انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

با سردار سپه ؛ از اشتیاق تا ناامیدی (قسمت نوزدهم؛ پایانی)

پژوهشهای فرهنگی مدرن در ایرانپ
د. رضا خان در مسیر سلطنت

هر چند مصدق با نطق خویش نشان داد که دست رضا خان را خوانده اما در آن ایام ، شرایط بغرنج و دشواری وجود داشت که نمی‌توانست مانع سیاست بازی های رضا خان شود. رضا خان ، تیغی دو لبه بود و ایام ، ایامِ دشواری های نابهنگام ؛ که از یک سو در ابزارهای ائتلافاتِ سیاسی رضا خان ریشه داشت و از سوی دیگر در اقتدار نظامی وی در آرام کردن مناطق آشوب زده ای که ثمره اش ، آرامش مورد نیاز دولت مدرن و تمرکزگرا بود. به واقع رضا شاه با ایجاد چنین آرامشی ، مردم را سخت مدیون قدرت خود کرده بود. به بیانی هم گروههای سیاسی لائیک، در آن ایام، رضا خان را به منزله فرصتی فرهنگی و سیاسی می‌دیدند ـ چنانچه به قول برخی از آنها کشور ایران ، نیازمند فردی چون رضا خان بود ـ ( ۹۰) ، و هم مردمِ خسته از آشوبهای این سو و آن سوی کشور ، شدیداً مملکت را نیازمند آرامش و برقراری نظم و قانون می‌دیدند ؛ آرامشی که قبل از آنکه شرط رونق اقتصادی و کسب و کار باشد ، ضامن تنظیم روال عادی زندگی در قلمرو روزمره بود . و «نامه تشکر آمیز جمعی از بازرگانان به رضا خان»، مصداق همبن مسئله است (۹۱). و آبراهامیان ضمن تأیید مسئله سرسپردگی ارتش نسبت به رضا خان و قدرت نظامیِ حاکی از این امر، بر این نظر است که رضا خان بدون حمایت و «پشتیبانی چشمگیر مردم نمی‌توانست به آن صورتِ صلح آمیز و قانونی بر تخت سلطنت بنشیند. شاید می‌توانست کودتای نظامی دیگری انجام دهد، ولی نمی‌توانست سلطنت را از طریق قانونی تغییر دهد. چنانچه «نامه تشکر آمیز جمعی از بازرگانان به رضا خان»، مصداق همبن مسئله است (۹۱). و آبراهامیان نیز ضمن تأیید مسئله سرسپردگی ارتش نسبت به رضا خان و قدرت نظامیِ حاکی از این امر، بر این نظر است که رضا خان بدون حمایت و «پشتیبانی چشمگیر مردم نمی‌توانست به آن صورتِ صلح آمیز و قانونی بر تخت سلطنت بنشیند. شاید می‌توانست کودتای نظامی دیگری انجام دهد، ولی نمی‌توانست سلطنت را از طریق قانونی تغییر دهد (…) شاید با دستکاری در انتخابات می توانست حزب مطیعی برای خود ایجاد کند، ولی نمی توانست اکثریتِ حقیقی مجلس را به دست آورد. خلاصه اینکه به سلطنت رسیدن رضا خان صرفاً از طریق خشونت، نیروی نظامی، ترور و دسیسه های نظامی انجام نگرفت ، بلکه به واسطه ائتلاف آشکار با گروههای مختلفِ درون و بیرون مجلس چهارم و پنجم صورت پذیرفت. این گروهها از چهار حزب سیاسی تشکیل می‌شد: محافظه کاران حزب اصلاح طلبان ؛ اصلاح طلبان حزب تجدد ؛ رادیکالهای حزب سوسیالیست ؛ و انقلابیون فرقه کمونیست». ( ۹۲ ). اینجاست که سخنان کسروی در ابتدای بحث قابل درک می‌شود: «روشنفکران جوان ما به آسانی قادر به فهم دوره پادشاهی رضا شاه نبوده و بنابراین شاید نتوانند در این باره داوری کنند ،(…) چون جوانتر از آن هستند که اوضاع پر آشوب و هرج و مرجی را که منجر به ظهور مستبدی مانند رضا شاه شده بود ، به یاد آورند» (۹۳) .

