انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

ایستادگی در برابر تک­سالاری در انسان شناسی

جسته و گریخته، این گوشه و آن گوشه و شاید همین جا هم، گاهی نوشته­هایی می­خوانیم که انگار راهی می­سازند برای آیندگان؛ که هر کس خواست درباره­ی پهنه­ای از دانش، از انسان­شناسی، سخن گوید، ناچار باشد در آن گفتمان بگوید. گاه شیفتگی به انسان­شناسی برخی را بر آن می­دارد که سرگشتگی خود را بنمایانند و خود را از دیگران بی­تاب­تر وشیفته­تر نشان دهند و از پی همین شیفتگی، حق گفتمان­سازی را برای خود پاس دارند. باید در برابر این چنین تبارسازی­هایی ایستاد. ما نباید یک به یک گام در همان راهی بگذاریم که دیگران گذاشته­اند. نباید از خود، یا از انسان­شناسی بت بسازیم و پرده­دار آن شویم و دیگران را به غیرت داشتن درباره­ی آن فراخوانیم. نباید برداشت خود از انسان­شناسی، از هنر، از آیین، از دین را «علمی» و «درست» به شمار آورده و دیگران را کنار بزنیم. کار انسان­شناس به رسمیت شناختن تفاوت­هاست و این به رسمیت شناختن تفاوت، دقیقا به معنی آن است که هیچ نگاه مجنون­وار یکه­ای که بر دیگران برتری داشته باشد وجود ندارد. باید همواره درهای نقد را بر خود باز نگاه داریم. نمی­توانیم خود را دارای شایستگی نقد به همه بدانیم وانگهی از نقد تن بزنیم. اجازه نداریم گفتمان خود را، شیفتگی خود را بر دیگران چیره کنیم. این نه تنها در شأن یک انسان­شناس نیست، بل­که بالاتر از آن، در شأن یک پژوهش­گر علوم اجتماعی، جدای از بازی احمقانه­ی نام­های انسان­شناس، جامعه­شناس، پژوهش­گر علوم اجتماعی و…، هم نیست. ما نباید خودمان به این نام­گذاری­های بی­محتوا دامن بزنیم و هستی خود را، برای نمونه در نفی جامعه­شناسی برسازیم. چنین برسازی­ای قطعا محکوم به شکست است. انسان­شناسی نمی­تواند و لازم نیست که جای دیگر رشته­ها را بگیرد یا برتری خود را به رخ بکشاند. اگر جایی و نزد رشته­ای و روشی، برتری­ای برای رسیدن به شناخت هست، در عمل ثابت خواهد شد. می­توان از سویه­ی دیگری از شناخت سخن گفت وانگهی ساده­انگارانه است اگر بگوییم انسان­شناسی پدیده­های اجتماعی را بهتر از جامعه­شناسی می­شناسد. ساده­انگارانه است اگر بگوییم انسان­شناسی، هنر را بهتر از اصحاب هنر می­شناسد. ساده­انگاری است اگر بگوییم یگانه راه رسیدن به شناخت، انسان­شناسی است. انسان­شناسی اگر زیباست، زیبایی را نفی نمی­کند و اگر اعتماد به نفس ندارد و تلاش می­کند با شیفتگی و همه­فن حریفی و همه­چیزدانی و هیچ­چیزندانی به جایی برسد، به جایی نمی­رسد جز پهلوان­پنبه­وار مبارز طلبیدن و نوای بی­نوایی مجنون­وار سردادن. انسان­شناسی جای رشته­ای را تنگ نمی­کند و هیچ انسان­شناسی جای هیچ انسان­شناس دیگر را نمی­گیرد. می­توان باغی داشت که تنها یک گونه گل دارد. وانگهی، این یک گونه گل، به گل­های وحشی رشک خواهد برد و زیر سایه­های درختان باغ­های دیگر خواهد خشکید. باید در برابر هرگونه رفتار تمامیت­خواهانه در انسان­شناسی بایستیم. نباید هیچ کداممان این حق را به خود بدهیم که دیگران را مدیریت کنیم. نباید به دیگران به چشم اجراکنندگان برنامه­های خود بنگریم. نباید بیاندیشیم که فقط ما از انسان­شناسی، از هنر، از دین، از آیین سر در می­آوریم و چون عاشق این­ها هستیم، دیگران باید ما را بپذیرند. از پی همین رفتار است که امروز، انسان­شناسان بسیاری در کنج خانه­ها نشسته­اند. باید خودمان در برابر تک­سالاری­ها و تمامیت­خواهی­ها در انسان­شناسی ایستادگی کنیم و خود قفلی نشویم بر در خانه­های بی­شمار. باید درها را بگشاییم و دیوارها را فرو ریزیم تا آفتاب از هر سو بتابد.