انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

باوهاوس؛ یک محصول کانــــسپـــــــچوال

باوهاوس؛ یک محصول کانــــسپـــــــچوال یا چگونه خُردْجهانِ یوتوپیایی می تواند بر واقعیت فائق آید[۱]

طی سال های اخیر، باوهاوس به طور بی سابقه ای مجددا مورد توجه قرار گرفته است. این توجه مجدد نه فقط در حجم سریعا در حال افزایش نشریات مرتبط با باوهاوس که در حضور چهره های شاخص در موسسه های سه گانه باوهاوس که در برلین، دسائو و وایمار واقع شده اند نیز انعکاس دارد و به همان میزان در تعداد ارجاعات اینترنتی و رسانه های چاپی، ضمن جست و جوی واژه ی باوهاوس، نیز نمود می یابد. البته تمام این ها صرفا به تجلیل و تحسین بی حد و حصر نپرداخته اند و بعضا شامل انتقاداتی برنده نیز بوده اند.

طیف واکنش ها گستره ای وسیع از پژوهش های کاملا علمی تا اظهار نظرهای هنری، از اشاره به رنسانسی که این مدرسه در ارزش ها[ی اموزشی] ایجاد کرد تا بی اهمیت و مبتذل ترین برداشت از انچه به “سبک باوهاوس” معروف شده است را شامل می شود. باوهاوس، این روزها، بیش از گذشته بیرون از مرزهای جغرافیایی المان و غالبا در قامت نماینده مدرنیسم به مثابه یک کل و همچنین به مثابه پاسخی برای کل ان عصر مد نظر قرار می گیرد و البته باید خاطر نشان کرد تمامی این تفاسیر باوهاوس را از کاردکردش در قامت یک مدرسه جدا ساخته اند.

این پرسش که مدرسه باوهاوس (یک اکادمی طراحی با طول عمری برابر با چهارده سال و صد و بیست و پنج دانشجو) چگونه توانسته است چنین اهمیت تاریخی و چنین طنین ماندگاری داشته باشد به کرات طرح و از زوایای مختلف بدان پرداخته شده است. البته واقعیت ان است که پاسخ به این پرسش چندان ساده نیست، بیشتر بدان سبب که انچه ما با ان مواجه ایم مجموعه ای پیچیده از مباحثی نیست که بتوان ان را بدون هیچ دلیلی به تاریخی صرفا چند وجهی از خود مدرسه تقلیل داد، مدرسه ای که تاسیس اش با ظهور جمهوری وایمار به سال ۱۹۱۹ همزمان شد و برچیدنش نیز با مرگ اولین دمکراسی المانی، تعطیل شدن مدرسه پی ایند فشارهای ممتد و همیشگی سوسیال ناسیونالیست ها بود، فرایندی که قبل از تعطیلی کامل مدرسه، تعطیلی موقت مدرسه و انتقال ان در دو مقطع را سبب شد، اول بار انتـــــــــــــــقال مدرسه از وایمار به دسائو در ۱۹۲۵ و بار دوم انتقال مدرسه از دسائو به برلین در ۱۹۳۲.

لودویگ میس ون دروهه، سومین و اخرین مدیر باوهاوس “ریشه های تاثیر غیرمترقبه” مدرسه “در سراسر جهان” توسط مدرسه تحت مدیریت اش را اینگونه بیان می کند” در ان شرایط . . . مدرسه فقط یک ایده بود و چنین نفوذی نه می توانست به واسطه یک سازمان دهی حاصل اید و نه از طریق تبلیغات بی وقفه، فقط خود ایده حاکم بر مدرسه بود که توانست خود را اینچنین بسط دهد.”

