انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

انقلاب اوسمانی: دگرگونی پاریس در زمان امپراطوری دوم

انقلاب اوسمانی{Hausmann} به مدرن سازی مجموعه پایتخت فرانسه اطلاق می شود که بین سال های ۱۸۵۲ تا ۱۸۷۰ توسط ناپلئون سوم و اوسمن، فرماندار پاریس صورت گرفت. این پروژه تمام زمینه های شهرسازی را هم در پاریس و هم در محله های بیرونی آن شامل می شد: خیابان ها و بلوارها، تنظیم نماها، فضا های سبز، اسباب و لوازم شهری، فاضلاب و شبکه های آبرسانی، تجهیزات و بناهای عمومی.

این کار عظیم که به خاطر هزینه های بسیار بالا و کاهش اختلاط اجتماعی از سوی برخی معاصران اوسمن مورد انتقاد شدید قرار گرفت، در بخشی از قرن بیستم به فراموشی سپرده و پس از بی اعتباری شهرسازی پس از جنگ جهانی دوباره احیا شد. یکی از شروط مدنظر این کار بزرگ، لحاظ کردن همیشگی استفاده روزمره ساکنان از شهر است و پایه بازنمایی مردمی پایتخت فرانسه در تمام دنیا در عین انطباق پاریس قدیم با کوچه و خیابان های باریک و زیبای آن بر پاریسی مدرن و ساخته شده از بلوارهای پهن و میدان های باز را بنیان گذاری کرده است.

اواسط قرن نوزدهم، برخلاف پندارهای رایج، مرکز پاریس هنوز به صورت یک شهر قرون وسطایی نبود. یعنی بر روی خود شکل می گرفت. اما افزایش جمعیت آن در قرن هجدهم و نخستین دهه های قرن نوزدهم، نوعی تمرکز چشمگیر در محله های مرکزی را به دنبال داشت، به بیان دیگر، محله های واقع در درون محوطه سابق شارل پنجم (۱۵۵۸-۱۵۰۰) در زمان لویی هشتم (۱۶۴۳-۱۶۰۱) اصلاح شد. پیچ و خم خیابان های تنگ و باریگ، مخل حمل ونقل عمومی بود (در سال ۱۸۵۱ بیش از ۶۰۰۰۰ اتومبیل در پاریس وجود داشت و درازای تمام خیابان های آن در مجموع به ۵۰۰ کیلومتر می رسید) و خانه ها مردم فقیری را در خود جای می داد که در ابتدای هشدار اعلام شده توسط مسئولان بهداشت، مرتب بر تعداد آنها افزوده می شد. در آن زمان تصور بر این بود که باریکی خیابان ها و بلندی خانه ها مانع گردش هوا و سبب انتشار بخار بدبوی حامل بیماری های مرگ آور می شد. بنابراین طبقات مرفه به سمت ترک این محله ها و اقامت در حومه های شمالی و غربی آن تمایل پیدا کردند. به دنبال این فرایند تجمع فقر در مرکز شهر و خطرسازی سیاسی آن بود که کارهای عمرانی بزرگ قرن نوزدهم با شدت و حدت آغاز شد.

در سال ۱۶۰۸ پادشاه، هانری چهارم، راهی جدید ایجاد کرد که می بایست پون نوف{Pont Neuf} را به دروازه بوچی در محوطه فیلیپ اوگوست و قصبه سن ژرمن متصل می کرد. این راه، خیابان دوفین{ولیعهد} نام گرفت. اگرچه کاربری آن کاملا عمومی نبود و از میان باغات می گذشت، اما این خیابان نخستین خیابان صاف و مدرن پاریس به شمار می رود. خیابان های مشجری که در قرن هفدهم توسط پادشاهان در حاشیه این شهر ساخته می شد را به سختی می توان به عنوان خیابان هایی شهری قلمداد کرد. تنها خیابان واقعی این دوران، خیابان رول{Roule} بود که در سال ۱۶۸۹ افتتاح شد و پون نوف را به میدان تره بار پاریس{Les Halles} مربوط می کرد. همین طور در آغاز قرن هجدهم، توسعه عمده مرکز پاریس از سوی مقامات، الزامی شد: سر و سامان دادن به اسکله رود سن و تخریب خانه های موجود بر روی پل ها در سال های ۱۷۸۰، بهبود گردش عمومی، بهداشت و کنترل فضا از شاخه های اصلی این توسعه به شمار می رفت. در زمان انقلاب ۱۷۹۴ فرانسه، “کمیسیون هنرمندان” طرحی تهیه کرد که توسعه ای نوین در داخل پاریس را پیشنهاد می کرد. بر اساس این طرح، خیابانی صاف در امتداد خیابان ویکتوریای امروز، می بایست میدان ناسیون{ملت}را به ستون های بزرگ لوور مربوط می کرد. این خیابان، محور بزرگ آتی شرق- غرب پاریس به شمار می رفت و نشاندهنده دغدغه ای بود که از همان زمان برای ارزش بخشی به بناهای عمومی وجود داشت.

