طرح موضوع:
تغییراتی که در پرتو سرمایهی گذاریهای خارجی به ویژه سرمایه گذاری هایی که روسیه ی تزاری پس از جنگ های ایران و روسیه و انعقاد دو قرارداد گلستان و ترکمانچای در قرن نوزدهم در گیلان انجام داد باوجود همهی موانع به تدریج به رسوخ روابط اجتماعی و فرهنگی نوینی راه برد که برای نخستین بار ضمن آن که به ایده هایی برای اصلاح امور از بالا انجامید، در همین حال به تقابل سنت و تجدد نیز میدان عمل داد. پیدا بود که به دلیل فقدان زمینههای اجتماعی و فرهنگی در متن جامعه، ایدهی اصلاح امور در عمل از بالا و از طریق اِلیتها (نخبگان) شکل بگیرد. نشانه هایی در دست است که این ایده با حاکمیت خسروخان گرجی در سال ۱۲۳۰ هجری قمری (۱۸۱۵ میلادی) برای نخستین بار در گیلان شکل آشکارتری به خود گرفت. خسروخان گرجی از اهالی گرجستان بود که در نوجوانی در نخستین سالهای جنگهای قفقاز به اسارت قوای قاجاری در آمد و به ایران آورده شد و مسلمانی اختیار کرد. او در سال ۱۲۳۰ قمری به جای میرزا موسی خان منجم باشی لنگرودی به حاکمیت گیلان منصوب شد. ایدههای اصلاح گری او در همان چهارسالی که در گیلان بود، به اجرای پروژههای عمرانی متعددی انجامید که نشان از حرکتی نو در عرصهی عمرانی و ادارهی حکومت داشت. به نظر میرسد که حضور او در یک خانواده ی مسیحی در قفقاز که در این زمان به طور نسبی توسعه یافتهتر از دیگر جاهای این منطقه بود، تحولی در اندیشههای او پدید آورده بود. رابینو از جیمز فریزر نقل میکند که: «او همیشه رعایا و بازرگانان را مورد حمایت قرار میداد و تا آنجا که میتوانست علیه مظالم طبقۀ اشراف[فئودال] و صاحبان زمینهای وسیع که همواره برای شوراندن کشاورزان و طبقات پایین [جامعه] آماده بودند، اقدام میکرد. به همین جهت کشاورزان و طبقات پایین به وی بسیار علاقه داشتند» (رابینو، ۱۳۷۴ص۵۵۰). یوسفدهی نیز در همین زمینه مینویسد که: «در طی حکومت چهارسالهی خود در این ناحیه، بازارها و راههای رشت را مرمت نمود و پلهای متعددی در این شهر احداث کرد. او در اختلافات ملکی فی مابین اربابان و رعایا، جانب رعایا را میگرفت و از ایشان دلجویی میکرد. در نتیجهی این رفتار او، اشراف و زمین داران گیلان توطئهای بر علیه وی ترتیب دادند و در اولین فرصت به دست آمده در رمضان ۱۲۳۴ه.ق.[ سال چهارم حکومت او در گیلان] شورشی برپاکردند که در نتیجۀ آن کلیسای ارامنۀ رشت به دست عوام ویران گردید. متعاقب این قضیه خسروخان عزل و به تهران احضار شد» (یوسفدهی۱۳۸۲ص۳۱).منابعی که در دست است نمیگوید که شورش علیه او چرا به ویرانی کلیسا انجامیده است. اما به احتمال باید بین گرجی بودن او و این اقدام رابطهای وجود داشته باشد. به عبارت دیگر به نظر میرسد که از این عامل بهانهای برای برانگیختن عوام علیه اقدامات تجدد گرایانهی او سو استفاده شده باشد.
سال ها بعد در زمان رکن الدوله حاکم گیلان نیز اقداماتی در جهت اصلاح امور برداشته شد. او اگر چه مردی در زمرهی اصلاح گران نبود لیکن ضرورتهای زمانه چیزی به او آموخته بود و آن این بود که باید کاری نو انجام دهد. از این رو او در سال ۱۲۷۷ هجری قمری یعنی حدود چهل سال بعد از خسروخان گرجی به تشکیل یک مجلس مشورتی در گیلان دست زد که آن را «مجلس تحقیق» مینامید. «روزنامۀ دولت علیۀ ایران» در شمارهی ۴۷۷ خود در سال ۱۲۷۷ قمری نوشت که مجلسی به عنوان مجلس تحقیق «جهت غوررسی به امور مردم» در گیلان تشکیل شده است: «از قراری که در روزنامهی آنجا[گیلان] نوشته بودند ، شاهزاده رکن الدوله والی گیلان در انتظام امور و رسیدگی مطالب و عرایض جمهور اهالی آن مرز و بوم، لازمۀ کفایت و اهتمام به ظهور رسانده، به هیچ وجه خلاف عدالت و حساب در آن حدود و ثغور ظاهر نمیشود و به جهت غوررسی به امور مردم، مجلسی قرارداد و آن را «مجلس تحقیق» نام نهادهاند و جمعی از اعیان بلد، از قبیل حاجی میرزا یوسف[ از تجار معروف این زمان رشت] و میرزا یوسف و ملک التجار و غیره را از اجزاء مجلس مزبور قرار دادهاند که در ایام هفته سوای روزهای تعطیل در آنجا نشسته، رسیدگی عرایض مردم نموده، با عرض شاهزاده بر وفق شرع مطاع، طی دعاوی و نزاع خلایق نمایند» (اخبار گیلان،جلد اول۱۳۹۴به کوشش رضا نوزاد، ص۸۲). چنان که پیداست وظایف و کارکرد این مجلس، هنوز بسیار سنتی بود اما تشکیل آن به لحاظ شکلی جدید بود. زیرا اگر چه اعضای مجلس را خود شاهزاده رکن الدوله (عموی ناصرالدین شاه) تعیین کرده و آنها نیز تنها موظف بودند که عرایض مردم! را به سمع و نظر شاهزاده برسانند و بعد بر طبق شرع مطاع طی دعاوی و نزاع کنند، اما خودِ تشکیل این نهاد میتوانست مقدمهای باشد تا در طولِ تصمیمات حاکم نظرات دیگری هم دخیل باشد. امری که در حکومتهای استبداد شرقی امر بدیعی بود.
اما اصلاح گری به شکل و شیوه ی رادیکال در گیلان در اثر اقدامات ناصرالملک یا همان میرزا محمودخان قراگوزلو پدید آمد که دو بار به حکومت گیلان منصوب شد و اگرچه دوران حکومت او زیاد طول نکشید اما او کارهایی را به ویژه در دوره ی دوم حکومت خود در گیلان انجام داد که در بسیاری موارد حتا در تهران نیز انجام نشده بود. از این رو ما آن را در زمره ی اولین کسانی می دانیم که ایده های اصلاح گری رادیکال را در گیلان طرح و اجرا کرد. این مقاله می کوشد نشان دهد که این اولین ایده های اصلاح گری رادیکال در گیلان بر کدام تغییرات تاکید داشت و چگونه با واکنش های مخالفان روبرو شد؟.
ناصرالملک اصلاح گری رادیکال
زود بگوییم که محمود خان قراگوزلو معروف به ناصرالملک را نباید با ابوالقاسم ناصرالملک که دومین نایب السلطنه ی احمد شاه قاجار بود اشتباه گرفت. قراگوزلو در سال ۱۳۰۵ هجری قمری یعنی ۱۹ سال قبل از صدور فرمان مشروطیت درگذشته بود. ابوالقاسم ناصرالملک که در اواخر عمر ریاست ایل قاجار را به عهده داشت و به عنوان دومین نایب السلطنه احمد شاه انتخاب شد، نوه ی محمود خان قراگزلو ( ناصرالملک) بود .
محمودخان ناصرالملک دو بار از طرف ناصرالدین شاه به حکومت گیلان منصوب شد. بار اول در سال ۱۲۷۸ و بار دوم در سال ۱۲۹۲ هجری قمری در گیلان حکومت کرد. او فرد تحصیل کرده و متجددی بود و با دیگر حکومت گران قاجاری در گیلان تفاوت بسیار داشت . از نشانههای آشکاری که در اقدامات اصلاح گری نوین او در گیلان به ویژه در در دوره ی دوم حکومت خود در گیلان انجام داده ما او را در زمره ی اصلاح گران رادیکال جای داده و معتقدیم که او به اقدامات اصلاح گرانه ای در گیلان دست زده که حتا در تهرا ن نیز آن زمان هنوز رایج نبود.
