محیط ساخته شده ای که ما به عنوان انسان در آن زندگی می کنیم از اهمیت بسزایی برخوردار است. منظر معماری عمیقا سازنده ی زندگی ماست.
از جهتی دیگر، معماری، همانگونه که امروز در محیط های شهری شده ی ما ایجاد شده، به همان صورت مبتنی بر دانش بسیار محدود ماست. “نظریه ی معماری” پست مدرن بوسیله ی تاریخ هنر قرار دادی تعیین شده است. مفهوم کم دامنه ی این نظریه از ارزشهای زیبایی شناسی، مانع تحقیقات و استدلال های علمی و با قضاوت هایی از سر سلیقه ی ذهنی، شده است. وضعیت فراخ تر انسان، یکپارچه نیست. بشر تنها به گونه ای حاشیه ای به عنوان مصرف کننده آشکار و با نیازهای کارکردی استاندارد شده، به نمایش درآمده است. در نتیجه، انسان شناسی معماری این امر را که افق های نظری بایستی گسترده تر شود، حفظ کرده است. اصطلاح معماری در مسیرهای جدیدی بوسیله ی ادغام در ابعاد انسان شناسانه همچون، توجهات نخستی شناسی و انسان شناسی باستان شناختی، تعریف شده است. بنابر این اصطلاح معماری اشاره دارد بر: هر آنچه که انسان ها و روابط زیستی آنها ساخته و می سازند.
نوشتههای مرتبط
در اواخر سالهای ۱۹۶۰، معماری مدرن درون یک وضعیت بحرانی مانور می داد. با استفاده از دینامیت و ویرانی یک بلوک مسکونی (Pruitt-Igoe )مدرن به عنوان حادثه ی کلیدی؛ چارلز جنکز (Charles Jencks) این حادثه را مرگ مدرنیسم (Death of Modernism) نامید و عصر جدید، ” پست مدرنیسم ” را اعلان داشت. Pruitt Igoe پیش از این جایزه ای را دریافت کرده بود ولی در نهایت منجر به شکل گیری محله ای کثیف شد. هرچند، احساس بر این بود که بیانیه ی جنکز بازگشتی به تاریخ قرن ۱۹ از سبک هایی باشد که بوسیله ی معماران جوان زیادی به کار برده می شد. نظریه ی معماری پست مدرن، مبتنی بر تاریخ نوشته شده ی مرتبط با معماری (e.g., Vitruvianism) که اکنون توسط تاریخ نویسان هنر تحمیل شده، به عنوان یک نقص تاریخی برای ” عمق انسان شناسانه ی ” معماری، نقادانه زیر سؤال رفته بود. سرچشمه های معماری در نوشته های باستانی قابل دریافت نیست.
در همان دوره، علاقه ی قابل توجهی به سمت دستاوردهای سنتی ” معماری بدون معماران” آنچنان که برنارد رودوفسکی (Bernard Rudofsky) پیشنهاد کرد، گسترش یافت. معماری بومی حالا توسط افراد زیادی به عنوان یک قلمرو جدید تحقیقی، به شمار می آمد. کتابهایی که توسط پاول الیور (Paul Oliver) و دیگران انتشار یافته آشکار ساخته است که قوم شناسی از این زمینه به طور قابل ملاحظه ای غفلت ورزیده است. بخصوص معماران در این سمت و سوی مطالعاتی فعال شده اند. یک جنبش گسترده ی جهانی با تعداد کثیری از انجمن های بین المللی پدید آمد که تأکید خود را بر مطالعه ی محیط های سنتی، گذاشت (IASTE, University of (California, Berkeley. مهمترین نتیجه این تلاشها در دایره المعارف معماری بومی جهان که توسط پاول الیور ویرایش شده است، قابل رویت است. این دایره المعارف اثری بالغ بر ۳ جلد، با حدود ۲۰۰۰ مشارکت کننده از سرتاسر دنیاست. هدف اصلی ویرایش این کتاب سندیت دادن جهانی معماری سنتی و طبقه بندی آن بر اساس ضوابط انسان شناسانه بود. دایره المعارف نقطه ی عطفی در بررسی خانه ی جهانی است که تنوع گسترده ی اشکال خانه را در فرهنگهای متنوع دنیا به نمایش می گذارد. این چنین کتابی زیبایی شناسی های سنتی و بسیاری شرایط ساختاری خاص از سبک های مربوط به زندگی و قراردادهای اجتماعی که امروزه اغلب به عنوان امور عجیب و غریب احساس می شوند، را نشان می دهد.
