انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

اسطوره و رمان

هر جامعه ایی دارای اسطوره و آرمان های خاص خود است. اما وقتی ما مشتاق پیوند زدن این اسطوره ها به تاریخ هستیم ناچاریم آن ها را در رمان مدرن جست و جو کنیم. در رمان، نویسنده قادر است از قهرمان ازلی شخصیت بسازد تا خواننده برای پیدا کردن خود در زندگی با آن همذات پنداری کند. به گفته ی زرفا در جایی که اسطوره به پایان می رسد، داستان شروع نمی شود.

زمانی که طبیعت انسانی از دیدگاه تاریخی صاحب وضعیتی غالب شد، یا زمانی که بشر توانست واقعیت دنیوی و تکاثری (گرچه فانی) اعمال خود را بر جاودانگی خدایان و امور ماوراء طبیعی ترجیح دهد، می توان این طبیعت را به کمک داستان ترسیم کرد بی آن که نیاز به لغو این نظم برتر که ممکن است برای مدتی طولانی برای بشر چارچوبی ارجاعی باشد، احساس شود(زرفا، ۱۳۶۸: ۱۴۲). غرب بعد از رنسانس آرام آرام توانست از زندگی بشر افسون زدایی کند و فرد را مسوول زندگی خودش قرار دهد؛ این نگاه باعث شد علوم دقیقه رشد چشم گیری داشته باشد و انسان به پیشرفت اقتصادی و تکنولوژی دست پیدا کند. در همین بین علوم انسانی/ اجتماعی هم روش تحقیق خود را بر مبنای علوم طبیعی قرار داد غافل از این که انسان و فرهنگ پیچیده تر از طبیعت هستند. اما این نگاه افکار و شیوه ی زندگی بشر در گذشته را به چالش کشاند که می توان نمود آن را در رمان دید. مثلا در اسطوره میان حال، گذشته و آینده هیچ مرز دقیقی وجود ندارد. اندیشه اسطوره ای، خدایان و بشر را در حال مخالفت با یکدیگر عرضه نمی کند(همان: ۱۳۶).

بالزاک نوعی جدید از رمان «آرزوهای برباد رفته» در سال ۱۸۴۳ را می آفریند که برای تمامی تحول سده ی نوزدهمی اهمیتی اساسی می یابد: نوع رمان آرمان زدایی، نوع رمانی که در آن نشان داده می شود که اندیشه های نادرست اشخاص درباره ی جهان – اندیشه هایی که اما به طور ضروری شکل گرفته اند – چگونه در برخورد با نیروی ویران گر زندگی سرمایه داری، الزاما درهم می شکنند. البته زدودن آرمان ها در رمان مدرن برای نخستین بار با آثار بالزاک پدیدار نگشته است. نخستین رمان عظیم، دن کیشوت، نیز سرگذشت «آرزوهای بربادرفته» است اما نزد سروانتس جامعه ی بورژوایی نوپاست که آرمان های منسوخ فئودالی را درهم می شکند، حال آن که نزد بالزاک اندیشه هایی که جامعه ی بورژوایی درباره ی انسان و جامعه و هنر و غیره ضرورتا آفریده، یعنی عالی ترین دستاوردهای فکری تکاملی انقلابی بورژوایی، در رویارویی با واقعیت اقتصاد سرمایه داری به صورت آرمان های صرف جلوه گر می شوند (لوکاچ، ۱۳۸۷ : ۶۵). رمان قرن ۱۸ و ۱۹ نشان می دهد که ادبیات متاثر از ساختارهای جامعه و اقتصاد است و سعی می کند فرایند فکری واقعیت زندگی فرد را که در جامعه در حال تغییر است را نشان دهد. در این دست رمان ها به خوبی به فاصله ی زمانی دنیای گذشته و حال پرداخته می شود تا چشم اندازی از آینده ی جامعه و فرد را نشان دهد؛ دقیقا امر زیباشناسی رمان در این جا نهفته شده که نویسنده چه دیدگاهی در ارتباط با این حرکت دارد و چگونه رمان را می پروراند: خوشبینانه، بدبینانه یا بی تفاوت.