اولین باری که ناصرالملک به حکومت گیلان منصوب شد، پس از قائلهی حیدری – نعمتی در محرم سال ۱۲۷۸ هجری قمری و کشته شدن چند نفر در رشت بود. این دوره ی حکومت او فقط یک سال طول کشید . ناصر الملک فرد درس خواندهای بود و به زبان انگلیسی و فرانسه آشنایی داشت. در مهندسی راه نیز در مدرسه ی دارالفنون تخصصی کسب کرده بود و به همین دلیل قبل از آن که به حکومت گیلان منصوب شود، مامور ساخت راه منجیل – رشت شد و در نتیجه به هنگام انتصاب به حکومت گیلان توسط ناصرالدین شاه نیز در گیلان حضور داشت. پیش از آمدن به گیلان او عضو یک شورای مشورتی به نام «مجلس مصلحت» در پایتخت بود که ناصرالدین شاه در سال ۱۲۷۵ هجری قمری یعنی سه سال قبل به تاسی از اروپائیان در تهران تشکیل داده بود. هنگامی که او به حکوت گیلان منصوب شد، بلافاصله همین شورای مشورتی را با نام «مجلس مصلحت خانه» در گیلان نیز تشکیل داد. روزنامهی دولت علیه ایران که به جای وقایع اتفاقیه منتشر میشد، در شمارهی ۵۱۷ خود در ۱۲ رمضان سال ۱۲۷۸ نوشت: «این روزها ناصرالملک قرار انعقاد «مجلس مصلحت خانه» در گیلان تشکیل داده، از اشراف و اعیان و تجار آنجا چند نفری را که به صفت امانت و عقل معروفند قرار داده که در رمضان المبارک، شبهای یکشنبه و سایر ایام، روزهای یکشنبه را نشسته در اموری که سبب آبادی مملکت و رفاه رعیت میشود گفتگو و مذاکره نمایند و حاصل آن را اظهار دارند تا هر کدام به شرف امضای اولیای دولت علیه برسد اجرا دارند» (اخبار گیلان، ج۱ص۱۱۸ به کوشش رضا نوزاد، تاکید از ماست). چنان که پیداست، نهاد مصلحت خانه دیگر یک نهاد کاملن سنتی نیست بلکه به لحاظ کارکرد و وظیفهای که میرزا محمود خان قراگوزلو (ناصر الملک) برای آن تعیین کرده بود، قرار بود اعضای آن گفتگو و مذاکره کنند و بعد نتیجهی آن گفتگوها و مذاکرات به میرزا محمودخان و دولت برای اجرا ارائه شود. اما ناصرالملک در این دوره از حکومتش فرصت زیادی پیدا نکرد و به دلیل توانایی هایش به زودی برای سفارت مختار ایران در انگلیس و سپس فرانسه به پایتخت فراخوانده و به ماموریت فرستاده شد و جای او را قاسم خان والی گرفت. به مدت چهارده سال او از گیلان دور بود اما دوباره به حکومت گیلان بازگشت. این بار با ایدههای نوین حکومت داری، اصلاح گری و طرحهای نوین و رادیکال.
با انتصاب او به وزیر مختاری ایران در لندن و رفتن او از گیلان، مصلحت خانه که نوعی مشارکت نخبگان در تصمیم گیری و تصمیم سازی بود به کناری گذاشته شد. هر چند زمانِ کوتاه تشکیل این نهاد و اختیارات اندکی که داشت، تغییرات بسیار ناچیزی برجای گذاشت لیکن این را میتوان از نخستین اصلاح گری های قابل اتکا در تاریخ گیلان نامید که یک حاکم به صورت نهادی، قدرت خود را هر چند کنترل شده با نهادی در کنارش تقسیم میکرد و این نشانه هایی بود از نخستین شکاف هایی که در حکومت استبداد مطلقهی شرقی پدید میآمد که در آن حاکم در هر سطحی، ظل الله محسوب میشد و قدرت خود را به هیچ عنوان مشروط نمیکرد.
مجلس شورای علما و اعیان، کوششی دیگر برای اصلاح گری نهادی
درست ده سال بعد از تشکیل مصلحت خانه توسط میرزا محمود خان قراگوزلو، زمانی که میرزا سعید خان موتمن الملک (وزیر امور خارجه) و حاکم غیابی گیلان که در تهران مستقر بود و به جای خود، میرزا محمد خان معین الوزاره را که از درس خواندههای دارالفنون بود به عنوان نایب الحکومهی گیلان انتخاب کرد، دوباره یک نهاد مشورتی جدید از علما و اعیان و اشراف در سال ۱۲۸۸ هجری قمری در گیلان تشکیل شد. پیدا بود که این ایدهها از تهران میآمد که این زمان خود نیز تحت تاثیر آموزههای دارالفنون بود که از اروپا و تحولات آن تاثیر میگرفت.
این شورا «مجلس شورای حکومت» نامیده میشد. روزنامهی ایران در شماره ی۵۰ در بخش اخبار ولایات خود نوشت: «حکومت گیلان از روی کمال بی غرضی و خیر خواهیِ رعیت و حفظ حدود شریعت، مجلسی از علماء و اعیان و اشراف و اهل دفتر ترتیب داده که در هر پنجشنبه منعقد گشته، در امور مملکت و رعیت در کمال بی غرضی رسیدگی نموده، که بهر نوع تصدیق کردند، حکم باجرای آن صادر شود. لهذا، بعموم اهالی آن سامان از طرف حکومت اعلام داشته که هر کس را حاجتی بوده باشد بوسیلۀ عریضه بالواسطه یا با واسطه یکی از اجزاء مجلس بحکومت برساند تا جواب بر وفق صواب صادر شده رفع ظلم و بی حسابی از مظلوم بشود» (روزنامهی ایران، شمارهی ۵۰ سال ۱۲۸۸ه.ق. تاکید از ماست). نکتهی مهم در این نهاد جدید این است که گویا تصمیمات مجلس شورای حکومت به طور مستقیم به مورد اجرا قرار میگرفت.
به عنوان نمونه یکی از مواردی که این شورا در آن دخالت کرده، در خصوص روابط بین مالک و زارع یعنی در یکی از حساس ترین مسائل این زمان است. شورا با توجه به ترکیبش، ضمن آن که در مورد فرار رعایا از زمینهای اربابی هشدار داده و تمهیداتی نسبت به جلوگیری از آن اندیشیده اما در همان حالم اطمینان داده که شکایت رعایایی که مورد تعدی و اجحاف مالکان قرار گیرند نیز مورد بررسی قرار میگیرد و به نظر می رسد در این زمان این یک گام به جلو بود: «از این تاریخ ببعد احدی از آنها[رعیت] مرخص نیست از مسکن و مزرعۀ خود بجای دیگر رود و هر گاه مباشرین و کدخدایان و صاحبان املاک برایشان تعدی و اجحافی نمایند باید موافق مذکور بحکومت اطلاع دهند تا درصدد رفع آن برآید و هر گاه از این قرار تخلف ورزند و بجای دیگر روند، کارگزاران حکومتی او را معاودت داده، لازمۀ تنبیه بعمل خواهد آمد»(روزنامهی ایران، همان شماره).
از موارد مهم دیگری که این شورا در سال بعد یعنی در سال ۱۲۸۹ هجری قمری بدان پرداخت، موضوع شبکهی آبیاری برنج در شرق رشت بود که همیشه مشکل مهمی برای زمینهای زیر کشت این پهنه محسوب میشد. روزنامهی ایران در شمارهی ۸۱ سال ۱۲۸۹ قمری خود نوشت:«رودخانههای ممر آب و مشروب مزارع گیلان، سالها بود بی تعمیر افتاده و به تعمیرات لازمۀ آنها رسیدگی نشده بود… از مجلس شورای حکومت در هذا السنه چند نفر از معتبرین و عمال ولایت به سر رودخانهها فرستاده شد، تعمیرات لازمه رودخانهها را از تغییر مجری و تنقیح آنها برآورد کرده، صورت تعمیرات آن را آورده و در مجلس شوری با حضور اجرای عمله و ایلجاری که برای تعمیرات رودخانهها لازم بود در میان شاربین قسمت کرده و از برای هر رودخانه مباشر و ماموری تعیین شد»(اخبار روز،ج۱،ص۲۱۵ به کوشش رضا نوزداد).
«مجلس تنظیمات حسنه»، نهاد اصلاح گر رادیکال
از سال ۱۲۹۲ هجری قمری ناصر الملک دوباره به گیلان بازگشت و به ناگهان اصلاح گری در رشت شکل انقلابی به خود گرفت و یک نهاد اصلاحی دیگر در گیلان که ما آن را رادیکال نامیده ایم، دو سال بعد از مسافرتِ اولِ ناصرالدین شاه به اروپا که در سال ۱۲۹۰ هجری قمری انجام شده بود در گیلان بنیاد گذاشته شد. این نهاد موقعی آغاز به کار کرد که در جمادی الاول سال ۱۲۹۲ قمری دوباره حکومت گیلان از طرف ناصرالدین شاه به میرزا محمود خان قراگوزلو (ناصرالملک) سپرده شد.
