انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

انسان شناسی زیست محیطی

در این بررسی به انسان شناسی محیط زیست و سه نظریه پرداز معاصر در این حوزه می پردازیم. ابتدا به تعریف انسان شناسی محیط زیست و شاخه های متفاوت آن می پردازم و سپس بر روی نظریه پردازان معاصر در این حوزه مانند کتاک، امیلیو موران و کی میلتون تمرکز خواهم کرد. انسان شناسی محیط زیست بر پیچیدگی های روابط بین انسان و طبیعتی که با آن در ارتباط است می پردازد تمرکز آن بر روی جمعیت های انسانی که به صورت پیوسته تحت تاثیر زمین، آب و هوا، گیاه و گونه های جانوری می باشد. علاوه بر این انسان شناسی محیط زیست به بررسی و مطالعه ی فرهنگ به عنوان یک سیستم تطابقی و تعاملی می پردازد که نوع رفتار جوامع مختلف را با محیط زیست شکل می ده و ویژگی های فرهنگی، بیولوژیکی را که بر روی بقا، سلامتی، تولید مثل، توزیع فضایی جمعیت انسانی است را بررسی می کند. بنابراین ما دارای یک محیط زیست فرهنگی و یک محیط زیست بیولوژیکی خواهیم بود و از لحاظ زیستی محیط زیست تبدیل به یک موجود زنده می شود که دارای اعضای متفاوتی است و هریک از این اعضاء به یکدیگر مرتبط می باشند و تغییر در یکی موجب تغییرات در سطح گسترده ای خواهد شد (موران، ). همچنین دارای یک محیط زیست فرهنگی هستیم که محیط زیست فرهنگی به بررسی عملکردهای افراد یک جامعه در رابطه با محیط زیست که برگرفته از ارزش ها و هنجارهای آنان است می پردازد. از نظر برخی از انسان شناسان مانند امیلیو موران اینکه انسان شناسی محیط زیست از اهمیت ویژه ای برخوردار است اما هنوز به عنوان یک رشته ی آکادمیک نپذیرفته شده است قابل تامل است. با این حال این رشته شاخه ها و مفاهیم متفاوتی نیز خواهد داشت که به شرح زیر می باشد:

گنجایش محیطی (Carrying Capacity) : تعداد افرادی که یک زیستگاه توانایی پذیرش آنها را خواهد داشت و همچنین اشاره دارد به تقاضای جمعیت از منابع اکوسیستمی(Moran.1997).

بوم شناسی فرهنگی (Cultural Ecology) : به مطالعه ی جوامع انسانی و جمعیت ها برای تطبیق با محیط زیست خود می پردازد و تاکید می کند بر مجموعه ای از عوامل اقتصادی و سازمان های اجتماعی که از طریق آن ها فرهنگ واسطه ای می شود برای درک جهان طبیعی (Winthrop.1991).

هسته ی فرهنگی (Cultural Core) : ویژگی های یک جامعه که نزدیک به فعالیت های معیشتی و ترتیبات اقتصادی مرتبط با آن می باشند. همچنین شامل الگوهای سیاسی،مذهبی و اجتماعی نیز هستند (Steward.1955).

محیط زیست (Ecology) : به مطالعه ی تعامل بین عناصر انسانی و غیرانسانی در محیط می پردازد (Moran.1979).

اکوسیستم یا زیست بوم (Ecosystem) : یک اکوسیستم بررسی روابط متقابل ساختاری و عملکردی بین موجودات زنده و محیط زیست است (Moran.1990). اکوسیستم ها پیچیده هستند و می توانند در مقیاس با سطوح مختلف مشاهده شوند.

بوم شناسی قومی (Ethnoecology): پارادایمی که به بررسی اندیشه های بومی درباره ی پدیده های زیست محیطی می پردازد.

گیاه قوم شناسی (Ethnobotany) : به مطالعه ی گیاه و انسان و بررسی کاربرد گیاهان توسط انسان می پردازد.
بوم شناسی تاریخی (Historical Ecology) : به بررسی تاثیر فرهنگ و محیط زیست در طول زمان می پردازد (Barfield.1997).
همچنین اکوسمیوتیک بوم نشانه شناسی (Ecosemiotic) شاخه ای از انسان شناسی است که در تقاطع با بوم شناسی انسانی است و به مطالعه ی روابط نشانه ای ایجاد شده توسط فرهنگ که سر و کار دارد با موجودات زنده ی دیگر می پردازد و این شاخه از محیط زیست اولین بار توسط کالوی و وینپراید آغاز شده است (kull Kalevi،۱۹۹۸). بیوسمیوتیک(Biosemiotic) یک میدان در حال رشد در انسان شناسی و زیست شناسی است که به مطالعه ی تولید و تفسیر نشانه ها می پردازد. سایکوسماتیک (Psychosematic)، اشاره به عکس العمل های فیزیولوژکی افراد به استرس ها و تنش های محیطی دارد.

