انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

با سردار سپه ؛ از اشتیاق تا ناامیدی (قسمت هجدهم)

پژوهشهای فرهنگی مدرن در ایران
د. رضا خان در مسیر سلطنت

اما با این حال، برخی از محافل روشنفکری از «جمهوری» سخن می‌گفتند. به عنوان مثال مجله ایرانشهر در یکی از شماره های خود ، تحت عنوان «جمهوری خواهی و انقلاب اجتماعی» می‌نویسد: «امروزه ، اغلب ممالک اروپا حتی روسیه بزرگ ، نیز جمهوری شده است. تردیدی نیست که در این دوران جدید، شکل جمهوریِ حکومت ، بهترین نظام حکومتی می‌باشد. هرچند تردیدی نسبت به شایستگیهای جمهوری خواهی نداریم ولی باید بپذیریم که جمهوری خواهی به خودی خود هدف نیست، بلکه وسیله ای است برای یک هدف بالاتر ، نابودی سلطنت و استبداد روحانی به خاطر هدایت توده ها به یک انقلاب اجتماعی. اگر به حزب اقلیت مجلس نظری بیندازید ، ضرورت چنین انقلابی را درک خواهید کرد. این نمایندگان روحانی و مذهبی با سوء استفاده از جهل ، ترس ، عقب ماندگی و خرافات عمومی انتخاب شده بودند. اکنون درست موقع براندازی قدرت پادشاهی است. موقعی که این کار را انجام دادیم، می‌توانیم توجه مان را به قدرت ارتجاعی تر روحانیتِ مزاحم و بی ثمر معطوف سازیم » (۸۵ ).

با تمامی این تفاسیرِ تند و تیز، واقعیت این بود که موج جمهوری خواهی اصلا نمی‌توانست دوامی داشته باشد. چرا که شورشهای مردمی ـ که هویت اجتماعی و فردی خود را از راه دین و سنت کسب می کردند ـ ، باعث شد تا رضا خان به سرعت عقب نشینی کند. درست است که اگر روحانیت و بزرگ مالکین ائتلاف خود با رضا خان را به هم نمی‌زدند ، وی نیز از اتحاد با آنها دست برنمی‌داشت ، به خصوص از اتحاد با روحانیت ؛ زیرا اینان توده مردم را به منزله عالی ترین سلاح در ستیز با هر گروهِ مدعی قدرت همواره با خود داشتند. اما چنانچه گفته شد، برنامه نظام وظیفه که از ابزارهای مهم اقتدارِ رضا خان محسوب می‌شد، موافق با خاستگاه اجتماعی و سیاسی ملاکین بزرگ و روحانیان نبود . حال آنکه بسیاری از برنامه های اصلاحاتی وی و از جمله برنامه «نظام وظیفه»، مطابق با برنامه های اصلاح طلبان لائیک بود؛ اما در خصوص سلب قدرت از روحانیان، باید گفت رضا خان بیشتر تمایل داشت تا آنها را رام و تحت کنترل خود داشته باشد تا اینکه ناگزیر باشد مخالفت خود با آنها را علنی سازد . زیرا به خوبی از این امر آگاه بود که داشتن حمایت روحانیان، به معنای داشتن حمایت توده های مردم است . هر چند که ناگفته نماند ، وی هرگاه که لازم می‌دید ، بدون هیچ توجهی به سابقه رفتاری خود ، از نو دوباره رویی خوش به روحانیت نشان می‌داد. و برای جلب حمایت توده ها، حتی تلاش می‌کرد تا نظر آن گروه از روحانیانی را نسب به خود مساعد کند، که به لحاظ سیاسی، جایگاه مهمی نداشتند ؛ به عنوان مثال در مجلس پنجم، آنجا که لازم می‌بیند بر قدرت خود بیافزاید ، به خانه روحانیان حتی درجه دوم و سوم می رفت و در این دیدارها از دادن پول به آنها دریغ نمی کرد و یا باز هم برای راضی نگاه داشتن توده مردم به صاحبان جرائد نزدیک می‌شد. و هنگامی که دوستان تجدد خواهش از او «گله می کردند که چرا به روحانی نمایان این درجه پروبال می دهد، جواب میداد مصلحتی اقتضا کرده است که اینطور بشود و این یک رفتار موقتی است » ( ۸۶).

