انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

انسان شناسی سواد (۱۴): مطالعات جدید سواد (NLS)

انسان شناسی سواد (۱۴): مطالعات جدید سواد* (NLS)

چنانکه در یادداشت های پیشین دیدیم، پارادایم مطالعات انسان شناسی سواد در دو دهه پایانی قرن بیستم، متاثر از مطالعات مردم نگاری، چه به لحاظ نظری یعنی چیستی و ماهیت سواد و چه در دیدگاه کاربردهای عملی به شدت دستخوش تحول شد و «مطالعات جدید سواد» که اغلب به اختصار ان ال اس خوانده می شوند، شکل گرفت. مطالعات جدید سواد پارادایم قدرتمندی است که بر پایه مطالعات میدانی مختلفی از حوزه های مختلف دانش مثل زبان شناسی، تاریخ، انسان شناسی، روانشناسی فرهنگی، جامعه شناسی، تحلیل گفتمان… به شکل گیری بدنه ای متکثر از دانش کمک کرد که نه تنها از شاخه های مطالعاتی و بعضا غیرمرتبط می آمد، بلکه زبان تخصصی و نظری متفاوتی را به کار می گرفت. منشا این تحولات به طور خاص دو مطالعه میدانی بسیار مهم برایان استریت در ایران و شرلی برایس هیث در جنوب آمریکا بر روی فرآیندهای آموزشی سواد و تشابه و تفاوت آن با جریان های عمومی سواد است.

ان ال اس، سواد (یعنی کنش اجتماعی خواندن و نوشتن) را به عنوان امری موقعیت مند «situated»، وابسته به هم بافت«context-dependent»، و خاص فرهنگی «cultural specific» مطرح کرده و «دانش» و «معنا» را در شیوه های متفاوتی که افراد در خلال کنش های اجتماعی خود صورت بندی می کنند، مفهوم سازی می کند. با ظهور ان ال اس، بدنه مفهومی جدیدی به همراه معانی جدید ایجاد شد مثل «رویدادهای سواد»، «کنش های سواد» و یا مفاهیم قدیمی حوزه سواد مثل «بی سواد»، «سواد محدود» و «پیامدهای سواد» در سایه مطالعات جدید باز تعریف شدند. مطالعات جدید سواد، با تاکید بر ماهیت فرهنگی و اجتماعی امر خواندن و نوشتن و کنش های روزمره افراد در جوامع انسانی، و نیز به دلیل کاربرد بیش از پیش شبکه های ارتباطی، به رشد و ظهور انواع جدیدی از [مفاهیم] سواد با کمک کرده است؛ «سواد رسانه» (media literacy) ، «سواد دیجیتال» (digital literacy) و «سواد بازی های ویدیویی» (video game literacy)، سواد حقوقی (legal literacy)، سواد پزشکی (medical literacy). در ادامه نگاهی کوتاه به فرآیند شکل گیری و تحول مطالعات جدید سواد خواهیم داشت.

برایان استریت، با استناد به مشاهدات میدانی خود در روستای چشمه، با ارجاع به مطالعات گوناگون نقدی را بر ماهیت زبان، ماهیت مطالعات زبان شناسی، و در نهایت بر ماهیت سواد به شکلی که در دیدگاه های تفکر غربی رایج است، ارائه داد. از این رهگذر، استریت سواد به مثابه ابزار برقراری ارتباط، مهارت درونی و فناورانه، مهارت شناختی، قائم به ذات و ضامن پیشرفت های اقتصادی را به چالش کشید. استریت در کتاب «سواد: از نظریه تا عمل» با بیان اینکه این معنای سواد به عنوان مهارت اکتسابی، با آنکه ظاهرا مفهومی بی طرفانه است، خود متکی بر دیدگاه ایدئولوژیک غربی از مدرنیته، فرآیندها و کارکردهای خواندن و نوشتن به شیوه غربی، توسعه و فناوری است و تحمیل این دیدگاه سواد در مفهوم و مدل غربی اش به جوامع دیگر.

وی این مدل از سواد را «سواد مستقل» نام می نهد. مدلی که به طور ضمنی خواستگاه شکل گیری سواد را در افراد قرار می دهد تا در سطح جوامع و بدین ترتیب راه هایی گوناگونی را که سواد با زیربنای اجتماعی و فرهنگی و شکل گیری قدرت در روابط انسانی مرتبط است را نادیده می گیرد (جی ۲۰۰۴). بدین ترتیب، معنای سواد به عنوان مفهومی جداگانه و بی ارتباط به هم بافت و نهادهای فرهنگی اجتماعی قلمداد می شود. به شیوه ای که نوشتن و متن کتبی به خودی خود نشانگر توسعه و صورتی از عقلانیت است.

