«آب این رودخانه که … مصب و رفتن آن با قمرودست،اصل این، از ناحیت ثیمره است که ز منبعی و موضعی که بنزدیک قریه اسفیده است از ناحیت ثیمره کبری … . آنجا کوهی است که … از جهت آن کوه وطرف؛آنراجانان خوانند،آب از آن بیرون می آیدو در رودخانه اصفهان می رود که آنرا زنده رود می خوانند.آب یک طرفِ دیگر کوه-که آن را مانان می خوانند-به جانب نیمور و نیزار و از آنجا بقم روان است»(۳۷۸ق/قمی/ تاریخ قم)
«گویند هیچ بنایی از گچ و آجر،… شکوهمندتر از ایوان کسری نیست. در مداین، هیچ بنایی سنگی، زیباتر از قصرشیرین نیست… و هیچ بنایی از خشت و گل، خوش منظرتر از بنای تیمور، روستایی از اصفهان نیست و در این بنا تصویرها و اخبار و پندهای شگفتانگیزی است؟» ( ۲۹۰ق/ ابن فقیه/البلدان)
«ازغیرراهی که سابقا رفته بودم، ازراه جاسب بسمت قم حرکت کردم. از نخجیروان گذشته بکوه پرآب و علف باصفای پردره و سنگ جاسب برامده تا بجاسب فرودآامدم»( خرداد ۱۲۹۵ ش/حاجی سیاح/خاطرات)
اگر قرارباشد وارد بازی به اصطلاح «پدرومادرشناسیِ حیطهها و علوم و برنامهها و… » شویم و برای جهانگردیِ مدرن ایران پیافکن یا founding father تعیین کنیم، این عنوان باید به حاج سیاح محلاتی رسد که نه فقط در گردشگری بل در تاریخ معاصر و خاصه مشروطیت هم نقش و حق او چندان دیده و گذارده نشده است. سخن از تغییر گفتمان گردشگری و جهاندیدگی در ایران با او قابل طرح است و می توان او را لولای پارادایم شیفت گردشگری هم محسوب کرد. فقط اقامت و سیاحت چند ده ساله او قبل و حین دوران خوف و وحشت ناصری، به دور دنیا از امریکا تا هند و بیش از هفت بار سفر حج با زباندانی و صداقتِ ایراندوستانهاش کافی است که جایگاه مقدم «نخستین گردشگر بین الملل مدرن ایرانی» نصیب او شود و «ناصرخسرو معاصر» ایران را او بدانیم (و البته سرگذشت سیاسی او هم شباهت کمی با اصولگرایی و سختیهای رفته بر داعیِ یمنگان ندارد). کسی که در سفرنامههایش، از نقد و تحلیل جامعه و مهمتر دارودستگاه پرجبروت همشهریش آقاخان محلاتی در هند، نیز فرونمیگذارد. اما این فراموشیِ حقگذاری او، نه درسیاحت، که در مشروطه نیز هویداست. شایسته است که صداقت، نقد و جهاندیدگی او را درگزارشات عصرش، لااقل همتراز یا حداقل همراه کسروی و ناظر الاسلام کرمانی و… بازاندیشی کنیم (چیزی که ظاهرا در مطالعات دست اول وقایع مشروطه گم شده است). بنابراین حاجی سیاح و میراث او که یکی از آنها جهانگردی و سیاحت است نادیده مانده و مهمتر از آن، جایگاه خودش و این گفتمان در شهر موطن و مسقط الراس اوست که بالکل در فراموشی و سکوت قرار دارد. و این موضوع مورد توجه او (جهاندیدگی)، درست همان آب حیات توسعه این شهر و خطه مرکزی جبال است. به عبارتی روح و نگاه حاکم بر حاجی، در قرنی پیش، هنوز هم میتواند ناجیِ اقلیم های کنونی باشد و بیراه نخواهد بود اگر استان مرکزی و سرزمینهای مادری حاجی را به یمن نگرش سیاحانه او مرکز گردشگری و قطب و نمونه توسعهِ «فرهنگ بنیاد وتاریخ محور» انتخاب کنیم. دلیلش را با سیاحتی دوباره وشتابزده به همان جایی درخواهیم یافت که سیاح از ۱۸ سالگی بیخبر کَند و با فرار از تاهل، مهاجرانِ اراک را به ینگهِ دنیا ترک و هجرت گفت و روانه دیدنِ جهان و زبانآموزی و فرهنگشناسی شد و در بازگشت به کبوتر خونینبال آزادی و مشروطه هم بدل گشت (عکسهای تاریخی زنجیر و بندی و خلیلی شده او و دعوت از سیدجمال به اصفهان و اسعد بختیاری برای فتح تهران را بیاد آوریم).
