همه مولفههای زندگی از خوردن و آشامیدن، تجارب شخصی و اجتماعی، تمام تولیدات صنعتی و هنری، و خلاصه تمام آنچه زندگی امروزه ما را تشکیل میدهد در سه فاز تولید، عرضه و مصرف خلاصه شده است. هرآنچه که تولید میکنیم و هرآنچه که در زندگی شخصی یا اجتماعی تجربه میکنیم به صورت عمده یک هدف دارد و آن هم عرضه هر چه بهتر در فضاهای اجتماعی یا اقتصادی و مصرف شدن بیشتر و بیشتر.
شبکههای اجتماعی به تمامی پر است از تجارب شخصی و خصوصی آدمها مثل کادوهای جشن تولد، سفر به مکانهای مختلف و عقاید و باورهای اجتماعی یا شخصی افراد که برای دید همه به اشتراک گذاشته شدهاند. مردم جامعه که زمانی از تبلیغات زیاد تلویزیون شکایت میکردند حالا دائم در حال تبلیغ یا عرضه هر چه بهتر و بیشتر خود و زندگی شخصی یا اجتماعی خود هستند تا هر چه بیشتر و بهتر جلوه خود را پیش بقیه افراد بالا برده و حفظ کنند.
نوشتههای مرتبط
هر فرد اجتماع دقیقا دیدی را نسبت به خود یافته است که معمولا یک بنگاه اقتصادی به خود دارد یعنی با تمام توان تولید بیشتر کند، و با تمام توان عرضه بهتر و بیشتری از خود داشته باشد تا هر چه بیشتر و بیشتر کالاهایش مصرف شود.
هر هنرمند هم دقیقا همان دید و نگاه یک بنگاه اقتصادی به خود را یافته است و همچون هر فرد معمولی مشغول تولید بیشتر، عرضه دائمی و بهتر است تا هر چه بیشتر تولیداتش دیده شوند، تحسین شوند و تا جای ممکن به مصرف برسند.
همانطور که یک بنگاه اقتصادی حاضر می شود کارمندانش را تحت فشار قرار دهد و بازده را بالا ببرد، هر فرد اجتماع سعی بیوقفهای دارد تا نمایش زندگی خود در شبکههای اجتماعی را بهتر و بهتر کند حتی به قیمت کاستن از ضروریات زندگی و افزدون به مواردی که قابلیت نمایش در شبکههای اجتماعی دارد.
شبکههای اجتماعی تجلی و تجسمی هستند از ماهیت نظام یا پارادایمی که هماکنون در آن زندگی میکنیم. این شبکهها بهترین و بارزترین مصادیق این پارادایم است، اگرنه تمام مولفههای زندگی کنونی ما دارای خصوصیاتی هستند که یک نظام یا جامعه مصرفگرای تمام عیار از ما میخواهد. در یک جامعه مصرفگرا تمام مولفههای زندگی بر اساس سه فاز تولید، عرضه و مصرف میچرخد.
در سیستم مصرفگرایی مبتنی بر تولید،عرضه و مصرف الگوها یا راههای موفق طی شده قبلی بسیار مهم است چون تمام فعالیتهای بعدی آدمهای جامعه سعی میکند خود را با آن الگوها تطبیق دهد. این الگوها در حال حاضر شاید در اکثر موارد در آمریکا یافت میشوند. به این معنی که اگر ما صاحب یک رستوران هستیم، الگو و ایدهآل رستوران ما این است که به رستوارنهایی شبیه مک دونالد تبدیل شویم، اگر خواننده هستیم به شهرت و پول خوانندگان آمریکایی دست پیدا کنیم، اگر کارخانه دار هستیم شبیه کارخانهها و شرکتهای چند ملیتی و بزرگ آمریکایی مثل اپل شویم. در راه رسیدن به این الگوها باید اسطورههای این ایدهآلها را مطالعه کنیم و از آنها دنباله روی کنیم. مثلا اگر به دنبال این هستیم که یک شرکت کامپیوتری تاسیس کنیم اسطوره استیو جابز را داریم که زندگی نامه، فیلمها و مستندهای بیشماری از زندگی او در دسترس است. نظام مصرفگرایی مبتنی بر تولید، عرضه و مصرف هم دارای قوانین شبه علمی خود است مثل قوانین بازاریابی، هم دارای اسطوره شناسی خاص خود است مثل استیو جابز و هم دارای ایدهآلهای خاص خود مثل شرکت اپل.
در چنین شرایطی که پارادایم مصرفگرایی چنین مسلط است امکان هر نوع نقد و بررسی جدی از هر منتقدی گرفته شده است. چون اگر کسی بخواهد نقدی بر این شیوه و پارادایم داشته باشد در ابتدا باید وارد این نظام شود، تولیداتش را به بالاترین حد ممکن برساند، به بهترین نحو ممکن خود را عرضه کند تا تولیداتش به اندازه کافی مصرف شوند، سپس وقتی به شهرت کافی رسید و به اندازه کافی مصرف کننده پیدا کرد نظرات خود را مطرح کند. این فرایند یعنی مستهلک شدن هر منتقد در فرایند نقدی که قصد آن را داشته است.