چنان که پیشتر گفته شد از سال پایان حاکمیت اول ناصرالملک بر گیلان در سال ۱۲۷۸ هجری قمری تا حکومت مجدد او چهارده سال بعد یعنی در سال ۱۲۹۲ قمری، او در فرنگ بود و از سفارت مختاری در لندن و سپس با همین سمت در پاریس خدمت کرده و حالا به ایران بازگشته بود. انتصاب دوباره ی او از طرف ناصرالدین شاه به حکومت گیلان به نظر میرسد که از علاقهای بود که ناصرالدین شاه به گیلان پیدا کرده و تلاش داشت که گیلان چهرهی متجددانهای به خود بگیرد که دروازهی ورود به کشورِ تحت اختیارش بود و او می خواست که این دروازه برای کسانی که قدم به خاک ایران می گذارند( که آن زمان دیگر تقریبن تنها مسیر پر اهمیت سفرهای خارجی به ایران محسوب می شد)، چشم نواز باشد. لازم است گفته شود که او در سال ۱۲۸۶ هجری قمری برای سیر و سیاحت و دیدن رشت و به ویژه انزلی به گیلان آمده بود. این در حالی بود که دو سال پیش از آن در سال ۱۲۸۴هجری قمری (۱۸۶۷ میلادی)، بوهلر مدرس فرانسوی دارالفنون از طرف ناصرالدین شاه ماموریت یافت تا به بررسی راه های گیلان و مازندران به سواحل دریای خزر مسافرت کند و گزارشی به شاه بدهد. او که در دارالفنون ریاضیات و مهندسی تدریس می کرد و به گفته ی بسیاری به ایران علاقه ی فراوانی داشت، گزارش خود را برای شاه تنظیم کرد. گزارش او که اکنون در دست ماست، سراسر ناامید کننده بود و خبر از این می داد که راه های گیلان برای تجارت روسیه با ایران به هیچوجه آماده سازی نشده بود. او در باره ی وضعیت راه امام زاده هاشم به رشت می نویسد که :« از قراری که مذکور شد اولیای دولت روزافزون به جهت ساختن راه مزبور[امام زاده هاشم – رشت] تا بحال ۲۰ هزار تومان داده اند ولی از قراری که دیده شد، دیناری در آن خرج و مصرف نشده است و در عرض سال مبالغ کلی به تجارت دولتِ علیه، ضرر و خسارت میرسد. زیرا اکثر تجارت دولت با روسیه است. و روسیه از آن سمت بیشتر تردد مینماید و حال بجهت بدی راه کمتر مایل به تجارت از این راه [به پایتخت] میشود»( بوهلر۱۳۵۷ص۱۱). در مورد راه رشت – پیربازار نیز می نویسد که به دلیل خرابی راه باید چندین برابر بیشتر از حد معمول وقت صرف کرد:« از رشت بجهت رفتن به انزلی، ناچار است از گذشتن جنگلی که راه آن بواسطۀ گل و باطلاق، بسیار صعب العبور است و از رشت تا پیربازار که یک فرسخ و نیم است بواسطۀ شدت باطلاق، آن راه اقلاً شش ساعت طول می کشد تا از آن جا عابری بگذرد»( همان، ص۱۷). او در حیرت است که چرا از افسران تربیت شده در دارالفنون در انزلی استفاده نمی شود:« حاکم گیلان[مجدالدوله] بواسطۀ بعضی مداخلات و ملاحظات بهیچ وجه مواظبت در امور آن جا ندارد و سرحد دار آن جا آدمی نیست که بتواند از عهدۀ محافظت آن جا برآید و خیلی حیف است که چنین سرحد مستعد قابلی سپرده به او و اموراتش محول و مرجوع به مشارالیه شود بلکه باید یک نفر آدم قابل و صاحب منصب دانای زیرکی که از دارالفنون بیرون آمده و در آن جا فارغ التحصیل شده باشد در آن سرحد ماموریت بهم رساند تا باکمال دقت و مراقبت مشغول انتظام و محارست آن جا بشود»(، بوهلر، صص۲۲- ۲۳ تاکید از ماست). به نظر می رسد که ناصرالدین شاه با دریافت گزارش بوهلر و درک اهمیت این مسیر برای کشور، بلافاصله دست به کار شده است. از این رو بود که به هنگام عبور او از گیلان در اولین سفرش به اروپا در سال ۱۲۹۰ هجری قمری این درک و احساسش به رشت و انزلی خوبی پیدا بود. از جمله این که وقتی قصد سفر به اروپا کرد، دستور داد تا عمارتی زیبا در پنج طبقه برای او در انزلی بسازند که تا آمدن او به انزلی و رفتنش از این مسیر به اروپا در سال ۱۲۹۰ هجری قمری به سرعت ساخته و مورد بهره برداری قرار گرفت و او در همین سفر بود که برای اولین بار در این عمارت شاخصِ انزلی اقامت کرد. روزنامهی دولتی ایران در شماره ی۱۷۱ پنجشنبه ۷ جمادی الاول سال ۱۲۹۰ هجری قمری خود نوشت: «از آنجا که [ ناصرالدین شاه]بندر انزلی را لایق هر گونه عمارت و مستعد هر نوع آبادی و زراعت دیدند، رای همایون براین علاقه یافت که اولاً در آنجا عمارتی بنام نامی همایون بنا شود تا بدین وسیلۀ مبارکه سایر مردم نیز شوق و رغبت نموده به عمارت و زراعت آنجا پردازند و به مرور دهور بندر مزبور را مسکون و معمور سازند…[این برج] موسوم به برج ناصری… و اینک متجاوز از یک ماه نیست که از دست نقاش و نجار بیرون آمده… این برج مرکب است به پنج مرتبه [طبقه] و اطراف هر یک از مراتب، صفه و ایوان دارد و مناظر آن از چهار طرف به دریاست» (اخبار گیلان، ج۱ص۲۲۲ به کوشش رضا نوزداد). در تصویر۱ این عمارت در سال ۱۳۲۴ هجری قمری یعنی ۳۴ سال بعد از ساخت و بهره برداری آن یا به عبارتی در سال آغاز مشروطیت نمایانده شده است. لازم است یادآوری شود که شمس العماره ی تهران نیز که در ۵ طبقه ساخته شده بود در سال ۱۲۸۴ هجری قمری یعنی شش سال قبل از شمس العماره ی انزلی به بهره برداری رسید که آن زمال نبلند ترین ساختمان تهران محسوب می شد و ۳۵ متر ارتفاع داشت.
تصویر ۱. در این تصویر عمارت پنج طبقهی ناصری (برج ناصری) در انزلی در سال ۱۳۲۴ هجری قمری نمایانده شده است. در سال های بعد از بنا، این عمارت به شمس العماره ی انزلی معروف شد. عمارت ناصری در سال ۱۲۹۰ هجری قمری یعنی شش سال بعد از بنای شمس العماره ی تهران که آن هم به دستور ناصرالدین شاه ساخته شده بود به بهره برداری رسید و به هنگام اولین سفر ناصرالدین شاه و برای ورود ناصرالدین شاه به انزلی، در ماه ربیع الثانی سال ۱۲۹۰ هجری قمری جهت مسافرت به اروپا آماده شد. در سال ۱۳۱۱ خورشیدی در زمان پهلوی اول این عمارت توسط شهرداری انزلی خراب شد و جای آن یک حوض آب ساخته شد!( ماخذ تصویر: مهرداد اسکویی۱۳۹۱ص۶۱).
در هر حال ناصرالدین شاه پیش از آمدنش به گیلان و عبورش از این ایالت برای سفر به اروپا در سال ۱۲۹۰ قمری( دوسال قبل از انتصاب ناصرالملک)، یحیی خان معتمد الملک برادر میرزا حسین خان سپهسالار را حاکم گیلان تعیین کرده بود که بازهم نشانه ای از توجه به اصلاح گری در دروازه ی کشورش به اروپا یعنی گیلان بود. میرزا حسین خان ضمن آن که در این زمان وزیر اعظم ناصرالدین شاه بود، همچنین از نزدیکترین کسانی بود که او برای تحول (هرچند محافظه کارانه اش) به او اعتقاد داشت و در سفر اول و دوم همراه او بود و یا بهتر است بگوییم ناصرالدین شاه همراه او بود!. یحیی خان معتمد الملک برادر میرزا حسین خان سپهسالار نیز از اصلاح گران این زمان بود و توانست برای نخستین بار مسیر رشت تا امام زاده هاشم را به صورت یک جادهی کالسکه رو آماده کند و هنگامی که ناصرالدین شاه در ۱۲ ربیع الاول ۱۲۹۰ هجری قمری به امام زاده هاشم رسید، او درشکه به امام زاده هاشم فرستاد و ناصرالدین شاه سوار بر درشکه به رشت آمد. روزنامهی ایران نوشت:«معتمد الملک وزیر مخصوص و والی گیلان چند باب درشکه به جهات ملتزمین رکاب مبارک به امام زاده هاشم فرستاده بود که زیاده از حد اسباب سهولت پیمودن و طی نمودن این راه دور شد» (اخبارگیلان، ج۱ص۲۱۹ به کوشش رضا نوزاد). بدین ترتیب برای نخستین بار جادهی رشت – امام زاده هاشم در زمان معتمد الملک برادر میرزا حسین خان سپهسالار به جادهی کالسکه رو تبدیل شد. در واقع برخی از اصلاحات فیزیکی و کالبدی حتا قبل از آمدن دوبارهی محمود خان قراگوزلو توسط معتمدالملک درچارچوب همان اصلاحات مورد نظر میرزا حسین خان سپهسالار در گیلان پی گرفته میشد .
