید محتوای درست و حسابی کن. آنقدر کتاب خوب هست که بشود دورهمی خواند و لذت برد و خندید. مگر ما با دوستان کرگدنی «سمک عیار» نمیخوانیم؟ از سمک بدت میآید، بنشین ساعدی بخوان. ساعدی دوست نداشتی، دولتآبادی. دولتآبادی دوست نداشتی، مستعان. مستعان سنگین بود، قاضی. قاضی حوصلهات را سر برد، نجف… همین «چنین کنند بزرگان» را بگیرید و دور هم بخوانید و بخندید و چهارتا چیز حسابی به معلوماتتان اضافه کنید. بنشینید انسان خردمند بخوانید. اتفاقا شیرین است. یا انسان خداگونه. بنشینید شاملو بخوانید. یا رویایی. یا حتی حمیدی شاعر را… میدانید منظورم چیست؟ میگویم، متواضعانه میگویم به جای تکرار این همه دروغ و یاوه و بددهنی و خندههای کریه و شوخیهای سیاه، بنشینید پاک و پاکیزه یک رسانه سالم و اخلاقی و راستگو راه بیندازید. دور هم با چهارتا جوان یکدل و باصفا بنشینید و حلقه مطالعاتی درست کنید. نخواستید با همین موبایلهای کذایی رادیو و تلویزیون بزنید. برنامه تولید کنید. اخبار راست و درست و مستند منتشر کنید. آخر شبها هم برای هم قصه بخوانید. سعی کنید مروج مهربانی باشید نه منتشرکننده بدزبانی. گوشیها را برای وصل کردن به کار ببرید نه برای فصل کردن. هر کاری میخواهید بکنید، هر سلیقهای که دارید، هر مرامی که به آن پایبندید، بدانید که دروغ و حرف زشت و تخطئه از بینتان میبرد. در عوض راستی و تقوا و برادری را همه عقلای دنیا روی چشم میگذارند. بنشینید و مبتنی بر اصول انسانی و اخلاقی رسانه درست کنید. تن به ابتذال پراکنده ندهید. جزئی از ابتذال نشوید. از من به شما نصیحت مرکب آن سربازهای شرور مخفی شده در گوشی تروا نشوید بلکه خودتان بهتنهایی رسانهای شوید که دیگران دلشان به دلتان گرم شود. با شعر. با قصه. با راستی و درستی.
مخلص شما/ سردبیر
نوشتههای مرتبط
این مطلب در همکاری انسان شناسی و فرهنگ با نشریه کرگدن منتشر میشود.