انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

افغانی یا افغانستانی، مسئله این است!

حسین میرزایی

سیری در واژه شناسی سیاسی کلمه «افغان»

کشوری به نام «افغانستان» تا قرن نوزدهم میلادی وجود نداشته است. مردم این سرزمین پیش از آن زیر نام «خراسان» و بسیار پیش از این نام در سرزمینی که «آریانا» خوانده می شد، زندگی می کردند. به باور برخی از افغانستان شناسان بومی، این واژه، برآمده از ادبیاتی سیاسی است که دارای بار ارزشی قومی است به نحوی که تمام قومیت های موجود این کشور، از جمله تاجیک ها، هزاره ها، بلوچ ها، ازبک ها، پشتون ها(افغان)، و … را زیر این نام منشق از یکی از اقوام این سرزمین (یعنی قوم افغان ) قرار می دهد. در این جا به بررسی مختصری از سیر تاریخی ایجاد این نام می پردازیم.
کلمه « افغانستان » در لغت به معنای « دولت و کشور افغانان » و یا «کشوری که تحت سلطنت سلاطین افغانی متحد شده باشد»(۱)، از واژه ی « افغان » که معرﱠب « اوغان » است (۲) مشتق شده است. برخی معتقدند « افغان » در ابتدا « اغوان » از ریشه ی آریایی بوده است و به مرور زمان « اوغان » و سپس « افغان » شده است.(۳)
آن چه مسلم می نماید این است که کلمه « افغان » نخستین بار در قرن چهارم هجری درباره ی برخی از قبایل پشتون منطقه ی شرق خلافت اسلامی در آثار نویسندگان مسلمان به کار گرفته شد.(۴) این استعمال ابتدا در « حدود العالم »(۵) سپس در « تاریخ یمینی »(۶) و « تاریخ بیهقی »(۷) به چشم می خورد.
به تدریج می توان مشاهده کرد که نویسندگان دیگر نیز این اسم را ثبت و ضبط کردند و در طول زمان بر دایره ی نفوذ این واژه افزوده شد تا جایی که در قرن دهم هجری نام قسمت بزرگی از قبایل پشتون این منطقه به این نام خوانده می شد و تمام قبایل ابدالی آن را نیز در بر می گرفت. در قرن دوازدهم است که نام تمام قبایل پشتانه ی این سرزمین اعم از « ابدالی » و « غلجائی » به افغان بدل گشت. و در سده ی سیزدهم، وسعت معنایی آن به اندازه ای شد که عنوانی برای تمامی ملت افغانستان اعم از پشتون، تاجیک، بلوچ، هزاره و غیر آن گشت و جایگزین نام پیشین « خراسانی » گردید.(۸) کلمه ی « افغانستان » که یک اسم مرکب فارسی است،از ترکیب اسم « افغان » و پسوند مکانی « ستان » ساخته شده است.این لغت که به معنای « سرزمین افغان ها » ست،سیر تاریخی مشابهی همچون لفظ « افغان » را پیموده است.(۹)
نخستین بار « تاریخنامه ی هرات » در اواخر قرن هشتم این نام را در معنای مکان و سکونت قبایل افغان استعمال کرد که با بر قراین،محدوده ی آن از حوالی قندهار تا رودخانه ی سند بود .(۱۰)
با فروپاشی سلسه صفویه و به دنبال قتل نادرشاه در ایران(در غرب خراسان)،همراه با اضمحلال گورکانیان هند(در شرق خراسان)و افزایش قدرت افغانان، قلمرو معنایی واژه ی « افغانستان » گسترش یافت و نام سرزمینی شد که پیش از آن خراسان نام داشت و بسیار وسیع تر از این سرزمین افغانستان امروزی بود،گرچه مرزهای آن بارها دست خوش تغییر قرار گرفته بود. این لغت در معنای کنونی و با حدود تقریبی امروز از اوایل قرن سیزدهم معمول شد.(۱۱)
اول بار در شعبان سال ١٢١۵ هجری، ضمن معاهده ی مکتوب میان دولت انگلستان و ایران درباره ی دولت درانی بود که این اصطلاح به عنوان نام رسمی این قسمت از سرزمین های اسلامی به کار رفت.(۱۲) تا چند سال پس از انعقاد این پیمان،مردمان و حاکمان، از پذیرش نام «افغانستان » به جای « خراسان » اکراه داشتند. «مونت استوارت الفنستون » انگلیسی که چند سال پس از انعقاد معاهده ی مذکور به کابل سفر کرده است می نویسد:« افغانان نام عمومی برای کشورشان ندارند؛ اما «افغانستان» که محتملاً نخست در ایران به کار برده شده، مکرر در کتاب ها آمده است و اگر به کار رود برای مردم آن سرزمین ناآشنا نیست…نامی که توسط ساکنان سرزمین بر تمامی کشور اطلاق می شود، خراسان است. ».(۱۳)
در دوره های تاریخی پیش از آن، حد اقل از ظهور اسلام تا اوایل سده ی سیزدهم هجری، افغانستان کنونی بخشی از خراسان بزرگی بود که در معنای گسترده اش سیستان و کابلستان را نیز شامل می شد.(۱۴) به همین سبب، بسیاری از نویسندگان و تاریخ نگاران افغان و غیر افغان خراسان را نام مشهور دوره ی اسلامی تا اواسط قرن سیزدهم این سرزمین تلقی کرده اند.(۱۵)
اسم« افغانستان » برای نخستین بار در تاریخ این کشور در مکاتبات و معاهدات رسمی پادشاه ابدالی آن با دولت انگلستان در جمادی الاولی سال ١٢۵۴هجری استعمال شد.(۱۶)
با توجه به مباحثی که در بالا آمد، نگارنده بر این است که برای نامیدن این جماعت، به جای استفاده از واژه «افغانی»، که تنها یک قوم در این سرزمین را قراول می رود، واژه «افغانستانی» که واژه ای عام است به کار گرفته شود. چه بسا افغانستانی هایی که ما آن ها را «افغانی» خطاب می کنیم، در واقع «افغانی» نباشند و از سایر قومیت های این کشور یعنی تاجیک، هزاره، بلوچ، ترکمن و … باشند.

