انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

با سردار سپه ؛ از اشتیاق تا ناامیدی (قسمت شانزدهم)

ورود رضا خان به مجلس چهارم ، و هیئت دولت

چنانچه ملاحظه می‌شود، اکنون ساختار دیوانی کشور در حال جابه جایی از سنت ، به شیوه مدرنی است که آنرا از راه اصلاحات به انجام می‌رساند و قوانینش را از «راه پارلمانی» پیش می‌برد. و این از موارد بسیار مهم و درخور توجه است. زیرا دیگر ، این شاهِ صاحب قدرت و مبتنی بر فرهنگ فئودالی نیست که به نیّت کارهای عام المنفعه، به اصلاحاتی می‌پردازد که مخل قدرتش نمی شود؛ بلکه مجلس است که موظف به پیش بردن طرحها و برنامه های اصلاحات است و آنها را به «تصویب» می رساند. حتی اگر این مجلس از آن شکل دموکراتیکی که در همان ایام در انگلستان و یا فرانسه جریان داشت، فاصله داشت، اما مسئله مهم این بود که از قدرت و اختیارِ شاه خارج شده بود؛ در واقع صِرف کلمه «تصویب مجلس» ، مصوبات مجلس را در ادبیاتی جای می‌دهد که مبتنی بر ساختار مدرن است. و این یعنی هر اندازه هم که بین مجلس شورای ملی ایران در آن ایام و مجلس عوام انگلیس در همان ایام ، اختلاف فاحشی وجود داشته باشد، ـ که مسلماً وجود داشته ـ ، تا زمانی که قوانین به «تصویب مجلس» برسند و رأی گیریِ آزاد برقرار باشد ، هر دو مجلس به ساختار فرهنگی مدرن یعنی دموکراتیک متصل اند؛ اما جهت آشکار ساختنِ بنیاد و چگونگی تفاوتها و تمایزاتِ فرهنگیِِ دموکراتیک‌شان ، لازم است تا همان موردی را که باعث تفاوت دو مجلس می‌شود، به شرایط اجتماعی، سیاسی ، اقتصادی ، و نیز تاریخی شان منضم کنیم . اکنون با منضم کردن آن ویژگی ها، کلیه برنامه های مطروحه و تصویبیِ مجلس ، در برگیرنده ی شرایط مشخصا محلیِ آنها نیز است . به بیانی ، با روش تحلیل انضمامی، با فرایندی مواجه می‌شویم که در عین «جهانشمولی» (تبعیت از سیستم پارلمانیِ مدرن در آزادی انتخابات و رأی گیری و طرح مسائل) ، «محلی» نیز است. بدین معنا که طرحهای اصلاحی و مدرن را با توجه به شرایط و ملزومات فرهنگی و اجتماعی خویش برمی گزینند و برای تصویب به رأی می‌گذارند.

