پارسا حبیبیفرد
پیشتر هرگاه سخن از نارساییهای سیاسی فرهنگی و اجتماعی به میان میآمد مسائل ذیل شکاف سنت و مدرنیته صورتبندی میشد. متفکران به سه دسته عمده غربگرا، بومیگرا یا سنتگرا و طرفداران آشتی سنت و مدرنیته تقسیم میشدند.
پروسه مدرنیزاسیون هماره این سه دسته را روبهروی یکدیگر قرار میداد. غربگرایان سنت را مانع رفع عقب ماندگی و توسعهیافتگی میدانستند از دیگرسو سنتگرایان معتقد بودند توسعه مقولهای خارجی و بیگانه است و با ماهیت ایرانیمان سازگار نیست سرآخر «بازگشت به خویشتن» را چاره میکردند. این چالش چندپارگی فرهنگی و تمدنی خلاصه سنت مدرنیته نمیشود و دعوای ایرانیت و اسلامیت را در بر میگیرد به طوری که ایران امروزی از سه لایه تمدنی باستانی، اسلامی و مدرن تشکیل شده است.[۱]
از دعواهای خانوادگی تا مسئله کلان فرهنگ سیاسی فرهنگ و موانع توسعه سیاسی همگی از «تجربه شگفت» ۲۰۰ سال اخیر شکل گرفته اند.
داریوش آشوری ذیل روزگار حیرانی درباره حال امروز ایرانیها مینویسد:
“پس به راستی در تاریکی ما دست به فیل میسودیم و دست هر یک از ما به هر جای آن می خورد گمان میکردیم که فیل همان است. یکی رمز چیرگی و برتری اروپاییان را در آزادی های سیاسی اجتماعیشان میدید و در حکومت قانون، یکی در علم، یکی در صنعت و هیچ کسی نمیتوانست آن را در تمامیتاش ببیند. دیدن او در تمامیتاش برای ما ناممکن نبود نهنگی به کشتی پهلو زده بود که هر یک از ما در تاریک روشنای غروب مدنیتمان سرش را میدید یا دماش را یا بالش را در و در هنگامه ترس و آشوب که همه فکر «نجات» هستند و دست به آسمان برداشتهاند چه کسی را فرصت آن است که به آرامی بپرسد: نهنگ چیست؟”[۲]
این وضعیت خوابآلود یا همان روزگار حیرانی، نه رخصت «اجتهاد در سنت» میدهد و نه میشود به یک باره پا از سنت فراگذاشت و مدرن شد. چون که اساسا اگر بخواهیم سرتاپا مدرن شویم لاجرم درجاتی سنتی میمانیم.
این سنت «درخودمانده» را جواد طباطبایی اینطور توضیح میدهد:” سنت ایران گرفتار در وضعیت انحطاط مضاعف است که در دامش نه میتوان موقعیت رو به زوال خود را ببیند و نه میتواند ناقدی این گرفتاری برخیزد تا راهی به سوی رهایی بگشاید… برونشدن از این تنگنا در گروی برافروختن جدالی است میان «قدیم و جدید» که تاکنون هرگز مجال شعلهورشدن نیافته است؛ چرا که قدیم چیزی نیست مگر سنتی مرده، استخوانیشده و متصلب، و جدید/مدرن هم به ناچار ــ در پی تصلب سنت ــ برای ایرانیان ناشناخته مانده است. “[۳]
در هر سه دسته غربگرا، بومیگرا و طرفداران آشتی نگاهی کلنگر به فرهنگ وجود دارد که میگوید این کلیت های متمایز در طول تاریخ با هم درگیر بوده اند و این ذاتها دائماً در حال جنگ اند. این نبرد از اولین رویارویی با «نظام جدید» آغاز شد و تا به حال ادامه داشته و هنوز این سه با هم سنتزی نداشته اند. در بهترین حالت به صورت التقاطی با هم جمع شده اند؛ التقاطی جمع شدن عناصر ایرانی، اسلامی و مدرن، امراجتماعی را به سان شترگاوپلنگی میکند روشنفکران از تحلیلگران ناتوان اند.[۴]
