انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

بازخوانی کارنامه کانون ایران جوان: نخستین تلاش نهادهای مدنی برای تجدد فرهنگی در ایران

یک سال و نیم پس از آغاز جنگ جهانی اول، دولت ایران موفق شد، محصلین اعزامی به اروپا را به کشور بازگرداند، یکی از این افراد علی‌اکبر سیاسی، دانشجوی جامعه‌شناسی و روانشناسی و رئیس بعدی دانشگاه تهران، بود که پس از بازگشت به ایران به معلمی دارالفنون گمارده شد و در همان زمان پایه گذار موسسه‌ای به نام «کانون ایران جوان» شد که از جریانهای تاثیر گذار فرهنگی در ایران محسوب می‌شود. دکتر سیاسی در خاطرات خود درباره تاسیس این کانون چنین می‌نویسد:

«پس از پنج سال اقامت در یکی از پیشرفته‌ترین کشورها، [آنچه در ایران می‌دیدم] مرا به کلی حیرت زده و متعجب و غم‌زده می‌‌ساخت. سری پرشور و دلی پر از احساسات داشتم و نمی‌توانستم از مقایسه وضع و حال ایران و هم‌میهنان با وضع و حال اروپاییان خودداری کنم و از این اختلاف وحشت‌انگیز آزرده‌خاطر نباشم و رنج نبرم.پس از این‌که اندکی گرفتاریهای خانوادگی رفع شد و فراغتی دست داد به سراغ دوستان رفتم و جویای احوال ایشان شدم و دریافتم که همه آنها کمابیش وضع و حال خودم را دارند و غم‌زده و بیچاره هستند. این بود که به مصداق گفته باباطاهر که:

بیا سوته‌دلان گرد هم آییم که حال سوته‌دل، دل‌سوته داند

من با شور و هیجان فوق‌العاده‌ای که داشتم رفقا را برانگیختم و سخت به هیجان آوردم و به آنها گفتم: این وضع اسف انگیز برای ما غیر قابل تحمل است. ناله و زاری هم سودی ندارد، باید قیام کنیم و در حدود توانایی خود در صدد چاره‌جویی برآییم. این بود که انجمنی تشکیل دادیم به نام «سروش دانش» و اندکی بعد به نام «ایران جوان». بدین مناسبت که معتقد بودیم ایران پیر و فرسوده باید با قبول تمدن جدید از نو، جوان و نیرومند گردد.» (سیاسی، ۱۳۸۶، ۹۶)

به گفته سیاسی در ابتدای امر علیقلی خان مهندس الدوله، حسن شقاقی، اسماعیل مرآت، جواد عامری و حسن مشرف نفیسی در تاسیس ایران جوان با او همراه بودند و همین گروه بودند که مرامنامه و اساسنامه انجمن را نوشتند و علی اکبر سیاسی را به ریاست انجمن برگزیدند. او می‌نویسد: «در آغاز کار عضویت انجمن را به جوانانی اختصاص دادیم که در اروپا یا آمریکا تحصیل کرده و به طرز فکر و تمدن مغربی‌ها آشنایی کافی داشتند. علت این اختصاص و انحصار این بود که افکار ما برای آن زمان ایران تند و انقلابی می‌نمود و بیم آن می‌رفت که جوانان دیگری که با افکار جدید آشنا و مانوس نبودند، مراد ما را درست درنیابند و به جای این که برای پیشرفت انجمن مدد برسانند مانع اجرای آن شوند.» (همان)

کانون ایران جوان در فروردین ماه ۱۳۰۱ در بیانیه‌ای به شرح زیر افتتاح خود را اعلام کرد:

« افتتاح کانون‌ ایران‌ جوان

نظر به اینکه جمعیت ایران جوان که مرام آن از قرار ذیل است:

۱- ازدیاد و استحکام روابط دوستی و مودت بین جوانان و مـعاونت و مـعاضدت آنان بـه یکدیگر.

۲- توسعه و نشر معارف

۳- ترویج‌ صنایع‌ مستظرفه و تشویق هنرمندان

۴- ترغیب جوانان به اسپرت و ورزش‌های بدنی

۵- تهیه وسـایل سیاحت در داخله مملکت

۶- سعی در تجدید حیات اقتصادی به وسایل ممکنه.

هـمواره مـترصد بـود که مرکزی برای‌ پیشرفت‌ مقاصد و اجرای خود تأسیس نموده و محلی به جهت ملاقات و اجتماع اعضاء خود و جـوانان ‌ ‌تـحصیل‌کرده که هواخواه مرام این جمعیت هستند،فراهم آورد،لهذا اخیرا که به مقصود خـود نـایل‌ شـده‌ و مرکزی‌ موسوم به کانون ایران جوان‌ در‌ خیابان‌ علاء الدوله نمره ۱۵ دایر و مفتوح نموده است.نشر ایـن مختصر را برای استحضار خاطر عامه لازم می‌شمارد.