هر چند، به لحاظ نظری، دایره المعارف بدون اشکال نیست. به طور گسترده ای بر سطوح انسان شناسی خانه تکیه دارد و الگوهای تبیین آن از انسان شناسی تربیتی را بدون آگاهی نسبت به سرچشمه های اروپا محور این تفاسیر، به کار می برد. مشخصه های زیادی از خانه های سنتی در این چارچوب قابل تبیین نیستند.
به علاوه، مسئله ای بسیار مهم آشکار می شود اگر، در توجه به مصالح استفاده شده، علایق خود را بر قلمرو سنتی یا قومی معماری متمرکز سازیم. گذشته از مصالح با دوام، ما همچنین مصالحی همچون چوب را یافتیم که خاصیت پایایی محدودی دارند و یا حتی مواد الیافی که بسیار کم دوامند.در نتیجه، آنها مزیت این را دارند که می توانند به سادگی، تنها با بهره گیری از دست، به کار گرفته شوند. دست به عنوان ابزاری ابتدایی؟ بستن، بافتن، و مانند اینها می توانند به لحاظ تکنیکی و انسان شناسانه بسیار باستانی به نظر آیند. ما انواع زیادی از سقف ها، دیوارها، و کف ها، ننوها ی خواب، و مانند اینها را می یابیم. علاوه بر این، کانتینرها، وسایل حمل و نقل، و قفس های حیوانات و موارد این چنینی، نیز وجود دارند. تمامی این موارد تولیدات مهمی از این سنخ الیاف هستند.
در چارچوب تاریخی و ماقبل تاریخ معماری، این چنین تجهیزات زودگذری مفقود شده اند. زمان نابودشان کرده. ما بایستی علاوه بر کنار گذاشتن مفاهیم، روش های خود را نیز تغییر دهیم. در مورد اخیر، فرهنگ مادی بایستی بالاجبار به گونه ای انسان شناسانه تعریف شود. در مدرسه ی قوم شناسی Viennese، و بخصوص در Karl R. Wernhart، روش جدیدی به نام ” تاریخ ساختاری ” یا ” قومیت- ماقبل تاریخ” توسعه یافته که در رسیدگی به جداسازی تاریخی سه شاخه ی متفاوت موقتی در توجه به فرهنگ مادی، قابل استفاده است. آیا مواد الیافی و فرایندهای ساخت الیاف نقش مهمی را در ماقبل تاریخ ایفا می کند؟ آیا تحول فرهنگ به گونه ای نزدیک با موضوعاتی که پایدار نبودند، مرتبط بود؟ آیا این چنین موضوعاتی بازگو کننده ی سیستم های هستی شناختی در سطح ارزشی بالا، بودند. یک چنین سؤالاتی می تواند به عنوان دلیلی خوب تفسیر شود تا به گونه ای فرضی دوره ای جدید را به سیستم های دوره ای ماقبل تاریخ، معرفی نماید: (prelithic) پیش سنگی، صنایع ساخت الیاف. ما مجبوریم به تأیید این فرضیات به گونه ای روشن تر در ذیل بپردازیم.
نکته ی مهم دیگری وجود دارد. انسانشناسی معماری در ارتباط نزدیکی با انسانشناسی فضای اتو ف. بولنو (Otto F. Bollnow) قرار می گیرد. در کتاب خود انسان و فضا (Man and Space)، او مدعی است که، در تقابل با مفهوم مشابه فضای عمومی، ضرورتا اکتشافی قرن ۱۴، فرهنگی، یا انسانی، فضا در ارتباطی نزدیک با تحول مسکن و پناهگاه انسانی قرار می گیرد. این اشارات، در ابتدا می رساند که،
ادراک فضای انسانی و درک فضا به گونه ای کلی در واحدهای مسکونی کوچک و محلی شکل گرفتند که معماری در آنها سیستم های معنایی برای سازمان فضایی فراهم آورد. دوم اینکه، ما مجبور به تصور فرآیند بسیار گسترده ای از ادراک و دریافت فضایی هستیم. به علاوه، عناصر تکتونیک (زمین ساختی) سیستم های محوری افقی و بومی را به کار می برند ( برای مثال، ” چارچوب دسترسی مکانی” یا ” چارچوب قطبیت بومی”). در چارچوب کاری جدید “انسانشناسی سکونت”، ما وسایل جدید و عینی برای بازسازی الگوهای پایه ای فضایی فرهنگی با تداوم شگفت آور، بدست آورده ایم.
