انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

انسان، چیرگی تام، آغازگری: بازخوانی نظریه توتالیتاریسم هانا آرنت با تکیه بر داستان «میرا» اثر کریستوفر فرانک

برای آنکه آغازی از سر گرفته شود، انسان آفریده شد.

{سنت آگوستینوس}

به راستی که هر انسانی، یک آغاز تازه است.

{هانا آرنت}

 

در کنار آثاری، از جمله سرچشمههای توتالیتاریسم اثر هانا آرنت، که به تبیین سیاسی و جامعه شناختی پدیده توتالیتاریسم پرداخته اند، آثار ادبی فراوانی هم در شرح وضعیت توتالیتر نگاشته شده اند. از جمله شناخته شده ترین این آثار میتوان به «۱۹۸۴» اثر جرج اورول، «سرود» (Anthem) اثر این راند (Ayn Rand) و «میرا» (Mortelle) نوشته کریستوفر فرانک (Christopher Frank) اشاره کرد. از این میان اولی جنبههای تاریخی بیشتری دارد در حالی که دومیو سومیبیشتر به وضعیتی آرمانشهری (utopian) یا به عبارت بهتر ویرانشهری (dystopian) در آینده اشاره دارند. داستان میرا با ترجمه لیلی گلستان از سوی نشر بازتاب نگار منتشر شده است. قصد این نوشتار، نگاهی آرنتی به داستان میرا نیست (چرا که وقتی از نگاه آرنتی سخن میگوییم، منظور درکی نسبتاً جامع از آثار و اندیشههای آرنت است)، بلکه نوشتار حاضر نوعی بازخوانی برخی مفاهیم آرنت در کتاب توتالیتاریسم، به ویژه مفهوم «چیرگی تام» (total domination) و آغاز تازه، با تکیه بر داستان میرا است. در واقع، میتوان از ابتدا تا اواخر داستان میرا را شرح مفهوم «چیرگی تام» و صفحات پایانی آن را بیانی از مفهوم «آغازگری» و «آغاز تازه» دانست. در ابتدا به خلاصه ای از داستان میرا اشاره خواهد شد.

 