اهم مقاصد ایجاد‌ این‌ مرکز‌ فراهم آوردن مـوجبات تولید احساسات یک جـهتی و مـودت‌ و عملی‌ شدن مفاد انس و الفت و به دست آوردن نتایج حاصله از وفاق و شرکت است که برحسب تجارب ملل متمدنه بهترین‌ وسیله‌ نیل‌ به این مقصود نشر و توسعه لوازم تفریح و استراحت دماغ و اشاعه‌ و انتشار فـنون ذوقی از قبیل ادبیات و موسیقی و اسپرت و سیاحت و امثالها بین افراد است.بدیهی است هرگونه مشغولیات بری‌ از‌ فساد‌ مانند کنفرانس و تاتر و اشتغالاتی که موجد و مولد حسن ذوقی و مهذب اخلاق‌ عمومی‌ است، تهیه خـواهد شـد و بالعکس از افعال و اعمال که محرک فساد و باعث کدورت و عدم جمعیت بین‌ اعضاء‌ است‌ از قبیل قمار و غیره جدا دوری خواهد نمود.»(کوهستانی نژاد، ۱۳۸۰، ۱۴۷) چنانچه مشاهده شد، در این بیانیه خبری از افکار تند و انقلابی که سیاسی در خاطراتش از آن سخن می‌گوید، نیست.

اما یحیی آرین‌پور در کتاب از صبا تا نیما ، مرامنامه جـمعیت ایـران جوان را به این شرح می‌داند:

« – استقرار حکومت عرفی در ایران‌ و تجزیه‌ امور مدنی از مسائل روحانی.

– الغاء کاپیتولاسیون و کلیه امـتیازات قضایی و حقوقی که برای اتباع خارجه در ایران موجود است.

– الغاء محاکم خصوصی و ارجاع کلیهء امور به محاکم عرفی و عمومی.

– احداث‌ راه‌آهن‌ در قسمت‌های‌ مختلف ایران.

– تجدیدنظر در قراردادهای تجارتی و مخصوصا قراردادهای گـمرکی.

– تـجدیدنظر در مالیات‌ها و وضع مالیات‌هاجدید مخصوصا مالیات‌های مستقیم‌ تصاعدی بر عایدات و سرمایه و ارث.

– تحدید کشت تریاک و جلوگیری از استعمال‌ افیون‌.

– توجه‌ مخصوص به معارف،ترویج تعلیمات ابتدایی مجانی و اجباری، تأسیس مدارس متوسطه،تـوجه بـه تحصیلات فنی و صنعتی،اعزام ‌‌محصلین‌ و محصلات به خارجه،تغییر خط فارسی،تأسیس کلاس‌های اکابر،تأسیس موزه‌ها و کتابخانه‌ها و قرائت‌خانه‌ها‌ و تئاترها‌.

– رفع‌ موانع ترقی و آزادی نـسوان

– اقـتباس و ترویج قسمت خوب تمدن غـرب »

این اصول باید شرح همان افکار تند و انقلابی باشد که علی‌اکبر سیاسی از آنها یاد کرده و احتمالا به دلیل هراس از واکنش‌ها در بیانیه مطبوعاتی تاسیس کانون از آنها ذکری به میان نیامده.

به گفته دکتر سیاسی وقتی سردار سپه، نخست وزیر، این مرامنامه انجمن را مطالعه کرد، خطاب به اعضای انجمن گفت: «ضرر ندارد که با ترویج مرام خودتان چشم و گوشها را باز کنید و مردم را با این مطالب آشنا سازید،حرف از شما ولی عمل از من خواهد بود…به شما اطمینان، بلکه بیشتر از اطمینان بلکه قول می‌دهم که همه این آرزوها را برآورم و مرام شما را که مرام خود من هم هست از اول تا آخر اجرا کنم…»

اعضای کانون ایران جوان برای کسب درآمد جهت پیگیری اهدافشان به نوشتن نمایش‌نامه و اجرای آن در تهران پرداختند. از چهره‌های برجسته‌ای که کانون در این دوره به تئاتر ایران هدیه کرد باید از آرتو طریان و همسرش وارتو طریان، نام برد.آرتو طریان از ارامنه متولد ایران بود که برای تحصیل به مسکو رفته بود و در آنجا با هنر نمایش آشنا شد؛ وارتو طریان نیز که مانند آرتو تحصیل‌کرده مدرسه ارامنه تهران،هایگازیان، بود پس از تحصیل در این مدرسه برای تحصیل در رشته تئاتر به سوییس رفته بود و پس از بازگشت به ایران با نام هنری «لالا» به بازیگری تئاتر پرداخت.

