انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

انتشار هفتگی کتاب «فرهنگ انسان‌شناسی اجتماعی و فرهنگی»: بخش شانزدهم، زیبایی‌شناسی

بخش شانزدهم/ زیبایی‌شناسی[۱]/ جیمز وینر/ برگردان: شهرام پرستش

با در نظر گرفتنِ رویکرد انسان‌شناسی به زیبایی‌شناسی در جوامع غیرغربی، دو مسئلۀ مهم را می‌توانیم بازشناسیم: نخست آن‌که آیا الزاماً باید انسان‌شناسی هنر و انسان‌شناسی زیبایی‌شناسی را جدایی‌ناپذیر بدانیم؟ نخستین مسئله‌ای که [در پاسخ به این پرسش] مطرح است آن است که در این دسته از جوامع یا هیچ شیئی هنری مادی تولید نشده‌ و یا شمار چندانی از اشیاءِ ساختۀ‌شده در آن‌ها یافت نمی‌شود. اقوام فُوی[۲] در پاپوآ گینۀ نو و دینکا[۳] در جنوب سودان شواهد خوبی از جوامعی هستند که اشیا و آثار هنری مادی در بین آن‌ها یافت نشده اما اشکالی بسیار پیشرفته‌ از هنر کلامی در قالب ترانه‌های شاعرانه در نزد آن‌ها وجود دارند (نک. Coote 1992; Deng 1973; واینر  ۱۹۹۱). به‌همین‌ترتیب مورد کوه‌نشینان پاپوآ گینۀ نو هم قابل ذکر است که برای آن‌ها بدن احتمالاً تنها محل [برای نشان دادن] ظرافت‌های زیبایی‌شناختی است (O’Hanlon 1989; Strathern and Strathern 1983). چنین مواردی ما را با اعتقاد غربی نسبت به تعهد به شیءِ هنری، به‌منزلۀ کانون ظرافت زیبایی‌شناختی، درگیر می‌کند، و این دقیقاً همان مسئله‌ای است که انسان‌شناسان آن را به‌عنوان خودمحورگرایی†  نقد کرده‌اند. از این رو می‌توانیم یک زیبایی‌شناسی بدون اشیاءِ هنری را درنظر بگیریم؛ اما آیا به‌همین‌ترتیب  می‌توانیم یک دنیای هنری بدون زیبایی‌شناسی را نیز به تصویر بکشیم؟

برای بررسی این موضوع باید به مسئلۀ دوم [مربوط به رویکرد انسان‌شناسی به زیبایی‌شناسی در جوامع غیرغربی] بپردازیم: تفکیکِ دست‌کم دو معنی متمایز اما مربوط به هم، از اصطلاح «زیبایی‌شناسی» لازم است. نخستین معنی به داوری سلیقه، و این‌که چه چیز زیباست مربوط می‌شود (تعریف کانت در نقد قوۀ خکم). دومین معنی که عمومی‌تر است، به شکلِ شهودِ محسوس مربوط می‌شود (تعریف کانت در نقد خرد محض). تا چندی پیش بیش‌تر مطالعات مربوط به اعمالِ هنری غیرغربی، زیبایی‌شناسی را به تعریف زیبایی در جوامع محدود می‌کرد، درحالی‌که اخیراً انسان‌شناسانِ هنر نظیر مورفی (۱۹۹۱) زیبایی‌شناسی را به‌مثابۀ محرک‌های حسی بر دریافت‌های انسانی تعریف کرده‌اند. اما فارغ از برخی طرح‌های شناختی پیشین که چنین محرک‌هایی را در شکل خاص خود شناخت‌‌پذیر می‌کنند، و این دقیقاً ]همان[ نکته‌ای است که کانت  در نقد خرد محض به آن اشاره می‌کند، این محرک‌ها به خودی خود تأثیری بر جای نمی‌گذارند. هرچند از نظر من می‌توانیم به این صورت طرح مسئله کنیم که امکان انتقالِ برداشت ما از امر زیبا، همچنان که اُوِرینگ و گو (Weiner 1994) اخیراً استدلال کرده‌اند، به دیگر فرهنگ‌های غیرغربی وجود ندارد، اما فکر می‌کنم هیچ نظریۀ انسان‌شناختی در منطق نهفتۀ خود در بر‌گیرندۀ این پنداره نباشد که شکل چگونه در کاربردهای اجتماعی متفاوت به‌وجود می‌آید. همین قرابت‌جویی عام به زیبایی‌شناسی استعلایی کانت در نقد خرد محض ـ که بدون این قرابت‌جویی مفهوم کانت از طرح (که بر پایۀ آن انسان‌شناسی مدرن بنا شده است) بی‌معنی می‌نمود ـ موجب می‌شود انسان‌شناسانی نظیر مریلین استراترن، در مطالعۀ  فرایند اجتماعی در نزد ملانزی‌ها، به فرایندِ اجتماعی به‌عنوان شیوۀ اصلی شکل‌گیری زندگی اجتماعی استناد کنند (۱۹۸۸). پرسشی که پس از این مطرح می‌شود آن است که چرا به‌واسطۀ هنر، اعم از آن‌که این هنر ترسیمی، کلامی یا هر نوع هنر دیگری باشد، باید توجهات به این فرایندِ شکل‌گیری جلب شوند.