کنراد کتاک (Conrad Philip Kottak):

کتاک، انسان شناس آمریکایی است که در سال ۱۹۴۲ در آتلانتا متولد شد. او دکتری خود را از دانشگاه کلمبیا گرفته است و تحقیقات گسترده ای در برزیل و ماداگاسکار انجام داده است که در رابطه با آن ها کتاب هایی نیز نوشته است. کتاک در سال ۱۹۹۱ به دلیل تدریسش در دانشگاه و ایالت میشیگان مفتخر شد و در سال ۱۹۹۲ به دلیل آموزش عالی اش در دانشکده ادبیات،علوم و هنر مفتخر شد. او در نهایت در سال ۱۹۹۹ از انجمن انسان شناسی آمریکا به دلیل فعالیت های گسترده اش افتخاراتی را کسب نمود.در ارتباط با محیط زیست یکی از بحث های بسیار مهم کتاک بررسی بوم شناسی قدیم و جدید می باشد. در واقع او مطرح می کند انسان شناسی محیط زیستی که در سال ۱۹۶۰ رایج بود دارای کاستی های متعددی بود که بوم شناسی جدید در جهت رفع این کاستی ها شکل گرفت. کتاک معتقد بود یکی از ایراد های اصلی بوم شناسی قدیم، کارکردگرایی بود و این تفکر که انسان و محیط در یک همزیستی مسالمت آمیز به سر می برند را یک اشتباه بزرگ می دانست. از نظر او تمرکز بوم شناسی قدیم بر روی سیستم های ساده در مقابل سیستم های پیچیده و ثبات در مقابل دگرگونی بود. همچنین واحدهای اولیه ی مورد مطالعه ی انسان شناسی محیط زیست ۱۹۶۰ جمعیت های اکولوژی و اکوسیستم بودند که جمعیت اکولوژی را می توان تجمعی از ارگانیسم ها که به طور مشترک مجموعه ای از ابزار متمایز و متفاوتی را در بردارند تعریف کرد. یک نتیجه گیری محکم او در مورد مبحث قدیمی انسان شناسی اکولوژیکی در تمام مدل هایش این بود که گروه های بومی روش های مرسوم و سنتی برای دسته بندی منابع، نظارت بر کاربرد آنها و حفظ محیط زیست را دارند و مطرح می کند که امروزه بوم شناسی قومی در حال چالش و تغییر است چرا که دارای یک درک سنتی از رابطه ی انسان با محیط است. پدیده ها نوظهوری مانند مهاجرت، رسانه و گسترش صنعت اغلب با معیارهای بومی در مبارزه هستند و اکولوژی های قومی که محیط زیست محلی و منطقه ای را برای قرن ها حفظ کرده اند بیهوده و بی نتیجه می باشند. اما کتاک از یک مدل جدید اکولوژی قومی صحبت می کند که از برخوردهای اخیر بین اکولوژی قومی محلی و وارداتی شکل گرفته است و آن هم مدل توسعه ی پایدار است. توسعه ی پایدار اوایل سال های دهه ی ۱۹۷۰ درباره ی محیط و توسعه به کار رفت و ایده ی اصلی آن پایداری منابع تجدید ناپذیر است.توسعه ی پایدار راه حل هایی را برای الگوهای ساختاری، اجتماعی، اقتصادی توسعه ارائه می دهد تا بتواند از بروز مسائلی چون نابودی منابع طبیعی، آلودگی، افزایش بی رویه ی جمعیت و .. جلوگیری کند. همچنین او بوم شناسی جدید را بررسی می کند. بوم شناسی جدید حاصل رد بینش محیط گرایی جبرگرایانه و دوری از مفاهیم بیولوژیکی است که در سال ۱۹۶۰ رواج پیدا کرده بود (موران،۱۹۹۰). کتاک مطرح می کند که امروزه هیچ اکوسیستم ایزوله ای که به کلی جدا از دیگر نقاط باشد وجود ندارد و مردم با یک سیستم جهانی در ارتباط هستند (کتاک، ۱۹۹۹). با شکل گیری بوم شناسی جدید مقیاس های مورد مطالعه نیز تغییر می کنند و ما شاهد حوزه های فرعی جدیدی مانند بوم شناسی سیاسی هستیم و با نیروهای بیرونی جدیدی مانند مهاجران، پناهندگان، توریست ها و جنگجویان مواجه هستیم(کتاک،۱۹۹۹). بحث مهم در زمینه ی تفاوت بوم شناسی قدیم و جدید روش شناسی آن است، بوم شناسی جدید برخلاف بوم شناسی قدیم که از روش های سنتی استفاده می کرد از تکنولوژی های پیشرفته ای مانند تصویر برداری ماهواره ای،GIS (سیستم های اطلاعات جغرافیایی)، نرم افزار ماکروسکوپ و نقشه برداری در صفحات کامپیوتری استفاده می کند.البته آنچه که کتاک بر آن تاکید می کند این امر است که قابلیت دسترسی به چنین روش هایی که تکنولوژی های بالایی دارند نباید ما را از ویژگی های انسان شناسی گمراه کند(کتاک،۱۹۹۹).