این پیش نیازها نگاه تازه ای بر تعریف انسان شناسانه از مفهوم معماری، در اختیار قرار می دهد. این تعریف بوسیله ی ۵ طبقه اثر می گذارد: مادون انسان، معنایی، خانگی، بی حرکت، و معماری شهری/ امپراطوری. این ۵ طبقه به نسبت زمینه هایی مستقل از تحقیق هستند. در ترکیب با نتایج قراردادی فیزیکی و فرهنگی انسان شناسی، آنها قادرند به عنوان مباحثی برانگیزاننده به کار برده شوند. شکل اجمالی این امر در ادامه مطرح خواهد شد.
معماری معناگرا
والتر هیرشبرگ (Walter Hirschberg) و آلفرد جاناتا (Alfred Janata)، در مطالعه ی قوم شناسانه ی مهم خود بر تکنولوژی سنتی، نشان دادند که صنایع ساخت الیافی مهمترین بخش فرهنگ مادی در جوامع سنتی هستند. آنها همچنین نقش مهمی در زمینه ی ساخت و ساز و سکونت ایفا می کنند. نقش زودگذر تعلقات تاریخی و مادی، نگاه را بر معنای انسان شناسانه ی تکنیکهایی که با مواد فیبری سرو کار دارند، مسدود ساخته است. ابزارها به نسبت مستعمل هستند؛ دست یک ابزار ابتدایی است. استقلال فرآیندها با اشاره ی همیشگی و همه زمانی مواد، همچنین با عمق دنیوی، ضمانت شد. اما در نهایت، شرایط فرهنگ مادی فیبری تنها در زمینه ی قوم نگاری قابل بررسی است.
یک مثال: فرهنگ مادی آینو (Ainu) آنچنان که توسط شیگرو کایانو (Shigeru Kayano) با ترسیم های تکنیکی دقیق ارائه شده است، در حال حاضر از مهمترین هاست. کتاب کایانو ۲۵۰ وسیله و ابزار را که یک باستان شناس هرگز نیافته است، به نمایش می گذارد. بخش بزرگی از فرهنگ مادی آینو بازتاب ریشه های پیش از سیبریایی آنها است: تله هایی که به سادگی ساخته شده، قفس ها، تله های ماهی، سبدها و کیفهای مخصوص جابجایی، قایق ها، اسلحه ها و ابزارها برای اهداف مختلف. اسباب بازی بچه ها و نمادهای منزلتی نیز در این بخش قرار دارند، آنچنان که کلبه ی شکار موقتی. این چیزها به آسانی قادرند به درون عصر میانه سنگی و شاید حتی به دوران پیش سنگی میانه و فوقانی، باز ترسیم شوند. آن طور که به نظر می رسد فرهنگ مادی بسیار تواناتر از باقی مانده های تمثالی باستان شناسی بوده است. از این گذشته، آینو یک سیستم نشانه ی فرامعنایی شگفت انگیز دارد: ایناو (inau). جان بچلور (Jhon Batchelor)، کسی که به عنوان فردی معتبر در آینو مطرح بود ، این نشانه ها را تحت مفهوم اروپا محور ” مذهب ابتدایی ” توصیف کرده است. اما پیش از او، ویلی کرمپ (Willy Kremp) دلالت های منطقه ای نشانه های آینو را در چارچوب کاری یک پیمایش سیستماتیک، کشف کرده بود. این نشانه ها به صورت ابتدایی مرتبط با سکونت هستند، ولی در مفهومی گسترده تر آنها همچنین برای کنترل “درآمد ها” ی اقتصادی، به کار می روند. قربانگاه پشت خانه ی آینو به عنوان نقطه هماهنگی برای تبادل هدیه و هر آنچه که از طریق قلمروهای مجزا برای شکار، ماهیگیری، گرد آوری، و باغداری محدود، از صحرا به خانه می آید، عمل می کند. هیتوشی واتانابا (Hitoshi Watanaba) سیتم رودخانه را با تقابل های جهت دار کوه – و اقیانوس- و آنچنان که به عنوان سیستم جهت دهی در نظام محلی عمل می کند، توصیف کرده است. امیکو اهنوکی- تیرنی (Emiko Ohnuki- Tierney) همچنین داده های مهمی را برای فهم این نظم های محیطی که بوسیله ی نشانه ها کنترل شده، مشارکت می دهد اما او نظام خرد کیهانی آینو را به صورت کلان کیهان شناسانه ای، در