حاجی سیاحِ دربند و زندانی در قزوین، درقاب عکاسخانه مبارکه!-برگرفته از خاطرات سیاح
محدوده گلپایگان و کاشان تا تهران و اراک و همدان را باید مرکز فرهنگی، تاریخی و جغرافیایی ایران و محدوده جبال کهن بدانیم. اما اگر این حوزه، گاه صحرا و دشت و مسیلِ در محاصره کوههای پراکندهِ کوتاه و گاه بلند البرز و کرکس تا زاگرس قرار می گیرد، همین کوههای ریز و درشت به عامل حیات و زیستش بدل میشوند. آری، چشمهها و قنات های فراوان و رودخانههای دایم قلیل و رودهای فصلی و کمآب کثیر، رگهایِ نبض و طپش حیات شهر و روستاهای این خطه شدهاند. اگر از زاینده رود اصفهان بگذریم، ظاهرا رگ حیات شهری و تاریخی این محدوده، رود کهن و باستانی اناربار/ لعلبار/ قمرود بوده است. این رودکهنِ همپیوند با ثیمرهِ (صیمره/تیمره/کمره) باستانی، از کوههای پربرف و مرتفع خوانسار، گلپایگان و خمین (ارتفاعات زردگوه زاگرس) سرچشمه میگیرد. پیشترها با پیوستن رودهای خمین و خرقاب/دربند به آن، لعلبار شده و با عبور از درون یا حاشیه شهرهای محلات، نیمور، دلیجان، نیزار و قم در پل دلاک به قرهچای ساوه درخارج از قم ملحق میشد و قم را در محاصره سه رود کرج، قرهچای و قمرود قرارداده به دریاچه نمک (با طی ۲۸۸کیلومتر) میریخت. امروزه ساخت سدهای گلپایگان (۱۳۲۶) و کوچری (۱۳۹۴) قبل از ورود اناربار به گلپایگان و سد پانزده خرداد (۱۳۷۳) در دلیجان و قبل از نیزار، عملا تغییرات اقلیمی و اقتصادی زیادی در سیما و نقش طبیعی این رود و حوزه آبریز و آبخیزش خاصه در دورههای خشکسالی (بسان اکثر مناطق کشور) پدید آورده است. تنشهای آبی پاییندست این سدها در زمانه کمآبی و نیز بهزیرآب رفتن شماری روستا و مزرعه و قلعه و مراکز تاریخی در هنگام آبگیری سد ۱۵ خرداد، مانند سیاه کوهبالا و چشمه پرآبش، قلعه گبری، چشمه خواجه (که در ناهارخوران ناصرالدین شاه و اعتمادالسلطنه ثبت سفرنامهها شده) و چندین روستای نابود شده دیگر (ر.ش صفری۱۱۵: ۱۳۸۲ ) از جمله نتایج توسعه بی توجه به فرهنگ و تاریخ این رود خانه و منطقه بوده اند.
جایگاه این رودخانه به حدی مهم بوده که در تاریخ قم، پایگاه و دپوی پشت جبهه اردشیر بابکان در نبرد تاسیس و ایجاد ساسانیان و شکست آخرین بازماندگان اشکانی در همدان، قلمداد شدهاست (قمی،۱۳۸۵:در وصف ساخت دودهک، روخان و نیزار). اینک قمرود درگردش و پیچش هایِ کهن و طبیعی اش با سد۱۵ خرداد مواجه و خلع سلاح شده رو به سوی قم کرده و از نفس افتاده، بستر خشک این شهرِ جاودان شده در تاریخ را فقط تردامن میکند. اما همراهی تاریخی با این گردونه ایزدی و کجاوهِ الهه حیات و سیال جانفزا، در مصب و آبریز اولیه، شیرینی و نشاطی بیشتر دارد.
این مطلب ادامه دارد …