امیلیو موران (Emilio Frederico Moran):

موران، انسان شناس اجتماعی که در سال ۱۹۴۶ در کوبا به دنیا آمد. او در سال ۱۹۶۹ در رشته ی تاریخ آمریکای لاتین از دانشگاه فلوریدا مدرک فوق لیسانس خود را گرفت و در سال ۱۹۷۲ مدرک خود را از دانشگاه هلند در زمینه ی محیط زیست گرفت. در سال ۱۹۷۵ دکتری خود را در انسان شناسی اجتماعی گرفت و در سال ۱۹۷۵ مدرک خود را در زمینه ی کشاورزی گرمسیری از دانشگاه فلوریدا گرفت.یکی از بحث های جذاب امیلیو موران در رابطه با محیط زیست تمرکز بر تکامل سیستم های زیست محیطی اجتماعی است. موران معتقد است که درک تغییر محیط زیست بدون ادغام علوم زیستی و اجتماعی امکان پذیر نیست و بررسی تحول های صورت گرفته در سیستم های زیست محیطی امری مهم است. در زمان شکار و گردآوری گروه های کوچکی بودند که از طریق گردآوری می توانستند معیشت خود را تامین کنند اما هرچه که جمعیت بزرگ تر می شد این شیوه برای بقا کافی نبود و محدودیت هایی را ایجاد می کرد. به دلیل افزایش جمعیت بتدریج سیستم به سمت کشاورزی سوق داده شد و کشاورزی این ظرفیت را به آنها می داد تا سرزمین های گسترده تری را اشغال کنند، همچنین موجب اهلی کردن حیوانات و گیاهان و یکجانشینی شد و در نتیجه موجب تغییر در ساختار روابط اجتماعی نیز گردید. در جوامع کشاورزی حل وفصل بر سر زمین ها بر اساس اصل توارث انجام می شد و در واقع همین موضوع موجب شکل گیری ساختار جدید خویشاوندی برای کنترل منابع شد. در واقع به موازات افزایش جمعیت شاهد رقابت بر سر منابع بودیم. سرزمین ها قابلیت زیادی برای تامین منابع یک سرزمین داشتند اما گاهی استعمار و سلطه ی داخلی مانع از این امر می شد.این که ساختار ها بتدریج عوض می شود و ما از یک سیستم ساده به پیچیده حرکت می کنیم مشکلاتی نیز بروز پیدا می کند که از جمله می توان از مشکلات محیط زیستی صحبت کرد. در واقع هرچه سیستم از لحاظ اندازه بزرگ تر می شود و پیچیدگی اش بیشتر می شود مدیریت و هزینه ی آن نیز افزایش می یابد. به طور مثال شهر ها نشانه ای از دگرگونی های زیست محیطی اجتماعی انسان هستند و مرکزی برای توسعه ی هنر، فن آوری و آموزش و پرورش می باشند. با این حال به دلیل اینکه به اندازه ی کافی از واقعیت های محیط زیستی فاصله دارند نیاز به مدیریت و مطالعات زیست محیطی خواهند داشت. در نهایت موران به تاثیر انقلاب صنعتی در تعاملات اجتماعی زیست محیطی می پردازد. در واقع انقلاب صنعتی با استفاده ی بیش از حد از انرژی برای اهداف تولیدی به مرور زمان موجب تخریب محیط زیست گشت. این موضوع موجب عواقب بسیار از جمله نابرابری های گسترده شد به گونه ای که افراد ثروتمند برای استفاده از هوای پاک و محیط زیست سالم به خارج از شهر می رفتند و افراد فقیر دقیقا در معرض این آلودگی ها قرار می گرفتند.