از این گذشته گرچه رضا شاه برای تبلیغ خود، برنامه های عمرانی و اصلاحات فرهنگی و اجتماعی را به رخ مردم می‌کشید ( ۹۴ ) ، اما باید همواره در نظر داشت که از آنجا که فاقد آرمان اجتماعی و سیاسیِ مترقی در مفهوم دموکراتیش بوده ، اصلاحات انجام یافته ی توسط وی ، نمی توانست، به بنیانهای دموکراتیک راهی بیابد ؛ و این نکته ای است بسیار مهم ؛ زیرا استبدادش از آن مایه می گرفت و متاسفانه همان هم تبدیل شد به سنگ بنای تحولات سیاسی و اجتماعی مدرن در ایران ؛ به طوری که عملا ساختار مدرنیزاسیون را (فی المثل شهرسازی و عمران را ) هم تحت سیطره نهادها و سازمانهای وابسته به نظارت قدرت پادشاهی درآورد. چنانچه همین نحوه را برای حکومت محمد رضا شاه ، به ارث گذارد. باری، در برنامه اصلاحاتی رضا شاه، به دلیل فقدان ابزارهای دموکراتیک، بیشترین عمران و آبادانی ها ، یا اختصاص پیدا میکردند به مرکز و یا مناطقی که مفید حال قدرت برتر بود ( ۹۵ ) . بهار، در خصوص اصلاحات سردار سپه در زمانی که وی برای تبلیغ خود حسابی آنرا در بوق و کرنا کرده بود، می‌نویسد: «تابستان ۱۳۰۴ در کارِ گذشتن است، سردار سپه در این سال کاملا در ایران جا به جا می‌شود و جا گرم می‌کند . فرماندهان لشکرها در ایالات دست به فعالیت و پر کردن جیبها گذاشته اند ، برقِ چشم از همه مردم گرفته می‌شود. به اصطلاح تسمه از گرده همه کشیده اند و دمار از روزگار همه برآورده اند (…) تیمور تاش روزی در مجلس گفت که “ما می‌خواهیم اول، تهران را به عنوان نمونه اصلاحات درست کنیم و آباد سازیم و بعد هاله و شعاع این اصلاحات وسیع و وسیع تر شود و به تدریج تمام ایران را فرو گیرد” . آری همین کار را کردند، ولی این شعاع به جز به طرف مازندران و چند پارچه ملک شخصی وسعت نیافت و متوجه همه جا نشد. شهرها خرابتر گردید ، مردم فقیرتر شدند. تنها تهران ، این شهر عجایب و غرایب ، ورم کرد » (۹۶)

به هر حال، اکنون رضا خان، مقام پادشاهی ایران را کسب کرده است و به نام رضا شاه پهلوی خوانده می‌شود. هر گاه هم که بخواهد با لباس نظامیِ مزین به جواهرات سلطنتی در مجلس حضور می یابد و خود به شخصه درباره بسیاری از مسائل عمرانی تصمیم گیری می کند. دولت آبادی از توّجه او به توسعه کار فلاحت و زراعت می‌گوید و اینکه گاهی در کمیسیون مزبور حاضر می‌شد و در مذاکرات شرکت می‌کرد ( ۹۷ ). از آخرین اقدامات مجلس پنجم، شوسه کردن راهها و رونق وسایل نقلیه و حذف گمرکی از کالاهایی بود که بدین منظور وارد کشود می‌شدند (۹۸) . هر چند اکنون سردار سپه به مقام پادشاهی رسیده است، اما خود بهتر از هر کسی می‌دانست که با توجه به اقتدار و نفوذ فرهنگ سنتی و مذهبی در ایران، در بدو امر ـ یعنی تا زمانی که نظم و اقتدار تمام و کمال خود را به یاری ارتش و قوای نظمیه قدرتمندش در جای جای کشور مستقر نکرده است ـ لازم است تا از راه اتحاد با روحانیان، توده ها را حامی خود کند. بدین ترتیب در مسیری قرار می‌گیرد که فضایی گشاده به روی روحانیت و گرایش‌های آنها داشت . از اینرو وی به محض دست یابی به قدرت ادعا می‌کند که « دو آرزوی بزرگ وی در زندگی ، دست یابی به صلح و امنیت برای مردم و اجرای شرع مقدس اسلام و اصول اخلاقی بوده است» (۹۹) و برای ایجاد همین آرامش و امنیتِ وعده داده شده در شهرها، هم قیمت نان را پایین می‌آورد، و هم فروش مشروبات الکلی و قمار بازی و فحشاء را ممنوع اعلام می‌کند.

