مارتن بولار برگردان مهرداد میرزائی
آنجا درغرب سئول، پیش از آنکه جایی برای گردش و زندگی لوکس باشد، در اصل تپه ای از علفهای هرز بود که چند روستایی در آن زندگی میکردند و در اواسط دهه هفتاد به یک زباله دانیِ سرباز به ارتفاعِ حدود صد متر بالای سطح رود هان Han تبدیل شده بود. جزیره ی گلهاl’île aux Fleurs ، برداشت هوانگ سوک یونگ Hwang Sok-yong از این داستان واقعی، برای گرامیداشت فراموش شدگانیست که کره ی شمالی امروز را شکل دادند. مثل همیشه آمیزه ای از واقعیت، داستان و شگفتی به نوشتار او قدرتی بی مانند میدهد.
نوشتههای مرتبط
چشم درشت Gros-Œil پسرک چهارده ساله ای است که به همراه مادرش، ناگزیر به ترک محله ی فقیرنشین خود در پایتخت و رفتن به جایی به مراتب محقرتر میشود – نانجیدو، جزیره ی گلها، جایی که گلهای ارکیده جایشان را داده اند به زباله هایی که پولداران سئول، طبقه ی متوسط در حال ظهور و آمریکاییها، کارخانه ها و کارگاههای ساخت وساز تولید میکنند. زباله دانی ای که چیزهایی که مردم دیگر نمیخواستند در آن ریخته میشد (…)، و آنها که آنجا زندگی میکردند هم آنهایی بودند که شهر فراموش کرده و بیرون انداخته بود. فضایی خالی برای کره ای که راهی جز پیشرفت نداشت. این تصمیم پارک چون هیِ Park Chung-hee دیکتاتور (پدر رئیس جمهور کنونی) بود، کسی که کمپ های تربیتی برای دزدان و شورشیان و … تاسیس کرد. پدر چشم درشت هم برای آنکه انسانی نو باشد، به آنجا فرستاده و بی آنکه هرگز کسی دلیل اش را بداند، به خاکستر تبدیل شده بود.
وقتی پسرک رسید، بوی تعفن گلویش را گرفت. اما باید هر روز در زباله ها میگشت ومیگشت و سعی می کرد هرآنچه میتوانست نشانی از حیات باشد را از میان اجسام متلاشی شده، گربه های مرده و انتشار گازهای متان بیابد. بیش از دو هزار نفر آنجا در کابین های موقت، چسبیده به دامنه ی کوه زندگی میکردند – جایی که زندگی نسل به نسل با داستان های خانوادگی، الکل، دوستی و دشمنی هایش توانسته بود ریشه بگیرد. مثل آن داستان که منجر به آشنایی قهرمان با پِله Pelé، جوان سادهای میشود که «کیم ها» را به او معرفی میکند – شعله های آبی کوچکی که در میان علفها بالا و پایین میپرند، ارواح روستایی هایی که از زمین هاشان رانده شده بودند.
در سرزمین هوانگ سوک یونگ، اجسام، دست کم آنها که دلبسته شان هستیم، هم روح دارند. او میگوید: در فرهنگ ما داستانها بسیار است از توکِبیها، اجنه ی شیطان، بازیگوش و طناز و اشباح درون چیزهایی که به آنها وابسته ایم. اما اجنه رو به فراموشی هستند. مردم چیزهایی میخرند و بی آنکه توجه ای به آنها کنند دور میریزند. این روحیه متعلق به جوامع مصرفگرا و سرمایه داری است. باید توکِبیها را زندگی دوباره دهیم و روال تولید را تغییر.
افسانه و شَمن باوری(۱)ِ با واقعیت درآمیخته و در نبرد بیپایان نویسنده برای ایجاد جامعهای دیگر، روابطی دیگرگونه میان انسان و اشیاء و البته میان مردم عادی و قدرت، به کار برده میشود و اینها همه شعرگونه و طنزآمیز، مثل آن صفحات بامزه درباره ی پخش رامِن (۲) توسط زنان نیکوکار شهرو دوربین های آویزان از شانه ها در شب پیش از نوئِل. همدردی هوانگ سوک یونگ با قهرماناناش همیشه توامانِ خشمی مهیب در برابر صاحبان قدرت است.
۱- Chamanisme از رشته باورهای سنتی در برخی اقوام بدوی
۲- Ramen از غذاهای ملی ژاپن
لوموند دیپلماتیک، آوریل ۲۰۱۶
انسان شناسی و فرهنگ ناشر رسمی نسخه فارسی لوموند دیپلماتیک در ایران است.
صفحه لوموند دیپلماتیک در انسان شناسی و فرهنگ
http://www.anthropology.ir/cooperation/566