اما ارجح ترین ایده مدرسه باوهاوس چه بود؟ ایا این مدرسه به جای مد نظر اوردن مجموعه ای از ایده ها و تمرکز بر مفهوم جنبش اوانگارد، سعی نکرد تبلور یک کرکتر کامل باشد؟ چگونه این ایده خود را بسط داد؟ ایا این میس ون دروهه نبود که به جای شکل دهی به ساختار و ابزار لازمی که به واسطه ان این ایده بسط و انتشار یابد فعالیت های تبلیغی و سازمانی ای را به مثابه ساز ـ وـ کارهای گسترش عمق نفوذ مدرسه در دستور کار قرار داد؟ ایا اصلا می توان در این شرایط به جداسازی ایده و ابزارهای بسطش اندیشید؟ ایا هر کدام از این ها اثر خود را در نبود دیگری از دست نخواهد داد؟

پاسخ به پرسش های پیش امده تنها در شرایطی محقق می شود که باوهاوس را همچون یک مدل کانسپچوال در نظر اوریم. در یک چنین زمینه ای، بایستی واژه مدل را بر دو سیاق تدبیر کرد: اول، در وسیع ترین مفهوم؛ امر ایده ال، پیش نمونه، ایماژ و تمثال، سنجه و معیار، ابژه ی مرجع و جهت دهنده. دوم، در نظر اوردن مدل در قامت ابزاری برای عینیت بخشیدن به شرایط، مناسبات و ساختارهای کلامی و بصری و از این ره ارائه دادن ان ها در چارچوبی قابل فهم، که اساسا تمام مدل ها پتانسیلی اند برای انکه در شمایل یک معیار به کار ایند و سبب ساز عینیت ها باشند.

باوهاوس در تمام طول دوران حیاتش ـ تحت هر سه مدیریت والتر گروپیوس (۱۹۱۹-۲۸)، هنس میر (۱۹۲۸-۳۰) و میس ون دروهه (۱۹۳۰-۳۳) ـ از خود تصویری کامل ارائه کرد، البته با تاثیراتی کاملا متفاوت، تصویری نه فقط در گرو ایجاد گونه نوینی از مدرسه، که در گرو پیشگامی هنر و معماری روزْآمد و تعریف شدن همچون ازمایشگاهی برای توسعه ی پیشْ نمونه های کاملی که قابلیت تولید صنعتی داشته باشند، مدرسه ای نه صرفا در قامت ابزار اعمال تغییرات اجتماعی که پی گیر ارزوی شکل دادن به گونه ای مدرن از فرد انسانی و زیست محیطش.

شخصیت ایده ال باوهاوس در نامش نیز به صورت واضح رخ می نمایاند. در وایمار به سال ۱۹۱۹، زمانی که والتر گروپیوس باوهاوس را با همکاری اکادمی هنرهای زیبا و مدرسه هنرهای کاربردی بنا نهاد، برخلاف امثال برنو پل که در سال ۱۹۲۴ مدارس یکپارچه دولتی هنر ازاد و کاربردی را با هدف همْ رسش هنر “فاخر” و “نازل” در برلین تاسیس کرد، نامی برنگزید که اشاره ای باشد به کردار و منش اصلاحی مدرسه، برخلاف گرپیوس نامی نافذ و عمیقا به یادماندنی وضع کرد که کاملا در خدمت اهداف برنامه ریزی شده مدرسه باشد و در عین حال ان را ـ انگونه که امروزه می خوانیم ـ در نقطه فروش منحصر به فردunique selling point قرار دهد. از همان اغاز نام باوهاوس به عنوان یک علامت تجاری شناخته شد، شب باوهاوس، چای باوهاوس، جشنواره باوهاوس، رقص باوهاوس که با اجرای گروه موسیقی باوهاوس همراه بود، محصولات باوهاوس، کتاب های باوهاوس وساختمان های باوهاوس که همگی شان عملا وجه تمایز را در قامت یک نشان کیفی کلامی القا می کنند. با طراحی نشان باوهاوس ـ طراحی شده به وسیله اسکار شلمیر در اواخر ۱۹۲۱، این نشان تا زمان تعطیلی مدرسه بر تعداد بسیار زیادی از محصولات باوهاوس نقش بست ـ که همچون مهر نیز عمل می کرد، باوهاوس نشان تجاری قدرتمندی در اختیار داشت که نشان گر فرم ساده متبلور در محصولاتش نیز بود، نشانی که هم ضرب می شد و هم به صورت نقش برجسته اعمال می گردید. جای تعجب انکه در اواخر دهه بیست صنایع تبلیغات و مد به تاثیرِ ژرفِ نشانِ “سبک باوهاوس” برای معرفی هر انچه ظاهری مدرن داشت و در معنای وسیع اش کارکردی نیز بود پی برده بودند، هر چند این روند کاملا در تضاد با تصویری قرار داشت که مدرسه سعی می کرد از خود بازنمایاند، مدرسه ای که می خواست از روزْآمد بودنش مطمئن شود و به هیچ وجه تمایلی به تقلیل در قامت یک امضای سبکی نداشت.

