پژوهشهای فرهنگی مدرن در ایران
الف. توزیع قدرت شبه فئودالی و مقدمات ظهور «رضا شاه»
بهار، شجاعانه از احساس و تصمیمش می گوید. اصلا قرار نیست تصمیم او را تأیید یا نفی کنیم. کار ما درک شرایط آن دوران است. همان چیزی که کسروی بدان اشاره میکند و جوانان عصرش را «فاقد درک» آن ایام میداند. به هر حال تفسیرِ بهار را از اینرو «نیک و شجاعانه» میدانیم که باعث میشود «موقعیت تاریخی»، از تک ساحتی بیرون آید و ضمائم اجتماعی ، فرهنگی، اقتصادی، و تا حتی ژئوپلتیکیِ متصل و برآمده از شرایط زمانه اش را به خود جذب کند. بهار ، «خیانت وثوق الدوله» را از موقعیت «انتزاعیِ خیانت » ، بیرون میآورد و آنرا در فضای اجتماعی و سیاسیِ ایام سخت و دشوار زمانه خود و معاصرانش وارد میکند. و با این عمل خویش ، «ما» (من و شما) را (به منزله آیندگان زمانه بهار)، در امروز به «تأمل» وامیدارد. در واقع بهار در مقام روشنفکرِ زمانه خویش، خود را ملزم به تفسیر و توضیح شرایط زمانه خویش دانسته و تأملی را به وجود آورده که بر اساسش «مجموعه شرایطِ تاریخیِ» از دست رفته و سپری شده ، میتواند امروز تا حد نسبتاً قابل قبولی به درکِ ذهنیِ من و شما (در مقام آیندگان زمانه بهار) درآید ؛ همان رخدادی که به آن «امتزاج افقها» گفته میشود.
باری، بهار مینویسد : «در این هنگام [۱۲۹۸ ش] بود که در آذربایجان ما زمزمه بر ضد دولت مرکزی و عاقد قرارداد [۱۹۱۹ انگلیس و ایران توسط وثوق نخست وزیر وقت] بلند گردید و در رجب ۱۳۳۸، صاحب منصبان سوئدی نظمیه را “دموکراتهای تبریز” بیرون کردند و به بتدریج قیام مرحوم شیخ محمد خیابانی که از وکلای دوره دوم مجلس و متمایل به دموکرات بود و رفقایش همه دموکراتهای معروف تبریز بودند ، علنی گردید و منجر به آن شد که نام آذربایجان را “آزادی ستان” نهادند و قونسول آلمان را محاصره کرده و به قتل آوردند و مجاهد ترتیب دادند و در صدد قطع علاقه با دولت مرکزی برآمدند (…) . در حین گرمی هنگامه تبریز و ورود قوای بالشویک به انزلی و آستارا و اردبیل، در تهران از طرف جراید فریادهای ضد قرارداد و تقاضای خروج انگلیس از ایران بلند گردید، در همین احوال نیز نیروی روس در انزلی بر قوای انگلیس چیره شد و قشون انگلیس به منجیل عقب نشست و روسها در آخر شعبان ۱۳۳۸ انزلی را گرفته وارد رشت شدند…» ( ۴۴) .
در پی اعلام خودمختاری و استقلال آذربایجان و تشکیل جمهوری «آزادی ستان»، در کنفرانس شاخه ایالتیِ فرقه دموکرات، توسط خیابانی در تبریز ، مسئله تغییر نام «شاخه فرقه دموکرات در آذربایجان»، به «فرقه دموکراتِ آذربایجان» در دستور کار قرار میگیرد . گروهی اقلیت، از پذیرش و تأیید آن سرباز میزنند ؛ که احمد کسروی جزو همین گروه بود و به دلیل امتناعش از حزب اخراج میشود ( ۴۵ ) . چنانچه گفته شد، خودمختاری و اعلام جمهوری آزادیستان، از موارد مهمی بود که باعث تفرقه بین اعضاء حزب دموکرات شده بود .