همانطور که ژان-لویی کورتیس (Jean-Louis Curtis) در مقدمه ای که برای داستان نوشته اشاره میکند، قصه گو در میرا، خود جزیی از قصه است. به بیانی دیگر، داستان به گونه ای نوشته شده که انگار برخاسته از تجربه زیسته شخصیت اصلی داستان است. داستان به قلم شخصیت اصلی در حال نگارش است، و وقایع در عین رخ دادن، نگاشته میشوند. داستان با توصیف شخصیت اصلی داستان از محیط زندگی خود آغاز میشود. «در دشت به دنیا آمدم و غیر از آن چیزی نمیشناسم.» «ما در مربع ۸۳۷-۳۳۳-۴ شرق زندگی میکنیم.» «… ما در زیر چراغهایی زندگی میکنیم که به فاصلههای پنج متری در زمین قرار دارند. … نورهای این چراغ روی هم افتاده اند تا در مربع ۸۳۷-۳۳۳-۴ شرق کوچک ترین گوشه یی تاریک نماند…» اینها تماماً توصیفاتی است که هم مکان داستان را به تصویر میکشند و هم بیانگر نوعی حیات تحت کنترل هستند. به قول کورتیس «چنین منظره ای را خوب میشود شناخت: مربعهای شماره دار روی نقشه که هر کدام شان ده کلیومتر مربع مساحت دارند» حرفی از این نقشه هیچ گاه در داستان زده نشده اما شماره گذاری بلوکها به گونه ای این حس را به شخصیتهای داستان و به تبع مخاطب تلقین میکند که در صورت لزوم پیدا کردن خانه افراد برای رژیم توتالیتر زحمتی ندارد؛ و همین القاء کننده حس ناامنی است. خواهر راوی (و در ادامه معشوقه وی) میرا نام دارد، پدرش بوئنیه و مادرش دئیردر. عبارتی که برای شرح شیوه ازدواج بوئنیه و دئیردر به کار برده شده نیز قابل تأمل است: «در آن خانه، بوئنیه هست که بیست سال از من بیشتر دارد، مردی است قوی و باهوش که با دئیردر، که من از او زاده شده ام، جفت شده است.» (ص. ۲۱؛ بولد کردن من) شخصیت اصلی برای نگارش زندگی خود (که در عین حال شرح حال میرا نیز هست) به اداره تبلیغات میرود تا کاغذ بگیرد. داستان میرا، شرح وضعیتی ضد سیاسی (به مفهوم آرنتی آن) است که در آن فردیت افراد زیر مشت توتالیتاریسم له میشود. این وضعیت را فرحناز علیزاده در مطلبی که درباره میرا در وبلاگ دریچه ای به داستان و نقد نوشته، به خوبی «دگرخواهی اجباری» نام نهاده است. شخصیت اصلی داستان (که شاید تا این جا متوجه شده باشید که نام ندارد!) به علت استفاده نادرست از کاغذها بازداشت میشود. در بازداشت، وی بیهوش و مجبور به همخوابی با یک پیرزن میشود. این همخوابی بیش از آن که القاء کننده حس شهوت باشد، حس وحشت را تلقین میکند. «بیدار شدم، با او در آمیخته بودم و زبانش در دهانم بود و دهانم خون آلود بود، چون یکی از دندانهایم را کشیده بودند.» (ص. ۳۱) پس از چندی بوئنیه میمیرد، و پس از آن فردی برگزیده میشود تا با درئیردر ازدواج کند و به فرد جدید امر میشود، علی رغم میل دئیردر، از او بچه ای به دنیا آورد. رابطه راوی داستان و میرا به آرامی- در حالی که در ابتدا راوی از میرا که یه نوعِ اصلاح شده است میترسد- به رابطه یی عاشقانه بدل میشود؛ و همه میدانیم که خطرناکتر از تنهایی یک فرد، تنها بودن دو فرد با یکدیگر است. در ادامه این دو را از یکدیگر جدا میکنند و برای جراحی اصلاحی به نوعی سلاخ خانه میفرستند. قسمتهای پایانی داستان در انتهای نوشتار شرح داده خواهد شد. حال میپردازیم به کنار هم نهادن توتالیتاریسم آرنت و میرا اثر کریستوفر فرانک.

 

