از کودک ایرانی و شاید بسیاری کودکان در سراسر جهان، چنانچه جویا شویم دوست دارد در آینده چه شغلی داشته باشد، به احتمال قوی یکی از پربسامد ترین انتخاب ها در میان انبوهی از مشاغل، “دکتر” شدن است! هر چه از کودکی فاصله می گیرد، این خواسته، عینیت ، شدت و حدت بیشتری نیز پیدا می کند. در پس این “دوست داشتن ها”ی شیدایی، چه بسا اراده و پیگیری آرزوهای ناکام مانده ی والدین را درکار و دخیل بیابیم، که در ثمره و ماحصلِ زندگی زناشوییِ خود، یعنی فرزندان، اعم از دختر و پسر، اینک تصویر ایده آل های از دست رفته ی خود را “متجسم” embodied می خواهد، و فرزند ِ بی تقصیر و گناه ناکرده ی خویش را دستمایه ی جبران شکست ها و ناتوانی خود در دستیابی به زندگی تحصیلی و شغلیِ ایده آلی خویش می سازد.
اما آن چیست که موجبِ این محبوبیت کم نظیر در مورد حرفه ی پزشکی می شود؟ اگر از جامعه شناسِ نوعی بپرسید، خواهید شنید: جایگاه ویژه ی این “عنوان شغلی” در “اذهان” مردم عادی؛ یعنی جایی که ارزش های اجتماعی و فرهنگی تزریق شده از نسلی به نسل دیگر، هدف هایی را در منظر فرد پی ریزی می کند بنا به باوری در بابِ موفقیت، خشنودی، و شادکامی که در صورتِ دستیابی به موقعیت شغلی خاصی، حاصل شده، تلقی می کند. اکثریت افراد جامعه، در نظام رده بندی منزلت شغلی، در نظرسنجی هایی که در ایالات متحده صورت گرفته است- کمابیش مشابه جامعه ی ایرانی – حرفه های “پزشکی” و “حقوق/وکالت” را در صدر اولویت های شان نشانده اند، چرا که، حرفه ی پزشکی همچنان در تصور بسیاری از مردم جامعه با منزلت بالا، پول، تشخص، قدرت، رفاه، انواعِ امتیازات مادی زندگی، و – به عبارت دیگر- هرآنچه خوب و آرزوکردنی است، تداعی می شود، هر چند، مدتهاست که امثالِ من و شما، که از واقعیت های زندگی اقتصادی و اجتماعیِ امروزینِ شاغلین به این حرفه، و حقایق تلخی چون افتِ منزلت، اقتدار، امنیت شغلی، درآمد و رفاه مادی پزشکان، از سویی، و انواعِ مخاطرات، مسائل و چالش های درگیر این حرفه، در دنیای امروزی مطلع تر هستیم، – چه بسا- در آن همه خوبی متصف، تردید می کنیم، و شاید اگر بسیاری ملاحظات را نیز کنار بگذاریم، صراحتاً به این نتیجه برسیم که رشته ی پزشکی، و حرفه ی پزشکی، مدتهاست که دیگر “آش دهن سوزی به حساب نمی آید”! گوش سپردن به درد دل های صادقانه ی برخی از پزشکان جوان حتی، در صورتی که توانسته باشند از مصیبت ِ گرفتار شدنِ به شرایط “بیکاری چند هزار پزشک” در این روزها، جان سالم به در برده و حقوق ماهیانه ای را در حد و حدود “آب باریکه” برای بقای خود و خانواده شان، مهیا و تضمین کرده باشند، به سادگی روشنگرِ این پشت صحنه های نه چندان زیبایِ زندگی اجتماعی و حرفه ای پزشکان در دنیای کنونی ماست، و بی دلیل نیست که تلاش های بی وقفه ی دست اندرکاران برای سرو سامان دادن به وضعیت شغلی و اعتبارِ از دست رفته ی شماری از فارغ التحصیلان رشته های پزشکی، با تدارک دیدنِ موقعیت های شغلی جدیدی چون پزشک قطار، پزشک پارک، پزشکِ فلان سازمان، پزشکِ اینجا و انجا، تلاش هایی نه چندان موفق برای “سرکار گذاشتن”ِ خیل عظیم فارغ التحصیلان پزشکی به نظر می رسد، که مدتهاست سر و سامانی را از مسئولین امر طلب می کنند. سیاست های نه چندان موفق افزایش کمی آموزش پزشکی، بدون در نظر گرفتن تبعات اجتماعی اقتصادی، و زمینه های فرهنگی که در تمایل و همکاری پزشکان جوان، برای جایابی و استقرار در نقاط مختلف پایتخت و نقاطِ به ویژه محروم کشور دخیل و موثر است، در پیدایشِ ناکامی ها، نارسایی ها و تبعات منفی برنامه ریزی های معطوف به لحظه و نه بلندمدت، بی تاثیر نبوده است. از نسبتی از پزشکان جوانِ موفق و شادکام، که بنا به استعداد، قابلیت، و گاه روابط و در مواردی هم ضوابط، در نیل به موقعیت های شغلی مناسب، دچار سرخوردگی نشده اند که بگذریم، هستند در میان پزشکان عمومی، کسانی که به قابلیت ها و استعدادهای نهفته ی خویش باور بیشتری داشته، و فارغ از نگاه های متحیر اطرافیان و متعجبِ در و همسایه، سمت و سویی دیگر را پیش گرفته اند که البته تنوع بسیاری هم داشته است: به مشاغل پدران خود، یا کسب و کار دیگری متوسل شده اند از کار ساختمان گرفته تا بورس و دارالترجمه (با حفظ عنوان دهن پرکنِ دکتری اما نه از باب عمل) از برای امرار معاش، یا این که، عزم خود را جزم کرده اند تا به ادامه ی تحصیل در مقطع دستیاری، و نهایتاً “درآوردن سری در میان سرها” اقدام کنند، برخی دیگر نیز به ادامه ی تحصیل یا فعالیت در رشته هایی و حوزه هایی اساساً متفاوت، مثلاً در قلمرو هنر، نویسندگی و مترجمی، علوم اجتماعی، رسانه، ارتباطات، پژوهش و غیره روی آورده اند، و برخی نیز جلای وطن پیشه کرده اند تا شاید در دیار غربت به گمگشته ی خویش دست یابند!