از این رو معتقدیم که ناصرالدین شاه پس از بازگشت از سفر و با توجه به ناکامیهای حاکمان محلی در تشکیل نهادهای اصلاح گری که به تحولات در گیلان سرعت بیشتری داده باشد، ضمن تعیین یکی از نشان دارترین اصلاح گران این زمان یعنی محمود خان ناصرالملک به حکومت گیلان، این بار به صورت آگاهانه شورایی نیز از پایتخت تعیین کرده و به گیلان فرستاد تا شاید بتواند با توجه به اقتدارش به این شورا فرصت اقدامهای بیشتر و سریع تری داده باشد. در این اقدام اصلاح گرانه، شورای شش نفرهی «تنظیمات حسنه» از پایتخت معرفی شده بودند. رابینو مینویسد که: «در سال ۱۲۹۲ هجری قمری(۱۸۷۵)، اقداماتی در مورد اصلاح و تغییر شکل امور به صورتی تازه در گیلان انجام پذیرفت و مجموعۀ قوانین جدیدی به نام «تنظیمات حسنه» مورد استفاده قرار گرفت. شش نفر از طرف حکومت مرکزی به رشت اعزام شدند تا به عنوان اعضای شورایی به نام مجلس تنظیمات در رشت اقامت نمایند» (رابینو۱۳۷۴ص۵۵۵).
اقداماتی که مجلس تنظیمات حسنه در گیلان انجام داد بر خلاف اقدامات نهادهای پیشین به طورکامل سویهی تجدد طلبانهی آشکاری داشت و طبیعی بود که محرک اقداماتی از جانب سنت گرایان باشد. روزنامه دولتی ایران که به شدت محافظه کار بود و تنها به انتشار اخباری مبادرت میورزید که از زیر تیغ سانسور دولتیان در پایتخت گذشته باشد و در نتیجه انتشار هر خبری در این روزنامه نشانهای از تایید از طرف پایتخت نیز محسوب میشد، در شماره های۲۶۸ تا ۲۷۱ خود در سال ۱۲۹۲ قمری ضمن تعریف و تمجید از اقدامات ناصرالملک، تا حدودی به جزئیات این اقدامات پرداخته است. این تایید روزنامهی ایران نمیتوانسته بدون اشارهی شخص ناصرالدین شاه بوده باشد. از این زاویه معتقدیم که اقدامات ناصر الملک در گیلان مورد تایید پایتخت و شخص ناصرالدین شاه بوده است. هر چند ناصرالدین شاه سپس مجبور شد او را از حکومت گیلان به رغم میلش عزل نماید اما به نظر می رسد که او در پشت اقدامات اصلاح گرانه ی محمودخان ناصرالملک بود و از او حمایت می کرد.
در هرحال با توجه به اقدامات نو و جدید این مجلس و ناصرالملک، ضرورت دارد اندکی بیشتر با این اقدامات آشنا شویم که برای نخستین بار در گیلان و البته بیشتر در رشت و انزلی به اجرا درآمد که آمادگی بیشتری برای این گونه تحولات داشت. لازم است تاکید شود که این اقدامات اصلاح گرانه در برخی موارد حتا از تهران نیز جلوتر بود.
تنطیمات در تنظیف شهر رشت
محمودخان قراگوزلو ناصرالملک که پس از چند سال اقامت در اروپا به تازگی از لندن و پاریس به ایران بازگشته و حاکم گیلان شده بود، تصمیم گرفت با کمک «مجلس تنظیمات حسنه»، اقداماتی در جهت تنظیف شهر و یا به عبارتی جمع آوری زباله و خدمات شهری در شهر رشت مرکز حکومت خود بپردازد. پیدا بود که این نوع از خدمات شهری برای نخستین بار به شکل نوینی در رشت انجام میشد. روزنامهی ایران که مجلس «تنظیمات حسنه» را، «قواعد حسنه» نامیده، در مورد این اقدام ناصرالملک مینویسد: «جناب ناصرالملک در رفاهیت و آسودگی مردم و نشر «قواعد حسنه» که موجب نتایج مفیده خواهد بود سعی کامل و جهد وافی مینماید. در تنظیف شهر قراردادهای خوب و دستورالعملهای نافع دادهاند که همه مورث سلامت لطافت هوا و دفع عروض بسیاری از امراض که به سبب عفونت هوا حادث میشود، میباشد. از جمله جاهای بایر شهر[رشت] که محل خاک روبه و خاشاک بود، قرار دادند خاک روبه و خاشاک آن را به بیرون شهر حمل نمایند و بعدها نگذارند که در محلهای مزبوره خاشاک و خاک روبه جمع شود و چون در گیلان الاغ کمیاب است به حاجی طرخان[ آستاراخان] نوشتند که چند عراده برای حمل آنها بیاورند.
دیگر آن که بعضی قبرستانها در شهر بود که چون قبور را درست حفر نمینمودند، اسباب عفونت هوای محلات مجاور میشد و محسوس بود که در آن محلات ناخوشی زیادتر از سایر محلات است. لهذا آن قبرستانها را نیز موقوف نموده، در بیرون شهر دو قطعه زمین برای دو محله معین کرده تا اموات خود را در آن دو قطعه زمین دفن نمایند و دور آن دو قطعه را نیز درخت آزاد نشانیدند تا از اراضی مجاور، ممتاز باشد» (اخبار گیلان،ج۱ ص۲۴۰ به کوشش رضا نوزاد). هر چند از این قبرستانها که تدفین در آنها متوقف شده، نامی برده نشده است اما به نظر میرسد که مهمترین قبرستان این دوره یعنی قبرستان بقعهی ابوجعفر که همان میدان شهرداری امروز بود یکی از این قبرستان بوده باشد.
نخستین قواعد شهرسازی و معماری برای شهر رشت
ناصرالملک برای نخستین بار قواعد نوسازی شهری را در رشت و شاید هم در ایران به پیروی از شهرسازی اروپایی اجرا کرد. او با همکاری مجلس تنظیمات حسنه، در شهر رشت دستور العملی صادر کرد تا هر بنایی که بخواهد بازسازی شود، باید از دستورالعمل صادر شدهی تنظیمات حسنه پیروی کند. در شمارهی ۲۶۹ سال ۱۲۹۲قمریِ روزنامهی دولتی ایران که در تهران منتشر میشد و میتوان نظر آن را نظر دولت ایران نیز دانست، میخوانیم که: «جناب ناصرالملک در تمهید قواعد حسنه و تکمیل آسایش رعیت و نظم و تنظیف شهر،کفایت کامله و مساعی جمیله مبذول داشته، مثلاً در بازارهای رشت هر جا دکانی خراب شود و صاحب آن بخواهد دو باره آن دکان را بسازد و مرمت نماید یا آن که کسی از نو بخواهد دکانی بنا نماید، قرار دادهاند موافق دستورالعمل معمارهای تربیت یافته[ حکومت گیلان] به وضع خوب و طرز عالی مرتفع و به قاعده بسازند و همچنین در کوچهها و معابر هر گاه دیواری خراب شود، مالکین ماذون نیستند که سرخود به هر طوری که بخواهند بسازند و سرهم بندی نمایند بلکه باید موافق دستورالعمل معمار حکومت به وضع و سبک پسندیده بسازند». به نظر می رسد این قواعد و ضوابط شهرسازی در این زمان حتا در تهرا ن نیز سابقه نداشت که درآن به اصطلاح « موافق دستورالعمل معمار حکومت» که تربیت یافته نیز بوده بر ساخت وسازهای شهری با ضوابط ومقررات نو و مدرن شهرسازی آن زمان نظارت کند.
روزنامه ی ایران سپس ادامه می دهد که « و نیز در بعضی از مواضع شهر گودالها هست که اوقات بارندگی طوری آب در آنها میایستاد که عبور و مرور مردم مشکل میشد، قراردادند، اهل محله راه آبی که از قدیم داشته و به جهت عدم تنقیه مسدود شده، هر کس اندازه و مسافت ملک خود را پاک و تنقیه نماید. نیز برای هر محله کتابچۀ مجدول[کتابچهی جدولِ تنظیم شده] بطور مخصوص ترتیب دادند که در جدولی تاریخ سال و ماه و روز و در جدولی اسامی مولود[تولد شده] با امتیاز جدول ذکور و اناث و جدول دیگر اسم مرحومین و نام امراض آنها نوشته میشود تا حالت شهر کماهی[ دقیق و همان طور که هست] بدست باشد»(اخبار گیلان،ج۱ ص۲۴۱). پیداست که تهیه ی «کتابچۀ مجدول» همان جمع آوری روزانه و به روز آمار های جمعیتی و مرگ و میر و زاد و ولد شهر بود.