زوج طریان در سال ۱۳۰۰‌.نـمایشنامه‌‌ «حـکایت» و سپس «عشق و وطن» نوشته علی‌اکبر سیاسی را برای کانون ایران‌جوان کارگردانی و اجرا کردند.آنان هم‌چنین‌ مجددا‌ نمایشنامه‌«پریچهر و پریزاد» اثر رضا کمال را که پیش از آن نیز در تهران، توسط خود آنها اجرا شده بود، با همراهی پری آقابابوف به روی صحنه بردند.رضا کمال نویسنده این نمایشنامه پس از این اجرا در این‌باره در روزنامه قانون نوشت:

«مادام آقابابوف‌ و مسیو‌ طریان گذشته از مساعدتهای فوق‌العاده که آن دو آرتیست لایـق بـرای نمایش پریچهر و پریزاد به عمل‌ آوردند‌،مهارت شایان تمجید ایشان نیز تصنیف نـاچیز حـقیر را زیـنت داد باید‌ اعتراف‌ نمود که اگر همراهی ایشان‌ نبود نمایش‌ مزبور‌ چندان‌ رونقی نمی‌یافت،اینک ایـنجانب در مـقابل آنهمه‌ لطفی‌ که‌ از طرف آن دو وجود محترم ابراز شد،تئاتر«پریچهر و پریزاد»را‌ بـه‌ سـرکار عـلیه مادام‌ آقابابوف و یک‌ درام‌ بزرگ تاریخی‌ دیگر‌ موسوم‌ به«زردشت»را که در تألیف‌ آن‌‌ مدتها صـرف شـده‌اند،بـه جناب طریان به رسم یادگار تقدیم می‌نماید تا‌ به‌ این وسیله‌ ارادت خـود را بـه‌ آن ذوات محترم ثابت‌ کرده‌ باشد» (هویان، ۱۳۷۹، ۲۸۴)

اما درخشان‌ترین فعالیت نمایشی کانون ایران جوان در این دوره را باید، اجرای نمایش «جعفرخان از فرنگ برگشته» اثر حسن مقدم دانست. این نمایش در سال ۱۳۰۰ به روی صحنه رفت و کانون در سال ۱۳۰۱ متن آن را نیز منتشر کرد. این نمایش که به موضوع از فرنگ برگشته‌ها و تقابلشان با شرایط فرهنگی ایران می‌پرداخت، به شدت مورد توجه طبقه تحصیلکرده عصر واقع شد. یک روز پس از اجرای این نمایش نخستین نقد درباره آن با عنوان«در معرض افکار» در روزنامه اقدام منتشر شد :

« آفرین‌،آفرین! نـمایش جـوانان! ایـنها دیگر کیانند؟چه ارمغانی برای ما آورده،چه اصلاحاتی را‌ به‌ عهده گرفته و تجددی را نمایش می‌دهند؟ عـفو‌ بـفرمائید،جـسارت می‌کنم:همه‌ جعفرخان‌ هستید،همه از فرنگ آمده‌اید‌.

نه‌.نه.ما که امروز نرگس خـمارآلود خـود را جـز به مشاهده لاله نوشکفته‌ شما‌ نگشوده، می‌خواهیم به جای این‌ خار‌ و خاشاک‌،عوض این درخـت‌های‌ پوسـیده‌ بی‌پر،گلهای عاطفه شما‌ روئیده‌ و چمن ایران سربه‌سر سبز و خرم،نغز و روح‌بخش گـردد،جـوانان!صـبح امید ما به طلعت‌ شما‌ روشن و میمون باد.این بنیاد کهن‌ سال خرافات بـه‌ هـمت‌ و اقدام‌ شما منهدم باد.

شب‌ چهارشنبه برحسب دعوت(یا فضولی و طفیلی شدن!)بـه تـماشاگاه بـا حالت یأس دائمی که مقرون‌ به‌ اقدام و عمل است،حاضر شدیم.چه‌ نمایشی‌ است‌ ایـن‌؟ اخـلاقی‌ و ادبی،اجتماعی و سیاسی‌،یا‌ فقط برای تسکین شهوت لهو و لعب داده می‌شود؟

