بازاندیشی تاریخ، کیت جنکینز، ترجمه ساغر صدیقیان، تهران نشر مرکز، چاپ اول ۱۳۸۴
پاسخ جنکینز به این سوال که چرا بازاندیشی تاریخ را نوشته در این کتاب علاقه ی طولانی مدت به نظریه بیان شده است؛ چیزی که می تواند برای یک مورخ غیر عادی باشد. سوالاتی نظری در مورد این که تاریخ چیست؟ چرا آن را باید درس داد؟؛ در این کتاب نشان داده می شود که می تواند ما را دچار چالش هایی کند، که دیگر به راحتی نتوانیم تاریخ را همان گذشته بدانیم. انسان زمانی دچار چالش می شود که تا به امروز فکر کرده ، می-تواند هویت اش را از خلال گذشته که تاریخ نام دارد شکل دهد اما یکدفعه در می یابد تاریخ چیزی جز بازاندیشی گذشته توسط رویکرد یک مورخ بر اساس دانش امروزش نیست. در این کتاب جنکینز ادعا می کند علاوه بر پاسخ «تاریخ چیست»، به این سوال هم پاسخ می دهد «چیستی تاریخ در عمل» که بتواند نظریه و عمل را با هم در تعریفی بگنجاند.
او در این کتاب استدلال می کند که تاریخ مرکب از معرفت شناسی، روش شناسی، و ایدئولوژی است. جنکینز می گوید اگر مورخانی هم چون التون تاریخ حرفه ای را به منزله ی فرایند تلاش برای به اثبات رساندن حقیقت آن چه در گذشته رخ داده تعریف می کنند، برای این است که به دنبال راهی برای خروج از نسبی گرایی در نظریه باشند. یا به قول میشل فوکو “هر جامعه سیاست های کلی حقیقت خود را دارد : یعنی، انواع گفتمانی که آن ها را می پذیرد و به منزله ی امر صحیح به کار می بندد؛ ساز و کارها و نمونه هایی که فرد را قادر می سازد احکام صحیح را از غلط تمییز دهد، وسیله ای که با آن هر کدام را تصدیق می کند؛ فنون و راه و رسمی که ارزش را با اکتساب حقیقت سازگار می سازد؛ منزلت کسانی که موظف اند بگویند چه چیز صحیح به حساب می آید .
” بنابراین حقیقت برای تاریخ فقط یک مفهوم و نشانه ی زبان شناختی است که می تواند یک ابزار در دست مورخ برای طرح، تنظیم، و جمع بندی تفاسیرش هنگام بازسازی گذشته باشد. ممکن است یکی دانستن گذشته با تاریخ فقط یک بازی زبانی باشد، اما زمانی که با دقت بیشتر به شکاف پرنشدنی بین این دو واژه به خاطر بعد هستی شناختی آن ها فکر می کنیم در می یابیم این فرایند سخت ریشه در ساز وکارهای شناختی ما دارد. زمانی که شناخت گذشته یا حقیقت را در دست داشته باشیم مطمئنا ” دارای هویتی مشخص و روشن هم خواهیم بود؛ دیگر دچار ترس از بی نظمی و آزادی نمی شویم که نتوانیم به راحتی بین منافع مادیمان با حقیقت ارتباطی ایجاد کنیم؛ حقیقت چیزی نیست که بشر به آن رسیده باشد بلکه حقیقت را انسان خلق کرده است. کتاب بازاندیشی تاریخ ۱۳۰ صفحه است که فقط می خواهد دو واژه ی گذشته و تاریخ را در تقابل هم بگذارد تا بتواند بازاندیشی گذشته را توسط مورخ به چالش بکشد و بگوید یکی دانستن، یک درک از این دو واژه داشتن فقط می تواند ریشه در این داشته باشد که همواره انسان فکر کرده است در یک جای دوردست (گذشته) حقیقتی وجود دارد که باید برای فهمیدن اش تلاش کند. وی همچنین اشاره می کند که در دایره ی لغات واژه ی ” history ” هم برای تاریخ به کار برده می شود هم برای گذشته. انسان چنان تحت سیطره ی دستگاه قدرتمند ساخت بازنمودهایی اجتماعی خویش می رود که نمی تواند حتی به معناهای متفاوت و گسترده ی همان واژه های به کاررفته در زندگی روزمره ی خویش هم پی ببرد چه برسد به این که بتواند به سازگار نبودن آن ها با جهان خارج از ذهنیت خود (یا اذهان دیگر) آگاه شود. این ضعف شناختی را میشل فوکو در کتاب نظم چیزها با آوردن دسته بندی حیوانات در یک دایره المعارفی چینی نشان می دهد:
الف) متعلق به امپراتور
ب) مومیایی
پ) اهلی
ث) بچه خوک ها
ج) افسانه ای
چ) سگ های ولگرد
ح) سیرن ها و…
میشل فوکو می گوید چیزی که به منزله ی خیره کننده ی نظام اندیشه ای دیگر به نمایش در می آید، محدودیت نظام اندیشه ی خود ما است، ناتوانی مطلق ما برای فکر کردن به آن…
شاید درک کردن این گونه کتاب ها ، ما را دچار چالش های زبان-شناختیی کند که دیگر به راحتی نتوانیم سخنانی به زبان آوریم که معنای شان را درک نمی کنیم و این امر ممکن است به زندگی ما از نظر کمی لطمه زند یعنی در یک کشور صوری گرا مجبور به عمیق فکر کردن شویم. البته به کنش رساندن این درک برای افرادی که هویت خویش را از رهگذر حقیقت گذشته که تاریخ آن را ثبت کرده درونی کرده اند، کاری یکی دو روز نیست.