کلودی برت برگردان آریا نوری
سندروم آسپرگر ( Le syndrome d’asperger) شکلی از اوتیسم است که دامان کودکانی با ضریب هوشی معمولی را می گیرد. محققان و متخصصان بیش از پیش به این شکل خاص از اوتیسم توجه نشان داده و روی آن تحقیق می کنند. « من غریبه ها را دوست ندارم چرا که کسانی را که قبلا هرگز ندیده ام اصلا دوست ندارم ، درک این افراد برای من مشکل است ( . . . ) زمانی که کارمند جدیدی در مدرسه مشغول به کار می شود ( . . . ) آنقدر او را تحت نظر می گیرم تا مطمئن شوم خطری برای من ندارد. پس از آن ( . . . ) از او درباره ی ایستگاه فضایی آپولو سوال می پرسم ، از وی می خواهم نقشه ی خانه اش را برایم ترسیم کند و به این ترتیب ، به تدریج با وی آشنا می شوم و دیگر می توانم با او در یک اتاق یا سالن باشم.» این جمله ها توسط کریستوفر ، یکی از نقش آفرینان رمان مارک هادون (Mark Haddon) ادا شده است ، نوجوانی ۱۵ ساله و مبتلا به سندروم آسپرگر. سندروم آسپرگر برای اولین بار در سال ۱۹۴۴ ، توسط هانس آسپرگر بلژیکی مطرح شد. لئو کانر ، یک سال پیش از آسپرگر ، اوتیسم را مطرح کرده بود؛ نتایج تحقیقات آسپرگر اما ، تا سال ۱۹۸۳ ، مورد توجه قرار نگرفت. از سال ۱۹۸۰ به بعد، سندروم آسپرگر در کنار اوتیسم ، در دسته ی بیماری های مخل رشد (TED) ، در رده بندی بیماری های روانی ، قرار گرفت. امروزه تلاش اصلی محققان بر آن است که تفاوت های موجود بین مغز یک شخص معمولی و یک شخص مبتلا به اوتیسم را درک کنند ، آن ها برای نیل به این منظور، تحقیقات گسترده ای را در زمینه های ژنتیک ، بیوشیمیک و آناتومیک صورت می دهند. به لطف تکنولوژی جدید ( IRMF) ، امروزه محققان این امکان را پیدا کرده اند که مغز کودکان مبتلا به اوتیسم را ، در حین فعالیت ، به طور کامل بررسی کنند. آن ها مشاهده کرده اند که مغز این کودکان ، در هنگام فعالیت های شناسایی – برای مثال شناخت حالت چهره یا صدا – مثل مغز کودکان نرمال عمل نمی کند. بنابراین محققان معتقدند تفاوت های موجود در عملکرد مغزی کودکان علت اصلی رفتارهای نامتعارف ایشان است. رفتاری متفاوت کودک مبتلا به سندروم آسپرگر ، از بدو تولد ، امکان دنبال کردن مسیر نگاه مادرش را ندارد. این کودک سعی نمی کند توجه خویش را به چیزی که به نظرش جالب می آید معطوف کند. او ، مانند تمامی کودکان مبتلا به اوتیسم ، توانایی درک زبان غیر شفاهی را ندارد : وی نمی تواند بیان و ابراز احساسات دیگران را درک کند و ممکن است به ناگاه و بی هیچ علت خاصی لبخند بر لب بیاورد. طرز یادگیری زبان شفاهی نیز در وی بسیار متفاوت است : این کودک این توانایی را پیدا می کند که بزرگترین و سخت ترین لغات یک زبان را از فرهنگ لغات یافته و آن ها را به کار ببرد ، اما مساله ی اساسی در آن است که او دانش استفاده از این لغات را نداشته و توانایی مکالمه ی صحیح با طرف مقابل خود را ندارد. همین مساله باعث می شود بعضا مورد تمسخر قرار بگیرد. در ابعاد گسترده تر ، طرز برخود کودک مبتلا به سندروم آسپرگر در عرصه های اجتماعی مشکل ساز است ؛ این کودک نه به وسیله ی تقلید و نه به واسطه ی غریزه ، آداب اجتماعی را درک نمی کند و نمی تواند به شرایط موجود همسو با نگاه دیگران بنگرد. ممکن است شخصی را برای بار اول ببیند و در جمله ی دوم به او بگوید : « چه قدر بینی شما بزرگ و بد شکل است!» چرا که این کودک توانایی درک این مساله را ندارد که طرف مقابلش