اما جامعه ی ایران در موقعیت آرمان زدایی نبود که پیدایش رمان عاریه ایی شکل گرفت. نویسندگان ایران در یک سو از خلال ترجمه با رمان آشنا شدند و از سوی دیگر موقعیت جامعه را می دیدند که به خاطر گسترش توسعه در حال تغییر است. در غرب به دلیل تغییر ساختارهای فکری – علمی نظام فئودالی تبدیل به نظام سرمایه داری شد و در همین بین شیوه ی زندگی مردم تغییر کرد و ادبیات داستانی هم وارد مرحله ایی جدید شد. اما ایران در فاصله ی سال های ۱۳۳۵ تا امروز با درآمدهای نفتی به صورت وسیع و روزافزون از کشوری کاملا روستایی، خودکفا با مردمانی که سختی را در زندگی روزمره خود احساس و آن را مدیریت می کردند، به کشوری در حال کاملا شهری، با مردمی بیشتر مصرف کننده و گاه صرفا آسایش طلب و گریزان از سختی و کار درازمدت بدل شد (فکوهی، ۱۳۸۵: ۱۲). آیا در موقعیت ایران که با غرب متفاوت است ساخت رمان به معنای آرمان زدایی از زندگی بشر معنا می شود؟ اگر این گونه باشد باید آرمان زدایی را به معنای فراموشی زندگی گذشته و خود را کامل تسلیم تجدد معنا کنیم. دقیقا در این جا است که روند تغییر فکری از دنیای گذشته تا حال نادیده گرفته می شود؛ جایی که رمان در غرب با پرداخت به آن شکل گرفت. در این بین نویسندگان جدی در ایران را می بینیم که تلاش کرده اند موقعیت فرد در جامعه ی ایران را نشان بدهند و متوجه باشند آرمان زدایی به معنای غربی برای ما پاسخی در بر نخواهد داشت. در اینجا به رمان کلیدر اشاره می شود که به عناصر بومی (ملی – اسلامی) توجه کرده است. حال دیگر وظیفه جامعه شناسان است که بتوانند روند فکری در این رمان را تحلیل کنند و ارتباط امر زیباشناسی اش را با جامعه ایرانی درک کنند. دولت آبادی خواسته اسطوره ها را در زندگی و موقعیت مردم ایران پیدا کند:گل محمد مانند کاوه آهنگر در مقابل ظلم و ستم ضحاکی قیام کرده و هر کجا می رود علیه طبقه بورژوا و قدرت های محلی قیام می کند ( دولت آبادی، ۱۳۸۷، ج ۹: ۱۹۲۱) یا تشبیه گل محمد به سهراب و داستان او. با وجود تلاش دولت آبادی در رمانش بین ماوراء طبیعه و زندگی بشر تقسیم بندی صورت نمی گیرد.

به گفته ی زرفا فرضیه ی اساطیری آفرینش جهان ممکن است از طریق تاریخ و قصه ی داستانی همچنان میان ماوراء الطبیعه و بشر تقسیم شود، تا زمانی فرا رسد که بشر بر امور ماوراء الطبیعه مثل کسوف سایه بیندازد. با این همه این کسوف تنها در ظاهر خواهد بود. همان طور که فورستر می گوید، «زندگی ارزشی» درست به همان اندازه برای رمان مدرن ضروری است که نظم اساطیری برای آن دسته از داستان های اسطوره ای که در روند تبدیل به داستان بودند، لازم می نمود (زرافا، ۱۳۶۸: ۱۴۳).

 

لوکاچ، جورج، ۱۳۸۸، ترجمه محمدجعفر پوینده، تهران، نشر ماهی

دولت آبادی، محمود، ۱۳۷۸، کلیدر، ده جلد، تهران، نشر: چشمه

فکوهی، ناصر، ۱۳۸۵، «هویت و بی هویتی شهری»، فصلنامه انسان شناسی، پاییز و زمستان ۱۳۸۵

زرافا، میشل، ۱۳۶۸، ادبیات داستانی، ترجمه نسرین پروینی، تهران، نشر: کتاب فروشی فروغی

 

ایمیل نویسنده:

fatemekhezri@gmail.com