نوشتههای مرتبط
اما در باب، آنان که مانده اند، مروری بر آمارها، مشاهدات، یافته های تحقیقی، و نظایر آن، محلی از اعراب باقی نمی گذارد که این هواخواهیِ بی چون و چرای رشته و حرفه ی پزشکی، به ویژه زیر فشار والدین، واطرافیان، و چشم و همچشمی هایِ مشوق در جهت انتخابِ چنین مسیری، همواره ره به مقصدِ مطلوب یا مناسبی نمی برد، چه از منظرِ منافع فردی، و چه از باب منافع جامعه و کشور. جای تعجب ندارد که بسیاری از افرادی که پس از موفقیت در کنکور، هنگامی که بالاخره، درهای(سعادتِ) دانشگاه های علوم پزشکی به روی شان گشوده می شود، در همان سالهای اول، و آنان که به هر ترتیب، سالهای طولانی تحصیل در این رشته را پس از تحمل انواع فعالیت های طاقت فرسایی نظیر مطالعه و امتحان پس دادنِ کتاب های قطور، به خاطر سپردن انواع واژه های غریب لاتینی، آموزش های دشوار بالینی، ساعات طولانی شب-بیداری ها، استرس و عذاب شرایط اورژانس، مشاهده ی بلاواسطه ی رنج و دردِ بنی بشر، استشمام انواع بوهای شیمیایی و طبیعی از قبیل بوی دارو، عفونت، خون و صحنه های رقت انگیزی که هر کس را یارای تحمل آن نیست، با موفقیت نسبی پشت سر می گذارند، تازه با انواع یاس و افسردگی ها، و سرخوردگی ها دست به گریبان می شوند، و هنگامی که این نامرادی ها به عرصه های زندگی زناشویی و خانوادگی هم تسری می یابد، تازه اول مصیبت است! و تو می دانی که سرخوردگی از انتخاب این رشته، که در پی تلاشی چندین ساله، گاه با صرف هزینه های گزاف برای فائق آمدن به رقابتی هولناک در مسیر کنکور، حاصل آمده، شوخی نیست که از کنار آن به سادگی بگذریم. نه من را می خنداند، نه مسئولین را، و نه بیمارانی را که –تصور کنید- از پزشکِ خود، درمانی و دارویی برای التیام دردهای بی شمارشان می طلبند، نه چهره ای مغموم، بی حوصله، و حواسی که اینقدر گریزان از حال و اینجاست، که فرد مقابل اش را نه به اسم، و نه به شماره ی روی کارت اش، بل که به چهره هم باز نمی شناسد، چه برسد که انتظار شکل گیری رابطه ی انسانی چندبعدی معطوف به ملاحظات اخلاقی و مسئولیت پذیری و جلب اعتماد و اطمینان و امثالهم میان پزشک و بیمار باشیم. این محصولِ نظام آموزش پزشکیِ ما، که مولودِ برنامه ریزیِ پذیرش دانشجوی پزشکی، صرفاً بنا به نتیجه ی صرفِ هزینه های کلاس های خصوصی امادگی کنکور یا استعدادهای خارق العاده در حفظ مطالب یا مهارت های “تست زنی” رایج است و نه مبتنی بر شناخت کافی فرد داوطلب از واقعیت های این حرفه و دشواری های رشته، آینده ی کاری، مقتضیات انسانی و اخلاقیِ روابط پزشک و بیمار، شناسایی مسئولین پذیرش دانشگاه ها از اهداف و انگیزه های پنهان فرد از انتخاب رشته، و علائق و تمایلات و قابلیت های کاری و استعدادِ حرفه ای اش، نه برای دردهای امروز ِفرد کارایی خواهد داشت و نه پاسخی و التیامی است به دردهای آینده ی جامعه. پیش از این که دیرتر شود، توجه داشته باشیم و توجه بدهیم که در ارتباط با رشته ی ارزشمند و پرمسئولیتِ پزشکی، به جای کمیت ها به کیفیت ها بیاندیشیم، چرا که به گفته ی بزرگی در تاریخ ما: “یکی مرد جنگی به از صدهزار، سیاهی لشکر نیاید به کار”.
Shirin.ahmadnia@gmail.com
این مطلب نخست به صورت سرمقاله نشریه ی سپید سال ۵، شماره ی ۲۸۶، ۲۲ دی ماه ۱۳۹۰، منتشر شد و مولف آ« را برای بازنشر در اختیار انسان شناسی و فرهنگ قرار دادند.
خانم دکتر احمدنیا، عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی، مدیر گروه جامعه شناسی پزشکی انجمن جامعه شناسی ایران و مدیر گروه انسان شناسی و جامعه شناسی پزشکی «انسان شناسی و فرهنگ» است.