طراحی شهری « فرنگی ساز» در شهر رشت
در دوشمارهی بعد، روزنامهی ایران در شمارهی ۲۷۱ خود از طراحی شهریِ «فرنگی سازِ» ناصرالملک در جلوی برج همایونیِ رشت خبر میدهد: «باغچه هایی که منظر و در جلو برج همایونی بود چندی قبل دستورالعمل طراحی و با باغچه بندی آنرا داده بودند، تمام را به طرحهای مختلفه و فرنگی ساز ساخته و در اطراف باغچهها و میان خیابانها صدفهای گوش ماهی ریزه در عوض ریگ ریخته اند، زیاده از حد خوش نما و قشنگ شده است». روزنامه سپس مینویسد که برای آبیاری این باغچه، چاهی حفر شده که با گاوچاهی این باغچه را آبیاری میکنند که در گیلان معمول نبود: «گاو چاهی هم که در گوشۀ باغ ساختهاند که باغچهها با همان مشروب میشود و به سبب کمال قوت نمایی که در اراضی گیلان است زایدالوصف آن باغچهها با خضرت و نضرت و طراوت و صفا میباشد» (همان، صص۲۴۲ – ۲۴۳ تاکید از ماست). هر چند در روزنامهی ایران موضوع بحث برانگیز «پلاک خانه»ها برای رشت ذکر نشده است لیکن میدانیم که این کار در زمان ناصرالملک انجام شد و البته مورد مخالفت برخی از سنت گرایان شهر قرار گرفت و غوغایی برپاشد.
تعیین و تشویق عوارض و مالیات در شهر
تعیین و تشویق ساکنان رشت به پرداخت عوارض و مالیات برای هزینهی شهری به سبکی جدید نیز از اقدامات میرزا محمود خان ناصرالملک بود: «و نیز به همه جا اعلام کردهاند که هرکس تعهد کند که مالیات خود را در سراقساطی که معین شده بیاورد و به کارگزاران حکومت بپردازد از حکومت و نیز از حکام جزو احدی برای مطالبه مالیات نزد او نخواهد آمد. در صورتی که تکاهل کند و سه روز هم وعده معین بگذرد و مالیات او پرداخت نشده باشد آن وقت تحصیل داری به مطالبه نزد او خواهد رفت، ولی باز تحصیل دار نمیتواند زیادتی بکند و اگر هم احیاناً یکی از اجزای حکومت به تحصیل برود و زیادتی بنماید، فوراً اخراج میشود» (اخبار گیلان، ج۱صص۲۴۰ـ۲۴۱). این سبک مالیات گیری در واقع به نوعی مبارزه با فساد نیز بود.
نصب چراغ راهنما برای کشتیها در مرداب انزلی
ناصرالملک اقدامات اصلاح گرانهی خود را تنها به شهر رشت محدود نکرده بود. او برای حرکت شبانهی کشتیها در مرداب انزلی به سوی رشت نیز ابتکاری جدید به خرج داد. روزنامهی ایران در شماری ۲۶۵ سال ۱۲۹۲ قمری خود نوشت که: «چون اغلب مردم در فصل تابستان، شب از انزلی به رشت میآیند[ احتمالن به خاطر گرمایِ روز] و بسیار میشود که دهنه [ی مرداب] را به واسطۀ تاریکی و انقلاب دریا، میان مرداب گم میکنند و علامتی هم نبود که به آن علامت به مقصد برسند، لابد باید شب را در نی زار توقف کنند تا صبح شود و گاه میشود که احتمال هلاکت هم داشته باشند. برای تسهیل عابرین و مترددینِ مرداب، جناب ناصرالملک ستونی از چوب قرینه آن منارۀ بزرگ تعبیه کردند که چراغی در او روشن بشود. با این ملاحظه کرجیها شبهای تابستان و زمستان بدون خطر به ساحل برسد» (اخبار گیلان، ج۱ص۲۳۹ همان).
درخواست تخم نوغان از فرنگستان
بنا به گزارش روزنامهی ایران، ناصرالملک در زمینهی اصلاح تخم نوغان یعنی مهمترین کالای تجاری گیلان که قلب اقتصادی ایالت را به تحرک وا میداشت، در تدارک اقداماتی بوده است که نمیدانیم با عزل او از حکومت گیلان به کجا ختم شده است. او دستور داده بود تا تخم نوغان از فرنگ برایش ارسال کنند و آن را با تخم نوغان ایرانی که خودش تهیه کرده بود، در عمارت حکومتی! آزمایش و بررسی کند: «نمونۀ تخم نوغانی که جناب ناصرالملک از فرنگستان خواسته بودند با تخم هایی که خودشان در گیلان گرفته و بی عیب است مشغول امتحان هستند. دو تلمبار[ سولهی پرورش کرم ابریشم ] در عمارت حکومت ساخته اند، شب و روز کمال مواظبت را در این کار و کارهای حکومتی و ترفیۀ ناس دارند»(اخبار گیلان،ج۱ ص۲۴۵ همان).
دفاع از حیوانات باربر!
از اقدامات حیرت انگیر میرزا محمود خان ناصرالملک یکی هم این بود که او به دفاع از حیوانات باربری پرداخته که صاحبانشان باری بیش از اندازه بارشان میکردند. او در این زمینه دستوری برای باربری در بین راه رشت به پیر بازار صادرکرد که در آن زمان به طور شگفت انگیزی در دفاع از حیوانات، بدیلی در ایران نداشت. روزنامهی ایران در شماره ی۲۷۰ سال ۱۲۹۲ قمری خود مینویسد که: «جناب ناصرالملک در کمال مواظبت و کفایت مشغول کارهای حکومتی و اصلاح امور عامۀ اهالی دارالمرز میباشند، در تنظیف شهر و خارج و تجمع مهمات و مقاصد لازمۀ رعیتی و غیره دقیقۀ فروگذار نمینمایند. حتی این که وقتی از رشت به انزلی میرفتند در بین راه دیدند مکاری های[ کرایه دهندگان اسب و قاطر] پیربازاری زیاد از طاقت مالهای خود بار بر آنها نهاده میروند، این فقره را دور از انصاف دیده و دانسته، و در مراحعت [ به شهر رشت] گفتند در کوچه و بازار جار بزنند که هر که اسب و یابو را زیاده از پنجاه من تبریز و قاطر را زیادی از شصت من تبریز بار نماید، مورد مواخذه خواهد شد» (اخبار گیلان، ج۱ص۲۴۲).
تصویر ۲. میرزا محمودخان قراگوزلو (ناصرالملک) حاکم گیلان در سال ۱۲۹۲تا ۱۲۹۴ هجری قمری
راه اندازی چاپارخانه در راه رشت – قزوین
راه اندازی چاپارخانه در زمان ناصرالملک بین رشت تا قزوین از اقدامات بسیار مهم ارتباطی بود که در محرم سال ۱۲۹۳ هجری قمری راه اندازی شد. چاپارخانه در اصل از ابتکارات ایرانیان در دورهی هخامنشیان بود که بعدها در فرایند زمان تغییراتی در آن داده شد. چاپارخانه در واقع نوعی خدمات پستی بود که به طور منظم در بین شهرها برقرار میشد و کارکردهای اجتماعی، فرهنگی و تجاری مهم داشت. هر چاپارخانه یک ایستگاه پستی بود که در آن مرسولههای مختلف توزیع و یا ارسال میشد.
مطابق خبری که روزنامهی ایران در شمارهی ۲۷۵ خود در سال ۱۲۹۲ قمری داده است این نوع از ارتباط پستی بین تهران – قزوین و رشت در زمان ناصرالملک در سال ۱۳۹۲ قمری به تصویب دولت رسید و سپس در اوایل سال ۱۲۹۳ قمری به طور کامل برای نخستین بار ارتباطات پستی منظم بین رشت – قزوین – تهران برقرار شد. این چاپار هر هفته یک بار روز چهار شنبه از قزوین به رشت حرکت میکرد و از رشت روزهای یکشنبه به طرف قزوین میرفت: «اعلام شروع چاپارخانه از دارالخلافه به آذریابجان و رشت: از هفدهم شهر محرم الحرام ۱۲۹۳ شروع میشود به فرستادن چاپار از دارلخلافه الباهره [ تهران]به سمت رشت و تبریز به قانون جدید چنان که در روزنامۀ نمرۀ ۲۷۳ ذکر شد.
اوقات حرکت چاپار از قزوین به رشت و مراجعت از رشت به قزوین: حرکت از قزوین هر چهار شنبه اول طلوع آفتاب و شروع و ابتدای این کار و حرکت اول چاپار از نوزدهم محرم الحرام ۱۲۹۳. ورود به رشت هر پنج شنبه در ساعت بعد از طلوع افتاب. اوقات حرکت از رشت برای رفتن به قزوین هر روز یکشنبه مقارن وقت ظهر. ورود به قزوین هر دوشنبه دو ساعت بعد از ظهر» (اخبار گیلان،ج۱ ص۲۴۳ همان). برقراری پست منظم که در روز و ساعتی معین وارد شهر رشت میشد و در زمانی معین از آن خارج میشد، برای ارتباطات تجاری و فرهنگی از اهمیت مهم برخوردار بود و نشان میداد که شبکهی ارتباطی در حال انتظام بخشیدن به ورود و خروج محمولههای خود است و این میتوانست موجب اطمینان و امنیت برای گروههای اقتصادی واجتماعی شهر باشد و البته نشان از نیازهایی که بود در این زمان شهرِ در حال تحول رشت و انزلی بوجود آورده بود.