یکی از اساسی ترین مفهاهیمی که آرنت در کتاب سوم از اثر سرچشمههای توتالیتاریسم برای شرح وضعیت توتالیتر به کار میبرد، مفهوم «چیرگی تام» است. از نگاه او، هدف نهایی توتالیتاریسم، چیرگی تام و سلطه مطلق بر تمام جنبههای زندگی انسانی است. «چیرگی تام میکوشد تا انسانها را به صورتی سازمان دهد که تکثر و تمایز نامحدودشان از بین برود و کل انسانیت، به صورت فردی واحد در آید. این امر تنها زمانی امکان پذیر است که یکایک افراد انسانی به صورتی تبدیل شوند که در برابر برخی کنشهای معین، واکنشهای معین و ثابتی نشان دهند.» (آرنت، ۱۳۹۰، ۲۶۲) سازماندهی زندگی انسانها از سوی دولتی توتالیتر از همان ابتدای داستان میرا مشخص است. قرار گرفتن خانهها در مربعهای شماره بندی شده که یادآور بلوکهای ساختمانی شوروی سابق است (که نمونه آن در سفارت روسیه کنونی نمایان است)، دیوارهای شفاف خانهها، چراغهایی که در تمام ایام روز روشن اند تا کسی در تاریکی نادیده نماند- زیرا چنان که همه میدانند، بدی در تاریکی خفته است- همگی حکایت از فضایی دارند که در آن دولت تمام تلاش خود را برای تحت کنترل در آوردن انسانها و انهدام فردیت و تکثرشان انجام میدهد. کریستوفر فرانک از آغاز داستان، ماهرانه فضایی را که بر آن چیرگی تام حاکم است رسم میکند. اما قدرت آغازگری انسان و اینکه با تولد هر انسان جهان تازه ای متولد میشود، آن جا نشان داده میشود که شخصیت اصلی داستان با وجود شرایط چیرگی تام دست به قلم میبرد. نکته ای که شاید در ظاهر با آنچه آرنت در توتالیتاریسم میگوید ناهمخوان باشد، تأکید آرنت بر «با خود نبودن و با دیگری نبودن» (Loneliness) به عنوان یکی از مهم ترین زمینههای گرایش عمومی به توتالیتاریسم (بشیریه، ۱۳۹۰، ۱۴۳) و تأکید فرانک در میرا بر اصرار حکومت توتالیتر به با هم بودن انسان است. در داستان میرا، تنهایی یک گناه به حساب میآید تا آنجا که بهانه شخصیت اصلی داستان برای گرفتن کاغذ از وزارت تبلیغات «نوشتن تبلیغاتی درباره خطرات تنهایی» است. اما نکته مهم، تفاوتِ «با دیگران بودن» از نگاه آرنت و «با دیگران بودن» جمع گرایانه است. در واقع در نگاه آرنتی انسان هم به عنوان موجودی که آزادانه تفکر میکند، «با خود» است و هم به عنوان موجودی سیاسی «با دیگران». انسان در هنگام «با خود بودن» (Solitude) است که تفکر میکند و در بودن با دیگران به عنوان کنش گری آزاد در حوزه عمومی عمل میکند. اما در وضعیت توتالیتر، که داستان میرا بیانگر آن است، این به اصطلاح «با دیگران بودن» وسیله ای است برای «با خود نبودن». در واقع «با دیگران بودن» در اینجا یعنی «مانند دیگران بودن»؛ یعنی زیر پا گذاشتن تکثر انسانی که آرنت آن را خصلت اصیل انسان و ریشه شکل گیری عمل سیاسی میداند. به بیانی دیگر، حوزه عمومیدر نگاه آرنت، فضایی است که انسانها در عین حفظ تکثرشان، در عین اینکه هر فرد از فرد دیگر متفاوت است، با دیگران به کنش سیاسی میپردازد و البته در این حین هویت خود را نیز شکل میدهد. به بیانی که آرنت در وضع بشر میگوید، «دیده شدن و شنیده شدن توسط دیگران، اهمیت خود را از این واقعیت اخذ میکند که هر کس از موضعی متفاوت میبیند و میشنود.» (Arendt, 1958, p.57 cited in Bortolini, 2003, p.7) این «موضع متفاوت» در وضعیت مشروح در داستان میرا وجود ندارد و هر کس از یک موضع- موضعی که حکومت میخواهد- دیده و شنیده میشود. «با دیگران بودن» در داستان میرا، هیچ ارتباطی با کنش گری آزاد (Action) که آرنت بر آن تأکید میکند، ندارد. به عبارتی دیگر، در وضعیت توتالیترِ رسم شده در میرا، اصلاً حوزه عمومیوجود ندارد که انسانها در آن با یک دیگر باشند و به کنش سیاسی (به معنای آرنتی آن) بپردازند.

 