ناپلئون اول شروع به جایگزینی بناهای تحت تملک کلیسا که حالا به دارایی های ملی تبدیل شده بود، توسط یک خیابان بزرگ در امتداد باغ توییلری{کاخ سابق سلطنتی} کرد. بخش اعظم کارهای عمرانی دیگر در زمان امپراطوری دوم ادامه یافت. این محور که سبب تخریب خانه های پرشماری شد، بیشتر در مقیاس گردش عمومی کارامد بود تا مقیاس هنری. نیز از یک ابزار قضایی قدیمی استفاده می کرد: عقب نشینی و اصلاح که بر اساس آن، مالکانی که می خواستند خانه های فرسوده خود را تخریب و نوسازی کنند، می بایست نمای خانه را به پشت خط تراز تعیین شده انتقال می دادند. البته این فرایند، کندی شدیدی در روند تعریض خیابان های عمومی به همراه داشت. در همان سال ۱۸۰۷ پادشاه دستور ساخت اولین خیابان روباز پاریس از طریق سلب مالکیت– خیابان اولم {Ulm}- را نیز صادر کرد که پانتئون فعلی و کلیسای سابق سنت ژنویو را به خیابان فویانتین واقع در پشت بیمارستان وال دوگراس متصل می کرد.

در سال ۱۸۳۰ فرماندار رامبوتو{Rambuteau} به آشفتگی گردش عمومی و مشکلات بهداشتی اذعان کرد که در محله های قدیمی پرجمعیت وجود داشت و خواستار رساندن آب، هوا و سایه به ساکنان پاریس شد. در آن زمان، پاریس محل قیام های مردمی بود و این نمایش همگانی به شدت رژیم وقت را نگران می کرد، رژیمی که خود، مولود انقلابی در ژوییه ۱۸۳۰ بود. به این ترتیب، رامبوتو دست به عملیاتی زد که تخریب ساختمان های بسیاری را به دنبال داشت و هدف آن مبنی بر تامین امنیت، بدیهی بود: انزوا و بزرگ کردن محیط هتل شهر {مقر شهرداری پاریس}. اما قدرت اداری توسط قوانین سلب مالکیت در محدودیت قرار می گرفت که در نهایت، این قوانین به سود مالکان تمام شد و پروژه به هدف نرسید. اما در اغاز امپراطوری دوم، ابزارهای قانونی جدیدی مطرح شد که در کنار قانون ۱۸۴۱ مربوط به سلب مالکیت، نفع عمومی را مد نظر خود قرار داد و پایه های سیاست شهری فرماندار جدید سن که توسط پادشاه تعیین شده بود را بنا نهاد.

لویی-ناپلئون بناپارت ملقب به ناپلئون سوم، برادرزاده ناپلئون بناپارت که در سال ۱۸۵۲ به دنبال کودتای سال قبل از آن، امپراطور شده بود، اراده مدرن سازی پاریس را داشت و البته از قدرت کافی- که پیشینیان او آنقدرها از آن بهره نداشتند- برای تحقق اراده خود برخوردار بود. او که چند سالی را در لندن زندگی کرده بود، با یک پایتخت بزرگ و دارنده پارک های بزرگ و شبکه های بهسازی و کشوری دگرگون شده توسط انقلاب صنعتی آشنا شده بود. بنابراین نظرات رامبوتو را دنبال کرد. او که به مسائل اجتماعی حساس بود، به بهبود شرایط مسکن طبقات فقیر پرداخت. در سال ۱۸۶۰ تراکم متوسط جمعیت پاریس پیش از بزرگ سازی، در هر کیلومتر مربع نزدیک به ۳۶۵۰۰ نفر بود، در حالیکه ده سال قبل از آن، جمعیت محله تره بار پاریس در هر کیلومتر مربع به ۱۰۰۰۰۰ نفر نزدیک می شد، آنهم در شرایط بهداشتی بسیار ناپایدار. بنابراین اگرچه هنوز راهی برای اسکان خانواده های آواره به دنبال تخریب های وسیع یافت نشده بود و آنان مجبور بودند برای زندگی به حومه شهر بروند، اما ناپلئون سوم ۸۶ فقره نخست خانه های اجتماعی پاریس را در سال ۱۸۵۱ در شهرک روش شوار تدارک دید و بودجه آن را نیز از طریق بخش تجارت و صنعت تامین کرد تا کمبود شورای شهر پاریس را تا حدی رفع کند. سرانجام همان مساله قبلی ترس از شورش های شهری مطرح می شد که تا آن زمان، چندین رژیم را برانداخته بود. برخی مالکان نیز که دغدغه افزایش ارزش املاک و محله خود را داشتند، خواستار ایجاد راه های عریض و صاف به منظور تسهیل جابجایی گروه ها شدند.