پی مفهوم هستی شناسی اروپایی میرچا الیاده (Mircea Eliade) تفسیر کرد. فرهنگ ملکی ژاپنی همچنین شاخص های زیادی از فرهنگ های محلی خود مختار با صنایع ساخت الیافی، را در بر می گیرد. کیوشی میازاکی (Kiyoshi Miyazaki ) با عنوان Straw (نی و پوشال)، در یک مطالعه ی دو جلدی زیبا این فرهنگ روستایی ژاپنی را، توصیف کرده است. نه تنها قایق ها، کیف ها، کفشها، و دیگر اشیاء کاربردی بلکه امور هستی شناسانه ی با ارزش مرتبط با جهان بینی کشاورزان ژاپنی، در این فرهنگ موجودند. این فرهنگ فیبرساختی بی شک قدیمی تر از آن چیزی است که ما از دوره ی یایوئی ( Yayoi) در فرهنگ مادی ژاپنی ها می شناسیم. بی تردید، چنین فرهنگی به مانند سنت حیاتی در ابتدا بوسیله ی مهاجرین کشاورز، پیش رفته است. استقلال سنت بایستی در جهت یکپارچگی محلی مؤثر بوده باشد.
اگرچه، در ژاپن شگفت انگیز ترینها سنتهایی هستند که در چارچوب روستای سنتی شینتو حفظ شده اند: یک سیستم فرامعنایی فیبرساختی که تا به امروز به گونه ای سنتی در تراکمی شگفت، حفظ شده است. مشخصه های تکنیکی ابتدایی به نظر با ارزشهای بالای هستی شناسی ، پیوند خورده است. نشانه ها به عنوان خدایان و یا جایگاههای موقتی خدایان محلی مورد توجه اند و کاملا در سنت تاریخی شینتو ادغام شده اند. در چارچوب انسان شناسی معماری، سنتها می توانند به عنوان اسناد محلی تاریخ روستا، مورد نظر باشند. در چارچوب آیین های تجدید چرخه ای، نشانه ها، اقامتگاه ابتدایی خانواده های قدیمی یا خط بنیانگذار مسکن که بوسیله ی یک یا چندین خانه به نمایش گذاشته شده است. از آن زمان این خانه ها به بیان یک هژمونی ملایم در روستاها می پردازند، آیین همچنین ساختار سیاسی و اجتماعی مسکن را تقویت می کند. بنابراین آنچه که چشم انداز غرب به عنوان مذهب مورد توجه قرار داده ، به میزان گسترده ای به عنوان یک تشکل سنتی محلی آشکار گشته است.
در مورد ژاپن، آگاه شدیم که چنین نشانه گذاری های فرا معنایی الیافی، بایستی شاخصه ی ساختاری مهم در سکونتگاههای کشاورزان پیش از تاریخ، باشد. کتاب Guenther kapfhammer در مورد سنت های اروپای مرکزی مربوط به آلپ یک چنین نشانه گذاری هایی را همچنین به عنوان maypoles نشان می دهد و تمایلی به جهت فولکلور اروپایی دارد. ما آنها را به عنوان ” امور ستودنی” و ” بتها” در بسیاری از فرهنگهای سنتی دنیا، یافته ایم و به گونه ای تاریخی آنها را در چارچوب اسطوره شناسی جیمز فریزر و ویلهلم مانهارت، فهمیدیم. به لحاظ باستان شناسی، این چنین نشانه گذاری هایی به عنوان شجره های زندگی به اشکال گوناگون ، شناخته شده اند (عصر برنز). به احتمال زیاد تعداد فراوانی از tectiformes””هنر صخره ای (rock-art) کارکردهای یکسانی داشته اند. بنابراین معماری معناگرا می تواند به عنوان نوع معمارانه از مفهوم پیش خانگی که به صورت جهانی گسترش یافته، در نظر گرفته شود. به احتمال قوی معماری معنا گرا زمینه ی تجربی شکل معماری و متناظر با معانی نمادین بود.
ما اغلب ” ارزشهای والای هستی شناسانه” را که با جهان بینی های محلی مرتبط هستند، ذکر کرده ایم. این نکته ی مهمی است، که بایستی در اینجا طرح شود. مهمترین نتایج بررسی های قوم شناسانه ی متمرکز بر معماری معنا گرا می تواند در این حقیقت دریافت شود که اصول شناختی بنیادهای خود مختار قابل توصیف بوده اند.