باری ، از دیگر موقعیتهای چشمگیرِ حاصل از مجلس چهارم ، امنیت در کشور بود؛ که اگر نمی‌بود، هیچکدام از اقدامات جا به جایی ( اصلاحاتی) به شیوه مدرن میسر نمی‌بود . چنانچه گفته شد، رضا خان به عنوان تأمین کننده امنیت در کشور، در جایگاهی مهم از برنامه اصلاحاتی جای داشته است ؛ اما این اقبال روی دیگری هم داشته که بلایای حکومت مشروطه بوده است. یا بهتر است دقیقتر بگوییم از مهمترین بلایا. چرا که هرچه سردار سپه در کارش موفق تر میشد ، بر قدرت و نفوذ وی نیز افزوده میشد که نباید می‌شد و به زیان دموکراسی حکومت بود. زیرا پس از دستیابی به قدرتی که لازمه ایجاد دیکتاتوری بود ، تمامی دستاوردهای دموکراتیک پارلمانی را از بین می‌برد . در همین مرحله است که وی به واسطه امرای لشکر خویش که در هر ایالت یک نفر از آنها را به کار گمارده بود ، پیشاپیش ، ایالتها را گوش به فرمان خود کرده بود. برنامه ای که قرار بود بعدتر سود فراوانی از آن نصیب وی کند . بهرحال، همانگونه که پیشتر هم گفتیم ، سیاست رضا خان ، در ابتدای هر برنامه ای که احتمال قدرت گیری خود را در آن می‌دید ، مبتنی بر اتحاد و دوستی با گروهی بود که بُردش قوی تر از گروههای دیگر بود. و چنانچه گفته شد، اکثریت مجلس چهارم با اصلاح طلبان مذهبی بود . حزبی محافظه کار که روحانیان ثروتمند و برجسته ای را هم در خود داشت. رضا خان نخست با اینان متحد می‌شود ، اما ناگفته نماند که این ائتلاف فقط به سود وی نبود ، بلکه دو طرفه بود. زیرا به دلیل جایگاهی که رضا خان کسب کرده بود ، آنها نیز از آن سود می‌بردند. و در همین راستا است که رضا خان جهت جلب حمایت گروههای بانفوذ در صدد آزاد کردن اشراف و بزرگانی برمی‌آید که سید ضیاء به هنگام کودتا آنها را زندانی کرده بود. همان کودتایی که به وسیله همکاری سید ضیاء و رضا خان انجام گرفته بود و به اتفاق بسیاری از سیاستمداران را زندانی کرده بودند. علاوه بر همه اینها وی به گرمی علمای شیعه ای را پذیرفت که در عراق علیه انگلیسی ها شورش کرده بودند ؛ حرکتی تبلیغی که برایش منزلتی دینی و اجتماعی به بار می‌آورد. چه در میان عوام و چه نزد روحانیون با نفوذِ حزب اکثریت. علاوه بر اینها امنیت یافتن تجارتی که اساس و رونقش بر آرامش اجتماعی است ـ و بازرگانان خوب قدر آنرا می‌دانند ـ ، باعث می‌شود تا دویست و پنجاه شش تاجر، نامه سرگشاده تشکرآمیزی برای رضا خان بنویسند: « … آقای رضا خان با یک حرکت رشیدانه … بساط نالایقان را بر هم زده و زمام امور کشوری را در کف با کفایت خود گرفتند… لذا … از صمیم قلب از زحمات و خدماتشان تشکر می‌کنیم». ( ۷۳).
از این دوران به بعد ، کامیابیهای رضا خان یکی پس از دیگری از راه می‌رسند. با توجه به موفقیت های وی در ایجاد امنیتِ بسیاری از شهرها ، مجلس چهارم و محافظه کاران جهت قدرت حکومت مرکزی طرحی را دنبال کردند که بر اساس آن ، عشایر ، ـ که به لحاظ تاریخی، همواره مدعی قدرت بوده اند و از اینرو در آن سالها ، یکی از مهمترین عوامل آشوب و شورش در مناطق مختلف ایران به شمار می‌آمدند ـ ، به طور کلی خلع سلاح شوند. و خانمان خوانین شاهسون طی همین برنامه برچیده شدند( ۷۴ ). «نقشه خلع سلاح تمام عشایر ایران ـ به حکم رژیمی که سردار سپه مصمم ایجاد آن بود و پیشرفت طبیعی تا اندازه ای بدان حکم می نمود ، یعنی رژیم “بورژوازی” و قلع ریشه “فئودالیزم” ـ از این تاریخ طرح شد و به تدریج تا سنوات نهم و دهم پادشاهی “پهلوی” ،صفحه ایران از وجود خان، و ایلخانی و عشایر مسلح و صاحب قدرت پاک شده، مرکزیت و امنیت به تمام معنی در ایران به وجود آمد »( ۷۵)

گرچه با توجیه سرکوب عشایر، بودجه نظامی افزایش می‌یابد ، اما ظاهرا احمد قوام در کابینه (اولِ) خود ، هشیار به مسئله قدرت گرفتن رضا خان بوده ، و از همینرو جهت محدود کردن اختیارات وی ، بر آن می‌شود تا گروهی از افسران فرانسوی را به ایران دعوت کند. اما سردار سپه که خیال یکی کردن قزاقخانه و ژاندارمری را داشته ، از نقشه قوام باخبر می‌شود ، و پس از کشمکشهای بسیار ، به جای استخدام افسران فرانسوی، لایحه ای تنظیم می‌شود که بر اساس آن ، از میان نظامیان شصت نفر محصل جهت آموختن فنون نظامی به اروپا اعزام شوند.