با پایان یافتن مدت زمان مجلس پنجم، نوبت به مجلس ششم می‌رسد. مجلسی که هم آغاز با سلطنت رضا شاه بود ؛ گرچه در دور پنجم، (چنانچه گفتیم) رضاخان برای تصاحب «اکثریت مجلس»ی که می‌بایست به نفع متحدانش یعنی احزاب اصلاح طلب لائیک تمام شود، توسط فرماندهان نظامی خود در ولایت اقدام به تقلب میکند و همه آراء آن مناطق را به نفع متحدانش وارد صندوق رأی گیری می‌کند، اما این بار در مجلس ششم، وی بدون نیاز به متحدینِ لائیک خود در مجلس پنجم ، تمام و کمال به کمک نیروی نظامی خود در ولایات مختلف، اکثریت مجلس را به نفع خود مصادره می‌کند. و بدین سان مجلس ششم آغازگر دوره نومیدی آزادیخواهان می‌گردد . اینک آراء ، می‌بایست معطوف به فهرست مورد تأیید رضا شاه باشد. افرادی که وابسته به دربار و گوش به فرمان شخص رضا شاه هستند.

اما علارغم همه اینها و فهرستی که دربار به نیروی اتنظامی در مناطق مختلف می‌دهد ، در تهران چند نفر از ملی‌گراها انتخاب می‌شوند. رضا شاه که «اکثریت مجلس» را به دست آورده بود، از سوی این تعدادِ قلیلِ اصلاح طلب و ملی گرا، نه تنها مشکلی نمی‌بیند بلکه حتی بر عکس بر آن می شود تا با استناد به این عده قلیل ، انتخابات مجلس ششم را دموکراتیک اعلام کند! دولت آبادی در خاطراتش می‌نویسد: «از طرف شاه فرمانی صادر شده است که انتخابات آزاد است . یا اینکه معنیش این است که برای دولت و دولتیان آزاد است؛ ولی باز به صورت ظاهر بدیده اشخاص بیخبر، انتخاب شدن چند نفر از ملیّون، جاری شدن مفاد آن فرمان را می‌رساند و این آخر نمایش حکومت ملی است که به اینصورت انجام می‌گیرد (…) وجود چند نفر از اشخاص دارای رأی و فکر مستقل در آنجا بی اثر می ماند. حتی یک انتقاد مختصر هم نمیتوانند بکنند ؛ جز سکوت کردن و نزد وجدان خود خجل بودن (…)؛ وظیفه مجلس به ظاهر رعایت کردن قوانین مشروطه است و در باطن اجرای هر چه از دربار دستور برسد بی چون و چرا (…) [اینک] نمایندگی مجلس ، به شغل دولتی بیشتر شباهت دارد تا به نمایندگی ملی» (۱۰۰) . بدین ترتیب از مجلس هفتم به بعد (تا آخرین مجلس در زمان حکومت رضا شاه )، کنش انتخاباتی نظام پارلمانی حذف ، و جای آنرا وضعیت انتصابیِ نمایندگان می‌گیرد . بار دیگر رابطه ی چاکر مأبی دوره قاجار از نو احیاء می‌گردد. اکنون مجلسی که مصونیت های پارلمانیِ نمایندگان را از دست داده است، تبدیل می‌شود به بخشی از بدنه دربار و دیوان سالاریِ تحت نظارت و کنترل دقیق رضا شاه . ظاهراً این همان روشی بود که رضا شاه ـ البته بدون آنکه حرفی از آن قبلاً زده باشد ـ، برای ایجاد «امنیت و آرامش» (که قول و وعده اش را به مردم داده بود) به کار می‌گیرد؛ و ابزارهای اجرایی آنرا از طریق مهار و برچیدن احزاب سیاسی و اعلام ممنوعیت هر گونه فعالیتی که به تنش اجتماعی و سیاسی دامن بزند، برآورده می‌کند. پس، روزنامه ها همگی از سوی وی ممیزی شده و آنهایی که مربوط به احزاب سیاسی بودند ، همگی به فرمان وی تعطیل میشوند. بدین ترتیب شکل جدیدی از آرامشِ مبتنی بر خفقان سیاسی، بر کشور مستولی میشود. از این دوران به بعد، «اکثریت» و «اقلیت مجلس»، ـ که تا قبل از آن زمان، به نسبت نمادی بودند از وضعیت دموکراتیک مجلس ـ ، به کلی معنا و مفهوم خود را از دست می‌دهد و از این پس دوره نومیدی آزادیخواهان در «حکومت نظامی» رضا شاه آغاز می‌گردد؛ که صرف نظر از سرکوب آزادیخواهان، از نشانه های آن کاهش بودجه معارف (آموزش و پرورش در کل ) و افزایش بودجه نظامی و رسیدگی به سطح زندگی افراد نظامی و تأمین نیاز آنان بود . به طوریکه نصف کل عایدات مملکتی صرف آن می‌شد (۱۰۱ ).