آرنت در ادامه، در توضیح وضعیت اردوگاهها، سه گام اساسی را در راه برقراری چیرگی تام بیان میکند: نخست، کشتن شخصیت حقوقی انسان؛ پس از آن کشتن شخصیت اخلاقی وی، و در نهایت از بین بردن تمایز فردی و هویت یگانه انسانی (آرنت، ۱۳۹۰، ۲۷۹-۲۸۹). در داستان میرا، شخصیت حقوقی افراد پیش از همه کشته شده بود. زندگی عادی روزمره آنها، اساساً یک زندگی تکلیف محور بود و به افراد القا شده بود که هیچ حقی در زندگی اجتماعی خود ندارند. حال اگر فردی پا از گلیم خود فراتر گذارد و تخلفاتی از او سر زند، وی را با یک سری جراحیها «اصلاح میکنند»، یا با عبارات آرنتی، وجدان اخلاقی و فردیت انسانی اش را میگیرند. به گفته آرنت، «ارعاب توتالیتر وحشتناک ترین پیروزی اش را زمانی را به دست آورد که توانست راه گریز فردی شخصیت اخلاقی انسان را ببندد و تصمیمات وجدان فردی را کاملاً مشکوک و مبهم جلوه دهد.» (همان، ۲۸۸) انسانهای متخلف داستان میرا، همانهایی که ذوب در دیگران نبودند و به اجبار با دیگران شادی نمیکردند، تحت جراحیهایی خاص قرار میگرفتند. این جراحیها، نقابی پلاستیکی روی صورت فرد میگذارد، نقابی که حتی چهره اصیل فرد را از او میگیرد. این نقاب ذره ذره به خورد پوست فرد نافرمان میرود، نقابی که لبخندی مصنوعی روی آن است. روی مغز فرد نافرمان نیز جراحیهایی میشود. در واقع، هدف این جراحیها  در داستان (به عبارتی دیگر هدف از چیرگی تام) نه تنها نابودی آزادی فردی در فرایند مسلط شدن بر حیات اجتماعی انسانها، بلکه نابودی آزادی در خصوصی ترین انتخابها و انهدام هرگونه روزنه ای برای آزادی، که به قول آرنت ریشه در «واقعیت زایش انسانها و پدیدار شدن آغازهای نوین» (همان، ۳۱۴) دارد، است. آرنت حتی به ما میگوید چرا رژیمهای توتالیتر حتی از انزوا پیشه کردن افراد نیز هراس دارند؛ هراسی که دائما در جریان داستان میرا میبینیم. انسانها تحت شرایط توتالیتر میتوانند با پی گرفتن زندگی منزویانه، فردیت خود را، هر چند به شکلی «سترون»، حفظ کنند. (همان، ۲۸۹) و این همان چیزی است که یک رژیم توتالیتر بر نمیتابد. اما گاه پیش میآمد، که ترکهایی روی نقاب پدیدار میشدند.

 

