انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

الدورادو و خلافکاران (۱)

کتاب فراریان آلدر گالچ (Alder Gulch) (۲) نوشته ارنست هیکوکس (Ernest Haycox) ترجمه از انگلیسی (ایالات متحده): ژان اش (Jean Esch) انتشارات اکت سود (Actes Sud) در ارل (Arles) سال۲۰۱۶، ۲۸۶ صفحه، ۲۲٬۸۰ یورو

نوشته آرنو دومونژوا Arnaud de Montjoye

ترجمه روشنک رضا

این بار، آشکارا «آینده روشن »، عقیده‌ای که بر طبق آن رسالت الهی مردم آمریکا رواج دموکراسی و تمدن در مغرب‌زمین است، تحقق پیدا نکرد… ارنست هیکوکس (۱۹۵۰-۱۸۹۹) قوانین ادبیات وسترن را تغییر می‌دهد؛ ژانری که مجموعه «غرب واقعی» برتراند تاورنیه، (Bertrand Tavernier) نویسنده مؤخره این کتاب، به آن اختصاص دارد. او برای هزاران مهمل پیشرویانه که افسانه غرب را ساختند، چشم‌اندازی بر مبنای واقعیت ترسیم می‌کند: کشوری خشک، مردمانی درستکار، جسور یا شاید هم خشن اما در نهایت ثروتمند.

 

در حماسه «فراریان آلدر گالچ» (منتشر شده در سال ۱۹۴۲)، تمام مشخصه‌های فرار به نمایش گذاشته می‌شود. فرار به جلو برای خلاصی از شر اشتباهات گذشته مانند پوکرباز مفلوکی که با دختربچه خود از این کافه به کافه دیگر می‌رود، فرار از بدبختی مانند مرد جوانی که تصمیم گرفت برای به جیب زدن دستمزدی اندک، بارها و بارها سکه یک دلاری را غیب و ظاهر کند، فرار قهرمان از یانکی‌ای که سرسختانه قصد دارد انتقام برادرش را بگیرد… فرار از خود که با تجربه‌های غم‌انگیز مشترک جنگ داخلی آمریکا (۳) که به اوج خود رسیده، قوت گرفته است.

ماجرای رمان در سال ۱۸۶۳ می‌گذرد و اگرچه از جنگ به ندرت نامی به میان می‌آید اما حضورش همه جا هست، در مشترکات کوچکی که سربازان مرخص شده، سربازان فراری، گاوچران‌های بیکار، کشاورزان خوش‌خیال، زنان خوشبخت یا بدبخت را به هم نزدیک می‌کند. پس از آن شعارهای «آینده روشن»، سرزمین موعود و تضمین خوشبختی ناپدید و تبدیل به سرنوشت‌هایی متفاوت می‌شوند که آنها را برق خیره کننده طلا رقم می‌زند. زیرا همه به دره آلدر گالچ در ویرجینیاسیتی (ایالت مونتانا) می‌روند، یکی از آن شهرک‌هایی که مانند قارچ کنار معادن پدید می‌آیند، رشد می‌کنند و با پایان استخراج معدن هم از بین می‌روند.

و برای جف پیرس (Jeff Pierce) که در جریان دفاعی مشروع، کاپیتان را به قتل رسانده و تحت تعقیب برادر اوست، اینجا نیز مانند دیگر جاهاست. سرباز سابق، راننده سابق دلیجان، کودک بیچاره‌ای که مادرش از شدت فقر او را از خانه رانده و تنها حسی که به دنیا و مردمانش دارد، نفرت و سنگدلی است. «کسی به حال من گریه نمی‌کند، من نیز برای هیچ کس اشک نخواهم ریخت…» زنی جوان او را هنگام فرار، پناه می‌دهد و زندگی‌اش از آن پس دگرگون می‌‌شود. آن زن نه همانند دیگران است و نه او را ناراحت می‌کند. نه پرچمداری شجاع است، نه همسر آینده و مادر فرزندان و نه روسپی. تنها چیزی که دیانا کاستل (Diana Castle) مطمئن است که نمی‌خواهد، راحتی و آسایش ازدواجی تحمیلی است. او نیز به نوعی یک فراری است. اما با قاطعیتی خیرخواهانه و شگفت زده از چشیدن طعم خوش آزادی بین مردمان و بدون شک یکی از مشخصه‌های این کتاب همین جاست: در تمام طول سفر این دو نفر، آنکه پیشنهاد می‌دهد و آنکه خشم همسفرش را به جان می‌خرد و گاهی ابتکار عمل را در دست می‌گیرد، همین زن است.

پیمانی که از ابتدا بین این دو بسته می‌شود به همین روشنی است: «مرا هم با خود ببرید»، نجیبانه و بی‌غرض. و بعد به سرعت همه چیز پیچیده می‌شود، احساساتی که آنها را منقلب می‌کنند، پرشور و هیجان‌اند، درست به اندازه پایه‌گذاران ویرجینیاسیتی، این مقر جویندگان طلا که طلاهایشان را در راه خوشگذرانی در کافه‌ها به باد می‌دهند. داستان طبق قواعد ژانر، به بهترین نحو ممکن پایان می‌یابد و بر ورود رمان نوآر در حوزه حماسه غرب مهر تایید می‌زند.

 

۱- الدورادو در افسانه‌ها به شهر گمشده طلا مشهور بوده است و در اصطلاح سرزمینی خیالی است با وفور نعمت و زندگی راحت و به نوعی مدینه فاضله.

۲- محلی در دره رود رابی در ایالت مونتانای آمریکا که یکی از بزرگترین اکتشافات طلا در آنجا اتفاق افتاده است.

۳- نبرد میان شمال و جنوب ایالات متحده آمریکا در سال‌های ۱۸۶۱ تا ۱۸۶۵.