اولین تقابل آشکار سنت و تجدد در گیلان
این اقدامات تجددخواهانهی رادیکال ناصر الملک نمیتوانست محرک مخالفت سنت گرایان نباشد. با رسوخ تدریجی فرهنگ مدرن به گیلان که به دنبال تحولات اقتصادی مدرن، سرعت بیشتری میگرفت، بخشی از علما به تدریج نقش فعال تری در مسائل سیاسی – اجتماعی گیلان به عهده گرفتند. این فرایند البته در شهرهای تماس دیگری با دنیای جدید چون تبریز، تهران و مشهد نیز از این زمان به تدریج دیده شد. اولین نشانههای قدرت اجتماعی علما در گیلان را میتوان در اولین سفر ناصرالدین شاه به گیلان دید. او در سفرنامهی خود جزئیاتی از سفر خود و نقش اجتماعی علما به دست میدهد که میتواند در شناخت قدرت و نقش آفرینان اصلی در آن مفید باشد. به عنوان مثال برای نخستین بار هنگامی که ناصرالدین شاه در سال ۱۲۸۶ هجری قمری برابر با ۱۸۷۰ میلادی به گیلان سفر کرد، علما به صورت یک نیروی اجتماعی بسیار قدرتمند و مستقل از دیگر گروههای اجتماعی به دیدار او رفتند. قدرت آنان در این زمان چنان بود که شاه نیز به خانههای چند تن از سران آنان که در سفرنامهاش آنها را «علما » مینامید، رفت. به نظر میرسد که با ظهور نشانه هایی از تجدد در افق و تکانهای که برای سنت ایجاد کرده بود، از این زمان است که این گروه با خودآگاهیِ روزافزون و نوعی بیداری، از نهادی «در خود» به نهادی «برای خود» تبدیل شد. این گروه اجتماعی که در سالهای بعد نقش آفرینی بیشتری در مسایل سیاسی و اجتماعی برای خود در جامعه تعریف کرد، دست کم در هیچ منبعی در گیلان تا زمان سفر ناصرالدین شاه، چنین اتحاد و ارج و قربی نزد حاکم به نمایش نگذاشته بودند. به طوری که ناصرالدین شاه خود را موظف دید تا به خانهی چند تن از بزرگان این گروههای محلی در رشت برود و برای خود این را نوعی به جا آوردن وظیفه بداند و سپس آن را با افتخار در سفرنامهاش ذکر کند. این گروه اجتماعی در پرتو گسترش تجارت و بازرگانی و توسعهی بازار و پیدا شدن یک شهر مرکزی در گیلان یعنی رشت، در این زمان روابطی مستحکمتر با نهاد بازار یافته بودند و در غیاب طبقهی متوسط تحصیل کردهی جدید (یعنی منور الفکرانی که اصلی ترین رقیب آنان بودند و هنوز اثری موثر از آنها در بتن و متن جامعهی محلی دیده نمیشد)، به عنوان صاحبان سواد، آموزش، شریعت و قضاوت در شهر، نفوذ بی بدیلی یافته بودند. ناصرالدین شاه در چند جا از سفرنامهاش به گیلان از سه نفر از آنان یعنی همان کسانی که به خانه اشان رفته بود، به طور مکرر نام میبرد. یکی از آنان حاجی ملا رفیع بود که از علمای پرنفوذ گیلان محسوب میشد و تا زمانی که در قید حیات بود، هیچ کدام از علما در گیلان بالاتر از او نامی نیافتند. او در عین حال با ناصرالدین شاه روابط بسیار نزدیکی داشت و در برخی موارد ناصرالدین شاه در مسائل پیش آمده در گیلان از او مشورت می خواست و حتا برای حل مسائل به او توسل میجست. حاجی ملا رفیع شریعتمدار تا زمانی که زنده بود هر بار که به تهران سفر می کرد یا ناصرالدین شاه به دیدار او میرفت و یا او را به حضور میپذیرفت ، هدایایی به او تقدیم میکرد. حتا در موارد متعددی از طریق حاکمان محلی برای او از تهران هدایایی چون «عصای مرصع» و «عبای مخصوص» میفرستاد. او دستی در کارهای عام المنفه نیزداشت و اگر چه ثروت زیادی از زمین داری و تجارت به دست آورده بود لیکن در موارد بسیار به کارهای خیرخواهانه دست میزد. مهمتر این که او به میزان زیادی در همسویی با تهران در گیلان به عنوان لنگر تعادل امنیت از طرف حکومت شناخته میشد. اما فوت او و یکی دیگر از علمای مشهور یعنی حاج ملاطاهر رشتی که ناصرالدین شاه به هنگام سفر به رشت به خانه ی او نیز رفته بود در سال ۱۲۹۲ هجری قمری یعنی همان سال انتصاب مجدد میرزا محمود خان قراگوزلو به حکومت گیلان، به نظر میرسد این همسویی با حکومت مرکزی از جانب برخی از علمایی که به تازگی نفوذی به هم زده بودند، دیگر وجود نداشت. فوت دو مجتهد به نام رشت که به ناصرالدین شاه نزدیک بودند در همان سال ۱۲۹۲ هجری قمری برای حاکم اصلاح گر ناصرالدین خبر میمونی نبود.
اقدامات تنظیمات حسنه که توسط ناصرالملک به اجرا در آمد و از آن به قول روزنامهی دولتی ایران بویی از «فرنگی مابی» برخاسته بود، در چنین شرایطی صورت میگرفت. اسناد تاریخی به ویژه روزنامههای دولتیِ منتشره در این زمان که بنا به سیاست مرکز نشینان در جهت غیرفعال نگهداشتن تنش های محلی از خبرهای بحث بر انگیز طفره میرفتند، هیچکدام گزارشی از این مخالفتها انتشار نداده اند. اما برخی گزارشها نشان میدهد که این مخالفت از جانب به ویژه حاجی ملا محمد خمامی که تازه از نجف به گیلان بازگشته بود، بر علیه محمود خان قراگوزلو از موضع سنت گرایی سازمان داده شده است. او که بعدها مجتهد بزرگ و پر نفوذی در گیلان و حتا ایران شد، در سال ۱۲۹۰ هجری قمری یعنی دو سال قبل از فوت ملا رفیع مجتهد گیلانی از نجف به گیلان آمده بود و احتمالن به دلیل حضور ملا رفیع در رشت و شان بی رقیبش، در انزلی ساکن شده بود. به گفتهی یوسفدهی او بلافاصله پس از فوت حاج ملا رفیع در سال ۱۲۹۲ هجری قمری از بندر انزلی به رشت آمده و به صورت آگاهانه تلاش میکرده جای ملا رفیع، مجتهد بی رقیب رشت و گیلان را بگیرد: «او [حاجی ملا محمد خمامی] پس از بازگشت [از نجف در سال ۱۲۹۰ قمری] به گیلان، ابتدا در بندر انزلی ساکن شد و در این شهر بساط درس و بحث گسترد. چند سالی به همین منوال گذشت تا اینکه دو مجتهد طراز اول و متنفذ رشت حاج ملا طاهر رشتی و حاج ملا رفیع شریعتمدار[ که هر دو مورد علاقه ی ناصرالدین شاه بودند و او در سفر به گیلان به خانه های آنها رفته بود] به فاصلۀ کمی از یکدیگر در سال ۱۲۹۲ ق. بدرود حیات گفتند و زمینه برای حضور حاج ملا محمد خمامی در مرکز ولایت گیلان فراهم شد و نامبرده به رشت نقل مکان کرد تا جای خالی دو مجتهد در گذشته را پر کند»(هومن یوسفدهی ۱۳۹۳ ص۱۲۸).
خمامی از ابراز نظرش در مخالفت با اندیشه هایی که تصور میکرد فرنگی مابی، تجدد طلبی و برای تضعیف و توطئه علیه اسلام در جامعه رواج پیدا میکند، هیچوقت به ملاحظات معمول تن نمیداد. به ویژه او پس از آمدن به شهر رشت و استقرار در آن، خوب میدانست که برای اعلام جانشینی ملارفیع و جایگاه رفیعش در گیلان به اقداماتی بزرگ و حتا جنجالی نیاز دارد. چه چیزی بهتر از مخالفت با تنظیمات حسنه که ناصرالملک آن را به شکلی که در آن زمان میتوانست اقدامات رادیکالی باشد و به قول روزنامهی دولتی ایران، با تایید ضمنی از پایتخت، «فرنگی سازی» محسوب میشد، خود را به رهبر سنت گرایان گیلان ارتقاء دهد و جای ملارفیع مجتهد را بگیرد که آوازهای در پایتخت نیز داشت. آمدن او به رشت بلافاصله پس از فوت ملارفیع به احتمال زیاد مقابله با همین اقدامات رادیکال تجددخواهانه و به منظور پر کردن خلاء رهبری دینی این مهمترین شهر گیلان بود.