قبلا فـقط بـه قـصد تفرج و تفریح رفته و بعد یقین‌ کردم‌ که‌ من برای تحصیل دروس مفیده در آن‌ مدرسه‌ ارجمند‌ کـه‌ آنـ‌ را‌ نـمایش می‌نامند حاضر شده و بسی استفاده کرده‌ام. نخست صفحه اول دل را برای انتقاد باز کـرده و بـعد برای تحسین.بدون مبالغه و اغراق می‌گویم نمایش ایران جوان رفته‌رفته‌ روح جوانی را در پیکر سالخورده ایران گنجانده و انـدک‌اندک حـیات ما را تجدید خواهد کرد.نمایش مزبور به اندازه‌ای نافع و سودمند است کـه مـی‌توان گفت بهترین شاهکارها و قایل‌ترین ارمغانهای محصلین‌ مـاست‌. ایـن نـمایش و امثال این را که معایب دیرینه و مفاسد نـوین را ظـاهر و قبح و زشتی آن را عیان می‌کند،در مقدمه اصلاحات محسوب می‌داریم.

تماشاچیان همه مسرور و منتظرند.دسـت‌زدن‌های مـتوالی‌،حرکتهای‌ پی‌درپی،همهمه و نشاط؛ پرده بـالا مـی‌رود.

وضع لبـاس قـدیم زنـان را نمایش می‌دهد.هرچند که ما در تـمام جـزئیات و کلیات طالب تجدد و مخالف‌ قدیم‌ هستیم ولی در اینجا ناگزیر‌ اظهار‌ می‌کنیم:همین وضـع سـاده که به طبیعت خیلی نزدیک و مـقرون به سلامت مزاج و حـفظ الصـحه است از مد جدید و قیود لبـاس نـوین و کفش تنگ‌ و پاشنه‌بلند‌ بهتر است.این با‌ صرف‌نظر‌ از مخارج گزافی که برای ایـن قـسم البسه خرج می‌شود و شاید زنـان مـا را بـه فساد اخلاق مـجبور کـند.در عصر حاضر خیلی از خـانم‌های اروپا زیـان این قسم لباس‌ را‌ تشخیص داده و برحسب دستور اطبا بعضی البسه و کفش‌های گشاد را برگزیده و به‌طور عـادی و بـدون هیچ قید، زیست می‌کنند. علاوه بـر ایـن جمعی از زنـهای فـاضله مـشغول تبلیغ ضد مد جـدید‌ و ترویج‌ البسه قدیمیه‌ هستند.

از موضوع خارج نشویم گرچه این مسئله در نظر دیگران خیلی مهم و پیـوسته شـاغل مطبوعات است‌.

جعفرخان وار می‌شود سگ او هـم از عـقب.ایـن‌جا اسـت کـه‌ ما‌ حق‌ را بـه جـانب مشهدی اکبر می‌دهیم زیرا تربیت کلاب‌ از بدترین عادات اروپایی است و تقلید ما از ‌‌آنها‌ بدتر و زشت‌تر اسـت.تـمام حـیوانات خاصه سگ عبارت از لانه میکروب و موجب سـرایت‌ امـراض‌ مـختلفه‌ اسـت.

در ایـنکه اغـلب جوانان ما پس از دعوت از خارجه برخی از ارمغانهای منحوس‌ برای وطن خود می‌آورند شبهه‌ای نیست و قیود خوراک و پوشاک که دو ثلث وقت‌ صرف تنظیم آنها می‌شود‌ از‌ بزرگترین موانع تربیت روح و تـقویم اراده است.

تناول غذا به آلات و ادوات از بهترین و لازم‌ترین وظایف حفظ الصحه و نظافت است ولی نه به‌طوری که جعفرخان را مجبور کند حتی نخودچی‌ کشمش را با چنگال تناول کند.

زندگانی خشن و عدم قید در هـمه‌چیز از بـهترین استراحت فکر و بدن است و در اینجا نیز باید اعتراف کرد که حق به جانب دایی است.

اگر‌ جوانان‌ ما عوض از بین بردن اندام و بستن فکل و کروات به شهامت و تهذیب اخـلاق و تـربیت برادران خود بپردازند،اگر ضد اوهام و خرافات و عقاید پوسیده متحد شده و اقدام کنند البته از تیره‌بختی‌ ما‌ کاسته و ما را از گرداب هلاک نجات می‌دهند.یـک تـحفه طرفه‌ای که جعفرخان و امثال او بـرای مـا آورده،همانا تصدی او برای خدمت دولت و افزایش تنبلان ادارات است.اینجا‌ باید‌ اعتراف کرد که هنوز زندگانی استقلالی و حیات انفرادی و اعتماد به نفس که ناشی از مناعت و قـوه اراده اسـت در ایران ظهور نکرده،هـر فـارغ التحصیل،هر محصلی فکر و همّ‌ خود‌ را‌ فقط برای بندگی و خواری و تابعیت‌ غیر‌ و قید‌ اداری می‌گمارد.یکی از فواید نمایش لیله مذکوره انتقاد از حکومت و وزراء و جراید و بیان معایب و نواقص آنها است.در اینکه جراید‌ کـه‌ در‌ نـظر دیگران مایه سعادت و هدایت و بهترین وسیله ترقی‌[بوده‌]و‌ در‌ ایران بالعکس نتیجه داده شک و ریبی نیست.از آن بدتر و خطرناکتر تصدی اشخاص نالایق برای کارهای مهم از قبیل‌ وزارت‌،وکالت‌، حکومت،قضاوت و غیره است.اگر امـتیاز فـضلی و لیاقت و حـق اولویت‌ در این سامان رعایت شود،مسلم است جوانان لایق ما دست غاصبین حقوق ملت را گرفته و از مسند‌ مـی‌اندازند‌.