داعیه ایفای نقش رهبری در میان بخشی از باوهاوس به مثابه یک مدرسه نمونه و کامل به واضح ترین وجه در برنامه هایش نمود یافته، برنامه هایی که قدرتمندترینشان، اول بار در سال ۱۹۱۹ در قالب یک مانیفست صادر شد. این برنامه با احترام به ایده های بنیادین مدرسه، مملو از مباحثی بود که از اغاز قرن بیستم با شور و حرارت خاصی اصلاح مدارس هنر را پی می گرفتند. گروپیوس به گواه تعداد زیادی از متون و برنامه هایی که با محور اصلاح فرایند اموزش تدوین کرده است و هم اکنون در ارشیو باوهاوس در برلین نگهداری می شود، عمیقا در این کار خبره بود. علاقه وی به اصلاح فرایند اموزش به سال های ۱۹۱۵ و ۱۶ برمی گردد، سال هایی که نام گروپیوس در میان اسامی جانشینان احتمالی هنری ون دِ ولده برای ریاست بر مدرسه هنرهای کاربردی وایمار به چشم می خورد، در همین سال ها بود که وی اقدام به تجمیع علاقه اش برای سازمان دهی مجدد اسلوب اموزشی در قامت یک سند نمود. این سند حاوی ایده های اصلی باوهاوس بود: مجموعه متشکل از “معماران، پیکره تراشان و صنعت گران در تمام رده ها” قوام یافته بر قرار پیش نمونه های صنفی قرون وسطا.

گروپیوس پس از بازگشت از جنگ جهانی اول به سال ۱۹۱۸، در برلین به عضویت شورای هنر کارگران درامد؛ یک گروه رادیکال از هنرمندانی که بر مشارکت سیاسی مستقیم در قامت مدل های شورایی کارگران و سربازان تاکید داشتند. در این گروه بود که گروپیوس ـ همزمان با مذاکرات بر سر پذیرش مسئولیت مدارس هنر وایمار ـ فهمش از کار جمعی را شکل داد و مشارکت در وضع یک کانسپت اموزشی جدید را زیر نظر اتو بارتنینگ اغاز کرد. این ” نمونهْ برنامه درسی” بدان سبب طراحی شد تا همچون برنامه ای راهبردی جهت اعمال اصلاحات لازم بر تمامی مدارس هنرِ دولتِ نوپای مردمی [ـ معادل دمکراسی مردمی ـ] المان عمل کند، مشارکت در این روند برای گروپیوس همچون یک سکوی پرتاب بود.