“به راستی چنبره وجودی طباطبایی ایرانیان را در حال و روز کافکایی وا مینماید؛ یادآور داستان قصر کافکا، گویی آنان در آستانه قصر مدرنیته ایستادند و بیخبر از آنچه درون قصر میگذارد، بیخبر از آنچه آنها را به دردروازه این قصر کشانیده و بی خبر از اینکه چرا پیوسته بر حلقه در می کوبند بی آنکه هیچگاه این در به روی آنها گشوده شود.”[۵]
طبق صورتبندی تئوریپردازان «گذار از سنت به مدرنیته»، مجموعا سه لایه تمدنی در حال ستیز میتوان برشمرد که رکنی از ارکان مسایل اکنون را تشکیل می دهد و در حوزه سیاسی و تحلیل نیروها هم اثر گذار بوده است.[۶]
شایسته است سراغ سایر نقاط جهان برویم تا ببینیم آنجا مدرنیته و این التقاط چگونه تعین یافته است. در سطح دنیا هویت های نوظهور وجود دارد که بعد از دوران استعمار را بر اساس به وجود آمدند. جزیره آندامان در خلیج بنگال تاریخی به زحمت ۲۰۰ ساله دارد پیش از تصمیمات استعماری «دولت راج» آندامان را جنگلها انبوه پر کرده بود که سکونت و شهرسازی در آن را به کلی منتفی میکرد. اواخر قرن نوزدهم انگلیس کمکم مجرمان را از کاستها گروههای قومی دینی متنوع را به آنجا تبعید کند.[۷]
استعمار هویت جمعی تازه ساخت که حاصل شده ترکیب فرهنگهای گوناگون است و این قاطی شدن فرهنگها و گسست این جماعتها از سرزمین اصلیشان کاملا آنها را نااصیل کرد.
اتنوگرافی فیلیپ زهمیش را می توان مطالعهای در نقد اصالت فرهنگی دانست؛ او با به کار بستن تئوری کرولیزشن میگوید جماعتهای متنوع ساکن آندامان با وجود اختلافها همگی نوعی احساس تعلق با آندامان دارند و همگی از فرهنگ مشترک «ذهنیت جزیره»[۸] برخوردارند.[۹] لذا درعوض هاویهگون جلوه دادن این قاطی شدن فرهنگها، آن را به رسمیت میشناسد.
استعمار برای اینکه بتواند آندامان را سکونتپذیر کند از بومیان هند به خصوص رانچیها[۱] « سوژه مجرم» ساخت و اساسا معتقد است این جماعت خون مجرمانه دارند لذا آنها را به زندانی که در میان جنگلهای آندامان برپا شده بود میفرستند تا بازپروری بشوند به مرور گروههای دیگر به آنها اضافه میشوند. زهمیش این دوره محکومیت را نقطه چرخش شکلگیری «خودآگاهی فرودستی» میداند؛ هندیها فارغ از اینکه از چه گروه قومی و چه کسی باشند مجبور میشوند در کنار هم زندگی کنند نجسها[۲] و کولیها را نیز درکنار خود ببینند . این دایاسپورا تقریبا به طور کامل پیوند آنها را با سرزمین مادری میگسلد.[۱۰]
نویسنده حاصل جمع شدن این «بیهویت شدهها» را پدیداری یک هویت جدید میداند که شباهتی با هویتی پیشین ندارد و کاملا تازه است.
زهمیش با چندمثال سعی میکند کریولیزیشن[۱۱] فرهنگی را در اتنوگرافی خودش نشان میدهد. او رسم راه رفتن بر آتش را توصیف میکند که به صورت مشترک بین همه جماعتها برگزار میشود بدون اینکه براساس کاست یا هرجور سلسله مراتب دیگر جداسازی صورت بگیرد. در نظام کاستی ازدواج درون گروهی انجام شود ولی ازدواج در آندامان کمتر بر پای کاست است و بیشتر بر پایه تعلق جماعتی است.[۱۲]
آندامانیها زبانشان نیز کریول شده طوری که با زبان معیار هندی متفاوت است و آن را «هندی آندامانی» مینامند.