نویسندگان زندگینامهی حاج ملا محمد خمامی در گفتگو با احمد سمیعی پژوهشگر گیلانی که نوهی دختری ملا محمد خمامی ست، مخالفت با یکی از اقدامات شهرسازیِ مجلس تنظیمات حسنه در شهر رشت را توسط حاج خمامی زیر عنوان «بینش عمیق سیاسی » او چنین ذکر کرده اند: «واقعهی دیگری که در زمینۀ بینش سیاسی ایشان [خمامی] قابل طرح است این است که تا آن موقع چیزی به نام «پلاک» که سرِ در خانهها نصب شود، وجود نداشت. در سال ۱۲۵۴ش [۱۲۹۲ق. یعنی همان سال اول حکومت ناصرالملک] ماموران دولتی آمده بودند تا برای خانهها پلاک تهیه کنند. آن موقع شمارهها را روی کاشی حک کرده و روی سردر خانهها نصب میکردند. بعضی از مردم پیش ایشان[ خمامی ] آمدند و گفتند که ماموران حکومتی دارند این کاشیها را سر در خانهها نصب میکنند. آیت الله خمامی پرسید که روی این کاشی چه نوشته است؟ گفتند: «یک عددهایی نوشته است». پرسید: «فقط همین عددها را نوشته اند؟». گفتند: «بله». ایشان گفت: «نه، خیلی چیزهای دیگر هم نوشتهاند که شما نمیبینید. نوشته چادر زنان تان را بر میداریم. عمامههای شما را بر میداریم و …» (میثم عبدالهی و همکار۱۳۹۳ص۴۴). نویسندگان زندگینامه همچنین مینویسند :«اولین قدمهایی که ایران داشت به سمت تجدد بر میداشت نصب پلاک سر در خانهها بود [و] ایشان[ یعنی حاج ملا محمد خمامی] با هوشمندی متوجه شد که آغاز تجدد از این مرحله آغاز شده اما به همین نوع کارها ختم نمیشود» (همان، ص۴۴). اگر این روایت درست باشد (که دلیلی بر نادرستی آن نداریم، هرچند ممکن است با ادبیاتی امروزی نوشته شده باشد)، اما نشان میدهد که «پلاک خانه» و نظایر آن که یک به یک از راه میرسیدند به عنوان یک نمادِ تحول و سبک نوین زندگی، بیم آن را در دلهای پاس داران شریعت برانگیخته بود که قوانین و مقررات جدید که از فرنگ به ارمغان میآمد، در حال جایگزین شدن به جای شریعت است. در واقع تقابل سنت و مدرنیته در اینجا تقابل بین شریعت و قانون از جانب سنت گرایان مفروض بود. این تقابل بعدها شکل آشکارتری در مشروطیت به خود گرفت.
این تحولات با حاکم شدن دو اصلاح گر نشان دار که از سال ۱۲۹۰ هجری قمری پشت سر هم توسط ناصرالدین شاه به حکومت در گیلان منصوب شده بودند میتوانست نشان از یک جریان نوین در حال ظهور در گیلان باشد که نگرانی سنت گریان را برانگیخته و آنان را از یک گروه اجتماعی در خود به گروه اجتماعی برای خود رهنمون شود. ما گفتیم که ناصرالدین شاه در این سال ها به گونه ای به تحول در گیلان علاقمند شده بود. نصب دو اصلاح گرِ نشان دار در سال های متوالی توسط ناصرالدین شاه به حکومت گیلان را در همین رابطه تشخیص می دهیم. در واقع هم یحیی خان معتمد الملک برادر میرزا حسین خان سپهسالارکه از سال ۱۲۹۰ تا ۱۲۹۲ هجری قمری و هم میرزا محمودخان قراگوزلو (ناصرالملک) که از سال ۱۲۹۲ تا ۱۲۹۴ هجری قمری بر گیلان حکومت کردند و در این زمان هر دو از اصلاح گران نشان دار محسوب میشدند، میتوانست علت انگیزهی واکنش هایی باشند که از جانب حاج ملا محمد خمامی در غیاب حاج ملا رفیع دیده شده است. به عبارت دیگر اقدامات پی گیرانهی دو حاکمی که پشت سرهم و دقیقن بعد از ورود حاجی ملا محمد خمامی به گیلان، در این ایالت به قدرت رسیده بودند و او دست کم در دوسال اول با وجود حضور ملارفیع مجتهد نام دار در رشت، تنها ناظر اقدامات آنان از انزلی لیکن دم فروبسته بود، حالا موقع را غنیمت شمرده و با توجه به تمام وجوه قضیه، مخالفتهای خود را ابراز میداشت. این شجاعتش در ابراز نظر علیه اقدامات دولت و نمایندگانش در گیلان به خوبی او را نزد هواداران پر شمار سنت در این زمان به صدر رهبران دینی گیلان بالا میکشید و به نظر میرسد که او از پیش چنین برنامهای اندیشیده داشت.
اقدام دیگری که یک سال بعد یعنی در سال ۱۲۹۳ قمری توسط حاجی ملا محمد خمامی صورت گرفت، نشان میداد که او از حکومت میرزا محمودخان قراگوزلو و اقدامات اصلاح گرایانهاش نه فقط راضی نیست بلکه میخواهد او را به چالشی سخت بگیرد و بی اعتبار نماید. فتوای جنجالی او که به کشته شدن دو نفر در رشت بدون محاکمه به دست مردم کوچه و بازار شده نیز به نظر میرسد در همین رابطه صادر شده بود. گویی میخواست بگوید که دوران حاج ملا رفیع شریعتمدار سپری شده و اکنون اوست که رهبری دینی گیلان را به عهده گرفته است.
جریان واقعه این بود که یکی از ارامنهی ساکن در شهر که از وابستگان کنسولگری روسیه هم بود، متهم شده بود که با زنی روسپی ولی مسلمان روابط نامشروع برقرار کرده است. نویسندگان زندگینامهی حاجی ملا محمد خمامی داستان را به این صورت نقل میکنند: «اردیبهشت ۱۲۵۵ش[ربیع الثانی۱۲۹۳ق.] یعنی سالهای اولی که که آیت الله خمامیدر گیلان ساکن شده بود و هنوز مرجعیتی فراگیر نداشت. یکی از وابستگان کنسولگری روسیه که ارمنی بود با زنی فاسد، در رشت ارتباط نامشروع داشت. مردم محل از این مسئله ناراحت بودند. آنان پیش حاکم مستبد شهر[ بخوانید میرزا محمود خان قراگوزلو] نرفتند، چرا که امیدی نداشتند بتواند در مقابل کنسولگری[روسیه] کاری کند بلکه نزد مجتهد شهر، حاجی خمامی رفتند و از این مسئله گله کردند. حاجی خمامی گفت اگر شهود حاضر شوند، حکم ثابت میشود و الا من نمیتوانم حرف شما را بپذیرم. چهار نفر شاهد حاضر شدند و شهادت دادند. حاجی خمامی حکم داد که تبعۀ روس باید کشته شود و زن باید سنگسار گردد. به محض صدور حکم، مردم به خانۀ ارمنی ریختند و او را کشتند. زن را هم گرفتند و سنگسار کردند» (میثم عبدالهی و همکار۱۳۹۳ص۳۹). چنین چیزی در گذشته و در زمان طولانی رهبری دینی گیلانیان توسط حاج رفیع شریعتمدار به هیچ وجه سابقه نداشت و نشان می داد که حالا ناصرالدین شاه با پدیده نوظهوری در گیلان روبرو است. کسی که فراتر از حکام منتصب او و بدون دخالت حاکم به قتل شهروندان دستور می دهد و مهمتر این که کشتن آنان را نیز به افراد عادی کوچه و بازار می سپارد. این دیگر فقط به چالش گرفتن حاکم محلی نبود بلکه به مقابله با خود ناصرالدین شاه نیز بود. به ویژه این که در این زمینه کنسولگری روسیه نیز به خاطر کشته شدن یکی زا اعضایش به دولت ایران اعتراض کرده بود.
از این رو با اعتراض کنسولگری روسیه، ناصرالدین شاه، حاج خمامی را به تهران فراخواند. او بلافاصله به تهران رفت ولی به جای رفتن به دربار ناصرالدین شاه به خانهی ملا علی کنی مجتهد معروف این زمانِ تهران رفت. به گفتهی ابراهیم فخرایی: «حاجی ملاعلی [ کنی ] که ملای متنفذی بود و در دربار ناصری قربی تمام داشت، در مقام حمایت از حاجی خمامی، اذن شرفیابی خواست و مهمانش را به همراه برد. شاه به حاجی خمامی تغیّر کرد و گفت:
«حکم ناشیانه دادی و روابط دو دولت را به هم زدی. اکنون خُلق همسایه شمالی نسبت به ما تلخ است. به طوری که ممکن است اتفاق ناگواری روی دهد. چرا فکر نکردی و عاقبت کار را جلو چشم نیاوردی و بدون رعایت اطراف و جوانب، دست به یک چنین اقدام خطیر زدی؟.
