انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

انسان‌شناسی درد و رنج (۴۰)

داوید لوبروتون برگردان ناصر فکوهی و فاطمه سیار‌پور

در زمینه درمان درد چنین فنونی می‌توانند در آرامش فرد، بهبود سوختگی‌ها، کاهش درد دندان، دردهای ناشی از سرطان یا اثرات معالجه به رادیوتراپی و شیمی درمانی، درد در اعضای قطع شده بدن، سندرم مزمن، فیبرومیالژی، دردهای سرکش، میگرن‌ها، مؤثر باشند (سالم، بُن‌ون، ۲۰۰۷). این روش هم چنین امکان می‌دهد که در هنگام اعمال جراحی درد را کاهش داد و یا بیمار را بی‌حس کرد، یا آستانه تحمل را بالا برد، خستگی را کاهش داد و حساسیت و شدت دریافت‌های بیرونی را کمتر کرد. هم چنین استفاده از خواب مصنوعی کافی است تا سوختگی‌ها تزریقات را قابل پذیرش کند … [۱]

به نظر ژانه، چه در زمینه هیستری و چه در زمینه خواب مصنوعی، سوژه به تجربه‌ای می‌رسد که در آن موقعیت‌های متفاوت ذهنی خویش را از یکدیگر جدا می‌کند. بیمار حوزه‌های متفاوت شناخت خود را از یکدیگر متمایز می‌کند بدون آن که حوزه های موقتاً ناپیدا را از دست بدهد. رفتاری ناشی از القای خواب مصنوعی به هر حال و به رغم آن که به صورت آگاهانه پذیرفته نشود تأثیر خود را بر جای می‌گذارند برخی نویسندگان مانند هیلگارد (۱۹۷۷) یا یاپکو (۱۹۹۰) از نوعی آگاهی موازی سخن می‌گویند.
او متشابه دردهایی را می‌یابد که بدون بیهوشی تجربه کرده اما رنجی در آن ها وجود نداشته است (هیلگاردف ۱۹۷۵؛ شرلوک، ۱۹۷۹). از این گذشته شاخص‌های فیزیولوژیک نشان می‌دهند که ضرباهنگ قلبی افزایش یافته و فشار خون بالا می‌رود. بر اثر این جدایی ما شاهد آن هستیم که در جریان زندگی روزمره صرفاً بخشی از داده‌های محیط یا داده‌هایی که ناشی از درونی کردن درد هستند به سطح آگاهی ما می‌رسند.

در دیدگاه درمانگری که از خواب مصنوعی استفاده می‌کند یعنی کسی همچون اریکسون (۱۹۹۰)؛ ناخودآگاه بیشتر از آن که ورطه [ای ناشناخته]، یک جعبه پاندور باشد سرچشمه ای [برای شناخت] به حساب می‌آید. یک چنین درمانگری به ویژه به دنبال آن است که بیمار را همراهی کند، در او انگیزه به وجود بیاورد و تشویقش کند. او به بیمار یاری می‌دهد تا به کمک خویش بیاید و فنونی را به او می‌آموزد که در هر لحظه به او آرامش بخشد. بدین ترتیب خواب مصنوعی را می‌توان فنی برای رشد دادن به قابلیت‌های بیمار دانست و ابزاری برای آن که بیمار بتواند سرچشمه‌های لازم را برای مقابله با مشکلاتی که هستی او را تهدید می‌کنند بیابد. اریکسون در رویکرد درمانی خود تجربه‌ی بیمار را به صورتی ریشه‌ای از نو تعریف می‌کند؛ بیمار حس درد خود را از طریق تغییری که در معنای آن به وجود می‌آورد درک می‌کند. از این لحاظ به جای آن که خود را اسیر وضعیتی دردناک ببیند می‌تواند از طریق فرو رفتن در گسستی نسبت به درد از طریق خواب مصنوعی خود را از درد جدا کرده و تمام تلاش خویش را وقف ایجاد موقعیتی مطبوع برای خود بکند. برای مثال زنی که به نزد دندانپزشکی می‌رود و این دندانپزشک [برای کاهش درد] او را تشویق می‌کند به سرگرمی‌های مورد علاقه‌اش در دوره کودکی فکر کند. دندانپزشک بدین ترتیب او را درون زمان و مکانی دیگر می‌فرستد و بیمار خود را در خاطره‌ای خوش باز می‌یابد. درد در این فرایند صرفاً با چنین گونه‌ای از القا از میان می‌رود هر چند تا حدی کاهش یافته و از شدتش کم می‌شود.

[۱] این که هنوز هاله‌ای از ابهام نفی درباره خواب مصنوعی وجود دارد و استفاده از آن بسیار محدود است در حالی که شکی در مؤثربودن آن به عنوان عامل درمانی یا مسکن وجود ندارد، از مباحث کتاب جاری فراتر می‌رود و خوانندگان می‌توانند در این مورد به کتاب‌های زیر مراجعه کنند: شرتوک، استرنجر، ۱۹۸۹، ۱۹۹۰