گاهی وقت ها برخی رفتارها چنان در یک گروه درونی شده اند که به سختی می توان باور کرد ریشه های بیولوژیک باعث به وجود آمدن آن ها نشده اند. باورهای عمومی در مورد جنسیت نیز تحت تاثیر چنین فرایندی شکل می گیرند. رفتارهای جنسیتی گاه چنان عمومی و مشترک هستند که این نگرش را تقویت می کنند که جنسیت ریشه های بیولوژیک دارد. به نظر می رسد هر روز مطالعه ی جدیدی نیز در این زمینه منتشر می شود که نوعی مبنای بیولوژیک را در رفتارهای جنسیتی یافته است. سوال این جاست که چقدر این مطالعات قابل اعتماد و چقدر یافته های آن ها پایا و تکرارپذیر هستند؟
مجموعه مطالعاتی که تاکنون انجام شده است نشان داده است که حتی رفتارهای واکنشی جسمانی هم آموختنی هستند. این فرایند آموزش در دوران کودکی طوری صورت می گیرد که به نظر می رسد ما با آن به دنیا آمده ایم. البته آن چه که ما در اولین سال های زندگی تجربه می کنیم در نحوه ی شکل گرفتن مغز و ذهن ما تاثیر اساسی دارد. در این جا به برخی از این باورهای کلیشه ای که از نگاه بیولوژیک هم بررسی شده اند می پردازم. اما دو مساله اساسی وجود دارد که اشاره به آن در همین ابتدا لازم است.
نوشتههای مرتبط
یکم این که آن چه که ما مرد و زن یا مردانه و زنانه می نامیم یک برداشت دوتایی از مفهومی است که اساسا پیوستاری است. ضمن این که تکیه بر صفات جسمانی (چه اولیه و چه ثانویه) نمی تواند مرد را با مردانه و زن را با زنانه یکسان بینگارد. چراکه بسیاری از افرادی که ما مرد/زن می نامیم و به لحاظ جسمانی در چهارچوب های جاافتاده می گنجند به راحتی با مردانه/زنانگی موازی نیستند و صفات جنسیت مخالف را از خود بروز می دهند.
دوم این که مثال هایی که از جهان موجودات غیرانسانی در مورد زنان و مردان ذکر می شود باید با احتیاط ویژه ای مورد بررسی قرار گیرد. مقایسه کردن زن/مرد با نر/ماده در موجودات دیگر می تواند نتیجه گیری های اولا متناقض و دوما بسیار گمراه کننده ای را موجب شود؛ در حالی که اطلاعات تهیه شده توسط انسان شناسان در مورد جمعیت ها و اجتماعات مختلف در دوره های تاریخی و زمینه های جغرافیایی مختلف می تواند بسیار خوبی برای اطلاعات تطبیقی پیرامون مساله ی جنسیت باشد.
باور اول: مردان در ریاضی و علوم از زنان بهتر هستند
این ادعا متعلق به کشورهای در حال توسعه نیست. در سال ۲۰۰۵ ریاست دانشگاه هاروارد به دلیل ادعای جنسیتی که مردان به دلایل غریزی در رشته های علمی بهتر از زنان هستند مورد انتقاد گسترده ای قرار گرفت. البته او مجبور شد به دلیل این ادعای خود به شکل علنی عذرخواهی کند اما ادعای او نشان داد که مردان در فضاهای علمی هم چنین نگرش هایی دارند. بسیاری معتقد بودند که او نباید عذرخواهی می کرد و ادعایش درست بوده است. بسیاری از افراد آکادمیک معتقد بودند که حرف او یک فرضیه بوده و تا زمانی که این فرضیه رد یا اثبات نشده، علنی کردن آن ایرادی ندارد. مشکل این جاست که این به اصطلاح فرضیه اولا ریشه های سیاسی و اجتماعی تاریخی بسیار طولانی مدتی دارد که ارتباط مستقیم با مکانیسم های تبعیض در طول تاریخ داشته است و دوما این که این فرضیه به شدت می تواند مضر و متزلزل کننده ی موقعیت زنان در جامعه باشد. اگر قرار باشد هر فرضیه ی اثبات نشده ای از زبان اندیشمندان در جامعه به بهانه ی این که این یک فرضیه ی علمی است علنی شود، واقعیت اجتماعی چگونه از میان حجم عظیم فرضیه ها شناسایی خواهد شد؟ آن هم توسط مخاطبان غیر متخصصی که ادعاهای یک مقام علمی را احتمالا دقیق می انگارند.