تصویری که آرنت از توتالیتاریسم رسم میکند، تصویری ناامیدانه است. تنها دو مسئله امیدبخش در این رابطه وجود دارد که یکی از آنها به رابطه «توتالیتاریسم» آرنت با «میرا»ی کریستوفر فرانک مرتبط میشود؛ قدرت آغازگری انسان. «از دیدگاه سیاسی، آغاز، برابر است با آزادی انسان. سنت آگوستین گفته است: “برای آن که آغازی از سر گرفته شود، انسان آفریده شد”. این آغاز با هر زایش نوینی تضمین میشود. به راستی که هر انسانی یک آغاز تازه است.» (همان، ۳۳۶) از دید آرنت، قدرت آغازگری تا حدی میتواند برای توتالیتاریسم ویرانگر باشد، که رژیمهای توتالیتر برای نابودسازی این پتانسیل حتی بی قانونی خودسرانه را نیز تاب نمیآورند، بلکه «حدود و مسیرهای ارتباطی میان افراد انسانی را از میان برمیدارد و به جای آنها، یک زنجیر آهنین میگذارد که انسانها را سخت به هم میبندد [همان دگرخواهی اجباری]، چندان که تکثر آنها ناپدید میشود و جای این تکثر را انسانی واحد با ابعادی غول آسا میگیرد.» (همان، ۳۱۳) در جایی از داستان، میرا برای هشدار به راوی از فرایند و نتایج جراحی اصلاحی میگوید: «به تو یاد خواهند داد که هر وقت تنها شدی از ترس فریاد بکشی، یاد خواهند داد که مثل بدبختها به دیوار بچسبی، یاد خواهند داد که به پای رفقایت بیافتی و کمی گرمای بشری گدایی کنی. یادت خواهند داد که بخواهی دوستت بدارند، قبولت داشته باشند، بخواهی شریکت باشند. مجبورت خواهند کرد با دخترها بخوابی، با چاقها، با لاغرها، با جوانها، با پیرها. …» (ص. ۴۵) با این حال، این اصلاحات مطلق و همواره ابدی نیست. نشانه اولیه رهایی از اثرات این جراحیها، ترکهایی بر روی نقاب است. روای و میرا، اولین بار این ترکها را بر صورت-نقاب زن اصلاح شده دیدند. «شب، یک نفر در اطراف خانه قدم میزد. … یک زن بود، یک زن اصلاح شده. … معمولاً فرد اصلاح شده جرأت ندارد شب خارج شود، حتا با گروه. این که او چه طور این کار را میکند، عجیب به نظر میرسد.» (ص. ۴۶) «او آمد. تا کنار شیشه پیش آمد و دستش را به آن تکیه داد و نگاه مان کرد. … بعد دو سرباز دیدیم که جلو آمدند … . بعد لبخندش را دیدیم که مثل مقوا ترک خورد، گونههایش گود افتاد، چشمهایش فرو رفت. نقاب خرد شده بود و او تکههایش را میکند، در حالی که پوستش نیز با آنها کنده میشد. پوشیده از خون.» (ص. ۴۶) پس از گذشت حوادثی از داستان میرا و راوی نیز هر دو اصلاح میشوند. میرا برای بار دوم. پس از اصلاح، آنها دیگر شناختی از یکدیگر ندارند؛ البته تا مدتی. با گذشت اندک زمانی، بارقههایی از بازشناسی بین آن دو شکل میگیرد. «یک زن اصلاح شده جدید در وزارت خانه هست. موهای سیاه بلندی دارد و از میان شکاف نقابش چشمان سبز رنگش دیده میشود. هر وقت به اتاقی وارد میشود یا اتاقی را که من در آن هستم ترک میکند، حتا اگر پشتم به او باشد حس میکنم.» (ص. ۸۶) «در مقابل پیش خوان در ورودی به هم برخوردیم. نگاهم نکرد. … در راهرو منتظر بودم. یک دیگر را ساکت نگاه کردیم. خیلی تند گفتم: – میخواهم با شما حرف بزنم. – بله … – میخواهم با شما حرف بزنم، نه با کس دیگری. – منتظر شما بودم، نه منتظر کس دیگری.» قدرت آغازگری، و یا به عبارت بهتر میل به آغازی نو صرفاً به خاطر خود آغاز، به بهترین شکل در پایان داستان خود را نشان میدهد. روای و میرا به دشت میگریزند و شروع به کندن نقابها، و البته پوست شان، میکنند. میرا و روای، هر دو بر اثر تیراندازی سربازان در دشت کشته میشوند. در واقع آغاز نو برای آن دو به قیمت پایان حیات شان بود.

 

منابع:

 

فارسی

 

آرنت، هانا، توتالیتاریسم (۱۳۹۰)، ترجمه محسن ثلاثی، چاپ سوم، تهران: نشر ثالث

 

بشیریه، حسین، تاریخ اندیشههای سیاسی در قرن بیستم جلد دوم: لیبرالیسم و محافظه کاری (۱۳۹۰)، چاپ دهم ، تهران: نشر نی

 

فرانک، کریستوفر، میرا (۱۳۸۵)، چاپ پنجم، تهران: نشر بازتاب نگار

 

علیزاده، فرحناز، «نقد کتاب میرا اثر کریستوفر فرانک»، وبلاگ دریچه ای به داستان و نقد، ۱۰ مهر ۱۳۹۰ :

 

http://f-alizadeh.mihanblog.com/post/359

 

انگلیسی

 

Bortolini, Matteo, “Hannah Arendt, Council democracy and (far) Beyond: A radical view”, Department of Sociology, University of Padua, Italy, 5/19/2003, www.scform.unipd.it:8080/~m.bortolini/arendt.pdf