این امر با ابتدایی ترین اشکال بیان شده و بوسیله ی فرآیندهای سازنده، بدون هیچ گونه ایده ی از پیش تعیین شده ای از جانب تولید کننده، به گونه ای خود مختار تولید شده است. این بیان می تواند به عنوان ” تقابل قطبیت” “categorical polarity” یا ” توافق تقابل ها” ” coincidence of opposites “، مشخص شود. در سنت ۱۰۰ روستایی که توسط نویسنده ی حاضر مورد بررسی قرار گرفته، به روشنی نشان داده شده که چگونه شکل هندسی ابتدایی، ضرورتا ستون- یا نوع کلبه مانند، روندی از تمایز محلی را دنبال می کند، از طریق توافق با تقابل های جای گرفته در فرم مشابه به عنوان ” اصول کلی”، وارد گفتگو با اشکال طبیعی می شود. با بیشترین وضوح، این امر با یک فرم درختی و نیز با پرندگان، کوهها، یا با نوع خاصی از ماهی، در برخی روستاهای کوچک به وقوع می پیوندد. همچنین تقابل های زنانه-مردانه، مارهای دوسر، اژدهای آتشی، و مانند اینها نیز وجود دارند. تا حدی، جهان استعاره ای نخستین، که هرچند، پیشینه ی عینی روشن خود را دارد. همگرایی فرم مصنوع و طبیعی از طریق تقابل قطبیت سیستم فرا معنایی، و نیز به گونه ای نسبی از طریق مقایسه ی متقارن (polar analogy) هر دو شکل، اتفاق می افتد.اشکال مصنوعی بوسیله ی شرایط ساختاری، تکنیکی و هندسی به طور مسلطی متشخص، باقی می مانند.
با توجه به سؤال پیش از تاریخی در مورد اینکه چطور انسان اشکال طبیعی را کشف کرد، نمونه هایی از اینکه چگونه محیط بوسیله ی ادراک هوشیار سازماندهی شد، قابل طرح هستند. آنچه که از منظر طبیعی بسیار به چشم می آید ساخته شدن بر مبنای این اصول متقارن است. زمان می تواند در روابط متقارن و به مانند سلسله مراتب اجتماعی اولیه، ادراک شود. گفتگو میان معماری معنا گرا و فرم طبیعی می تواند به عنوان مدلی برای درک فرهنگی از طبیعت در سطح مقایسه های متقارن جزمی، مورد استفاده قرار گیرد. به احتمال فراوان قطبیت یا تقارن، به عنوان یک سیستم شناختی، در یک تحول زیبایی شناسی ابتدایی که هنوز در بسیاری جوامع سنتی قابل مشاهده می باشد، تولید شده است. و در حقیقت، به گونه ای ساختاری درون منظرهای زیادی از مفاهیم مدرن، باقی مانده است. سرچشمه های این مفهوم در دوره ی پیشا سنگی میانه، که میان هومو ساپینس و هومو ساپینس ساپینس قرار دارد، قابل فرض است. همچنین امکان این امر وجود دارد که این فرآیند شناختی به گونه ی قابل توجهی با افزایش ظرفیت مغز، مرتبط شده باشد.
معماری خانگی
با خودنمایی یک طبقه ی فرا معنایی ابتدایی در طرح تحول معماری، ما شاخص جدیدی برای توسعه ی معماری خانگی کسب کردیم. نظریه ی مسکن so-called، با فرض بر اینکه سقف های محافظ یا بادشکن های مقابله کننده با تأثیرات شدید آب و هوایی توسط انسان اختراع شده، به عنوان retroprojection عملکردی، آشکار می شوند. کلبه ها و خانه ها به عنوان پیشرفت های آمیخته با یکدیگر تفسیر می شوند. ما چارچوب های معماری بنیادین همچون ” چارچوب دسترسی مکان ” را کشف می کنیم که در آنها معماری معناگرا نقشه ی اولیه با ” مکان- و نشانه های ورودی” را تعریف می کند که به دیگر عناصر منتج از معماری معناگرا ملحق شده. محراب ها و خدایان خانه به عنوان نشانه های مکانی و چارچوبهای مقدس به مانند نشانه های ورودی، نمود می یابد. در نتیجه، همانگونه که گوستاو رانک (Gustav Rank) نشان داده، نقشه های خانه اغلب نسبت به تغییر مادی و شکل بیرونی منعطف خانه، به طور گسترده ای محتاطند. نشانه گذاری های عالی مرتبه ی هستی شناسانه با آیین های چرخه ای، که کاملا بر تجدید آنها متمرکز بودند، ثابت می شوند. آتش در آتشدان گشوده به عنوان ساختمانی مستقل آشکار می شود که به خانه یا محراب آن هنگام که اقتدار هستی شناسانه ی آنها را حفظ می کند، وارد شده است. به مانند سقف. این امر می تواند به عنوان پیشرفت مستقل نشانه های شبیه محراب، استخراج شود.