خلاصه‌ نمایش شب مزبور که عادات زشت و تقالید بدطرفین را مجسم و مـحسوس‌ کـرده‌،بـس جالب توجه بود.ما جوان فاضل آقای…. معروف به علی نوروز(۱) را که مصنف «جعفرخان» اسـت‌ ‌تـقدیر نموده و توفیق اعضاء ایران جوان را در تجدد و ترقی‌ خواهانیم»‌. (کوهستانی نژاد، ۱۳۸۰، ۱۵۲)

همان‌زمان حسن مقدم نیز در نقدی که به صورت ناشناس درباره اجرای نمایشنامه خود در روزنامه اتحاد منتشر کرد، نوشت:

«… البته ممکن است ندانید و علیهذا ضـرور و واجـب اسـت که از آن به‌طور ایجاز اشاره کـنیم:

مـجمع ایـران جوان را جوانهایی‌ که‌ در اروپا تحصیلات خود را تمام کرده،تشکیل می‌دهند و اساس مرام آنها از این قرار است:

۱- ازدیاد و استحکام مودت و دوستی بین جـوانان و مـعاونت و مـعاضدت آنان به یکدیگر.

۲- توسعه و نشر‌ معارف‌.

۳- ترویج صـنایع مـستظرفه و تشویق هنرمندان

۴- ترغیب جوانان به ورزش‌های بدنی.

۵- تهیه وسایل سیاحت در داخله مملکت.

۶- سعی در تجدید حیات اقتصادی به وسایل‌ مـمکنه‌.

آری جـوانان ایـران،مقصود و مرام‌ شما‌ به مذهب و طریقت من مقدس است زیـرا کمک به ترقی یک مملکت مسلمان بالنتیجه کمک به اسلام است. امیدواریم آنان که علاقمندی به ترقی‌ و اتـحاد‌ جـوانان تـحصیل‌کرده داشته و به‌ عبارت‌ اخری تعالی مرز و بوم خود را دوست دارند، بـا کـلیه مؤسسات شما کمک کنند.کمک‌های مؤثر مادی و معنوی.

برای آن‌که هیچ‌چیز ناگفته نماند علاوه می‌کنیم کـه شـرط عـضویت کلوپ جوانان‌ تحصیل‌کرده‌ حتما تحصیل در اروپا نبوده و جوانان تحصیل‌کرده ایران نیز ممکن اسـت در کـلوپ مـزبور عضویت پیدا کنند.خلاصه آن‌که آنجا مرکزی خواهد بود برای تجمع جوانان تحصیل‌کرده و زحـمت‌کشیده و آنـهایی کـه‌ معتقد‌ به عزت‌ نفس بوده و ترقی و پیش‌رفتن در جامعه را فقط به‌وسیله معلومات و لیاقت می‌دانند.

ثـالثا: چـون این اوقات بر‌ عده نمایشات افزوده شده و غالب ایام دیدگان خوانندگان پس از بازکردن‌ جـراید‌ بـه‌ عـلامات پرپیچ و خم و طول و تفضیل‌دار نمایشات افتاده و شاید غالبا پس از حضور در ان پشیمان می‌شوند و بر ‌‌پول‌ دور ریخته و خـواب ضـایع شده و شام از دست رفته و یا سرد شده و از‌ موقع‌ گذشتهء‌ خود افسوس می‌خورند،خـودمان را وظـیفه‌دار دانـستیم که طالبین نمایش‌های را مستحضر کرده باشیم که‌ نمایشات ایران جوان حقیقتا علمی و اخلاقی و زیبا و قـشنگ مـی‌باشد.چنان‌چه مطابق انتظار عدهء‌ از دوستداران ترقی تئاتر‌ نمایشات‌ اخیره را تجدید کردند و بـه سـلامتی رفـتید و دیدید،یقین داریم نه تنها بر هدایت‌کننده لعنت نخواهید فرستاد،بلکه بدو آفرین گفته و سـپاسگذار خـواهید گـردید.