این دیدگاه از سواد آموزی بیشتر تحت تاثیر تحولات اجتماعی اقتصادی دهه ۶۰ و ۷۰ میلادی و رشد سرمایه داری در آمریکا و سایر کشورهای اروپایی شکل گرفته است. تصویری غالب از آنچه که سواد آموزی باید در بربگیرد، یعنی تربیت نیروی کار ماهر و همگن برای غلبه بر دیگر رقبای اقتصادی (کالینز و بلات ۲۰۰۳). این دیدگاه را می توان دیدگاهی برون گرا به مقوله سواد دانست، دیدگاهی که با ارائه روش ها و شیوه هایی به ظاهر کارآمد سعی در هدایت نهادینه فرآیند سواد آموزی دارد. بدین معنا که سواد تنها با ارائه آزموش مستقیم و دانش رسمی به افراد شکل می گیرد و انواع دیگر دانش های فردی که در گفتمان های روزمره شکل می گیرند در تقابل با دانشی تجویزی، استاندارد، همگانی، بی طرفانه و خارج از هم بافت، مطالب درسی فرآیندهای همگانی و متمرکز سواد آموزی نامعتبر جلوه می نمایند. عموما تعریفی که از سواد در قالب سواد مدرسه ای به عنوان برترین شکل ان ارائه می شود متکی بر دیدگاه «ملیت گرایی» و وابسته به پیشرفت اقتصادی، تولید و انتشار محصولات اقتصادی است.

در مدل ایدئولوژیک که استریت آن را به عنوان دوگانه در برابر مدل مستقل سواد مطرح می کند؛ «سواد ریشه در ماهیت جهان بینی فرآیندهای سواد آموزی و نهادهای اجتماعی داشته و به هیچ وجه امری فردی و یا محصول آموزش خاصی نبوده است» (استریت ۱۹۹۵: ۱۲). در واقع، این محصول تعلیم و تربیت با معانی و کاربردهای خاص آن نیست. بلکه، «توسعه ای از سواد است که در سطوح جهان بینی افراد اتفاق می افتد، ساختار و سازه¬ای اجتماعی از واقعیت که در فعالیت های جمعی و در نهادهای خاص اجتماعی» (همان؛ ۱۹۹۵: ۱۲) شکل گرفته است. مدل ایدئولوژیک در واقع اولین و مهم ترین پایه های مطالعات جدید سواد را شکل می دهد.

در این معنا، سواد دیگر دسته ای از مهارت های غیراکتسابی خواندن و نوشتن نبود و بیشتر مطالعات نه تنها به دنبال تبیین ماهیت سواد به عنوان کنش اجتماعی بودند، بلکه به دنبال شناسایی صورت بندی ها و کارکردهای مختلف اجتماعی سواد در میان جوامع مختلف انسانی بودند. به شیوه ای که بدنه گسترده مطالعات جدید سواد به طور کلی بر پایه این دیدگاه شکل گرفت که آنچه که ماهیت خواندن و نوشتن را تعیین می کند، نه صرفا مهارت صرف خواندن و نوشتن است، که زمانی این دو مهارت معنا می یابند که در هم بافت پیچیده تر و بزرگتر اجتماعی و فرهنگی کنش های اجتماعی و تمامی دیدگاه های تاریخی، سیاسی، اجتماعی، و اقتصادی را که خواندن و نوشتن تنها بخشی از آن است مشاهده و تبیین شوند. اینکه چه چیزی در این چارچوب قرار می گیرد، محدوده های این چارچوب چگونه تعریف می شود و توسعه نظریه سوادهای چندگانه به چه معناست رویکردهای کلی و ماهیت مطالعات جدید سواد را شکل می دهند (جی ۱۹۹۵)