اولین برنامه باوهاوس که به سال ۱۹۱۹ منتشر شد، شامل یک بیانیه و طرحی کلی از اهداف مدرسه بود، این برنامه بازنمودی بود اموزشی و هنرمندانه و در عین حال زبانی ـ وامدار شورای هنر کارگران ـ از ایده ی اصلاح، که بر قوام ان شئون هنر در تمامی جوانب به وسیله مردم حفظ می شود. “هدف نهایی تمام کنش های هنری ساختن است!” این اولین جمله مانیفست است، مانیفستی که با عباراتی اکسپرسیونیستی و قوی به اتمام می رسد:”اجازه دهید ارزو کنیم، تصور کنیم و بنایی نو بیافرینیم از اینده. بنایی که معماری، پیکره تراشی، نقاشی را در صورتی منسجم تحت شمول خود می اورد و روزی از دستان هزاران کارگر همچون نمادی بلورین از باوری نوین و در حال ظهور روی در بهشت می کشد.”

عنوان تصویرسازی لیونل فـِــیـْــنـینگـِــر ـ کتدرال ـ که کتدرالی گوتیک با سه برج را نشان می دهد، عملا نمادین سازی بنایی است متعلق به فردا ـ بنایی نه در قامت ساختمانی به واقع ساخته شدنی، بلکه به مثابه استعاره ای برای گِزانْت کـُـنستْ وِرک[۲]؛ استعاره ای برای اثر هنری ای کامل مشتمل بر معماری و نقاشی و پیکره تراشی و در عین حال استعاره ای برای جذب فرد توسط جامعه، ملت و انسانیت.

همان گونه که بسیاری از باوهاوسی ها بعدها اشاره کردند، این سیاق ترکیبی از مانیفست و برنامه های اصلاحیِ در حوزه اموزشی تدوین شده توسط هنرمندان خیال پرور بود که توجه مردم را به طور خاص به وایمار جلب کرد؛ چشم اندازی سترگ از اینده که در یک دوره ی درسی کاملا واقع بینانه گرد امده بود، هم هویت گروهی دانشجویان در چارچوب یک اجتماع [هم اندیش و هم هدف] را تقویت می کرد و هم بر نقش پیش روی ان ها در اجتماع تاکید می گذاشت. اگرچه این برنامه اموزشی برخی دانشجویان را ناامید کرد، اما نهایتا همان اهداف پیش امده به مثابه اهداف اصلی در قامت برنامه به مثابه یک کلیت منسجم پی گیری شدند. فهم گروپیوس از معماری به مثابه “اثر هنری کامل total work of art “(انگونه که از برنامه ارائه شده بر می اید) بر “ارمانی دور” تاکید می گذارد، ارمانی که بایستی در شمایل کار جمعی حاصل اید. در اینجا مسئله ایده ای بود که تحقق اش پی گیری های مجدانه در قالب یک سنت نوآیینِ فرایندْ مبنا و روش شناسانه را می طلبید، فرایندی که یکی از شاخصه هایش تجدید نظر ممتد در برنامه ایده الی بود که مدرسه پیش گرفته بود.

طی بازبینی بر جهت گیری اموزشی باوهاوس که در ۱۹۲۲- ۲۳ به وسیله گروپیوس اغاز شد، تاکید از کار هنری فردی برداشته و بر فراهم اوردن پیشْ نمونه هایی برای ساخت صنعتی اشیا روزمره موکد گردید، گروپیوس دیاگرامی ترسیم کرد تصویر کننده شرح درس مدرسه، در شمایلی با صراحت لهجه بیشتر و به خاطر ماندنی تر. تمثال رمانتیک کتدرال گوتیک، که برنامه و مانیفست ۱۹۱۹ را در قامت استعاره ای مبهم تقویت می کرد، جای خود را به طرحی شفاف با بیانی سرْراست داد. برنامه درسی به صورت مجموعه ای از دوایر متحدالمرکز، که توالی ای از حوزه های اموزشی را تحریر می کرد، تصریح شده بود، توالی ای که به هسته ای مرکزی ختم می شد که در مرکز ترکیب بندی قرار داشت؛ اموزش ساختمان سازی. برای رسیدن به این هدف [؛ ساختن] دانشجویان می بایستی هر بخش را با موفقیت پشت سر گذارند، بخش هایی که یکی پس از دیگری، کاملا پسْ ایندِ یکْ دیگر تنظیم شده بودند و نهایتا از بیرون به داخل جهت می گرفتند. در اینجا نیز مسئله به هیچ وجه از سرگیری هر نوع برنامه واقعا موجود مطالعاتی نمی باشد، بلکه به عکس هدف ارائه ای است از برنامه اموزشی که به ذاتی انتزاعی و واجد وجهی اثباتی تقلیل یافته است. تجمیع شدن تمام مفاهیم و رویکردهای اموزشی در یک قالب شماتیک و تمرکز بر بیان بصری گرافیکی و تلاش برای به دست اوردن اعتبارعام تنها جنبه های ماهیتی داشتند؛ این طرحْ واره، بصری سازیِ شاکله بندی است مفهومی در صورت بندیِ مختصر و مفیدی که به کمک نیرویی ایدئلژیک غنا می یابد.