این برنامه ضرورتا منتج از دو سنتی است که به گونه ای عمیق مطالعه شدند، این دو سنت از انواع مختلف خانه در آینو و خانه های کشاورزی ژاپن، هستند. سنتها در هر دو خانه، با همه ی تنوعات، بر طبق اصول عملکردی توسعه نیافته اند. هر دو برابر با انباشتگی های به نسبت مستقل عناصر منتج از یک لایه ی فرا معنایی پیش خانگی، هستند که فضای زندگی را با نشانه گذاری های فرامعنایی تجدید شده به گونه ای چرخه ای، تعریف کرده است. این امر ضرورت مهم و مرکزی را برای بررسی خانه ها ایجاد می کند: این بررسی بایستی آیین های مربوطه را در بر گیرد.
معماری ثابت
در ادامه ما به بحث در مورد بینش مهمی در این رویکرد می پردازیم: تحول کنترل منطقه ای و زندگی ساکن. در عصر میان سنگی، بعد فرهنگی مطرح می شود که از طریق شکل توسعه یافته ی آن، فهمیده می شود اما به لحاظ باستانشناسانه با شرایط واقعی آن، قابل بازسازی نیست. در اینجا همچنین روشهای قومی- ماقبل تاریخی پتانسیل جدیدی را برای فهم بهتر پدیده ی افزایش ظرفیت برای کنترل منطقه ای و، در نهایت، ثبات دائمی بواسطه ی شرایط نهادی آن را به نمایش می گذارد.
ما قادر به فرض این هستیم که فرآیندهای مرتبط با کنترل منطقه ای همچون طیف وسیع مجموعه ی غذایی ( میانه سنگی)، فرهنگهای روستایی ساکن و دائم (نوسنگی)، و تشکیلات شهرها و دولت ها با سلسله مراتب اجتماعی ( عصر برنز)، رخدادهای مجزایی نبودند بلکه به گونه ای ساختاری بخشهای منسجمی از توسعه ای وسیع تر بودند.
میان سنگی، بنابراین، به طور فزاینده ای بوسیله ی ارتباطات ثابت و با ظرفیت جمع آوری طیف گسترده ی غذا، تشخص یافته است. هرچند وضعیت سطوح جدید روشن نیست. از جانب دیگر، مقایسه با شرایط قومیتی به روشنی اهمیت سیستم های فرامعنایی را نشان می دهد. در مورد آینو، بدیهی است که طیف وسیع گردآوری غذا بوسیله ی یک سیستم فرامعنایی فیبر ساختی، هدایت می شود. در چارچوب یک سیستم قطبی جزمی، نشانه های فرامعنایی بخشهای متضاد درونی و بیرونی را مرتبط می سازد. فرم نشانه های فیبر ساختی آستانه ی ورودی بیانگر تبادل هدیه میان انسان ها و بیابان هاست. در فضای صمیمی مسکن ریشه گرفتند، در نواحی وسیع شکار و جمع آوری، داخل دره ای به عنوان محدده ی خانه ی آینو، گسترش یافتند. یک سیستم پیچیده ی قطبیت جزمی همچنین، زمان، نقش اجتماعی، و تعاون همگانی را کنترل می کند. به طور خلاصه، مقایسه ی با شرایط قومی نظرات بسیار روشنی را در مورد موقیت ساختاری و اصول هستی شناسانه بر اساس اینکه سیستم های کنترل منطقه ای می توانند تحول یابند، در اختیار ما قرار می دهد.