اگر تا پیش از این، اندیشه «خودمختاری محلی»، خواست رؤسای قبایل بود و حکومت مرکزی را مانعی در راه دستیابی به هدف خود میدیدند ، اکنون چنانچه دیدیم برخی از رادیکالها به طور مشخص ، مطالبات جدایی طلبانه داشتند. صرف نظر از احقاق حقوقی که شامل حال همه ایالتها و اقوامی میشد که حکومت مرکزی آنها را از توزیع عادلانه قدرت و ثروت محروم کرده بود، با توجه به اوضاع انقلابیِ روسیه بلشویکی ، صِرفِ تصور و احساس مورد «محرومیت و تبعیض» قرار گرفتن از سوی حکومت مرکزی، کافی بود تا در تمام ایالتها و مناطقی که به رویه حکومت مرکزی معترض بودند، درهای استقبال به روی اندیشه های عدالتخواهانه بلشویکی گشوده شود؛ که از جمله مناطقی که به دلیل بی توجهیِ حکومت مرکزی، چهره ای گشاده به نظام سیاسی روسیه بلشویکی نشان دادند، آذربایجان و سواحل دریای خزر بود. زیرا این نیز همچون آذربایجان، هم معترض به قرار داد ۱۹۱۹ و هم معترض عملکرد حکومت مرکزی بود. میرزاکوچک خان تا قبل از گسستش از بلشویکها ، رهبری در جنگ با انگلیس ها را به عهده داشت و از اقدامات مهمی که تحت رهبری وی انجام گرفته بود، آزادسازی مناطق تحت تصرف انگلیس و به عقب راندن آنها بود. زندگی سیاسی میرزا کوچک خان فراز و نشیب بسیار داشت و انباشته از تجربه همکاری با گروههای مختلف ؛ از حزب اعتدالیون و یا دموکراتها گرفته تا همکاری با بلشویکها و همچنین اتحاد اسلام . به هر حال، او در همه حال امید بسیاری از آزادی خواهان بود (۴۶ ) . زمانی که همراه با قوایش شهرهای شمالی را با استقبال مردم همان شهرها، از حاکمیت دولت مرکزی خارج میکند، از اقدامات مهمش، اشغال ادارات دولتیِ آن شهرها و صدور بخشنامه هایی به کلیه سفارتخانه ها ـ به استثنای سفارت انگلیس ـ بود ؛ در این بخشنامه ها میرزا و یارانش اعلام جمهوری میکنند . و از نکات مهم اینکه در همه بخشنامه های ارسالی، با توجه به غیرقانونی بودن قرارداد ۱۹۱۹، دولت ایران را دولتی غیر رسمی قلمداد کرده بود ( ۴۷ ). و دموکراتهای آذربایجان نیز به نوعی دیگر دولت مرکزی ایران را غیر قانونی قلمداد کردند؛ آنها با حمایت تجار محلی (آذربایجانی)، قرارداد را «توطئه ای ماکیاولیستی» دانستند که راههای تجاری را به سود بغداد منتهی میکرد ؛ از اینرو دولت مرکزی (تهران) را به فروش کشور متهم کردند؛ «بار دیگر خواستار تشکیل مجلس و انجمنهای ایالتی و تشکیل جمهوری شدند و با به کار بردن اصطلاح مملکتِ آزادستان به جای ایالات آذربایجان، گامهای بلندتری به سوی تجزیه طلبی برداشتند» ( ۴۸ ) .
به هر حال در اواخر قرن سیزده خورشیدی دو منطقه بسیار مهم استراتژیکی یعنی آذربایجان و گیلان اعلام خودمختاری کرده بودند و در بیشتر مناطق عشایری مهم از حیث اقتصادی و ژئوپلتیکی (از جمله خوزستان، کردستان و بلوچستان و …)، که حکومت مرکزی، عملا هیچ نفوذ و اقتداری در آن مناطق نداشت ، از سوی دولت انگلیس حمایت شده و سلاح دریافت میکردند؛ نیرویی که به منزله «پلیس جنوب ایران» تحت نظر و فرماندهی انگلیسها، به نام (اس پی آرSPR ) تشکیل یافته بود . در همین دوران آشفتگی ست که رضا خان با یاری سید ضیاء طباطبایی (مدیر روزنامه رعد) که سرسپردگی اش به دولت انگلیس، بر همگان روشن بود، در عرصه قدرت ظاهر میشوند.
نوشتههای مرتبط
ادامه دارد..
منابع :
۴۴. بهار، محمد تقی؛ تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران، تهران: امیرکبیر، ۱۳۵۷، ج ۱، ص۴۹ .
۴۵ . کسروی، زندگانی من ؛ تهران ، ۱۳۲۵؛ ص ۸۶ ـ ۹۶؛ نقل از آبراهامیان یرواند؛ ایران بین دو انقلاب : درآمدی بر جامعه شناسی سیاسی ایران معاصر ؛ ترجمه احمد گل محمدی و محمد ابراهیم فتاحی ، تهران : نشر نی ، چاپ دوم ۱۳۷۷ ؛ ص ۱۴۱ .
۴۶. بهار ، محمد تقی؛ تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران، تهران: امیرکبیر، ۱۳۵۷، ج ۱، ص ۱۶۷.
۴۷. بهار، محمد تقی؛ تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران، تهران: امیرکبیر، ۱۳۵۷، ج ۱، ص ۴۳.
۴۸. آذری، قیام خیابانی ، ص ۳۶۱؛ Brithish Consul ind Tabriz, Annual Report for the Province, F. O. 371/Persia 1921/34-6440 ؛ نقل از آبراهامیان یرواند؛ ایران بین دو انقلاب : درآمدی بر جامعه شناسی سیاسی ایران معاصر ؛ ترجمه احمد گل محمدی و محمد ابراهیم فتاحی ، تهران : نشر نی ، چاپ دوم ۱۳۷۷؛ ص ۱۴۳ .