مطالعات انجام شده در سطح جهان در ارتباط با قابلیت های علوم و ریاضی نشان می دهد که میزان توسعه یافتگی کشور ارتباط مستقیم با این مهارت ها دارد. کشورهایی که در آن ها تبعیض های ساختاری یا فرهنگی علیه تحصیل زنان در رشته های علوم ریاضی و مهندسی دارد، شکاف جنسیتی به مراتب بالاتری دارند. موفقیت روزافزون زنان در دو دهه اخیر در رشته های علوم و ریاضیات، با توجه به این که در این دو دهه شاهد تغییرات اساسی در ساختار جنسیتی در اجتماعات بوده ایم بسیار معنادار است. تمام مطالعات انجام شده نشان داده اند که دخترانی که توسط خانواده، معلمان و یا سایر دیگران مهم تشویق می شوند به ریاضیات علاقه نشان می دهند. بنابراین آن چه اهمیت دارد این است که تکرار این جمله که «مردان از زنان در ریاضی بهتر هستند»، هیچ معنایی ندارد مگر این که در مورد تاریخ طولانی حضور زنان در علم و تغییرات بنیادی صورت گرفته در آن اطلاع داشته باشیم.
باور دوم: زنان احساساتی تر هستند
هر جا نگاه کنیم، این باور را می بینیم. دولت هایی که ساختار سنتی دارند، به خصوص به زنان این گونه نگاه می کنند. زیرا نقش زن در چنین ساختارهایی در قالب خانه و خانواده تصویر می شود و بنابراین باید زنان احساساتی تر باشند که در این قالب بگنجند. ادعای مطالعات بیولوژیک این است که زنان در مقابل محرک های محیطی واکنش های قوی تری در مغز خود صادر می کنند. آن ها با دیدن عکس هایی که محتوای احساسی دارند، واکنش مغزی قوی تری دارند. در پاسخ به این ادعا که مشابهت بالایی با ادعای مربوط به ریاضی دارد، ما با یک گزاره مواجه هستیم که واقعیت بیرونی دارد. اما آن چه که مطالعات انجام شده در نظر نمی گیرند، این است که واکنش های جسمانی نیز آموخته می شوند. مساله این نیست که زنان احساساتی تر نیستند، مساله این است که این احساساتی تر بودن آموخته شده است، و مبنای بیولوژیک ندارد. زنان یاد گرفته اند که به محرک ها واکنش احساسی نشان بدهند، بنابراین این یافته که آن ها در مغز خود پالس های قوی تری در مقابل محرک های احساسی دارند نیز بدیهی است؛ اما پیامدی نیز هست.
اما یافته ها در زمینه احساسی بودن زنان و واکنش های جسمانی چندان هم تایید کننده این ادعا نیست. یک مطالعه دیگر نشان داده است که مردان بیش از زنان در مقابل محرک های احساسی واکنش پوستی نشان می دهند. واکنش پوستی که توسط غدد پوستی رخ می دهد، یکی از علایم احساساتی شدن است. اما وقتی از همین زنان و مردان در مورد محرک های احساسی سولا می شود، زنان بیشتر احساسات خود را بروز می دهند. مردان بیش از آن که واکنش های بیرونی نشان بدهند، احساس خود را درونی می کنند. در یک همه پرسی در آمریکا در بین ۲۰۰۰ مرد، ۶۷ درصد گفتند که آن ها احساسات خود را بروز نمی دهند و ۴۰ درصد ابراز کردند که در هفته پیش از همه پرسی دست کم یک بار گریه کرده اند.