رابعا:اگر از نظر خوانندگان محو نشده‌ باشد در انتقادات سابقه خود مربوط بـه نـمایش پریچهر و پریزاد از مهارت و خوب‌بازی کردن مسیو طریان صحبت کرده بودیم و چون با کمال تأسف پس از نمایش اولیـه پریـچهر و پریزاد دیگر قامت‌ متناسب‌ بازیگر معروف ما در سایر نمایشات مشاهده نمی‌شود و ایـنکه پس از دیـری در ضمن نمایش(زن گنگ)تماشاچیان را محظوظ ساخت،حـقیقتا چـابکی‌های طـبیعی بودن،آرام و موزون بودن،حرکات بازیگر‌ مشار‌ الیـه بـی‌اختیار نویسنده را وادار می‌سازد که قرض حق‌شناسی خود را مثل یک تماشاچی وظیفه‌شناس ادا کرده و از زیبایی و دلفـریبی حـرکات او آنچه دیده،به رشته تـحریر درآورده وسـایر‌ هم‌وطنان‌،بـبخشید سـایر هـم شهریهای خود را دعوت کنم که بـا کـمال شوق در نمایشاتی که طریان‌بازی می‌کند،حضور به هم رسانیده و از آن بهره‌مند گردند.

مـا کـه در ایران‌ بازیگر‌ خوب‌ نداریم و از این حـیث مثل‌ سایر‌ حیثیات‌ فـقیر هـستیم و از ملل متمدنه عقب مانده‌ایم خـیلی بـاید خرسند باشیم وقتی می‌بینیم که طریان یک‌نفر ایرانی این‌طور و با این مهارت‌ بـازی‌ مـی‌کند‌ و موجبات تشویق او را فراهم سازیم تـا تـرقی‌ کـرده‌ و با دلگرمی در تـحت اداره قـوی خود اسباب تربیت یـافتن عـده‌ای از بازیگران جوان،از جوانهای مستعد ما را‌ فراهم‌ سازد‌.

اشتباده نشود تمام تشویقات هم مادی نـیست و بـدون آن‌که بخواهیم‌ گفته باشیم که بـاید اجـازه داد نویسندگان،بـازیگرها،نـقاش‌ها،حـجارهای معروف و خوب از گرسنگی بـمیرند،علاوه می‌کنیم که‌ غیر‌ از‌ تشویق‌های مادی خیلی از احساسات و توجهات هست که در اثر آن‌ ممکن‌ اسـت یـک نفر بازیگر را محرک شده و اعصاب و عـضلات او را بـرای خـوب و بـهتربازی کـردن مستعد‌ و مهیا‌ سـازد‌.

مـثلا اگر طریان یا نوع او مشاهده کند که تماشاچی تهران بین‌ حرکت‌ ورزش‌های‌ طبیعی او و بعضی از بازیگرانی کـه بـه اصـطلاح شاگرد دبستان استاد غلام حسین شمرده‌ مـی‌شوند‌،فـرق‌ مـی‌گذارند،و یـا آنـ‌که در مـواقع غیرلازم با زدن دست و پا و ساعد خود را رنجه‌ و عالم‌ را کر و وحشیگری خود را ثابت نکرده و بلکه برخلاف با سکوت کامل که‌ علامت‌ توجه‌ به زیبایی‌های بازیگر است حواس خود را مـعطوف بازی کرده و فقط در موقع لزوم‌ آن‌ هم با اصول پسندیده تمجید می‌کند،البته تشویق خواهد شد…» (همان، ۱۶۲)

سرانجام در اواخر اسفند ۱۳۰۵ هفته‌نامه ایران‌جوان، که انتشار آن یکی از اهداف اولیه کانون بود، منتشر شد؛ در سرمقاله نخستین شماره درباره اهداف کانون آمده است: «مـا‌ طرفدار‌ اشخاص با اراده و افکار جوانی هستیم که معتقدند ایران مال ایرانی‌ است و باید‌ کـار‌ کـرد‌ تـا به سر منزل مقصود رسید و باید همان راهی را که دیگران‌ رفته‌اند برای نیل‌ بـه‌ سـعادت پیمود.»(بیات، ۱۳۷۴، ۱۸) علی‌اکبر سیاسی در سرمقاله دومین شماره شرح مناسب‌تری در این‌باره می‌دهد:

