زاون قوکاسیان
سه سال پیش، در نهمین دورۀ جشنوارۀ سینماحقیقت، وقتی یکی از رفقای مستندساز و پژوهشگر ساکن اصفهان را دیدم پس از سلام و احوالپرسی، سراغ شهر اصفهان و اهالی فرهنگ آن دیار را گرفتم. او در پاسخ گفت: «از وقتی زاون رفت دیگر اصفهان آن اصفهان همیشگی نیست». آن زمان این حرف را قدری غلوّآمیز یافتم؛ حالا که مستند خوب زهرا نیازی،«چشمۀ زاون»، را دیده ام باید بگویم حرف آن دوست عین صواب بوده است،بی ذره ای اغراق.
نوشتههای مرتبط
«چشمۀ زاون» گرچه نام مرحوم زاون قوکاسیان ـ فیلمساز، نویسنده، پژوهشگر،مدرس سینما، و فعال فرهنگی اهل اصفهان ـ را بر پیشانی دارد، اما یک مستند پرتره(چهره¬نگار) کلاسیک و متعارف نیست که در آن طبق سنت مرسوم،فعالیتهای متعدد و گوناگون آن زنده¬یاد معرفی گردد و دوستان و معاشران و همکاران وی، به ترتیبی سال شمارانه، وقایع مهم زندگی او را روایت کنند و در مسیر این روایت، تصاویر و عکسهای وی که در آرشیوهای رسمی مضبوط است نمایش داده شود.
زهرا نیازی به جای حرکت در این مسیر هموار و بارها طی شده، راه سختتر را برگزیده: او سعی کرده زاون را، که پس از دیدن فیلم این قدر برایم زنده می نماید که نمی توانم صفات «مرحوم» و «زنده یاد» را همراه نامش کنم، در آیینۀ گفتار بی تکلّف و تصاویر آرشیوی رها و بی قید و بند جوانانی به تماشا بنشیند که در دوران تدریس و مدیریت او در گروه سینمای دانشگاه سورۀ اصفهان پرورش یافته اند. نیازی خود یکی از این جوانان است که در عصر طلایی این دانشگاه،یعنی زمانی که زاون مدیر گروه سینما بود، تحصیل کرده است. ترکیب «عصر طلایی» برای کسانی که در دانشکده-های هنری ایران درس خوانده اند ترکیب غریب و نامأنوسی نیست. برای مثال بیش از چهار دهه است که در ادبیات شفاهی و مکتوب تئاتریهای آکادمی دیدۀ ایران، سالهای دهۀ ۱۳۵۰ خورشیدی،که استاد بهرام بیضایی مدیریت دپارتمان تئاتر دانشکدۀ هنرهای زیبای دانشگاه تهران را بر عهده داشت، عصر طلایی رشتۀ تئاتر این دانشکده نام گرفته است. بچه های رشتۀ تئاتر دانشگاه سورۀ تهران همین عبارت را برای دورانی به کار می¬برند که استاد اصغر همت مدیر گروه تئاتر این دانشگاه بود. برخی استادان دانشکده های هنری هم از قامت یک مدرّس فراتر رفته و جلوه ای اسطوره ای برای آن دانشگاه یافته اند، برای مثال: استاد فقید، حمید سمندریان، برای دانشکدۀ هنرهای زیبا، و یا استاد دکتر احمد ضابطی جهرمی ـ عمرش دراز باد ـ برای دانشکدۀ صدا و سیما. زاون قوکاسیان هم چنین جایگاهی برای دانشجویان عصر طلایی دانشگاه سورۀ اصفهان دارد. با این وصف، چیزی که «چشمۀ زاون» را منحصر به فرد میسازد این است که شاید برای استادانی از آن سنخ که گفتم، و آن اعصار طلایی، یادنامه¬ها و جشن نامه هایی در نشریات منتشر شده باشد، اما تا کنون فیلمی که نشانگر ستایش و قدردانی نسلی از دانشجویان از استاد
محبوبشان باشد ندیده ایم، در نتیجه «چشمۀ زاون» را باید آغازگر مسیری دانست که امیدواریم از این پس دربارۀ سایر اساتید نامدار هنر ادامه یابد.