دولت مستوفی الممالک ، کابینه اش تشکیل می‌شود و رضا خان همچنان پست وزیر جنگی را به عهده دارد. برنامه ای که در این دولت ارائه می‌شود ، علارغم ضعفهایی که به طور کلی این دولتها و مجالس می توانستند داشته باشند، از آنجا که زیربنایی اصلاحاتی داشتند ، ناگزیر به عملی کردن و ایجاد اصلاح و تحول بودند. «پروگرامهای دولتهای سابق از برای اداره مملکت بسیار خوب است و هیئت دولت حالیه نیز در واقع همان پروگرامها را تعقیب خواهد کرد. لیکن باید معلوم شود که دولت چه اقدامی میکند و از برای اصلاح مملکت چه در نظر دارد ». ( ۷۶ ) . از طرحهای پیشنهادی مهم ، «لایحه قانون سربازگیریِ [اجباری] و اصلاح امور قشونی و غیره » بود . طرحی که چنانچه گفته شد، وزیر جنگ ، رضا خان، با پشتکار تمام آنرا دنبال می‌کرد و برای امنیت کشور لازم می‌دید و آنرا از ارکان مهم در مدیریت سازمان نظامی کشور می دانست . و جالب است بدانیم که وی به خاطر همین طرح، حامیان بانفوذ و محافظه کارِ مذهبی خود یعنی «روحانیت» و «زمینداران بزرگ» را از دست می‌دهد و ائتلافش با آنها بهم می‌خورد. چرا که هر دو قشر (روحانیت و زمیداران بزرگ) ، پیوندی تنگاتنگ با ساختار فئودالی داشتند که در آن دورانِ اصلاحی ، اصلا قرار بر بازنگری و تغییرش بود . صرف نظر از خارج کردن «نیروی کار« در روستاها که توسط این قانون به ضرر بزرگ مالکان و زمینداران تمام می‌شد ، اتوریته فئودالیِ اربابان زمیندار را هم به خطر می‌انداخت. اگر تا دیرزمانی روحانیت و به همراهش بزرگ مالکان در روستاها مسئولیت سرپرستی و قیمومیت زارعین را بر عهده داشتند و روش زندگی شان هم از سوی این دو گروه تعریف می‌شد ، زمانی که سربازگیری ، و خدمت معین ، به «وظیفه»ای اجباری تبدیل ‌شود ، فرمانبرداری از دستوراتِ «مافوق» و به طور کلی قوانین سربازی، خود به خود، پیش شرط هرگونه ارتباطی در سربازخانه ها می‌شود . اکنون این جوانانی که به «خدمت اجباری» (نظام وظیفه ) فراخوانده شده اند، قرار است تمامی «هویت محلی و قومی» خود را از دست بدهند و به توده ای بزرگ از «سربازان بی نام و نشان » تبدیل شوند. الگوی چنین سربازانی ، حداقل طی همان مدت معین سربازی (یکی دو سال !؟)، دیگر ربطی به تاریخ محلی و نشانی از سرنمون های سنتی آنها ندارد. زیرا برای بقا ، ناگزیر میشوند تا الگوهای خود را تغییر دهند . پس به لحاظ عملی و تجربی، برای نخستین بار بدون نیاز به روحانیت و یا دستگاه سلسله مراتب فئودالی، به آموختن سبک جدیدی از زندگی روی می‌آورند : سبکی که سربازیِ اجباری در برابرشان قرار می دهد . هر چه در این آموزش کوشاتر باشند ، در انعطاف و آمادگی یافتن، جهت درک نحوه جدید زندگی موفق تر خواهند بود. به طوری که به جایگاهی می‌رسند که می‌توانند بین نحوه زندگی جدید و قبل ترِ خود در روستا (به عنوان زارع ) فاصله گذارند و تفکیک قائل شوند. در این مرحله ، آنها به تجربه ای «فراتر از خود پیشینِ خویش» دست می‌یابند؛ چرا که به دلیل بیرون شدن از سبک زندگی هر روزه خود در روستا، و فراهم شدن امکانِ درک شکل دیگری از زندگی، به لحاظ وجودی (اگزیستانسیالیستی) ، به موقعیت خودآگاهانه تری از «خود، دیگری و جهان» دست می‌یابند. اکنون با توجه به دریافت نمونه جدیدی از سبک زندگی ، دایره تجاربشان وسیع تر از قبل خواهد بود. درست همانگونه که هرچه دایره لغات و ذخیره پیش فهمیِ ما بزرگتر و عمیق تر باشد، قدرت درک و تفسیر بهتری از خود و جهانمان خواهیم داشت. پس، آنگاه که سربازِ وظیفه ، به زادگاه و روستای خویش باز می‌گردد ، تجارب زندگی سربازی خود در شهرها را هم به روستا منتقل می‌کند.

و این در حالی ست که ، «از دیدگاه علما به ویژه مدرس ، دو سال تلقین و آموزش در یک نهاد غیر مذهبیِ تحت اداره افسران ضد روحانی، اخلاق اجتماعی و دیانت عمومی را فاسد می‌کرد. بنابر فتواهای جداگانه برخی علما، خدمت نظامی اصول تشیع و بنیادهای اسلام را به خطر می انداخت» ( ۷۷). و اما گرچه رضا خان با پیشنهاد چنین لایحه ای (که به تصویب می‌رسد و در سال ۱۳۰۴ به اجرا هم در می‌آید ) ، حامیان اصلاح طلبِ مذهبی خود را از دست می‌دهد، اما در فاصله بین مجلس چهارم و پنجم حامیان دیگری پیدا می‌کند که از اصلاح طلبان لائیک بوده و اصلاً خود نیز از طرفداران قانون سربازگیری اجباری بودند.