پی نوشت ها :

۱.ارانسکی.ای.ام؛مقدمه فقه اللغه ایرانی؛ترجمه:کشاورز،کریم؛تهران:انتشارات پیام،چ۲،۱۳۷۹ش.،ص۲۲۸.
۲.غبار،میرغلام محمد؛افغانستان در مسیر تاریخ؛تهران:انتشارات جمهوری،چ۱، ۱۳۸۴ش.،ص۶؛دایره المعارف آریانا؛کابل:مطبعه عمومی کابل،چ۱،۱۳۳۵ش.،ج۳،ص۲۶۴.
۳.دایره المعارف آریانا؛ همانجا.
۴.غبار؛افغانستان در مسیر تاریخ؛ص۹.
۵.مینورسکی،و.؛تعلیقات بر حدود العالم؛ترجمه:میرحسین شاه؛تهران:دانشگاه الزهراء،چ۱،۱۳۷۲ش.،ص۲۱۱.
۶.عتبی،محمد بن عبدالجبار؛تاریخ یمینی؛ترجمه:جرفادقانی،ابوالشرف ناصح بن ظفر؛به اهتمام:شعار،جعفر؛تهران:بنگاه ترجمه و نشر کتاب،چ۲، ۱۳۴۵ش.،صص۳۳،۲۸۵،۳۳۳.
۷.بیهقی،ابوالفضل؛تاریخ بیهقی؛ویرایش:مدرس صادقی،جعفر؛تهران:نشر مرکز،چ۱، ۱۳۷۷ش.،صص۲۱۶،۲۲۰،۲۳۱،۲۳۴.
۸.دایره المعارف آریانا؛ج۳،صص۲۶۴-۲۶۵.
۹.همانجا.
۱۰.فرهنگ،میرمحمدصدیق؛افغانستان در پنج قرن اخیر؛قم:انتشارات وفایی،چ۲، ۱۳۷۴ش.،ج۱،ص۲۵.
۱۱.ارانسکی؛ مقدمه فقه اللغه ایرانی؛ ص۲۲۸؛ هروی،نجیب مایل؛ تاریخ و زبان در افغانستان؛ تهران : بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار،چ۲،۱۳۷۱ش.، ص۲۵؛غبار؛ افغانستان در مسیر تاریخ؛ ص۹.
۱۲.محمود محمود؛ تاریخ روابط سیاسی ایران وانگلیس در قرن نوزدهم میلادی؛تهران:انتشارات اقبال،چ۴، ۱۳۵۳ ش.، ج۱، ص۳۴.
۱۳.الفنستون، مونت استوارت؛ افغانان، جای، نژاد، فرهنگ (گزارش سفر به سلطنت کابل)؛ ترجمه : فکرت، محمدآصف؛ مشهد : بنیاد پژوهش های آستان قدس رضوی، چ۱، ۱۳۷۶ش.، صص۱۰۵و۱۵۸.
۱۴.فرهنگ؛ افغانستان در پنج قرن اخیر؛ج۱،ص۱۸.
۱۵.همان،صص۱۷-۲۶؛ غبار؛ افغانستان در مسیر تاریخ؛ ص۹.
۱۶.دایرهالمعارف آریانا؛ ج۳، ص۲۶۶.

این نوشته از سایت آرشیو انسان شناسی و فرهنگ بازنشر شده است.