مطالعات پسااستعماری و شاخههای فرودستان و دایاسپورا است که دارای ظرفیت تحلیلی خوبی است و میتواند ما را در فهم پدیدههای جدید کمک کند. چون فرهنگها را نه به مثابه موجودیتی ثابت و نه به مثابه التقاط فرهنگها میفهمد که سعی میکند پیدا کردن فرهنگهای جدید را که نه مخلوط و نه «اصیل» اند نشان بدهد.
گفتنی است که این کاستی نبودن جامعه آندامان به معنی نفی هرگونه سلسله مراتب نیست به عکس جماعتهای مختلف در آندامان هر کدام با توجه به نزدیکی یا دوری از گفتمان ناسیونالیستی حاکم و میزان دسترسی آنها به کمک هزینههای دولتی از مجزاشان میکند. رانچیها که پیش ازین به آنها اشاره شد از اولین مهاجران به آندامان بودند ولی کلیشههای تبعیض آمیز بسیاری علیهشان شکل گرفته:
“کار با تبر برای رانچیها لذت ناب است.”[۱۳]
رانچیها جماعتی همان جماعتی بودند که کار جنگلزدایی را بر عهده گرفتند و آندامان را قابل سکونت کردند بعدتر مورد هجوم ژاپنیها قرار گرفتند و حالا دو گفتار درباره آنها وجود دارد؛ مجرم(رانچیها اولین تبعیدیها با «خون مجرمانه» بودند.) یا مبارزان آزادی.[۱۴]
کریولیزشن اصولا فرهنگ را «در گذار» می فهمد. فرهنگ همیشه در حال تغییر و در یک کنش و واکنش دائم با سایر فرهنگهاست. فرهنگها ناتمام اند چون هر روز تغییر تازه به خود میگیرند. مهاجرتها و دیاسپورا، تجارت جهانی، ارتباطات گسترده و فضای مجازی نمیگذارد تغییرات فرهنگی پایان داشته باشد. و هرکدام از موارد بالا اینتراکشن فرهنگها به یکدیگر را شدت میدهند.
کریولیزشن نگاهی که مخلوط شدن فرهنگها را مایه «انحطاط» میداند نقد میکند. بنابراین اصولاً با رویکرد پسااستعماری طرح مسائل سنت و مدرنیته و چالش چند پارگی فرهنگی منتفی است و پژوهشگر توصیه می شود که اشکال نوظهور فرهنگها را به بنمایاند.[۱۵]
[۱] Ranchis
[۲] Dalits
[۱] فیرحی، داوود.پاییز ۹۸.مطالعات فرهنگی اسلامی تاملات پیرامون تاریخ ایران.قابل دسترسی در کانال تلگرامی SocioMedia
[۲] آشوری،داریوش.ما و مدنیت.۱۳۷۷.ص۱۵۶
[۳] شمالی،بروجردی.علیرضا،مهرزاد.سیر نابخردی در تاریخ. دسترسی پذیر در پرتال جامع علوم انسانی
[۴] نگاه کنید به «نامیدن تعلیق» اثر ابراهیم توفیق و همکاران
[۵] شمالی،بروجردی.علیرضا،مهرزاد.سیر نابخردی در تاریخ. دسترسی پذیر در پرتال جامع علوم انسانی
[۶] بشیریه.حسین. موانع توسعه سیاسی در ایران.چاپ پنجم. ص۱۲۵
[۷] Zehmisch, Philipp(2017),Prologue
[۸] Island Mentality
[۹] Zehmisch, Philipp(2017),Chapter5 ,Mini-India: Nationalism, Politics, and Subaltern Consciousness
[۱۰]Zehmisch, Philipp(2017),Chapter5 ,Mini-India: Nationalism, Politics, and Subaltern Consciousness
[۱۱] cultural creolization
[۱۲] Zehmisch, Philipp(2017), Introduction
[۱۳] Zehmisch, Philipp(2017),Chapter7, The Invisible Architects of Andaman: Manifestations of Aboriginal Migration
from Ranchi
[۱۴] Zehmisch, Philip(2011). Freedom Fighters or Criminals? Postcolonial Subjectivities in the Andaman Islands, South-East India
[۱۵] Robert Baron and Ana C. Cara, Creolization as Cultural Creativity.2011.Look at the Introduction