با توجه به این اوضاع، کار مهمی که ناپلئون سوم می بایست، انجام می داد، پیدا کردن فردی بود که قادر به انجام این عملیات پرطمطراق باشد. ژرژ اوژن اوسمن{Georges Eugène Haussmann}مردی دقیق، نکته سنج و دارای ذهنی سازمان یافته بود که در سال ۱۸۵۳ به عنوان فرماندار حوزه سن و با ماموریت “تعریض، یکدست سازی و زیباسازی شهر” منصوب شد. بنابراین پادشاه تا سال ۱۸۷۰ تکیه گاه او در برابر مخالفان بود. اوسمن نیز در عین وفاداری در هر شرایطی به خوبی می دانست چطور ایده های خود را پیش ببرد، برای نمونه پروژه بلوار سن ژرمن. پروژه ای چشمگیر که مشارکت کنشگران متعدد را طلب می کرد. در این میان اوسمن بر نقش اساسی سرویس طراحی شهری تاکید بسیار داشت که توسط دشان {Deschamps} معمار مدیریت می شد و او مسئول طراحی راه های جدید و کنترل عمل به قوانین ساخت و ساز بود. از نظر اوسمن، هندسه و طراحی گرافیک نقشی مهم تر از معماری به معنای خاص کلمه داشتند. دیگر معماران اصلی این طرح عبارت بودند از ویکتور بالتار{V.Baltard} برای میدان تره بار، تئودور بالو{Th. Ballu} برای کلیسای سن ترینیته، گابریل داویو{G. Davioud} برای سالن های تئاتر میدان شاتله، هیتورف{Hittorff} برای ایستگاه راه آهن شمال پاریس و میدان اتوال.

ناپلئون سوم و برخی مهندسان و پیمانکاران او بر این باور بودند که اراده گرایی اقتصادی می تواند جامعه را دگرگون کرده و فقر را کاهش دهد. آنان این مهم را بر عهده یک قدرت بزرگ و حتی اقتدارگرا می دیدند که سرمایه داران را به شروع کارهای بزرگ عمرانی تشویق کنند که سود آنها به مجموعه جامعه و به خصوص فقیر ترین طبقات برسد. محور این سیستم اقتصادی را نیز بانک می دانستند که البته پیشرفتی چشمگیر به خود دید. اصول فوق در زمان انجام پروژه های نوسازی پاریس به نحوی آرمانی تحقق یافت و بنابراین، کارهای اوسمن در چارچوب حکومتی قرار گرفت و توسط پیمانکاران خصوصی اجرا و از طریق استقراض، تامین مالی شد.

در وهله نخست، دولت از مالکان زمین های محدوده طرح های نوسازی شهری سلب مالکیت کرد. سپس ساختمان ها را تخریب و محورهای جدید را به همراه تمامی تجهیزات شان از قبیل آب، گاز و فاضلاب ساخت. اوسمن بر خلاف رامبوتو به استقراض های عمده برای تامین مالی کافی این عملیات عمرانی عظیم دست زد که معادل ۵۰ تا ۸۰ میلیون فرانک در سال بود. از سال ۱۸۵۸ صندوق عملیات عمرانی پاریس، ابزار برتر این تامین مالی بود. دولت پول استقراضی را با فروش زمین های جدید به شکل سهم های جداگانه به پیشبرانی که می بایست ساختمان های جدید می ساختند، پازپس می داد. این سیستم امکان می داد هر سال به میزان دو برابر بودجه شهرداری صرف امور عمرانی شود. بااینهمه نقایص این سیستم رفته رفته آشکار شد. استقراض های عمده از صندوق فوق به بدهی ای بالغ بر ۱.۵ میلیارد فرانک در سال ۱۸۷۰ رسید که به نوبه خود در نقص اعتبار کارهای بزرگ عمرانی سهیم شد. اوسمن نیز از یک چارچوب قانونگذاری و تنظیمی برای تسهیل عملیات و تضمین همگن بودن شریان های جدید استفاده کرد. از جمله قوانین وضع شده در این مرحله عبارت بودند از:

تصمیم گیری انحصاری دولت در موارد لازم برای سلب مالکیت
الزام مالکان به نظافت و نوسازی نمای ساختمان ها هر ده سال یکبار
همترازسازی راه های پاریس، اصلاحیه و عقب نشینی ساختمان ها در صورت لزوم و پیوستن به فاضلاب شهری
تنظیم ارتفاع ساختمان ها تا ۲۰ متر در خیابان های به عرض ۲۰ متر و بام هایی با زاویه ۴۵ درجه
رعایت الزامی نمای ساختمان در صورت ساخت بناهایی در امتداد معابر جدید
به این ترتیب اجرای عملیات عمرانی بازتابی از تحول پادشاهی بود: که سال ۱۸۵۹ به صورت مقتدر و از سال ۱۸۶۰ به صورتی انعطاف پذیرتر پیش رفت. ۲۰۰۰۰ خانه تخریب شد تا بین ۱۸۵۲ و ۱۸۷۰ بیش از ۴۰۰۰۰ خانه جدید ساخته شود. حتی برخی از این عملیات پس از مرگ اوسمن و ناپلئون سوم ادامه یافت. به این ترتیب در سال ۱۸۶۰ حومه های پاریس جذب آن شد و ۱۲ منطقه پاریس قدیم جای خود را به ۲۰ منطقه جدید داد.

بسیاری از اهالی پاریس، از شنیدن طرح رامبوتو در مورد ایجاد خیابانی جدید و مهم و عریض در مرکز شهر تعجب می کردند. عرض نخستین خیابان ها ۱۳ متر بود و پس از آن خیابان هایی با عرض ۲۰ و حتی ۳۰ متر نیز ایجاد شد. نمونه این دست خیابان های عریض، خیابان فوک {Foch} است که عرض آن به حدود ۱۰۰ متر می رسد. امروز شبکه شریان های اوسمنی و پسااوسمنی هنوز اسکلت بافت شهری پاریس را تشکیل می دهد. اوسمن بین سال های ۱۸۵۴ تا ۱۸۵۸ اقتدارگرایانه ترین دوره حکومت ناپلئون سوم را به نمایش گذاشت. تنها یک دهه برای انجام آنچه شاید می توانست در کل تاریخ پاریس انجام بگیرد: دگرگونی مرکز شهر با ایجاد یک تقاطع غول آسا.

ساخت محور شمالی- جنوبی فوق از بلوار سباستوپول تا بلوار سن میشل سبب حذف کوچه پس کوچه ها و بن بست های زیادی از روی نقشه شد. نخستین کارهای عمرانی کرانه چپ رود سن از سال ۱۸۵۴ آغاز شد. البته گاه سرعت کار متغیر بود و بخشی از آن مانند خیابان رن هم هرگز به پایان نرسید.

اوسمن کار لویی چهاردهم را دنبال کرد. بلوارهای بزرگ را عریض تر کرد و محورهای جدیدی در قالب بزرگ مانند بلوار ریشار- لونوار طراحی کرد یا ساخت. دوازده خیابان که اغلب آنها در زمان امپراطوری دوم ساخته شد، به میدان اتوال متصل شدند: خیابان فوک، خیابان فریدلند، بلوار ولتر و…

شبکه سوم به مناطق جانبی پاریس مربوط می شد. اوسمن در آخرین سال های وکالت خود شروع به سروسامان دهی مناطقی پرداخت که بر روی محله های ضمیمه سال ۱۸۶۰ ایجاد شده بود. به این ترتیب یک مسیر بلند پیج در پیچ ایجاد کرد که محله های ۱۹، ۲۰ و ۱۲ را در بر می گرفت: خیابان پوئبلا(سیمون بولیوار کنونی)، خیابان پیرنه، و خیابان ژنرال میشل بیزو. در کرانه چپ رود سن که از مرکز شهر فاصله زیادی دارند، ایده یک گذر شرقی- غربی دیگر مطرح شد. به این ترتیب اوسمن، بر عرض خیابان اکول افزود. محورهای دیگری مانند بلوار مالرب یا بلوار باربس و اورنانو که همگی به سمت ایستگاه راه آهن شمال پاریس می روند، امکان گذر از این مناطق بیرونی به سمت مرکز شهر را فراهم می کنند.