کی میلتون (kay Milton):

کی میلتون انسان شناس اجتماعی است که مسئولیت سرپرستی تحقیقات انسان شناسی در دانشکده ی تاریخ و انسان شناسی را برعهده داشته است. در سال ۱۹۹۶ او برروی نظریه های فرهنگی و محیط زیستی کار می کند و در سال ۲۰۰۲ به بررسی خط مشی های حفاظت از محیط زیست منطقه ای در اتحادیه ی اروپا می پردازد.تحقیقات کی میلتون به طور معمول بر روی بوم شناسی و محیط زیست تمرکز دارد. او معتقد است که درک اولیه از محیط زیست به شکل یک افسانه بود، چرا که افسانه ها درک راحت تری را ایجاد می کنند و تصور بر این بود تا از طریق افسانه ها محیط زیست دان ها خواهند توانست مشکلات محیط زیستی را درک کنند.شاید یکی از این افسانه ها و باورهای غلط این بود که اگر جوامع صنعتی بتوانند به موجودیت طبیعی بیشتری از طریق تقلید از مردمان جوامع بومی برگردند، مشکلاتشان حل خواهد شد، در صورتی که دانش تولید شده توسط تجزیه و تحلیل مقایسه ای از فرهنگ های انسانی نشان می دهد که عملا اینگونه نیست و درک درستی از تنوع فرهنگی می تواند منبعی باشد برای درک محیط زیست و البته که این درک ساخته و آماده نخواهد بود. دانشی که برای درک محیط زیست شکل می گیرد مجموعه ای از امکانات و بررسی روابط انسان و طبیعت و تاثیری است که این دو بر روی یکدیگر می گذارند. باید این نکته را توجه داشت که فرهنگ های مختلف رفتارهای متفاوت با طبیعت را موجب می شود اما آنچه که بسیار مهم است درک فرهنگ ها در زمینه ی اصلی خود است، پس نیاز به یک مطالعه ی بین رشته ای در این زمینه خواهیم داشت. کی میلتون سه فرض را برای بررسی محیط زیست از منظر انسان شناسان مطرح می کند:

۱.بررسی محیط زیست بدون پیشداوری و این عدم پیشداوری ما را قادر می سازد تا ارزش زیست محیطی بدون در نظر گرفتن اینکه کدام طبیعت بهتر است، درک کنیم.

۲.آگاهی از ویژگی ها و تنوعات فرهنگی. به این معنا که فرهنگ ها می توانند از لحاظ قدرت جهانی با یکدیگر فرق داشته باشند و این تنوعات فرهنگی می تواند بر روی استدلال از محیط زیست اثر بگذارد.

۳. یافتن اجزای فرهنگی و ارتباط این اجزاء با یکدیگر برای تطبیق با محیط زیست.

میلتون از سه گفتمان محیط زیست و اینکه خود او طرفدار کدام گفتمان است، صحبت می کند. گفتمان اول، گفتمان جهانی شدن است. طرفداران این گفتمان معتقد بر یک اصل فراگیر و برابر هستند.درحالیکه گفتمان ضد جهانی شدن تمرکز دارند بر روی تنوع های فرهنگی و در تضاد با گفتمان اول می باشند. سومین گفتمان، گفتمان انسان شناسی بوم شناسی است. میلتون مطرح می کند که تاحدی با دیدگاه ضدجهانی شدن موافق است چرا که از تنوع های فرهنگی حمایت می کند. اما در نهایت چیزی که مطرح می کند بررسی مفهوم جهانی شدن و گفتمان زیست محیطی است. از منظر کی میلتون مفهوم جهانی شدن می تواند چارچوب مفیدی را برای درک برخی از ویژگی های محافظت از محیط زیست به عنوان یک پدیده ی فرهنگی فراهم کند. او از درکی صحبت می کند که با نظریه ی فرهنگ متناجس است. اما گفتمان انسان شناسی و محیط زیست چه رابطه ای با هم خواهند داشت؟ پاسخ کی میلتون به این سوال اینگونه است که انسان شناسان رویکرد خود را برای بررسی حفاظت از محیط زیست به مثابه ی یک پدیده ی فرهنگی در نظر می گیرند. در واقع انسان از طریق فرهنگ با محیط زیست خود ارتباط برقرار می کند و این نوع از ارتباط از طریق تعامل و تطابق با محیط زیست صورت می گیرد. بنابراین اولین روش پیوند انسان شناسی با گفتمان محیط زیست از طریق فرهنگ است، به این دلیل که حفاظت از محیط زیست به ارزش ها، باورهای افراد یک جامعه بر می گردد. میلتون در نهایت برخورد جوامع با محیط زیست را به دو دسته تقسیم می کند: مردم زیست جهان و مردم زیست بوم. مردم زیست جهان همانطور که از اسم آن پیدا است برای تامین مایحتاج خود متکی به سراسر جهان می باشند اما مردم زیست بوم برای تامین مایحتاج خود تنها به یک یا دو زیست بوم متکی می باشند. در نتیجه ی این تقسیم بندی می بینیم که احساس مسئولیت این دو نوع نسبت به محیط زیست متفاوت خواهد بود. طرفداران محیط زیست معتقد هستند اگر نیاز به زیست بوم افزایش یابد تلاش آن ها برای حفظ آن نیز افزایش می یابد، همچنین اگر نیاز خود را خودشان تامین کنند، کیفیت خاک و زمین آنها نیز افزایش خواهد یافت.

پیوست:

۳۱۱۲۴-۴