« سـرچشمه‌ یا‌ علت العلل‌ بدبختی‌ها‌ هویت‌ اخلاخی افراد جامعه‌ است.یعنی بیایید‌ و بـهترین‌ تـشکیلات را بدهید و بهترین قوانین را از دیگران اقتباس‌ و وضع کنید.چون‌ آنها‌ را بالاخره همین مردم باید اداره‌ و اجرا کـنند مـفسد اخلاقی‌ اینها‌ بر محاسن آن‌ قوانین و تشکیلات‌ خواهد‌ چربید…هرچند یک مـرتبه وقـتی خرابی و افتضاح یک اداره به درجهء اعلی رسـیده‌،یـک‌ مـرد متهور پیدا شده است‌… گروهی‌ معزول‌،گـروه دیـگری منصوب‌،میز‌ و صندلی و دفتری جابجا شده‌…حتی‌ گاهی هم نظامات و قوانین را عوض کـرده،ولی بـا چیزی‌ نگذشته که خرابی و خـرابکاری‌ بـه‌ شدت روز اول عـودت کـرده اسـت‌… مکرر توسط نویسندگان…تـذکر‌ دادهـ‌ شده‌،لکن‌ این‌ آقایان در عـوض‌‌ جـستجوی‌ علل این امراض و نمودن راه‌های علاج قالبا به نوحه‌سرایی قناعت کرده،گاهی هـم در ذیـل شمارهء‌ این‌ بدبختی‌ها‌ جامعه را بـه بـاد فـحش و ناسزا گرفته‌ بـرای‌ او‌ مـرگ‌ نزدیکی‌ را‌ پیش‌بینی‌ کرده‌اند.اصـلا جـامعه را پست معرفی کردن و آن را محکوم به فنا خواندن از چندی پیش باب شده و از علائم تشخیص و تـفوق بـر محیط به شمار‌ می‌رود… حال آنـکه چـنین بیاناتی نـهعـلامت بـرتری و تشخیص که در واقع بـیانگرضعف اخلاقی و انحطاط صاحبان چنین آرائی است. خوشبختانه‌ ایرانی هر قدر روحیاتش خراب باشد باز از مـرحلهء مـرگ‌ خیلی دور است به ویژه آن‌که تحولات‌ سـال‌های اخـیرتـکان شـدید بـه او داده است.(همان)

در سالهای نخست قرن حاضر و با توجه به هرج و مرجی که پس از مشروطه و جنگ اول جهانی در ایران به وجود آمده بود، بسیاری از روشنفکران ایرانی با جدیت از نظریه دیکتاتور مصلح دفاع می‌کردند اما علی اکبر سیاسی در مقاله‌ای ین دیدگاه استبدادی را صـریحا مـورد انتقاد قرار داد:

«کسانی می‌گویند: جامعه‌ای ‌‌که‌ اکثریت افرادش در جهل و فساد اخـلاق غـوطه‌ور می‌باشند، از تشخیص مصالح و اداره امور‌ خـودش‌ عاجز‌ بوده مانند اشـخاص نـابالغ احتیاج به‌ قیم یا ولی داردو وظـیفه ایـن شخص آن است‌ که بدون احترام حریت افراد و بدون رعایت تمایلات و آراء آنها یعنی بـه زور‌ بـه سوی راه راست‌ رهبریشان‌ کند.نـباید فـراموش کـرد که دول استعمار هـم هـنگام‌ دست درازی به خاک دیـگران هـمواره همین حجت را ذکر کرده‌اند.لیکن بر هیچکس پوشیده نیست که‌ این وسیله دو عیب بـزرگ‌ دارد.اول آنـ‌که از صد مورد نود و پنج موردش،قـیم یـعنی صاحب زور طـماع و غـیرصالح از آب درمـی‌آید… و دوم این‌که…این وسیله هـم مانند مواعظ و پندیات و قوانین مخصوص تأثیرش سطحی بوده‌ ابدا‌ در وجدانیات افراد راه نمی‌یابد و شخصیت احدی را تـغییر نـمی‌دهد.» ‌