از این طرز صحبت وی رنجیده خاطر خواهد شد. این کودک ممکن است ساعت های در مورد مساله ای که برایش جالب است صحبت کند بدون اینکه ذره ای احساس خستگی کند ، ولی توانایی درک این مساله را ندارد که صحبت هایش ممکن است برای دیگران جذابیتی نداشته باشد. کودکان مبتلا به سندروم آسپرگر مشخصات دیگری نیز دارند : آن ها به عادات خود و قوانینی که خودشان برای خود وضع می کنند وابستگی بسیاری دارند ، حساسیت بسیار بالا به سر و صدا و اینکه کسی ایشان را لمس کند ، مهارت های هوشی بسیار بالا به خصوص در محاسبه ی ذهنی ، حافظه ، هوش تصویری – فضایی. از طرفی این کودکان در درک زبان و مسائل پیچیده مشکلات عدیده ای دارند ، در اصل بهتر است اینگونه بگوییم که برای آن ها بیان و درک با بهره گیری از تصاویر ، بسیار آسان تر از انجام این امر با بهره گیری از زبان است. بنابراین این کودکان متفاوت هستند و همین تفاوت ممکن است برای اطرافیان ایشان مشکلاتی را به همراه داشته باشد. از طرفی ، به هیچ عنوان تصور نکنید که همه ی این تفاوت ها بد است ، مساله کاملا برعکس است. برای مثال ، کودک مبتلا به سندروم آسپرگر توانایی دروغ گرفتن و یا تخطی از قوانین را ندارد، نسبت به جزئیات بسیار حساس است ، به احتمال خیلی قوی در زمینه ای خاص توانایی هایی استثنایی دارد ، قدرت درک بالایی که نسبت به تصاویر دارد سبب می شود تا از هوشی متفاوت با سایرین برخوردار باشد. با ذکر همه ی این موارد ، اگر یک جامعه بتواند خود را با مبتلایان به اوتیسم وفق داده و هماهنگ کنند ، هر دو گروه سود بسیاری خواهند برد. برای نیل به این امر ، راه های بسیاری وجود دارد : کمک به کودکان مبتلا به سندروم آسپرگر برای یادگیری آداب اجتماعی و طریقه ی بیان احساسات از یک طرف و شیوه ی رفتار در مدرسه و کلاس درس از طرفی دیگر. در برخی از مدارس ، بهتر است معلمان آموزش های لازم را ببینند تا در صورت وجود کودک مبتلا به سندروم آسپرگر در کلاس درس ، برای انتقال مفاهیم بیشتر از تصاویر بهره ببرند. برای مثال ، در حال حاضر در کشور فرانسه ، تعداد زیادی از مدارس هستند که برنامه های فوق را به منصه ی اجرا در می آورند. ظرفیت هوشی بالای کودکان مبتلا به سندروم آسپرگر ، سبب می شود تا ایشان توانایی بهره بری از کمک دیگران از یک سو و کمک به یکدیگر از سوی دیگر را داشته باشند. برای مثال به گفته های یک نوجوان آمریکایی مبتلا به اوتیشم اشاره می کنیم که با کمک درمانگرش ، به بیان تجربیاتش پرداخته است : « درمانگر من سعی نکرد تا من را از دنیای خودم خارج کرده و وارد دنیای دیگری کند ، بلکه خودش وارد دنیای من شد. من به مرور زمان یادگرفته ام که در شرایط مختلف و در عرصه های اجتماعی مختلف ، چه برخوردی باید از خودم نشان دهم.» برای مثال او با مشاهده ی نوارهای آموزشی ، یادگرفته که چگونه در یک جمع صحبت کند. آری ، کسی که این چنین تجربه ی خویش را عنوان کرده ، در حال حاضر متخصص فروش وسایل نگهداری حیوانات است.
نوشتههای مرتبط
اوتیسم (۱) : http://anthropology.ir/node/25349
اوتیسم (۲) : http://www.anthropology.ir/node/25493
اوتیسم (۳) : http://www.anthropology.ir/node/25641
اوتیسم (۴) : http://www.anthropology.ir/node/25713
متن اصلی در وبگاه مترجمان پیشرو : http://pishrotranslation.ir/post/564
پرونده ی آریا نوری در انسان شناسی و فرهنگ :
http://www.anthropology.ir/node/24940