جیمز پاول جی در مقاله مهم خود با عنوان «مطالعات جدید سواد و چرخش اجتماعی» معتقد است که مطالعات جدید سواد به عنوان تحولی پارادایمی خود منشا تحولات پارادایمی در بسیاری از شاخه های مختلف علوم انسانی شده و وی ۱۵ شاخه علمی متاثر از این تحولات را بر می شمرد از جمله: روانشناسی گفتمانی، مردم نگاری صحبت، شناخت موقعیت مند، مدل های فرهنگی، زبانشناسی فرهنگی، و مطالعات روایت ها به طور خاص از جمله شاخه های علمی هستند که متاثر از ان ال اس متحول شده اند. با اینکه هر کدام از این شاخه های علمی ریشه های متفاوت علمی دارند، در پرداختن به ماهیت «دانش»، «معنا»، «منطق»، با هم تقاطع هایی را شکل می دهند، که به شکلی تاثیرپذیری این شاخه ها را از مفهوم مطالعات جدید سواد به لحاظ نظری نشان می دهد.
معنا و دانش در مطالعات جدید سواد از خلال کنش های روزمره افراد با یکدیگر در میان شبکه ای از ارتباطاتی که صورت های گوناگونی دارند شکل می گیرد. ان ال اس، سواد را متکی به و برآمده از زندگی اجتماعی، شیوه های جامعه پذیری …. می داند، اینکه مردم با کار خود چه چیزی را انجام می دهند و امری اجتماعی فرهنگی است. افراد از طریق خواندن و نوشتن در جوامع گوناگون مشارکت می¬کنند. رویکرد نوین مطالعات سواد در یک معنا به دنبال موقعیت¬مندسازی سواد در تمامی هم بافت ها، و کنش های آن است و نه تنها در وجوه روانشناختی، جامعه شناسی، تاریخی، ابزاری، و جداگانه هر کدام.
جی در مقاله خود معتقد است که افراد در جوامع مختلف به شیوه های مختلف می خوانند و می نویسند، این خواندن و نوشتن در حوزه های مختلف به شیوه های مختلفی و با زبان های مختلفی انجام می پدیرد؛ خواندن و نوشتن شکلی واحد ندارند و به فراخور موضوع و هم بافت در کنش های مختلفی درگیر می شوند. افراد تنها متن نمی نویسند، بلکه متون مورد نظر خود را به فراخور باورها، ایدئولوژی ها، مشارکت های اجتماعی شان به شیوه های گوناگونی می نویسند.
بدین ترتیب، سری مطالعات جدید سواد، یگر سواد را به عنوان یک مفهوم «واحد» از پیش تعیین شده، و جهانشمول درک نمی کردند و همواره به دنبال ارائه تعریفی از سواد در فضا/مکان های مختلف بودند. دیگر سواد، به خودی خود مطرح و معنادار نیست، بلکه در ارتباطش با سازمان های اجتماعی، گفتمان، جوامع فعالیت ها، فضاهای نزدیکی، فرهنگ ها، معنا یافته و همواره در شکلی از روابط قدرت و اتوریته در هم تنیده است. در واقع سواد در این دسته مطالعات عبارتست از شیوه هایی اجتماعی و فرهنگی که افراد برای خواندن و نوشتن به کار می گیرند؛ استریت و جی در مقالات متعددی، مسائل زیر را پرسش های اصلی ان ال اس معرفی می کند: الف) این شیوه ها چه خصوصیات و ویژگی هایی دارند؟؛ ب) سازماندهی فرهنگی، اجتماعی، نهادی، و تاریخی این فرآیندها و فعالیت ها چگونه است؟؛ ج) چه معنا و چه پیامدی برای مشارکت اجتماعی افراد دارد؟؛ د) در هر زمان و مکان چه سوادهایی به حاشیه رانده می شوند؟؛ و چه صورت بندی هایی از سواد مطرح می شوند؟. بنابراین، در مطالعات جدید سواد، همواره این واژه به شکل جمع یعنی «سوادها» به کار گرفته می شود. بنابراین، سواد چه در معنا و مفهومش و چه در کنش های مرتبطش همواره مفهومی مناقشه بر انگیز و در روابط اجتماعی قدرت نهادینه شده است.
با توجه به اینکه همواره مطالعات میدانی سواد یافته های جدیدی را در خصوص فرآیندهای تعلیم و آموزش در اختیار قرار می دهد و عموما جریان های عمویم آموزشی از آن بسیار تاثیر می پذیرد، متخصصان تعلیم و تربیت هم در به شکلی گسترده در پی به کارگیری مفاهیم این دسته مطالعات در فرآیندهای مدرسه و سیاست گذاری های آن بودند. به دلیل تنوع مفهومی سواد، تعیین واحد تحلیل در بسیاری از مطالعات آن ها بسیار دشوار بود، بنابراین دو مفهوم بسیار کلیدی معرفی و به عنوان واحد تحلیل به کار گرفته شد: رویدادهای سوادآموزی (literacy events) و کنش های سوادآموزی (literacy practices) که بتوان با کمک آن انواعی از سواد را که در هم بافت های مختلف به کار گرفته می شود را تحلیل و توصیف کرد. این دو مفهوم به نوعی روش شناسی مطالعات جدید سواد را شکل می دهند. استریت رویدادهای سواد آموزی را به عنوان «هر موقعیتی که در آن متن کتبی در ماهیت تعاملاتی مشارکت کنندگان و فرآیندهای تفسیری آن ها نقشی حیاتی دارد» (استریت ۲۰۰۳)؛ همچنین کنش های سوادآموزی به عنوان راهی برای تمرکز بر «کنشهای اجتماعی و مفهوم سازی خواندن و نوشتن به کار گرفته می شود و عبارتست از «موقعیتی که هر فرد تلاش می کند که نشانه های گرافیکی را فهم و درک کند» (اندرسون و همکاران ۱۹۸۰). البته این دو مفهوم در مطالعات بعدی ان ال اس ویرایش شده و در واقع واژه رویدادهای سواد در مفهومی جدید در معنای کاربردها و معناهای سواد دوباره به همان کنش های سواد بسیار نزدیک شد (پریسنلو و برابر ۱۹۹۶). در نتیجه فعالیت ها و یا کنش های سواد به سیستم های بزرگتری که این رویدادها در درون یک جامعه و یا اجتماع شکل می دهند اطلاق می شوند.
به طور خلاصه، ان ال اس تفکری در راستای فهم ماهیت سوادآموزی و نه مبتنی بر اکتساب مهارت های تعریف شده، بلکه سواد در این مفهوم که کنش ها و فعالیت های یادگیری آکادمیک به عنوان فعالیت اجتماعی چگونه شکل و معنا می یابند (استریت، ۱۹۸۵). این خود مستلزم شناسایی فرآیندهای گوناگون و چندگانه سوادآموزی در بافتارهای زمانی-مکانی مختلف و نیز ماهیت کنش روابط قدرت در فرآیندها و گفتمان های سوادآموزی است.
با این حال، متفکران بسیاری مثل جی معتقدند که تمرکز بر هم بافت هم به عنوان امری ثابت و پایا تلقی می شود، و بنابراین، مفهوم سواد را در قالب بندی جدیدش بسیار مشابه با قبل به عنوان امری بیرونی ارائه می دهد. در تقابل با این دیدگاه باید همواره توجه داشت که موقعیت ها به ندرت با ثبات و یا متحدالشکل هستند، فعالانه خلق می شوند، حفظ می شوند، مورد مذاکره قرار می گیرند و به شکل لحظه ای از طریق کنش دائمی متحول می شوند (جی، ۲۰۰۳) .ان ال اس خواندن، نوشتن و معنا همواره در صورتی از کنش های خاص اجتماعی و در درون گفتمان های خاص اجتماعی موقعیت یابی شده اند (جی، ۲۰۰۳) اما معنایی که برای هم بافت در نظر می گرفتند معنایی ثابت و پایا بود، بدون در نظر گرفتن اینکه نه تنها هم بافت بر روی معنا تاثیر می گذارند بلکه معنا هم بر هم بافت تاثیر متقابل دارد.

