اولین پییه برگردان عبدالوهاب فخریاسری
در تابستان ٧٣ پیش از میلاد مسیح، حدود شصت برده مراقبین خود را به قتل رساندند و گریختند. تعدادشان به سرعت هزار برابر شد و پس از دو سال سودای شکست ارتش رم –بزرگترین ارتش آن دوران- را در سر میپروراندند. جمهوری از بیم جان ارتش کاملی شامل هزاران –تا پنجاه هزار- سرباز را روانه جنگ با آنان نمود. در مارس ٧١، ارتش بردگان شکست خورد و شش هزار تن که جان به در برده بودند، در مسافتی به درازای ٢٠٠ کیلومتر در جاده آپیین Appienne که رم را به کاپو میپیوست به صلیب کشیده شدند. بردهای که همه این حوادث را رهبری کرده بود و در جنگ کشته شد، اسپارتاکوس نام داشت و خود گلادیاتور بود.
به هیچ روی عجیب نیست که داستانی چنین شگفتیآور به حیطه اسطوره رانده شود و اعتبارش کم و بیش مخدوش گردد. با این حال، شکی در وقوع این حوادث نیست و این تنها شورش بزرگ بردگان نیز نبود. اما کیست که نداند تاریخ را پیروزمندان مینویسند و اگر این تاریخنگاران رم باستان از سالوست گرفته تا پلوتارک بودند که تاریخ به ویژه تاریخ اسپارتاکوس را به قلم آوردند، بیتردید در بیان حقایق تنگنظر بودند و با شکستخوردگان ناهمدل. سپس، حماسه اسپارتاکوس در غبار آموزههای بشری و انتقال ارزشهای تحکیم نظم موجود اندک اندک رنگ باخت و فراموش شد. اما، شورش بزرگ رعایا در سن دومینگ در آغاز سالهای دهه ١٧٩٠، تحسین کارل مارکس از این قهرمان تاریخی، پایهگذاری اتحاد اسپارتاکیست در ١٩١۵ از سوی روزا لوکزامبورگ و کارل لیبنشت یک بار دیگر او را زنده کنند. با این حال، تنها به تازگی است که برنامههای تاریخی در فرانسه کم و بیش یادی از او میکنند(١).
درست است که جز در شرائط و فضای آرمانهای انقلابی ، شورش اسپارتاکوس و دوستاناش را میتوان نمونهای اسفبار از تهدید راست و شکست چپ پنداشت؛ و این که، « تاریخ این جنگها را چه کسانی خواهند نوشت، پیروزمندان یا شکستخوردگان؟ و چه کسی حقیقت را خواهد گفت (٢) ؟».
در ١٩۵١، هاوارد فاست (١٩١۴-٢٠٠٣) اسپارتاکوس را نوشت. در آن زمان هیچ ناشری روی خوش به آن نشان نداد. این کملطفی همگانی در خور توجه به پیروی از توصیه اکید جان ادگار هوور رئیس وقت اداره تحقیقات فدرال (FBI) بود که علاقهای به نویسندگان کمونیست نداشت. فاست خود کتاباش را منتشر نمود که موفقیتی درخور داشت و فیلم استانلی کوبریک در ١٩۶٠ بیش از پیش آن را مشهور ساخت. رمان که تمام دانستهها در باره این رویداد را به هم پیوند داده، گفتگوی بین نخبگان رم از جمله کراسوس پیروزمند پس از به صلیب کشیده شدن اسپارتاکوس و کردار این یک را -که به آنها به چشم معمای حل نشدنی مینگریست- اساسا تغییر میدهد. چگونه بردهای که برای رم تنها یک ابزار و وسیله سخنگو و «اسباب سخنگو»یی بیش نبود، میتوانست ژنرال بزرگی شود که بتواند برای مقابله با قوانین رم و ایجاد قانونهای خود، این همه «ابزار»های دیگر را با یکدیگر متحد سازد؟ چگونه توانسته این رویای بزرگ بشر را محقق سازد؟
چنین رویدادی حقیقتا به تصور هم نمیآید، مگر آن که به مسئله «جامعهبنا شده بر دوش بردگانی که سمفونیخود را در صدای شلاقها میجوید» بازگردیم و بپذیریم که ساکنین جمهوری هیچ آرمانی برای زندگی جز مبارزه با کسالت روزمره نداشتند و در نهایت همچون سیاستمدار سالخورده گراکوس به زندگی ای پایان دهند که فاقد هرگونه معنی ای است. و اما در پایان داستانی که سرشار از پژواکها و آهنگهای حماسی هومرگونه است، نشانی از فراتر بودن از بشر در اسپارتاکوس نمیبینیم: او کاملا خوشنود از انسان بودن خویش است و میانه ذهنی و روحی خوبی با مرگ ندارد و هیچگاه خود را «تافته جدابافته نمیپندارد».
یان لوبوهک(٣) تاریخنگار (که هاوارد فاست را همچون نویسندهای بریتانیایی معرفی میکند) با اشاره به موضوع مرگ کراسوس و گراکوس سعی میکند به این پرسش پاسخ دهد که چگونه بردگان توانستند ارتشی از خود سازمان دهند؟ و با هیجان و شادمانی که چندان پسند خوانندگان مارکسیست نیست، به متون باستان و گاه بسی دورتر از شورش بردگان دست مییازد تا کامیابی اسپارتاکوس را حاصل نبوغ رزمی شگفتیآور –هرچند ناشیانه، اما قاطعانه- وی بداند. از سوی دیگر، دلیل شکست نهایی وی را -که رمان صحبت از کشته شدن همگان تا آخرین نفر میکند- «کمبود یاران رزمدیده» عنوان نموده و دلیل دیگری –با ابهام بسی بیشتر- نیز به میافزاید: تنها شمار اندکی به شورشیان میپیوندند، چرا که کسی سودای الغای کامل بردگی در سر نداشت و تنها در اندیشه آزادی خود بود و برخی حتی از وضعیت کنونی خویش خوشنود بودند. همین گواهی است بر زیبابی مثالزدنی این خیزش: این که فضیلت ذاتی شکست سیهروزان از پیروزمندان تنها در این است که نشان میدهد چیزی که به نظر ناممکن میرسد، میتواند ممکن شود. و این که پیروزمندی اسپارتاکوس در گشایش افقی تازه و نوید پیروزی و بسی مهمتر از شکست ظاهری وی است.
(١) مقایسه کنید با eduscol.education.fr/ressources-2016
(٢) هاوارد فاست، آگون مجموعه «بدعهدان»، مارسی، ٢٠١۶ (چاپ نخست: ١٩۵١)، ۴۴٨ صفحه، ٢٠ یورو
(٣) یان لوبوهک، اسپارتاکوس فرمانده جنگ، Tallandier، مجموعه «هنر جنگ»، پاریس، ٢٠١۶، ٢٢۴ صفحه، ٩٠/١٧ یورو
انسان شناسی و فرهنگ ناشر رسمی لوموند دیپلماتیک در ایران است