اینک لازم است به اجمال، نظر بهار درباره مجلس چهارم را می‌خوانیم: «مجلس چهارم یکی از مجالس خوب ایران بود. انتخابات مجلس چهارم به تدریج در ظرف سه چهار سال تکمیل گردیده و قسمت عمده اش در دوره زمامداری وثوق الدوله جریان یافت ، و شک نداریم که در تمام مدت نظر دولت و اولیای امور در انتخابات دخالت داشته است، اما اگر بخواهیم حقیقت را گفته باشیم باید اذعان نماییم که این معنی در مجلس اول و دوم و سوم و سایر ادوار نیز معمول بوده است. چیزی که اهمیت دارد این است که حزب دموکرات و اعتدال دو حزبی بودند که در آن دوره نفوذ داشتند، خاصه دموکراتها در مرکز و ایالات، صاحب سازمانها و دسته بندی های مهم بودند ، و انتخابات در این قبیل به همدستی دولت با احزاب مزبور صورت گرفته و باز دارای جنبه ملی و حزبی بوده است. و از اینروی بود که ما قبل از این اشاره کردیم که اگر قسمتی از دموکراتهای ضد تشکیل حزبِ تازه و نوی به نام “سوسیالیست” درست نمی کردند و دنباله کارها و زحمات حزب دموکرات را رها نمی نمودند و در مجلس با یکدیگر همکاری داشتند می‌توانستند مانند ترکیه زمامدار بی منازع و مطلق کشور شوند و اتفاقا بعضی مقامات خارجی هم از این اتفاق نگران بوده و مایل به افتتاح این مجلس نبودند و تشویق کودتا و دستگیری قسمت عمده وکلای دوره چهارم مبتنی بر همین نگرانی بود … ( ۷۸ ) .

قبل از افتتاح مجلس پنجم ، رضا خان موفق شده بود تا با دو حزب لائیکِ «سوسیالیست» و «تجدد» متحد شود، و به دنبال همین اتحاد بنا بر مصلحت خویش، دست به عملی غیر قانونی می‌زند و به یاری فرماندهان نظامی اش در ایالتها ، در آراء دست می‌برد و شمار زیادی از آراء را نصیب متحدان خود میکند. و بدین ترتیب «اکثریت» اعضاء در مجلس پنجم را نصیب متحدان اصلاح طلب لائیک خود می‌کند. همانهایی که خود نیز به دلیل طرحهای اصلاحی خویش ، پیشاپیش از استقبال کنندگان پر شور نظام وظیفه بودند .

ادامه دارد…

منابع :
۷۳. مکی ، تاریخ بیست ساله، جلد دوم، ص ۳۷ ـ ۳۶ ؛ نقل از آبراهامیان یرواند؛ ایران بین دو انقلاب : درآمدی بر جامعه شناسی سیاسی ایران معاصر ؛ ترجمه احمد گل محمدی و محمد ابراهیم فتاحی ، تهران : نشر نی ، چاپ دوم ۱۳۷۷، ص، ۱۶۲ ۱۶۳.
۷۴. بهار، محمد تقی؛ تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران، تهران: امیرکبیر، ۱۳۵۷، ج ۱، ص ۲۷۳ .
۷۵. بهار، محمد تقی؛ تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران، تهران: امیرکبیر، ۱۳۵۷، ج ۱، ص ۲۷۳.
۷۶. بهار، محمد تقی؛ تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران، تهران: امیرکبیر، ۱۳۵۷، ج ۱، ص ۲۹۹.
۷۷. مکی، تاریخ بیست ساله، جلد دوم ؛ ص ۳۷ـ ۳۶ ؛ نقل از آبراهامیان یرواند؛ ایران بین دو انقلاب : درآمدی بر جامعه شناسی سیاسی ایران معاصر ؛ ترجمه احمد گل محمدی و محمد ابراهیم فتاحی ، تهران : نشر نی ، چاپ دوم ۱۳۷۷، ص ۱۶۳.
۷۸. بهار، محمد تقی؛ تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران، تهران: امیرکبیر، ۱۳۵۷، ج ۱، ص ۳۵۰ .