انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

اسطوره سرنخ

اسطورۀ «سرنخ»

بهار مختاریان

در فرهنگ های لغت سرنخی از واژۀ «سرنخ» نیست. معنا بر همۀ ما روشن است! یعنی «نخستین نشانه ای که ما را در امری دشوار و پیچیده هدایت کند». اما این راه نما یا دلالت گر چه ارتباطی با نخ دارد؟ نخی که اگر سرش را به دست آوری، راهنما است. ریشه شناسی از دو واژۀ «سر» و «نخ» هم چندان روشنگر نیستند. سرنخ ِ«سرنخ» کجاست؟ باید جایی باشد و گرنه تا کنون هزاران پرسش از خود بر انگیخته بود. شاید هم این قدر روشن است که نیاز به پرسشی نیست. مترادف با این اصطلاح، صورت «سررشته» نیز هم معنای آن است. در ادبیات فارسی کاربرد «سررشته» بیشتر از «سرنخ» ست و آن هم به معنی، «آگاهی، چاره، تدبیر و مقصود» که در اشعار فارسی مثال بسیار دارد و برای نمونه می توان به فرهنگ دهخدا نظری انداخت و بالتبع اصطلاحاتی چون «سررشته از دست دادن»، «سررشته به دست افتادن»، «سررشته گم کردن» و… با آن ساخته شده که بایستی همه به چیزی دلالت کنند، اما به چه چیزی؟

به داستان های اسطوره ای پناه می بریم. گویی سرنخ و سررشته آنجاست.در میان اسطوره های شناخته شده، اسطورۀ یونانی، تزئوس (Theseus )، و آریادنه (Ariadne) با مسئلۀ سرنخ مربوط است. آریادنه هنگام رفتن تزئوس در هزارتوی مینوتورس (Minotaures)، که به سیمای گاو-انسانی در انتهای هزارتوی خود به انتظار قربانیان است، سرنخ و شمشیری به او می دهد تا او پس از نبرد با مینوتورس راه بازگشت را بیابد. تنها با این سرنخ است که تزئوس از لابیرنت بیرون می آید. امروزه در مسیر راه های باغ های هزارتوی فرانسه هنوز دوکی قرار دارد که می توان به عنوان نشانگر از آن ها استفاده کرد.

نباید تصور داشت که این اسطوره کهن ترین صورت یا منحصربه فردترین آن است، اما صورت شناخته شده دربارۀ سرنخ و هزارتوست.

باید توجه داشت که کشف نخ، ریستن و بافتن از کشفیات دوران دیرینه سنگی است و اهمیت بسیاری در فرهنگ انسانی داشته است. مسلم است، کشفیاتی چون ریستن، سفال، آهن و یا چرخ چنان تاثیر زیای بر روی زندگی مردم دوران های کهن داشته اند و به دنبال خود باورهای بسیاری را سبب شده اند. در فرهنگ عامه بازماندۀ برخی از این باورها را در روایت هایی در مورد دوکِ نخی که با چرخاندن روی زمین راه را نشان می دهد و یا دوک نخ ریسی در داستان زیبای خفته که باعث رفتن قهرمان به جهان مردگان می شود و احتمالا بازتابی از همان داستان یونانی است، می بینیم. معلوم است که نخ ریسی از کارکردهای زنانه بوده است و برخی از ایزدبانوان مهم در فرهنگ های مختلف نقش بافتن را به عهده دارند، برای نمونه ایزبانوی فریگ (Frigg) از ایزدبانوان مهم اسکاندیناوی، نقش بافتن ابرها را در آسمان به عهده دارد. از لحاظ کارکردی نخ به جز کاربرد در امر بافتن و پوشش می تواند بهترین وسیله هم برای نشانه گذاری در دوران باستان باشد. پس یکی از کارکردهای نخ جز بافتن برای پوشش و زیرانداز و …، راهنمایی است.
راقم از وجود چنین اسطوره ای در ایران بی خبر است، اما به قطع می توان ردپای آن را در فرهنگ عامه پیدا کرد. اما یکی از یافته های مهم در ایلام متعلق به قرن هشتم پیش از میلاد تصویر زیر است که می تواند نشانۀ محکمی از وجود باوری به ایزدبانوی بافندگی باشد:

اکثر باستان شناسان، از جمله یوسف مجیدزاده (تاریخ و تمدن ایلام، تصویر ۱۳۶)، در توضیح این تصویر آن را زن ایلامی، زن نخ ریس یا زن با دوک ریسندگی معرفی کرده اند. نکات چندی در این تصویر به چشم می خورد که احتمال سادۀ زن نخ ریس را زیر پرسش می برد: ۱- زن ساده ای که عمل نخ ریسی را انجام می دهد یا تصویری که بخواهد آن را نشان دهد، الزاما با خدمتکار در پشت سر نیست. ۲- در روبری این زن میزی با ماهی قرار داده شده است که مسلما نمی خواهد زن نخ ریس را هنگام صرف غذا با دوک نخ ریس در دست نشان دهد و به احتمال بسیارنشانگر باور یا اسطوره ای است. ۳- نشستن زن بر روی صندلی به طور چهار زانو، بیشتر جنبۀ به تخت نشستن و بغانه ای از اوست تا تصویر زن ساده ای که مشغول نخ ریسی باشد. ۴- به طور کلی تمامی اجزای تصویر نشان از رسمی بودن آن دارد.
حال اگر همۀ این جزئیات را با هم در نظر گیریم، می توان در این نقش نیز تصویر ایزدبانویی با نقش بافندگی که از کارکردهای اولیۀ زنان و ایزدبانوان است،یافت. همین تصویر در فرهنگ ایلامی می تواند نشان از ایزدبانویی باشد که کارکرد بافندگی و نخ را بر عهده داشته است. شاید این تاریخچه بتواند توضیحی برای واژۀ «سر رشته» و «سرنخ» باشد.