وضعیت تولیدات صنعتی مشخص است، یعنی در ماهیت خود برای چنین نظامی ایجاد شدهاند و از این مسیر آسیبی به آنها نمیرسد. اما تولیدات هنری هر چه بیشتر و بیشتر باید خود را یعنی، قصد و نیت از تولید، فرایند تولید، نحوه عرضه و فروش خود را شبیه کالاهای صنعتی کنند تا بتوانند سهمی از مصرف داشته باشند. به عبارت دیگر تولیدات هنری هر چه بیشتر باید ماهیت خلاقه و انتقادی خود را فدای فرایندهای بیمعنای پارادایم مصرفگرایی کنند تا شناخته شوند و مصرف شوند.
دیگر هیچ نویسندهای نمیتواند خود را خارج از این پارادایم ببیند و تنها برای خودش بنویسد. نویسنده امروزه باید طوری بنویسد و نوشته خود را عرضه کند که در نهایت سهمی از پهنای عرضه و مصرف را از آن خود کند، در غیر اینصورت هیچ وقت نوشتهاش دیده نمیشود، خوانده نمیشود.
مردم امروزه معمولا نمیتوانند خود را خارج از پارادایم تولید، عرضه و مصرف تصور کنند. نمیتوانند تصور کنند که میشود بدون ثبت زندگی به صورت فیلم یا عکس باز هم میتوان زندگی کرد. نمیتوانند تصور کنند که زمانی همه فعالیتهای امروزه بدون موبایل یا کالاهای پلاستیکی انجام میشده است. به این موارد تنها به عنوان ناستالژی نگاه میکنند نه به عنوان امکانهای واقعی زندگی.
بنابراین به نظرمن یکی از راههای برون رفت از این بنبست تولید، عرضه و مصرف خلق دنیاهای خیالی در داستانها و فیلمها است که بر اساس این نحوه زندگی کنونی ما نیست. یکی از خصوصیات پارادایم تولید، مصرف و عرضه این است که تقریبا آدمها در زندگی خودشان به یک تورسیت تبدیل شدهاند، به این معنی که دائم در حال ثبت وقایع زندگی خود برای خود یا دیگران هستند و همچنین بیشتر از هر زمانه دیگری به دنبال یافتن راه فرار یا تفریح در زندگی هستند. سینما و ادبیات یکی از راههای عمدهای است که مردم برای تفریح انتخاب میکنند.
تفکر منطقی و مفهومی نیاز به ذهنی متمرکز و اندکی تفریح گریز دارد، اما سینما و ادبیات خود خود تفریح هستند و به نظر از شاهراههایی هستند که میتوان زندگی را به صورت غیر مستقیم (برعکس تفکر منطقی و مفهومی) به یاد مردم آورد. یعنی خلق داستانها و دنیاهای موازی دنیایی که امروزه در آن زندگی میکنیم میتواند نقش بزرگی در به یاد آوری مردم به خودشان داشته باشند. مخاطبان میتوانند در این دنیاهای خیالی دریابند که زندگی به غیر یا به دور از نظام تولید، عرضه و مصرف هم ممکن است.
زندگی اصیل در ابتدا برای خود انجام میشود، برای خود تجربه میشود. زندگی اصیل نوعی از زندگی است که انتخابها و کنشهای آن ناشی از آگاهی یافتن به خود و شرایط و سنت اجتماعی است که فرد در آن رشد یافته است. شخص نقش و سهم خود از باورها و عقایدش را دریافته است و به یک تجربه شخصی خالی از سنتها و باورهای داده شده به او توسط اجتماع و خانواده رسیده است. بر همین اساس است که تمام انتخابها و کنشهای زندگیاش را شکل میدهد. در زندگی شخصی و حریم شخصی خود انتخابها و کنشهایش فارغ از قبول یا رد جامعه است و در زندگی اجتماعی انتخابها و کنشهایش بر اساس عرف انسانیت و مجموع نرمهای اجتماعی است مبتنی بر اصل ضرر و آسیب نرساندن به دیگران.
در زبان فلسفی هایدگر زندگی اصیل به سمتی است که فرد خودش باشد و اجازه ندهد دیگران امکانهای هستی او را از او بربایند. دیگران به زبان ساده همان دوستان و آشنایانی هستند که ما را در شبکههای اجتماعی فالو میکنند و عکسهای ما را لایک میزنند. در کلامی فلسفی کسی زندگی اصیل دارد که در دیگران حل نشده باشد و قابلیتها و استعدادهای ذاتی خودش را دنبال کند.