شاید پاسخ [این پرسش] در جاذبۀ آرمان‌گرایی (ایده‌آلیسم) نهفته باشد که بدون آن هنر فاقد ویژگی‌هایی خاص، که بدان نسبت می‌دهیم، خواهد بود. اما زندگی اجتماعی در جهان غرب که با صنعت تصویر به‌کلی به‌واسطه شده، آن چنان زیبایی‌شناسانه شده که هنر برای بیرون رفتن از این ورطه فاقدِ توانایی لازم است (Baudrillard 1983). تمایل برای زیبایی‌شناختی کردن حوزۀ اجتماعی موضوع [مورد مطالعه] را شاید بتوانیم در توجه فزاینده به پدیدۀ «شعر» ببینیم، [چرا] که در شعر نقش به‌وجود آورنده و بیانگرِ گفتمان ٭ اجتماعی در کانون توجه قرار می‌گیرد (به‌طور مثال نک. Herzfeld 1985). بدین‌ترتیب ما جهان خود و نیز جهان مردمانی نظیر فوی‌ها و دینکاها را به‌مثابۀ یک واقعیت زیبایی‌شناختی تام می‌بینیم، از آن رو که به همگی ما گفته می‌شود که در محیطی ٭ ساکن هستیم به‌کلی به‌واسطه‌شده که در آن تصویرِ بدن به نمایش درمی‌آید و بسط می‌یابد. ولی هنر در این دو جامعه نقش‌هایی بسیار متفاوت را ایفا می‌کند، و به‌همین دلیل شباهت‌های ظاهری آنان غیرواقعی و خیالی است. ترانه‌های شبانی دینکاها بیش‌تر به انسان، دام، و روابط موجود بین آن‌ها مربوط می‌شود و از این رو آنچه در گفتمان اجتماعی هر روزه آشکار می‌شود، آن است که تولید، بازتولید، و سیاست انسان‌ها از فرایند باروری دام‌ها گذار می‌کنند. اقتصاد آن‌ها به‌واسطۀ بدن شکل می‌گیرد. ولی این نیروی تجسدیافتگی تماماً با اقتصاد نمادین در غرب در تناسب است. این تبلیغات است که تصویر اجتماعی از بدن را واسطه قرار می‌دهد و ماهیت آرمانی‌گری ساخت خود را پنهان می‌سازد؛ [به‌گونه‌ای ‌که] بدن به واسطۀ اقتصاد شکل می‌گیرد و هنر به گفتمان حاشیه‌ای دانشگاهی واگذار می‌شود.

بدین‌ترتیب می‌توانیم استدلال کنیم که شاید قرابت‌جویی جدید به آرمان‌‌گرایی حاصل‌آمده از کار هنری، برای نجات زیبایی‌شناسی از فروغلتیدن به ورطۀ یک کارکردگرایی ٭ نوین، امری ضروری باشد. مزیت چنین رویکردی این است که از جاذبه‌های تولیدگرایی، دیدگاه هنری معمول ما، که مبتنی‌بر ساختمان‌گرایی اجتماعی و در این تولیدگرایی نهفته است، دوری می‌جوید و به ما امکان می‌دهد تا بار دیگر وابستگی متقابل و کامل زیبایی‌شناسی و هنر را بپذیریم. زیبایی‌شناسی که در حکم نظام تولیدِ شکل بوده و هنر که به‌مثابۀ سبکِ رازگشایی این نظامِ تولیدِ شکل است. با این همه اکثر انسان‌شناسان بر درک هنر و زیبایی‌شناسی به‌عنوان شکل بیانگرِ انسجام یا نظم اجتماعی تأکید دارند و کارکرد حفظ و ادامۀ چنین نظمی را از آن می‌دانند. لاجرم تحت چنین شرایطی با توجه به این کارکردی بودن، درک هنر یا زیبایی‌شناسی در حکم امری بی‌فایده تلقی می‌شود. اما رابطۀ بین این دو، مستلزم تفکری دیالکتیکی است که در تضاد با تفکر کارکردگرایانه قرار می‌گیرد. منطقی است که تصور کنیم کارِ هنری مردمان غیرغربی، دقیقاً همانند کارِ هنری در غرب، می‌تواند ربطی به آشکارشدگی جامعه نداشته باشد و تنها به برجسته‌سازی محدودیت‌های کنش و تفکر انسان ارتباط پیدا کند.

همچنین نک.: رقص، شعر، فناوری، موسیقی، هنر

[۱] aesthetics

[۲] Foi

[۳] Dinka

 

برای مطالعۀ بیش‌تر

Baudrillard, J. (1983) Simulations, New York: Semiotext(e)

Coote, J. (1992) ‘“Marvels of Everyday Vision”: The Anthropology of Aesthetics and the Cattlekeeping Nilotes’, in J.Coote and A.Shelton (eds) Anthropology, Art and Aesihetics, Oxford: Oxford University Press

Deng, F. (1973) The Dinka and their Songs, Oxford: Clarendon Press

Herzfeld, M. (1985) The Poetics of Manhood, Princeton, NJ: Princeton University Press

Morphy, H. (1991) Ancestral Connections, Chicago: University of Chicago Press

O’Hanlon, M. (1989) Reading the Skin: Adornment, Display and Society among the Wahgi, London: British Museum Publications

Strathern, A. and M.Strathern (1983) Self-Decoration in Mt. Hagen, Toronto: University of Toronto Press

Strathern, M. (1988) The Gender of the Gift, Berkeley: University of California Press

——(۱۹۹۱) Partial Connections, Savage, MD: Rowman and Littlefield

Weiner, J. (ed.) (1995) ‘“Too Many Meanings”: A Critique of the Anthropology of Aesthetics’, Social Analysis ۳۸ (special issue)

——(ed.) (1994) ‘Aesthetics is a Cross-Cultural Category Group for Debate in Anthropological