ارتباط میانی بین بلوارهای بزرگ، مستلزم ایجاد میدان هایی در همان مقیاس بود. شاتله یکی از این تقاطع هاست که دو محور عمده شمالی- جنوبی و شرقی- غربی پاریس را بهم متصل می کند. از دیگر میدان های بزرگ پاریس می توان به موارد زیر اشاره کرد: میدان اتوال، جمهوری، هتل شهر، آلما، مارشال ژوئن، گامبتا و میدان اپرا. ایستگاه راه آهن لیون و نیز راه آهن شمال پاریس نیز با هدایت اوسمن انجام گرفت. او رویای ارتباط دادن ایستگاه های راه آهن پاریس توسط خطوط آهن را در سر داشت، اما می بایست به تسهیل دسترسی آنها با محورهایی مهم بسنده می کرد، مثلا راه آهن شمال و شرق پاریس. همچنین در جریان نوسازی پاریس، به حفظ چشم انداز گسترده بناهای تاریخی توجه خاصی شد و خانه هایی که مانع این چشم اندازها می شد، جای خود را به فضایی خالی در برابر این بناها داد. در زمینه دینی نیز امپراطوری دوم، شاهد ظهور چند کلیسا بود: سنت اوژن، سنت ترینیته، سنت آمبرواز و سنت اوگوستن.

نوسازی پاریس کاری جهانی بود. بهداشتی سازی خانه ها متضمن گردش بهتر هوا و نیز تدارک آب و تخلیه زبانه بود. ساخت ۶۰۰ کیلومتر قنات در سال ۱۸۶۵ و ۱۹۰۰ با هدف بهبود آبرسانی صورت گرفت. این قناتها آب خود را به ذخیره گاه های داخل پایتخت خالی می کردند. شبکه دوم ذخیره، به آب غیرآشامیدنی اختصاص داشت که برای نظافت و آبیاری فضاهای سبز به کار می رفت. تخلیه فاضلاب و زباله نیز به موازات رساندن آب آشامیدنی صورت می گرفت. این حرکت نیز در زمان امپراطوری دوم و مدرن سازی شبکه فاضلاب پاریس صورت گرفت. بیش از ۳۴۰ کیلومتر شبکه فاضلاب بین سال های ۱۸۵۴ و ۱۸۷۰ ساخته شد. شبکه ای یکدست کننده که اب باران را وارد همان دهلیزهایی می کرد که فاضلاب را. فاضلاب دیگر نه در پاریس، بلکه در فاصله ای دور در کمون آسنیر خالی می شد. به این منظور سیفونی معکوس زیر پل الما نصب شد که به کانال کشی کرانه چپ رود سن، امکان عبور آبهای خود به کرانه راست را می داد. این دو شبکه که در دوره های آتی کامل و گسترده تر شد، هنوز مورد استفاده قرار می گیرد.

ناپلئون سوم، توزیع گاز در پاریس را نیز سازماندهی کرد. در سال ۱۸۵۰ شرکت گاز پاریس این مهم را در عین کنترل قیمت عهده دار شد. مصرف گاز روشنایی که محصول جانبی تغییر ذغال سنگ به کک بود، به نحو چشمگیری افزایش یافت. در همان زمان اوسمن تدارک اثاثیه ای شهری را بر عهده داویو گذاشت که امروز هنوز حضوری گسترده در پیاده روها و پارک های پاریس دارد. و اما فضای سبز، این فضاها امروز با وجود پیشرفت های انجام شده در پاریس نادرند و حالت یک کمربندی را دارند که آن را احاطه کرده اند. پارک های عمده پاریس عبارتند از جنگل بولونی، ونسن در غرب و شرق. محوطه تی یر، پارک بوت شومون و پارک مون سوری در حومه. و پارک مونسو که مایملک سابق خاندان اورلئان بوده است. علاوه بر اینها هر محله دارای باغچه های میدانگاهی کوچکی است که تعداد آنها برای ۸۰ محله به ۸۰ عدد می رسد و بنابراین بوده که هر شهروند با ده دقیقه پیاده روی بتواند به یکی از این میدانگاه ها دسترسی پیدا کند.