کلیشه های جنسیتی نه تنها مردان را مجبور به بروز ندادن احساساتشان می کند بلکه برای آن ها زیان بار نیز هست. سرکوب احساسات می تواند به افزایش فشارهای استرسی منجر شده و به سلامت روانی و جسمانی آسیب بزند.
این مساله یک جنبه دیگر هم دارد. احساساتی اساسا صفتی است که ما برای سرکوب کردن و حتی توهین از آن استفاده می کنیم. یک فرد احساساتی فردی غیرقابل اعتماد و یک فرد منطقی فردی قابل اتکا تصویر شده است. بنابراین استفاده کردن از واژه احساساتی در مورد زنان در اجتماع نوعی تبعیض و سرکوب پنهان فرهنگی نیز هست.
باور سوم: مردان گرایش های جنسی بیشتری دارند
بسیاری از باورهای فرهنگی براساس این باور بنیان گذاشته شده اند که مردان گرایش جنسی بالاتری نسبت به زنان دارند. در بسیاری از فرهنگ های جهان، نشان دادن گرایش های جنسی از سوی زنان شرم آور و نامناسب تلقی شده است. نکته ای که در مورد تحقیقات پیرامون گرایش جنسی جالب است که بسیاری از باورهای کلیشه ای در این مورد در جهان موجودات غیرانسانی صادق نیست. اما این یافته ها در مباحث پیرامون گرایش جنسی، برعکس سایر مباحث، چندان به رسمیت شناخته نمی شود. برگنر در کتاب معروف خود «کاوشی در علم گرایش های زنانه» بسیاری از کلیشه های موجود پیرامون گرایش جنسی و جسمانی زنان را با استفاده از ادبیات علمی رد می کند.
ممکن است این سوال پیش بیاید که ایا اساسا گرایش جنسی چیزی آموختنی است؟ جواب این پرسش در ادبیات انسان شناختی موجود است. زمانی که بری و بانی هولت در فرهنگ هایی آفریقای مرکزی مطالعات میدانی انجام دادند به این نتیجه ی شگفت پی بردند که مردان این منطقه چیزی از خودارضایی نمی دانند. این در حالی است که این مفهوم در فرهنگ غربی بسیار شناخته شده است. همین یافته را بعدها رابرت بیلی در مورد مردان ایتوری در کنگو گزارش کرد. آن ها نشان دادند که در این فرهنگ ها مردان، مانند فرهنگ غربی درگیر گرایش جنسی خود نیستند.
یک یافته دیگر در همین زمینه که جنبه تاریخی دارد، این است که بسیاری از ادبیات و شواهد موجود از دوران قرون میانی نشان دهنده ی این است که در آن دوران تصور می شد که زنان گرایش جنسی بالاتری نسبت به مردان داشته اند. این مساله به قدری جدی بوده است که برخی از مقدسین مسیحی در مورد این مساله و نحوه برخورد با آن صحبت کرده اند. بنابراین به نظر می رسد که نگرش ما نسبت به گرایش های جنسی بسته به زمینه ی فرهنگی و در ارتباط با برداشت های ما نسبت به زنانگی شکل می گیرد.
اگرچه اعتماد به علومی مانند بیولوژی لازم است، اما باید توجه داشت که علوم تکمیل کننده ی دیگر هستند. بنابراین نمی توان نظریات تولید شده در یک علم مانند بیولوژی را نسبت به نظریه های تولید شده در علوم دیگر مانند علوم اجتماعی معتبرتر دانست. از طرفی، باور داشتن به کلیشه هایی هم چون موارد ذکر شده لزوما به معنای این نیست که افراد می خواهند آگاهانه و فعالانه زنان را عقب نگه داشته و آنان را از حقوق خود محروم کنند. این باورها گاهی چنان در فرهنگ های ما ریشه دارند که عموما به رسمیت شناختن آن ها و کنار گذاشتن شان نیازمند یک تلاش قوی و جمعی مداوم و سخت کوشانه است.
برگرفته از فمینیسم روزمره