آنچه در اینجا لازم به تذکر است ، ضمن توجه به شرایط اجتماعی ، فرهنگی و سیاسی آن ایام ، توجه به تجربه های زیسته ی تاریخی و اجتماعی روشنفکران در آن ایام نیز است . بنابراین موضع گیری های سخت امروز ما نسبت به عملکرد آن ها ، هیچ کمکی به فهم شرایط آن ایام و همچنین ماهیت تقاضاهای گروههای لائیک نمی کند. به هر حال تحت چنین شرایط و علارغم انتقاد به تندروی های برخی از احزاب لائیک نسبت به روحانیون و فرهنگ مسلط بر جامعه، ـ که شاید مناسب تر است بگوییم تندروی نسبت به شرایط اجتماعی و تاریخیِ عقب مانده آن ایام ـ ، آنچه از نگاه امروز، باعث درک آن تندروی ها می‌شود، تحولات اجتماعی و فرهنگی ممالک همجواری همچون روسیه و ترکیه در همان ایام است؛ تحولاتی که در حال دگرگونی و ساخت اصلاحات جدیدِ فاقد نفوذ روحانیت بود. ضمن آنکه حمایت روشنفکران لائیک از سردار سپه را می توان به کمکِ بی تجربگیِ خود گروههای روشنفکری درک کرد ؛ که در وهله اول معطوف به کارایی و پشتکار رضا خان در اصلاحات و برنامه های عمرانی و فرهنگی نوین بود و در وهله بعد ، به خاطر موضع گیری‌هایش (حداقل در دوره ای ) نسبت به قدرت و سلطه روحانیان؛ هر چند که رضا خان در پسِ اصلاحات، بدون آنکه به گروههای روشنفکری حامی خود ، چیزی از نیّات شومش بگوید، در حال عملی ساختن اهداف دیکتاتوریِ خود بود . به طوریکه زمانی که متوجه می‌شود با همه فریبکاری ها و سوء استفاده از قدرت و مسئولیتهای نظامی اش، تغییر رژیم از مشروطه به جمهوری از راه پارلمانی ممکن نیست ، به فکر تغییر سلطنت می‌افتد. و از مجلس موسسان می‌خواهد تا مسئله تغییر سلطنت از قاجار به پهلوی را به رأی گیری نمایندگان گذارد. گفته می‌شود از «۲۶۰ نماینده تنها سلیمان اسکندری و دو سوسیالیست دیگر از دادن رأی خودداری کردند. اسکندری اظهار داشت که گرچه حزب او، از اصلاحات رضا خان کاملا پشتیبانی می کند، اصول سوسیالیستیِ جمهوری مانع از تصویب یک پادشاهی جدید است» (۸۷ ) . پاسخ اسکندری (از بنیان گذران حزب توده در آینده) ، اشتباهات رضا خان را که از ناآشنایی وی با ساختارهای سیاسی و حکومتی است، آشکار می‌سازد. رضا خان از همان لحظه ای که از نمایندگان مجلس شورای ملی می‌خواهد تا تغییر رژیم را به رأی گذارند ، تا لحظه ای که از حزب سوسیالیست توقع می‌کند تا در تغییر سلطنت (از قاجار به پهلوی) حامی او باشد، نه فقط بی دانشی اش را به نمایش می‌گذارد ـ که از این لحاظ ، دانشی بیشتر از عوام نداشت ـ ، بلکه خوی استبدادی خود را نیز آشکار می‌کند. سفیر انگلیس معتقد بود که احزاب چپ از رضا خان نا امید و سرخورده شده بودند . و در خصوص محافظه کاران هم این نظر را داشت که اکنون آنان دچار این توهم شده اند که سردار سپه « به چرخهای ارابه خود بسته شده است» . حال آنکه به باور سفیر، این «راست گرایان بودند که به چرخ ارابه رضا خان بسته شده بودند» ( ۸۸ ).