اما به هرحال مدت زمانی کمتر از شش ماه از این مقاله کانون ایران‌جوان با نخستین یکه‌تازی نظام نو روبهرو شد. در‌ اوایل تابستان ۱۳۰۶ آزادی‌های‌ سیاسی و فعالیت‌های حزبی تاریخ معاصر ایران در آستانه توقف کامل‌ قرار‌ داشت ،تیمورتاش،وزیر دربار پهلوی تصمیم به تاسیس حزب‌ فراگیر‌ ایران نو گرفت .اواسط شهریور ۱۳۰۶ ایران جوان اعلام داشت‌ که بالاخره پس از حدود دو ماه مذاکره بـین نـمایندگان جـمعیت و حزب ایران‌ نو آن دو گروه در هم ادغام شدند . به گزارش ایـران جـوان‌ خـلاصهء‌ توضیحات‌ شفاهی وزیر دربار در این باره این بود که :«… قوای تجددخواه مملکت قلیل و پراکنده بوده‌اند، بدین جهت در برابر صفوف‌ قوای‌ مـرتجعین تـاب‌ مـقاومت نداشته و دائما مجبور به تسلیم می‌شده‌اند. امروز که در تحت لوای سـلطنت تجددپرور اعلیحضرت شاهنشاهی زمینه مساعدی برای پیشرفت عقاید‌ تجددخواهانه‌ فراهم شده لازمست عموم‌ عناصر‌ متجدد‌ دست اتحاد و بـرادری بـه یـکدیگر داده با ترک اختلافات کوچک متحدا برای سوق دادن‌ مملکت به طـرف تـرقی و تمدن اقدام نمایند…»به همین دلیل‌ قرار‌ بر آن شد ایران‌ نو‌ و ایران جوان که هر دو یک مقصود داشته‌اند، متحد شوند.»

ولی جمعیت ایران جوان به حزب تیمورتاش ملحق نشد؛در توضیحی کـه دو هـفته پس از جـلسهء کذایی منتشر‌ شد‌،چنین آمده بود:

«حدود دو ماه قبل«…به ایران جوان مصرا تـکلیف شـد بـا حزب جدید تشریک مساعی نماید تا هردو دسته پروگرام جدید را به موقع اجرا گـذارند. جـمعیت‌ دو‌ راه در‌ پیش داشت،یا اعلام انحلال کرده و به حزب جدید بپیوندد و یا«راه‌حلی پیـدا کـند کـه ایران جوان‌‌ از بین نرفته و ضمنا با تقاضای جمعیت جدید التأسیس تا سرحد‌ امکان‌ مـوافقت‌ شـود».راه اول ممکن‌ نبود زیرا…ایران جوان جمعیتی است که چندین سال عمر کرده شـهرت بـی‌غرضی‌ و ‌‌وطـن‌خواهی‌‌ آن در اکناف ایران پیچیده و در واقع یگانه کعبه امید عناصر تجددخواه مملکت‌ شده‌‌ است‌ و در مقابل صفوف انـبوه ارتـجاع،ایران جوان تنها قوه منظمی است که خود را طرفدار‌ حقیقی تجدد مـعرفی کـرده و در عـمل هم لیاقت خود را اثبات نموده است‌. انحلال ایران جوان را‌ خیانت‌ به تجدد و ترقی ایران تـشخیص داده و از هـمان دقـیقهء اول‌ از خاطر دور کردیم.در عین حال…صلاح ندانستیم دستی را که به طرف ما دراز شـده اسـت نگیریم و آنها را‌ تنها گذاریم…تا بعدها نگویند یک راه نجات برای‌ ایران بود و آن را هم ایران جوان مـسدود کـرد، این بود که…اسم حزب سیاسی را از روی ایران‌ جوان بـرمی‌داریم و هـرکدام عـلیحده با نهایت صمیمیت و تمام قوا برای پیـشرفت مـرام‌ خود با جمعیت جدید تشریک مساعی می‌کنیم و تا هر‌ کجا‌ صلاح مملکت بـود دنـبال‌ آن می‌رویم.اگر بدین وسیله مـقاصد مـا انجام گـیرد کـه بـاعث نهایت سعادت خواهد بود.اما اگـر خـدای نخواسته روزی احساس کردیم که مقاصد این‌ جمعیت‌ بامرام ما فرق دارد و از تبعیت آنـها مـنافع ایران به قسمی که دلخواه مـاست ملحوظ نمی‌گردد آن‌ روز از ادامـه ایـن راه صرف‌نظر می‌کنیم و تصمیم خود را تـغییر مـی‌دهیم‌.» (همان)

پی‌نوشت:

۱- علی نوروز نام مستعار حسن مقدم بوده است.

منابع:

-بیات، کاوه، تجدد اخلاقی، تجربه ایران جوان، فصلنامه گفتگو، تهران، زمستان ۱۳۷۴

– سیاسی، علی اکبر، یک زندگی سیاسی۰ خاطرات دکتر علی اکبر سیاسی، نشر ثالث، تهران، ۱۳۸۶

– کوهستانی نژاد، مسعود، برگ زرین در نقد نویسی تئاتر: نظرات حسن مقدم پیرامون اولین اجرای تئاتر جعفرخان از فرنگ آمده، فصلنامه تئاتر، تهران، تاستان و پاییز ۱۳۸۰

– هویان، آندرانیک، آرتو طریان و وارتو طریان، فصلنامه تئاتر، تهران، پاییز و زمستان ۱۳۷۹