رویکرد ان ال اس تاثیرات بسیارعمیقی روی مسائل آموزشی از منظر برنامه ریزی آموزشی و سیاست گذاری های آن گذاشته است. مفاهیم و شیوه های مختلفی که مطالعات ان ال اس در طی مطالعات مختلفی مورد نقد قرار گرفت ارتباطات بسیار عمیق تری با سایر رشته های مطالعاتی برقرار کرده برای توصیف و تحلیل فرآیندهای سواد در نهادهای آموزشی به طور خاص و مفاهیمی همچون بینامتنیت؛ و مفهوم خود گفتگوی باختین، مفهوم فوکویی گفتمان؛ و مفاهیم عادتواره بوردیو به شکلی گسترده در تحلیل فرآیندهای آموزشی کلاسی در آن به کار گرفته شده است. در مطالعات جدید ان ال اس سواد نه تنها سوادها معرفی می شود، که مفاهیمی فراگیر تر مثل چندسوادی (multiliteracy) و سواد چند حالتی (multimodal literacy) معرفی شده اند، و واحد تحلیل کنش های سواد از رویداد و کنش به گفتمان (در مطالعات جی) و متن (در مطالعات کالینز و بلات) متحول شده است. بااین حال، خود مفهوم و رویکردهای ان ال اس همچنان در حال تحول است که در یادداشت های بعدی مروری مفصل بر تک تک این مفاهیم خواهیم داشت.