حاجی خمامی گفت: «من به تکلیف شرعیم عمل کردم».
شاه گفت: «فتوای مجتهدین باید به اطلاع مقامات دولت برسد و آنها مجری احکام باشند نه مردم. وظیفۀ شما این بود که منحرفین از قوانین اسلام را که مهدورالدم تشخیص میشوند، به مقاماتی که کیفرهای مقرره را اجرا میکند، معرفی نمایی ».
حاجی خمامی فی الفور تکۀ کاعذی را از لای عمامه بیرون کشید و به شاه داده گفت: «بسم الله. اینها مهدورالدم اند، امر بفرمایید حکم شرعی را در بارۀ اینان اجرا کنند».
شاه که تا حدی غافلگیر شده بود و از طرفی نمیخواست مخالف احکام شرع معرفی شود و از حاجی ملا علی حساب میبرد، مجلس را به سردی برگزار و دو نفر را مرخص کرد. از این تاریخ حکام گیلان و علمای همعصرش از او[ حاجی خمامی] حریم میگرفتند و در مقام تکریم و جلب حمایتش بر میآمدند. تنها ملائی که از بعضی فتاوی خمامی ایراد میگرفت، ملا عیسی، پدر مرحوم شیخ عبدالحسین رشتی بود» (ابراهیم فخرایی ۱۳۷۱صص۹۷).
این روایتی که فخرایی گزارش کرده از یک نظر جالب و میتواند دلیل اقدامات بعدی شاه در برکناری ناصرالملک و انتصاب حاکمان محافظه کار بعدی باشد. فخرایی منبعی برای روایت خود ذکر نمیکند. به نظر میرسد که این روایت باید دهان به دهان به او رسیده باشد. با توجه به این که ملاقات ناصرالدین شاه با حاجی ملا محمد خمامی و ملا علی کنی باید در بررسی چنین امر مهمی، خصوصی و محرمانه بوده باشد، به احتمال زیاد، راوی اصلی این داستان را باید خود حاجی خمامی دانست. زیرا روایت چنین داستانی، بیان صریح تحقیر ناصرالدین شاه و بر عکس نشانهای از شجاعت و اعتماد به نفس حاجی ملا محمد خمامی محسوب میشد.
برکناری میرزا محمود خان ناصرالملک
دقیقن یک سال بعد از واقعهی کشته شدن دو ساکن شهر رشت به دستور حاجی خمامی، ناصرالدین شاه در ربیع الثانی سال ۱۲۹۴ هجری قمری، ابتدا ناصرالملک را برای شنیدن برخی نظرات خود به پایتخت فراخواند و البته در همان حال او را مورد لطف مخصوص خسروانی خود قرار داد. روزنامهی دولتی ایران در شمارهی روز ۱۶ ربیع الثانی۱۲۹۴قمری خود نوشت: «جناب ناصرالملک حکمران گیلان که محض اصغای[ گوش دادن] بعضی فرمایشات ملوکانه به دربار معدلت مدار همایون، موقتاً احضار شده بود نیز روز چهار شنبه یازدهم[ربیع الثانی] به تقبیل[بوسه دادن] عتبه [درگاه] علیه شاهانه فایز گردیده، مورد عواطف مخصوصۀ خسروانی شده به خطابات مرحمت آیت مفتخر آمد» (اخبار گیلان، ج۱ ص۲۵۲ همان). پیداست که پشت این تعارفات معمول، فقط «خطابات مرحمت» آمیز نبود که نصیب ناصرالملک شد بلکه به احتمال زیاد یادآوری شد که با وجود اعتماد به او و کارهایش، مجبور است او را عزل نماید. از این رو اندکی بیشتر از یک ماه، همین روزنامه در شمارهی ۲۷ جمادی الاول سال ۱۲۹۴ قمری خود نوشت که ناصرالدین شاه علاء الدوله وزیر مالیه و دربار خود را جانشین ناصرالملک کرد. اما علاء الدوله ترجیح داد که میرزا زکی مستوفی رشتی (ضیاء الملک) داماد فتحعلیشاه را که این زمان حاکم خمسهی تالش بود به جای خود به حکومت گیلان منصوب نماید. روزنامهی دولتی و محافظه کار ایران که پیشتر از اقدامات اصلاح گرایانهی ناصرالملک گزارشهای دقیق با جزئیات و تحسین آمیز مینوشت و به ویژه از این اقدامات تعریف و تمجید زیاد میکرد و حتا آنها را به صورت تایید آمیز «فرنگی سازی» مینامید، بدون هیچ اشاره ای، تغییر او از حکومت گیلان را به این صورت گزارش کرده است: «رای مهر ضیای مبارک اقتضا فرمود که ادارۀ گیلان را کلیه به جناب علاء الدوله وزیر مالیه و دربار اعظم واگذار فرمایند و پس از بذل این عاطفت مخصوص، ضیاء الملک را که در خمسه[تالش] حکومت داشت به صوابدید جناب علاء الدوله به حکومت گیلان فرستاد» (اخبار گیلان، ج۱ص۲۵۳).
ما نمیدانیم که چه چیز بیشتری در آن جمع سه نفره یعنی ناصرالدین شاه و حاجی خمامی و ملا علی کنی گفته شده است. اما تردیدی وجود ندارد که حاجی خمامی به پشت گرمی ملا علی کنی، مرجعِ با نفوذ تهرانی در دربار ناصرالدین شاه و با توجه به مخالفت هایش با اقدامات ناصرالملک و مجلس تنظیمات و نادرستی این اقدامات از نظر او، به ناصرالدین شاه گوش زد کرده که جلوی این کارها گرفته شود. چرا که به نظر میرسد هیچ دلیلی موجهی برای تغییر ناصرالملک با توجه به اقدامات اصلاح گرانهای که انجام داده بود، وجود نداشت مگر این که ناصرالدین شاه ترجیح داد بی سر و صدا پس از اندک زمانی عقب نشینی اختیار کند. شخصیت کسانی که او پس از این و تا زمانی که زنده بود برای حکومت در گیلان منصوب کرد به نظر میرسد نمیتوانست بی تاثیر از آن جلسه و احتمالن تذکرهای دو مجتهد پرنفوذ در گیلان و تهران بوده باشد. همهی حاکمان بعدی تا حیات او در سال ۱۳۱۳ هجری قمری نشانهای از محافظه کاری مزمن تاریخی در شرق به نمایش گذاشتند.
****************
منابع:
.۱ اسکویی مهرداد(۱۳۹۱)، گیلان به روایت کارت پستال های تاریخی، نشر فرهنگ ایلیا
.۲ اصفهانیان کریم وهمکاران(۱۳۸۵)،اسناد تاریخی خاندان غفاری ( سالهای ۱۲۴۳ تا ۱۳۲۷ قمری) ، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
.۳ بوهلر (۱۳۵۷)، سفرنامه و جغرافیای گیلان و مازندران، به کوشش م.پ.جکتاجی، انتشارات گیل
.۴ رابینو ه.ل(۱۳۷۴)، ولایات دارالمرز گیلان، ترجمه ی جعفر خمامی زاده، انتشارات طاعتی
.۵ روزنامه ایران، شماره ی ۵۰، چهارشنبه ۱۷ شعبان ۱۲۸۸ هجری قمری
.۶ روزنامه ایران، شماره ی ۸۱ ، سال ۱۲۸۹ هجری قمری
.۷ سرتیپ پور جهانگیر(۱۳۷۰)، نامها و نامدارهای گیلان، نشر گیلکان
.۸ عبدالهی میثم و همکار(۱۳۹۳)،آیت الله العظمی شهید حاج ملا محمد خمامی( جریان مشروعه خواهی گیلان و رهبری آن در نهضت مشروطه)، موسسۀ مطالعات مبارزات اسلامی
.۹ فخرایی ابراهیم(۱۳۷۱)، گیلان در جنبش مشروطیت، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی
.۱۰ کاتوزیان همایون(۱۳۹۲)، ایرانیان، ترجمه ی حسین شهیدی، نشر مرکز
.۱۱ ناصرالدین شاه قاجار( ۱۳۶۷)، روزنامۀ سفر گیلان، به کوشش منوچهر ستوده، موسسۀ فرهنگی جهانگیر، چاپ گیلان
.۱۲ نوزاد رضا(۱۳۹۴)، اخبار گیلان در مطبوعات عصر قاجار، ج۱، نشر فرهنگ ایلیا
.۱۳ یوسفدهی هومن(۱۳۸۲)، حکمرانان گیلان در عهد زندیه و قاجاریه، نشر گیلکان
.۱۴ ————- (۱۳۹۳)، رجال گیلان در عصر ناصری، نشر فرهنگ ایلیا
دکتر ناصر عطیمی عضو شرایعالی انسان شناسی و فرهنگ است
برای مشاهده مقاله کامل همراه با عکس ها و پانویس ها قایل زیر را دانلود کرد.