اصفهان ـ مهر ماه ۱۳۹۷

 

منابع :
۹۰. ا. م. کاظمی، «ما چه می‌خواهیم؟» و «مطبوعات ایران»، فرنگستان ۱۱ اردیبهشت و مرداد ۱۳۰۳، ص ۱ـ۱۱ ، ۱۵۴ ـ ۱۶۰ ؛ نقل از آبراهامیان یرواند؛ ایران بین دو انقلاب : درآمدی بر جامعه شناسی سیاسی ایران معاصر ؛ ترجمه ۹۱. احمد گل محمدی و محمد ابراهیم فتاحی ، تهران : نشر نی ، چاپ دوم ۱۳۷۷ ، ص ۱۵۵.
۹۲. مکی ، تاریخ بیست ساله، جلد دوم، ص ۳۷ ـ ۳۶ ؛ نقل از آبراهامیان یرواند؛ ایران بین دو انقلاب : درآمدی بر جامعه شناسی سیاسی ایران معاصر ؛ ترجمه احمد گل محمدی و محمد ابراهیم فتاحی ، تهران : نشر نی ، چاپ دوم، ۱۳۷۷، ص ۱۶۳.
۹۳. آبراهامیان یرواند؛ ایران بین دو انقلاب : درآمدی بر جامعه شناسی سیاسی ایران معاصر ؛ ترجمه احمد گل محمدی و محمد ابراهیم فتاحی ، تهران : نشر نی ، چاپ دوم ۱۳۷۷، ص ۱۵۰.
۹۴. کسروی ، « قضیه دفاع از متهمین »، پرچم ۲۵ مرداد ۱۳۲۱؛ نقل از آبراهامیان یرواند؛ ایران بین دو انقلاب : درآمدی بر جامعه شناسی سیاسی ایران معاصر ؛ ترجمه احمد گل محمدی و محمد ابراهیم فتاحی ، تهران : نشر نی ، چاپ دوم ۱۳۷۷ ، ص ۱۹۲
۹۵. دولت آبادی ، دولت آبادی، یحیی، حیات یحیی ، تهران: انتشارات عطار و فردوسی، ۱۳۶۲، ج ۴، ص ۳۶۵.
۹۶. بهار، تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران، تهران، انتشارات امیر کبیر، چاپ دوم ۱۳۷۱، ج ۲ ، ص ۲۵۹ .
۹۷. دولت آبادی ، دولت آبادی، یحیی، حیات یحیی ، تهران: انتشارات عطار و فردوسی، ۱۳۶۲، ج ۴، ص ۳۹۶.
۹۸. دولت آبادی ، دولت آبادی، یحیی، حیات یحیی ، تهران: انتشارات عطار و فردوسی، ۱۳۶۲، ج ۴، ص ۳۹۶.
۹۹. British Minister to the Foreing Office, “Report for October 1925”, F. O. 371/Persia 1925/34 – 10840؛ نقل از آبراهامیان یرواند؛ ایران بین دو انقلاب : درآمدی بر جامعه شناسی سیاسی ایران معاصر ؛ ترجمه احمد گل محمدی و محمد ابراهیم فتاحی ، تهران : نشر نی ، چاپ دوم ۱۳۷۷، ص ۱۶۸.
۱۰۰. دولت آبادی، یحیی، حیات یحیی ، تهران: انتشارات عطار و فردوسی، ۱۳۶۲، ج ۴، ص۴۰۴ـ ۴۰۲.
۱۰۱. دولت آبادی، یحیی، حیات یحیی ، تهران: انتشارات عطار و فردوسی، ۱۳۶۲، ج ۴، ص۴۰۵ .