ولی این تنها امتیاز این فیلم نیست.«چشمۀ زاون» علاوه بر اینکه یک مدرس عاشق و خستگی ناپذیر را به ما می شناساند مقطعی مهم از حیات یک دانشکدۀ هنری را نیز به تصویر میکشد. نگارنده سه سال پیش در قالب مقاله ای بلند کوشید تا دوره¬ای از حیات دانشکدۀ خود، دانشکدۀ سینماتئاتر دانشگاه هنر، را ثبت و ماندگار سازد، اما در این موضوع هم،یعنی ثبت خاطرات نسلی از دانشجویان هنر، تا کنون فیلم مستندی ساخته نشده و لذا باز هم افتخار نخستین بودن را باید به این فیلم داد. زهرا نیازی که در سینمای مستند این سال¬ها بیشتر به عنوان تدوینگر می¬شناسیمش، با فروتنی ای که خصیصۀ اغلب تدوینگران سینماست، حضور خود را در فیلم کمرنگ کرده و سکان روایت را به همکلاسیهای سابقش سپرده، چه آنان که مقابل دوربینش و در مقام مصاحبه شونده حضور دارند، چه آنان که در تصاویر آرشیوی زنده و جاندار و پر شور و حال روزهای دانشجویی می¬بینیم شان. این فروتنی، در نگاه اول، باعث می¬شود تصور کنیم سازندۀ این فیلم صرفاً گردآورندۀ خاطرات رفقاست و بدون ساختاری اندیشیده شده، این خاطرات را کشکولوار کنار هم چیده است. این تصور خطاست.با دقتی دوباره می¬بینیم که از همان سکانس اول استراتژی روایی فیلم نمایان شده است: در این سکانس نیازی با رضا نوربختیار، عکاس نامدار اصفهانی، همراه می¬شود اما در گفتار راوی نه به شهرت و حرفۀ او اشاره می¬شود و نه اینکه روزگاری نوربختیار خود سوژۀ یکی از مستندهای زاون بوده است.به جای این¬ها از وی با عنوان «یکی از استادانم» نام برده می¬شود. همین عبارت کوتاه مسیر کلی فیلم را ترسیم می¬کند: ما در این فیلم شاهد مصاحبه با مستندسازان و همکاران زاون نخواهیم بود، خیر، اینجا فقط جای دانشجوها و شاگردان زاون است،شاگردانی که برخی¬شان اینک به نامهای معتبر سینمای ایران بدل شده¬اند: ابراهیم ایرج زاد و داریوش غذبانی، کارگردان، حسن شبانکاره، صداگذار و طراح صدا،هومن بهمنش،مدیر فیلمبرداری، و … .دایرۀ تأثیر زاون چنان بوده که تئاتریها را هم در بر میگرفته است، شاهدش حضور امیر صفایی پور، پژوهشگر و کارگردان تئاتر، که آرزو میکند کاش زاون بود تا مثل همیشه نمایش او را میدید و با نقدهایش راهنماییش می¬کرد.
شگفتی تأثیر فرهنگی زاون محدود به حمایت از تئاتری¬ها نیست. او کوشید، و به شهادت حرفهای دانشجویانش در همین فیلم، موفق نیز شد که دانشگاه سورۀ اصفهان نه فقط بال پرواز بچه¬های اصفهان، که سکوی پرتابی برای همۀ دانشجویان ایران باشد. او همان¬طور که بهترین اساتید را در قالب «استاد پروازی» از تهران به اصفهان جذب می¬کرد، دانشجویان نخبه را هم، نه تنها از اصفهان، که از تمام ایران به دانشگاه خود می¬کشاند. زاون با برپایی چند جشنوارۀ بین¬المللی و دهها رخداد فرهنگی ـ هنری قصد داشت اصفهان را که از دیرباز پایتخت هنر ایران بوده به یکی از قطبهای سینمایی کشور بدل سازد، که متأسفانه به رسم دیرپا و شوم این سرزمین، کوتوله¬ها مجالش ندادند و این آرزو را بر دلش باقی گذاشتند. مقایسۀ بهار فرهنگی اصفهان در زمان زندگی زاون با خزان آن در ایام غیاب او، سومین امتیاز مستند «چشمۀ زاون» است. فیلم به روشنی نشان می¬دهد که زاون فصلی مهم از زندگی فرهنگی شهر اصفهان بود، همان طور که روزگاری هوشنگ گلشیری و سایر اعضای حلقۀ «جُنگ اصفهان» نبض حیات فرهنگی شهر را در دست داشتند. فقدان زاون گرچه موضوعی تلخ و حسرتبار است، اما فیلم خویشتندارانه تا پایان صبوری می¬کند و به دام احساس-گرایی مفرط نمی¬افتد. و تنها در سکانس پایانی است که با موسیقی درخشان کارنگ کرباسی، آواز حزین سروش دادیار، و کلام سحرانگیز استاد بیضایی، بغضش می¬ترکد و ناله سر می¬دهد.
انتخاب صدای استاد بیضایی، این دردانۀ فرهنگ ایران¬زمین که قدر و قیمت او نیز همچون زاون از سوی مدیران فرهنگی کشور شناخته نشده، انتخابی هوشمندانه است: در طول فیلم دیده¬ایم که شاگردان زاون خود را وامدار و مرهون حمایت¬ها و عشق بی¬شائبۀ او به نسل جوان می¬دانند، و حالا استاد بیضایی، بزرگمردی که زاون با نگارش چندین کتاب دربارۀ سینمای او ارادتش را به او و هنر بی بدیلش نشان داده بود، با شعری که در رثای زاون می¬خواند به ما می¬گوید که از داشتن چنین دانشجویی به خود می¬بالد و در غم نبودنش سوگوار است.
فیلم «چشمۀ زاون» تنها در یک نوبت در دوازدهمین دورۀ جشنوارۀ سینماحقیقت به نمایش در آمد. زاون قوکاسیان چشمۀ جوشان فرهنگ بود و حیف است که مستند زندگیش فقط در فضای آکواریومی فستیوال¬ها دیده شود. حق این است که «چشمۀ زاون» بیش از اینها در مجامع فرهنگی و سینمایی جاری شود.