عصر نوسنگی به لحاظ پیش از تاریخی بوسیله ی سکونتگاههای دائمی کشاورزان و آگاهی سازی، تشخص یافته است. اشتغال پایدار یک منطقه کم و بیش با دامداری و کشاورزی، اهمیت می یابد. هرچند، سؤال این است که چگونه سکونتگاههای نهادین سازماندهی شده رها باقی مانده اند. فرض انسان شناسی معماری بر این است که سیستم های نشانه گذاری فرا معنایی حال حاضر، پیش از این در دوره ی میان سنگی وجود داشتند و در دوران نوسنگی غالب شدند. آنها کارآمدی بالایی را در محافظت از زندگی ساکن اثبات کردند و در نتیجه ارزشهای والای هستی شناسانه را در میان افراد محلی تولید کردند. عناوین مهم، مرز هسته ای (nuclear border )و مجموعه ی هسته ی مسکن (settlement core complex )هستند.
نشانه گذاری های مرز هسته ای در میانه ی مساکن، مستقر بودند. نشانه گذاری های فیبری درون بخش کنترل شده ی مسکن، باقی می ماند. به طور حتم ساختار تقارنی ” معماری معنا گرا ” به لحاظ فضایی به سمت بیرون، تولید نقشه های روستایی با سطوح مکمل، قلمروهای کارکردی و غیر کارکردی، طراحی شده است. در ابتدا، این امر بایستی درون سیستم های مسکن منطقه ای مؤثر واقع شود که همچنین یک سیستم هستی شناسانه ی ارزشی که به علاوه به حمایت از مسکن می پردازد را توسعه می دهد. تقارن به ارزش هستی شناسانه ی مسلم مرتبط با نشانه ها بدل شده بود. آنها به عنوان مدلهای سازمان موزون فضا، زمان، و سازمان اجتماعی، به کار می رفتند. این امر همچنین اشاره به نوع اولیه ای از زیبایی شناسی دارد ، که ارزش را به صورت کلی برای مسکن تولید می کرد.
تجدید چرخه ای همچون نشانه گذاری های فیبر ساختی، عمق مادی را به حس آگاهی محل سکونت، معرفی می کرد. علاوه بر این، سلسله مراتب اجتماعی درون روستاهای کشاورزی توسعه یافت. از طریق تکرار آیین چرخه ای، سیستم نشانه گذاری مرتبط با بنیاد مسکن، منظری که به گونه ای محلی در خط خانه ی مؤسس نشان داده شده، باقی ماند. خانه ی مؤسس مطالبات مسلط را توسعه می دهد. در معرف آیین تکرار، با عملکردهای غالب آشکار می شود. او روحانی و رئیس یا قانونگذار مسکن است. بنابراین، سیستم فرامعنایی عملکرد یک نظام محلی سنتی را بر دوش داشت. آنچه ما به عنوان معماری معنا گرا تعریف کردیم می تواند به عنوان بایگانی نانوشته تری از تاریخ اسکان به کار گرفته شود که به احتمال فراوان نهاد پایه ای مربوط به فرهنگ های روستایی عصر نوسنگی است.
معماری شهری و امپراطوری
شکل گیری تمدنهای عتیق در عصر برنز زمینه ای است که انسان شناسی معماری اعتبار آن را به روشنی نشان می دهد. بر طبق منابع غنی باستان شناسی، روش انسانشناسانه، بینش های جدید قابل توجهی را برای فرآیندهای نهادی، فراهم می آورد، بر اساس ارزشهای هستی شناسانه ی مرتبط با معماری و نیز بر اساس نهادهای تشکیلاتی، این فرآیندها شکل خویش را در دوران های نو سنگی باز می یابند.
باستان شناسی و تاریخ قراردادی، یافته های عصر غنی برنز را به عنوان شروعی بر فرهنگ عالی عتیق، سامان می دهند. آنها توانگری اشکال و سهم این پدیده های اعجاب آور را در جهت ایجاد توان بالای نوآوری تمدنی عصر عتیق، تحسین می کنند.
در جهت علت یابی برای تغییرات نهادی و اجتماعی عظیم، تبیین های مجهز نوبنیاد دارای فقدان هستند.