با وجود عملیات بزرگ عمرانی اوسمن، نقدهایی بر آن وارد بود. برخی هنرمندان و معماران، یکنواختی کشنده این معماری عظیم را مورد نقد قرار دادند. برخی سیاستمداران و نویسندگان، گستره سلب مالکیت ها و تخریب های انجام شده و برخی نیز اوسمن را به خطا به خاطر ثروت اندوزی شخصی مورد پرسش قرار دادند. با وجود ایده آل های اجتماعی که در ذهن ناپلئون سوم، سرچشمه دگرگونی پاریس بود، مشاهده گران پرشماری متعلق به آن دوره، به بیان اثرات جمعیت شناختی و اجتماعی عملیات شهرسازی اوسمن پرداختند: افزایش و جذب نامتعادل جمعیت فقیر به سمت پاریس، اثرات نوسازی بر ترکیب اجتماعی پاریس و برهم خوردن و محو سیستم سابق طبقاتی سلسله مراتبی{در سیستم پیش- اوسمنی، بورژوواها در طبقه دوم، کارپردازان و کارمندان در طبقه سوم و چهارم، کارگران در طبقه پنجم، خدمتکاران، دانشجویان و فقرا در انبارهای زیرشیروانی جای داشتند}، تغییر الگوی سکونت که به افزایش اجاره در مرکز شهر و راندن خانواده های فقیر به سمت مناطق جانبی انجامید، برهم خوردن تعادل ترکیب اجتماعی غرب {ثروتمند} و شرق{نامطلوب} پاریس. به این ترتیب، شرق پاریس از نوسازی قابل مقایسه با غرب آن محروم ماند و فقرای این شهر در محله هایی متمرکز شدند که از نوسازی ها کنار گذاشته شد. در نهایت، نوعی منطقه بندی در پاریس ایجاد شد که هنوز بر توزیع سکونتگاه ها و فعالیت های موجود در این شهر و حومه نزدیک آن تسلط دارد: در مرکز و غرب پاریس، دفاتر تجاری و محله های بورژوایی و در شرق و حومه، فقیرترین سکونتگاه ها و فعالیت های صنعتی قرار دارند.

رویهمرفته، دگرگونی های اوسمنی، بهبود کیفیت زندگی در پاریس را به دنبال داشت. اپیدمی های بزرگ به خصوص وبا (و نه سل) محو شد، گردش عمومی بهبود یافت، ساختمان های جدید، بهتر و کاربردی تر ساخته شد. اما به دلیل اینکه این ساخت و سازها به صورت نقطه ای در محله های قدیمی انجام شد، نواحی غیر بهداشتی هنوز باقی بود، به همین خاطر ایده های متخصصین بهداشت در دوره های آتی دوباره مطرح شد و در قرن بیستم هم برخی انواع شهرسازی رادیکال ظهور یافت.

امپراطوری دوم، به قدری بر تاریخ شهرسازی پاریس اثرگذار بود که تمام جریان های معماری و شهرسازی پس از آن، مجبور به ارجاع به آن بودند، خواه به منظور سازگارشدن، خواه به منظور طرد و خواه به منظور الهام گیری از آن. برای نمونه، جریان پسااوسمنی به طرد سختگیری مدل ناپلئونی در همشکل سازی خیابان ها و بام ها پرداخت، بی آنکه آزار کلی ناشی از خیابان های تنگ و باریک و جزایر کوچک داخل پاریس را به زیر سوال ببرد. در عوض، پس از جنگ جهانی دوم، نیاز دوباره به سکونتگاه و ظهور قدرت جدید اراده گرا با جمهوری پنجم شارل دوگل، عصر جدیدی بر شهرسازی پاریسی گشود. این جریان به طرد تقریبا کلی میراث اوسمن به سود ایده های لوکوربوزیه پرداخت: دست کشیدن از طرح اصلاحیه و عقب نشینی، محدودیت خود قالب ها و کوچه ها، اهمیت بیشتر به فضاهای عابران پیاده به جای اتومبیل. این مدل هم در سال های ۱۹۷۰ همراه با روی آوردن دوباره به میراث اوسمن، به زیر سوال رفت: بازگشت به خیابان های چندکاره، محدودیت قالب ها و در برخی محله ها، اقدام به همگن سازی معماری جزایر کوچک امپراطوری دوم. امروز جمعیت پاریس نگرشی مثبت به میراث اوسمن دارد، تا جایی که برخی شهرهای حومه، محله هایی به یاد او می سازند. این محله ها در واقع تقلیدی از معماری پسااوسمنی اوایل قرن ۲۰ به همراه پنجره های طاقی و ایوان های ستون دار نیمه بسته آن هستند.

۲۹۴۳۹