انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

اهمیت آیکونوگرافی در پژوهش های اسطوره شناختی

معمولا از لحاظ محتوایی تفاوتی میان نماد و آیکون نیست اما از آنجا که آیکون برای نمادهای تصویری کلاسیک استفاده شده است، نماد کلی تر از آن در نظر گرفته می شود و سوای تصویر به هر نوع نمادی، چه کلامی و چه غیر کلامی اطلاق می شود. واژۀ آیکونوگرافی مرکب از دو لغت یونانیِ آیکون (Icon= تصویر) و گرافی (graphein= نوشتن) تشکیل شده است و امروزه به روشی در پژوهش تاریخ هنر اطلاق می شود که در آن نه به خالق و سبک یک اثر هنری بلکه به تجزیه و تحلیل محتوای تصویر می ‌پردازد. از همان آغاز محتوای تصویرها موضوعی بود که اندیشمندان یونانی را به خود مشغول می ‌کرد. فیلوستراتوس(Philostratus) در قرن سوم میلادی با کتاب آیکون ‌ها به تدریس می ‌پرداخت. این رساله در قرون پانزدهم و شانزدهم میلادی در ایتالیا دوباره به چاپ رسید و نه تنها در این کشور بلکه در دیگر کشورهای اروپایی با اقبال چشمگیری روبرو شد. نباید فراموش کرد که این اثر اگرچه به بررسی آیکونوگرافیکِ تاریخ هنر، در معنای معاصرِ آن، نمی ‌پردازد اما نشانگرِ کهن‌ترین گرایش به تفسیرِ تصویر است.

در اواخر قرن نوزدهم ابی واربورگ (Aby Warburg, 1866-1929) روش علمی پژوهش‌های آیکونوگرافی را نه تنها به موضوعات دینی و دنیوی سوق داد، بلکه توانست گستره ی تعیین ‌کننده ی روش‌های آیکونوگرافیک را در جهت دادن به دانش هنر و تاریخ فرهنگی هنر به گونه ‌ای فراگیر به ‌کار گیرد. این روش بعدها آیکونولوژی نامیده شد. آیکونولوژی می‌کوشد با توجه به آیکونوگرافی و دیگر حوزه‌های فرهنگ جوامع به اصولی زیربنایی از ارزش‌های نمادین دست‌یابد. براین‌اساس، در آیکونولوژی صرفاً یافتن ریشه‌های تاریخی تصویر و باورهای مرتبط به آن مدّ نظر نیست، بلکه هدف جست ‌و‌جوی روح نمادین مسلطی است که از آغاز در فرهنگ رواج داشته است. روند شهودی جست ‌و‌جوی این اصول را می‌توان با روش آیکونولوژی توضیح داد. پژوهش‌های آیکونوگرافی در تاریخ هنر ارجاعات نمادین بازنمایی ‌های تصویری را بررسی می ‌کند. فرهنگ‌ های گوناگون بازنمایی ‌های تصویری مختلفی برای پدیده ‌های مشابه خلق کرده ‌اند. آیکونوگرافی می ‌کوشد طریقه ‌ای را که فرهنگ‌ های گوناگون برای بیان تصویرهاشان به کار گرفته‌اند، شناسایی کند، زیرا تصویرها و نمادهای تصویری که به صورتی قاعده‌ مند در هنر به کار می‌روند، همچون مفاهیم ادبی نهادینه شده ‌اند. خوانش تصویرها در گرو شناسایی باورهایی است که در فرهنگ‌ های کهن باعث ایجاد قراردادهایی برای انتقال مفاهیم شده ‌اند. آیکونوگرافی در حوزه ی پژوهش‌های اسطوره شناختی رابطه ‌ای میان واژه و تصویر را با توجه به باورهای اسطوره ای و دینی مشخص می‌ کند. باید توجه داشت که واژه و تصویر هریک منطق خاص خود را دارا هستند ؛ تصویرها از قواعد زبان گفتاری پیروی نمی‌کنند و برخلاف «زبان» استدلالی و گفتمانی نیستند؛ تصاویر برخلاف نوشتار یا کلام، پیام خود را نه در توالی به صورت زنجیره ی زمانی بلکه به‌طور هم‌زمان باز می ‌نمایانند. برای درک تصویر هنری مدام در زبانیم و با اسطوره، باورهای دینی یا عرفانی و آیکون ‌ها و نمادهای تصویری روبه ‌رو هستیم. اما باید توجه داشت که بخش عمده ‌ای از باورهای اسطوره‌ای را که در پیوند با نمادهای تصویری قرار دارند، نمی‌توان در داستان‌های اسطوره‌ای باقی مانده و یا آنچه تحت نام میتولوژی به معنی مجموعه ی اسطوره‌های یک قوم گردآوری شده‌اند، بازیافت. آیکونوگرافی و آیکونولوژی درواقع به شناخت آن دسته از باورهایی می ‌پردازند که در پیوند با تصویر از طریق روش‌های تطبیقی به بازسازی تفکر نمادین یاری می ‌رساند و همین در شناخت و بازسازی اسطوره‌ها نیز مؤثر است.