هرچند، تفسیر باستان شناسانه ی منابع از نکته ی مهمی غفلت ورزیده است. بخش بزرگی از منابع شاخص های روشنی از کهن الگوهای فیبر ساختی در بافندگی و ساختار رسمی، نشان می دهد. این امر برای پرستشگاهها، ستونهای پرستشگاه ، عمیق ترین مقدسات، دروازه ی پرستشگاه، لوح سنگی، نمادهای مذهبی و مادی نقش بسته بر تخت ها، ستونها، درختهای زندگی و مانند اینها، معتبر است. آندرا تأکید قدرتمندی بر این منظر از ” دگردیسی” میان مادیات زودگذر و ماندگار در این قلمرو داشته است. در این کتاب: ستون آیونیان، شکل ساخته شده یا نماد؟ (The Ionian Column, Built Form or Symbol) او کیفیت بالایی از منابع باستان شناسانه را در جهت حمایت از نظریه های زیرلایه ای فیبر ساختی در میان فرهنگ های روستایی پیش دودمانی در خاور نزدیک و مصر، معرفی کرد. بر مبنای این زیر لایه ها، او ستونهای یونانی آیونیان یا دسته های اجتماعی کورینتیان (Corinthian) را به عنوان ستونهای گیاهی پیچیده در هم که در ظرفی سنگی تحول یافته اند، تفسیر می کند. بنابراین آنها محصور در ستونهای گیاهی معابد مصریان جای گرفته اند.
از جانب دیگر، آنچه که باستان شناسی به عنوان سطح ابداعی عالی از ” تمدن عتیق ” توصیف می کند اساسا به عنوان یک تولید تحول یافته از معماری فیبر ساختی و فرهنگ مادی فرهنگ های روستایی پیش دودمانی، در برگیرنده ی ساختار های اجتماعی سیاسی متناظر، آشکار می شود. کهن الگوها با روش باستان شناسانه نمایش داده نمی شوند.
این امر به یک ارزیابی کاملا جدید از تمدن عتیق منجر می شود. نوآوری ها به گونه ای پایه ای برگرفته از منش تکنولوژیکی، بودند. اولین شهر ها و امپراطوری ها اساسا موجودیت خویش را مرهون “تاریخ سازی” (monumentalizaton) ” اسناد” گیاهی بودند که به طور چرخه ای در بایگانی های قانونی روستاهای پیش دودمانی بازتولید شده اند. آنها درون مصالح پایداری تکثیر شدند که گستره ی فضایی امپراطوریها را ستود. روستاها به واسطه ی ساخت گیرای مراکز آیینی به عنوان نهاد فوقانی در یک سیستم خدامحورانه ی تاریخی در جهت کنترل منطقه ای، می توانستد مهار شوند. مصارف مادی آیین های روستایی چرخه ای، همچون مالیات و کار به گونه ای مرکزی بر سطوح بالاتر مرکزیت یافته بودند.این امر انباشتگی ثروت در مراکز را به بار آورد. مفهوم زمان چرخه ای روستایی که به دست زمان خطی لغو گردیده، بوسیله ی ساختمان های ” ابدی” (eternal)، بیان شد. علیت مشهود آیین ها در بنیان روستاها و هستی شناسی محلی متناظر بوسیله ی اختلاط تبار شناسی های ((genealogies یزدانی جایگزین و توسط سرچشمه های آنها به درون ژرفای زمان خیالی (myths)، طرح ریزی شد. همان گونه که هرمان کیس (Hermann Kees) به روشنی توصیف کرده، فرآیندهای هژمنیک به همان صورت که بر سطح امپراطوری با آیین ها و معابد متناظر توسعه یافتند بر سطح منطقه مذهبی نیز گسترده شدند. سکونتگاه معماری ساخت خود مختار به طور کلی مقهور کنترل مرکزی بوسیله ی سیستم آیینی تاریخی شده، بود. دین سالاری به عنوان شکلی سیاسی آشکار شد.
معماری تعریف شده در چارچوب وسیع تر انسان شناسانه منظرهای تازه ای از شرایط انسانی با توجه به سازمان دهی منطقه ای و اسکان سازی به همان صورت که در چشم انداز تشکیل تمدن های عتیق است، آشکار می سازد. بر مبنای “ساختمان سازی”(( constructivityمقدماتی، معماری ارتباط نزدیکی با مادون انسان و هستی انسانی برقرار می کند. اما معماری نه می تواند به سادگی به عنوان بخشی از چارچوب هنر-هنرمند اروپا مرکز و نه در دوایر قراردادی آن، مورد توجه قرار گیرد. روش ها بالاجبار بایستی به جهت افق های فکری جهانی که چشم اندازهای انسان شناسانه از ژرفای دنیوی معرفی می کنند، حرکت کند.
Nold Egenter
صفحات ۲۶۱ تا ۲۶۸ از کتاب Encyclopedia of Anthropology به ویراستاری
H. James Birx.
Email: malihe_dargahi@yahoo.com