پیشنهاد تغییر سلطنت از قاجار به پهلوی ، منجر به اعتراض برخی در مجلس می‌شود. بلافاصله چهار نفر اجازه صحبت میگیرند ؛ به ترتیب دکتر محمد مصدق ، سید حسن تقی زاده، میرزاده حسین خان علاء و یحیی دولت آبادی. ظاهراً نطق دکتر مصدق بسیار زیرکانه و تأثیر گذار بوده است ؛ وی با استفاده از قانون اساسی حکومت مشروطه ، تقاضای رضا خان برای پادشاهی را به چالش می‌گیرد. به بیانی، «بی قدرتیِ شاه» را در برابر «قدرت مقام نخست وزیری» قرار می‌دهد و به طور طعنه آمیزی، دست رضا خان ـ برای ایجاد دیکتاتوری و انحلال تمامی دستاوردهای دموکراتیک مشروطه ـ را رو می‌کند. چنانچه با کلامی قاطع ، برنده و افشاگرایانه ، ریشخندوار می‌گوید : « وجود سردار سپه در این مقام که هست یعنی ریاست وزرا برای مملکت سودمند است . اما اگر شاه شد به موجب قانون، دیگر مسئولیت نخواهد داشت و استفاده ای که اکنون مملکت از وجود او میکند دیگر نخواهد کرد . مگر آنکه بعد از رسیدن به مقام سلطنت باز بخواهد وزیر مسئول هم بوده باشند که این با اساس مشروطیت منافی است و چنین حکومت در هیچ کجا وجود ندارد و برای تحقیر موضوع ، نام یکی از دولتهای بسیار کوچک را که به منزله یک “حکومت کدخدایی” است می برد. دکتر مصدق، نطق پر حرارت خود را با اظهار مخالفت صریح پایان می دهد» ( ۸۹).

ادامه دارد …

منابع :
۸۵. ح. کاظم زاده، « جمهوریت و انقلاب اجتماعی» ، ایرانشهر ، ۱۳ ، بهمن ۱۳۰۳ ، ص ۲۵۷ـ ۲۵۸؛ نقل از آبراهامیان یرواند؛ ایران بین دو انقلاب : درآمدی بر جامعه شناسی سیاسی ایران معاصر ؛ ترجمه احمد گل محمدی و محمد ابراهیم فتاحی ، تهران : نشر نی ، چاپ دوم ۱۳۷۷، ص ۱۶۶.
۸۶. دولت آبادی ، دولت آبادی، یحیی، حیات یحیی ، تهران: انتشارات عطار و فردوسی، ۱۳۶۲، ج ۴، ص ۳۶۴.
۸۷. ایران، ۲۰ آذر ۱۳۰۴؛ نقل از آبراهامیان یرواند؛ ایران بین دو انقلاب : درآمدی بر جامعه شناسی سیاسی ایران معاصر ؛ ترجمه احمد گل محمدی و محمد ابراهیم فتاحی ، تهران : نشر نی ، چاپ دوم ۱۳۷۷، ص ۱۶۸.
۸۸. British Minister to the Foreing Office, “Annual Report for 1925”, F. O. 371/Persia 1926/34 – ۱۱۵۰۰ ؛ نقل از آبراهامیان یرواند؛ ایران بین دو انقلاب : درآمدی بر جامعه شناسی سیاسی ایران معاصر ؛ ترجمه احمد گل محمدی و محمد ابراهیم فتاحی ، تهران : نشر نی ، چاپ دوم ۱۳۷۷، ص ۱۶۸ ، ۱۶۹.
۸۹. دولت آبادی ، دولت آبادی، یحیی، حیات یحیی ، تهران: انتشارات عطار و فردوسی، ۱۳۶۲، ج ۴، ص۳۸۵، ۳۸۶.