با نزدیک شدن نوروز یک سوال در ذهن من خودنمایی می کند آیا نوروز مراسمی است که در آن تضادهای ذهنی –فرهنگی ما ایرانی های مسلمان حل می شوند آخر نه این که قرآن سر سفره می گذاریم و دعای نوروز که اسلامی است را با شور زمزمه می کنیم؛ یا نه فقط به شکلی این تضادها در کنار هم قرار می گیرند؟
در این شکی نیست سوالات دیگری در راستای این سوال در ذهن شکل می گیرد. شاید اصلا تضادی در کار نباشد؛ این ذهنیت امروزی ما است که یک شکاف بین مسلمان بودن و ایرانی بودن تصور می کند. و وقتی به واقعی بودن این شکاف مطمئن شدیم تعجب می کنیم چرا ایرانی ها هنگام تحویل سال دعای اسلامی می خوانند. یا به این نتیجه می رسیم که ایرانی ها چه خوب فرهنگ ملی خود را با دین جدیدی که بیشتر از ۱۰۰۰ سال آن را پذیرفتند، آشتی داده اند. دقیقا از زمانی که خواسته شد ملت های خیالی شکل بگیرند و ما خواستیم هویتی مستقل به لحاظ زبانی و مکانی داشته باشیم تصور کردیم اعراب به ما به فرهنگ ما و … تجاوز کردند. در این شکی نیست هنگامی گروهی از مردم به لحاظ مکانی و زمانی متفاوت از سایر گروه ها زندگی کند، فرهنگ متفاوتی خواهد داشت. اما ارتباط بین گروه های اجتماعی در طول تاریخ قابل انکار نیست. اما جالب است که فرد دوست دارد درباره ی گروه اجتماعی خویش در مقابل سایر گروه ها خیال پردازی کند و خواه ناخواه در این خیال پردازی ارزش بیشتری به خود قائل شود و دیگری را پست شمارد تا در این بین فرهنگ های دیگر به راحتی نتوانند به او آسیب زنند. به راستی چرا فرد به این راحتی ها قادر نیست حواسش به مکان و زمانی که زندگی می کند باشد و دائما چشم به دیگری نداشته باشد که او با توجه به موقعیتش چگونه زندگی می کند؟ طبیعی است به خاطر توجه به دیگری دچار ترس از او هم شود. به هر صورت مهم است فرد در چه گروهی از اجتماع زندگی کند و دارای چه نوع فرهنگی باشد که نوع برخوردش با دیگری شکل بگیرد. ممکن است یک فرهنگ بیشتر بر اساس ترس ارتباط خود را با دیگری شکل دهد و فرهنگی دیگر به راحتی قادر باشد از فرهنگ دیگری تقلید کند. مطمئنا مهم است فرد چگونه در گروه اجتماعی خویش یاد می گیرد احساسات خویش را در برابر طبیعت و افراد دیگر که به لحاظ سن و جنس متفاوت هستند، پرورش دهد. ظاهرا ما ایرانی ها با طبیعت همراه هستیم و می خواهیم با بهار نگاه نویی به زندگی خودمان داشته باشیم. و شاید به گونه ایی احساس کنیم به محض تحویل سال نو نه تنها باید انسان دیگری باشیم بلکه انسان دیگری شده ایم. شاید بتوان این گونه گفت که ما ناخودآگاه بین ارتباط برقرار کردن با طبیعت و دین خود قادریم تفکیک قائل شویم. این تفکیک شدن بین دین و ارتباط برقرار کردن با طبیعت به ما ایرانی ها اجازه داده است در ناخودآگاه مان تضادی بین ایرانی بودن و مسلمان بودن احساس نکنیم. اما همین که بخواهیم براساس ایدئولوژی های مدرن به دنبال هویت سازی باشیم بدون توجه به مکان و زمانی که در آن زندگی می کنیم، به لحاظ ذهنی دچار تضاد می شویم که آیا طرف دین خود را بگیریم یا طرف ملیت خویش را. انگار باید به نوروز چنین نگاهی داشت ایرانی ها وقتی کنار سفره ی عید قرار می گیرند چنان تحت تاثیر احساسات خویش قرار می گیرند که لحظاتی خواهان این می شوند تمام کینه های خود را نسبت به دیگری فراموش کنند. این نو بودن سال انگار تابویی می شود که ما را مجبور می کند به لحاظ احساسی با همه در صلح و آشتی باشیم و البته این توانایی را هم نخواهیم با دیگری دشمنی داشته باشیم مخصوصا وقتی می بینیم دیگری به نوروز احترام می گذارد. اما در واقعیت هیچ فردی نمی تواند در یک لحظه ی خاص تبدیل به فرد نویی شود فقط به لحاظ سمبلیک در لحظه ی تحویل سال نو این اتفاق شدنی است. به نظر می رسد مراسم نوروز تضادهای عمیق تری را نسبت به ایرانی یا مسلمان بودن نشان می دهد. به راستی فرد ایرانی به لحاظ احساسی هنگام تحویل سال نو با گذشته اش چه برخوردی می کند؟ آیا وقتی خیال پردازی می کند همهس جا طبیعت و خودش در حال نو شدن است و دوست دارد با طبیعت و خودش مهربان باشد، با گذشته اش برخورد کینه توزانه ای نمی کند؟ چون به لحاظ سمبلیک می خواهد سریع تبدیل به انسان نویی شود. و خاطراتی که می توان سر سفره نوروز آن را مرور کرد عیدهایی است که خیال پردازی کردیم دیگر انسان متفاوتی خواهیم بود اما باز هم همان راه گذشته را ادامه دادیم و ممکن است احساس سرخوردگی حتی ما را فرا بگیرد که چرا توانایی تغییر خودمان را تا به امروز نداشتیم. ساده نیست در مراسم نوروز ما خودمان را تصور کنیم که یک موجود یکپارچه هستیم و ما هیچ وقت انسان نویی نخواهیم بود؛ چون هم گذشته در ما زندگی می کند و هم نمی توانیم منکر ارتباط خود با دیگری شویم.
نوشتههای مرتبط
این مطلب متعلق به ویژه نامه نوروز ۹۸ است.