متاسفانه در ایران آیکونوگرافی صرفا به شمایل شناسی ترجمه شده و همین ترجمه ی نارسا و ناکافی باعث عقیم کردن گستره ی پژوهش های آیکونوگرافی گشته است. باید توجه شد که “شمایل” خود یکی از انواع آیکون است که به ویژه در هنر مسیحیت رواج یافت. باید توجه داشت که آیکون ارتباط نزدیکی با ایماژ دارد. اصطلاح ایماژ (image) برگرفته از imago لاتین به معنی «تقلید، نسخه‌برداری و شباهت» است. در کاربردهای اوّلیه در انگلیسی ایماژ به تقلید یا بازنمایی ظاهر یک شکل اشاره داشت و این اصطلاح به ‌ویژه در مورد شکل‌های مجسمه‌وار قدیسان، ایزدان و اشیاء در نیایش دینی به کار می رفت. به‌عنوان نمونه ی آرمانی، تقدس ایماژ احتمالاً به مثابه ی اعمال پرستش، به سمت آیکون‌های ملموسی هدایت شد که ایزدان یا موجودات مقّدس را انسان‌انگارانه بازنمایی می ‌کند. ایماژهای آیکونیک می ‌توانند هم انسان ‌انگارانه یا شکل انسانی را نشان دهند و هم جانوران و یا موجوداتی بغانه که ترکیبی از انسان و غیرانسان‌اند و یا نمادهای بی‌جانی مانند صلیب یا تخت را باز‌نمایند. سنت‌هایی که دارای تصویرهای آیکونیک هستند باعث رشد آیکونوگرافی می ‌شوند و کانون صوری دقیق از آناتومی، رنگ، پوشش، زیورها یا نشانه‌ها می ‌توانند عامل شناسایی آنها به ‌عنوان ایزد یا قدّیس گردد. آیکونوگرافی‌ های پیچیده، آن‌گونه که در هندوئیسم، بودیسم، جین، شینتو، مصر و یونانی-رومی داریم، نشانگر چندخدایی آشکارند. از سوی دیگر، در مذاهب کاتولیک یا ارتدکس مسیحیت شاهد چندخدایی پنهان ایزدان کم‌اهمّیت و قدّیسان هستیم. برعکس، وحدانیت آشکار تمایل به کاربرد آیکونوگرافی ساده شده دارد.
سرشت عینی ایماژها آنها را با بسیاری از اشیاء دیگر در فرهنگ مادی ادیان مانند مقبره‌ها، محراب‌ها، پوشش‌ها، عصاها، ابزارهای آیینی و کتاب‌ ها پیوند می‌دهند. این ایماژها و اشیاء بازمانده، همواره مرکز انتقادها و دفاع ‌های طولانی بوده ‌اند، چراکه آنها به فهم دین‌ شناختی روابط میان انسان و ایزدان و میان روح و ماده مرتبط ‌اند. ایماژها کارکردهای مختلفی در زندگی دینی دارند. برخی از آنها نمادهای دیداری هستند. آنها می‌توانند در مراقبه‌ های درونی مؤمنان که شکل ‌های دوبعدی یا سه ‌بعدی را به‌ عنوان ابزار تجسم ایزدان به‌کار می ‌برند، ابزارهای دیداری باشند. ایماژهای دوبعدی با درون‌مایه‌هایی روایی برای آموزش حقایق بنیادین اسطوره ای، دینی یا تاریخ یک جامعه ی مذهبی به‌ کار برده می‌شود.

با توجه به این مختصر، بخش عمده ای از مطالعات اسطوره شناختی با پژوهش های آیکونوگرافی مربوطند. در ایران متاسفانه هنوز اهمیت این پژوهش ها معرفی نشده و روش شناسی علمی آنها رایج نیست، زیرا، پژوهش های اسطوره شناختی ایران حول محور منابع نوشتاری به ویژه اوستا و شاهنامه می چرخد و درست به دلیل تقلیل شواهد اسطوره ای به شمار کمی از منابع نوشتاری اسطوره شناسی در این بخش نیز توفیقی به دست نیاورده است. باید توجه داشت که برای نمونه اسطوره ی سه سر که در ودا به صورت اهی ورتره دیده می شود و در ایران در شکل اژی دهاک (ضحاک) ادامه یافته است، در اسطوره های اسکاندیناوی صرفا در شکل آیکونیک دیده می شود (نک. تصویر آغاز این مطلب). در یافته های باستان شناسی ایران شمار زیادی آثار به دست آمده دارای تصاویر آیکونیک اند که پژوهش های جدی به خود می طلبند. به عبارتی پیش از آن که بتوان به راحتی دست به تفسیر آنها زد، آن گونه که در برخی از مقاله ها دیده می شود، باید به طور روش مند با روش آیکونوگرافی نخست به طبقه بندی دقیق این آثار و تاثیر عناصر غیرایرانی چون عیلامی، بابلی، آشوری، اورارتویی، فنیقی، یونانی و مصری از سویی و بررسی معانی و تفاسیر آیکون های این آثار در این سرزمین ها توسط متخصصان این حوزه از سوی دیگر پرداخت.

(۱) این نوشته خلاصه ای از مقاله ای ی در دست چاپ است.