پل کلی این ساختار کنترلی را با قلم تیز و طعنه امیز خود به طرحی هنرمندانه و فردی دگرسان می سازد. طرحی نه فقط بازتاب دهنده ی میزان بالایی از واقع گرایی در قبال برنامه اموزشی، بلکه بکار گیرنده زبانی نمادین و بصری برای رسیدن به بیانی مبهم: ستاره ای ساطع شونده از مرکز دیاگرام و محاط در لایه ی حلقویْ شکلِ دوره مقدماتی الزامی، ستاره هفت پر میانی حوزه های Bau(ساختن) و Buhn(پایه) را در بر می گیرد که احتمالا تفسیری است از وحدت هنرهای بصری نقاشی، مجسمه سازی و معماری با هنرهای اجرایی همچون تئاتر، رقص و موسیقی. پره ها نه فقط نشان دهنده ی کارگاه ها/ دروس مرتبط با ساخت/ چگونگی استفاده از مصالح می باشند بلکه همچنین تکه های فرم دهنده و چرخنده ستاره به درون حوزه های متشکله موضوعات تکمیلی بسط می یابند و تمام زوایای [احتمالا مبهم و گنگ] ان ها را نیز روشن می سازند.

تفسیر و هم پوشانی، درونْ ارتباطی و همْ زمانی بارزه های این نگره ترکیبی و سینتتیک می باشند، اگرچه طرحْ واره گروپیوس توالی زمان مند و تحلیلی از یک ساختار پی در پی است، کِــلْی اجازه می دهد خطْ نقطه چینی از یک پایه کوچک در پایین صفحه شروع شود و تا لبه ی بالایی دایره بالا رود و در انجا همان پایه را دوباره شکل دهد. باوهاوس در قامت یک ستاره همچون یک کاریکاتور ترسیم شده است و همچنین می توان ان را همچون صورتی فلکی که قابلیت خودْ روشنگری دارد نیز تفسیر کرد و البته در شمایل جهان نیز تجسم می یابد و بر این قرار همچون یک مدل ـ مدلی خودْگردان و جدا از جهان [روزمره] که بر گرد خود می چرخد و بر پیرامونش تاثیر می گذارد، ان هم به واسطه دو پرهِ تحت عناوین “پراپاگاندا” و “انتشارات”.

[۱]- این مقاله پیش از این با عنوان مدرسه باوهاس؛ یک مدل کانسپچوالدر شماره ۱۸ ماهنامه معماری همشهری به چاپ رسیده است

[۲] – واژه را به اثر هنری ایده ال، اثر هنری جهان شمول، سنتزی از هنرها، اثر هنری جامع و صورت هنری فراگیر برگردانده اند. وضع واژه را به ریچارد واگنر و دو مقاله اش “هنر و انقلاب” و “اثر هنری اینده” منتسب کرده اند.