انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

از «گذشته‌»ی فرهادی تا «نیویورک» روحانی

از هر سویی که نگاه کنیم، همه چیز در اطراف ما گذشته‌ای دارد. از پدیده‌های طبیعی مانند کوه و دشت و دریا و آسمان و غیره گرفته تا حیات وحش و گیاهان و همه و همه و البته انسان! گذشته جز ماست اگرچه به ظاهر غیرقابل دسترس باشد و ما هرچه باشیم بخشی از گذشته‌ایم زیرا اگر گذشته را به شکل دیگری بنا می‌کردیم، حال دیگری داشتیم و به تبع آن آینده‌ی متفاوت دیگری. گذشته را فراموش می‌‌کنیم شاید چون قدرت رویارویی با آن را نداریم اما گذشته با ماست و ما را رها نمی‌کند. گذشته را نمی‌توان انکار کرد، همان‌طور که حال و آینده را .

همه‌ی آدم‌های فرهادی در «گذشته»، گذشته‌ای دارند که برای خودشان عادی است، اما برای دیگران عادی نیست و کنکاش در گذشته‌ی آن‌ها بیش از هرچیز، آدم‌های دیگر را به مرز نابودی می‌کشاند. لوسی، دختر مارین بخشی از گذشته‌ای را می‌داند که میان مارین و سمیر مشترک است، او کنکاش می‌کند و خود را به مرز رهایی از خانواده و پیوستن به پدری می‌کند که نامی از وی در فیلم نیست؛ بی‌هویت و بی نام و نشان است. رها شدن در دامن گمنامی مجازات کسی است که کنکاش در گذشته‌های دیگران می‌کند.

همسر سمیر خودکشی کرده و در حال اغماست. زمان و مکان خودکشی او قابل تأمل است؛ زمانی پس از با خبر شدن از اسرار عشقی همسرش در مکانی پررفت و آمد برای روزمرگی. سلین برای فرار از گذشته مکان و زمان حال را انتخاب می‌کند و خود را می‌کشد تا آینده را نابود کند. سلین هم نمی‌تواند به گذشته‌ی سمیر بازگردد و او نیز در این کنکاش مجازات می‌شود.

احمد همسر مارین ظاهرن برای طلاق او به فرانسه بازگشته است. او نیز گذشته‌ای دارد. اما وقتی به مارین و فرزندان وی می‌پیوندد ناخودآگاه با گذشته‌ای روبرو می‌شود که باید تدبیری برایش بیندیشد. او نیز شروع به کنکاش می‌کند و جلو می‌رود. به پاسخ‌های تودرتو و درهم و برهمی هم می‌رسد، ناراحتی و خشم و عصبانیت و دعوا و دیگر احساسات آدمی هم بر او مستولی می‌گردد، اما بر خلاف سلین و لوسی، او مجازات نمی‌شود و اینجاست که باید پرسید چرا؟ او نه تنها مجازات نمی‌شود که حتی باعث می‌شود که گره این مشکلات تودرتو اندکی بازشود و شخصیتش در فیلم نقش محوری بیابد و اگر بیراه نباشد شاید بتوان گفت به خاطر شخصیت‌پردازی احمد، «گذشته»ی فرهادی تنها فیلمی است که انتهای مشخص‌تر و کمتر مبهمی دارد. با این حال بهتر است کمی کاراکتر احمد را بررسی کنیم.

احمد مردی ایرانی است و در فرانسه با مارین که از همسر قبلی‌اش دو دختر دارد، ازدواج کرده است. یک بار برای طلاق مارین اقدام ناتمام می‌کند و بار دوم با علم به اینکه مارین در یک رابطه‌ی عشقی از سمیر باردار است در دادگاه مارین را طلاق می‌دهد. به سبک فیلم‌های ایرانی و به بیانی بهتر مردمان ایرانی، صحنه‌ی دادگاه جایی است که بیننده حدس می‌زند که احمد از طلاق پشیمان خواهد شد، ولی او در نهایت به طلاق تن می‌دهد.

در چند سکانس او با سمیر روبرو می‌شود: با عکس او در ابتدای فیلم، با خودش وقتی لوله‌ی فاضلاب آشپزخانه را باز می‌کند یا وقتی با او برای یافتن لوسی می‌روند و غیره. در برخوردش با سمیر هم دچار عصبانیت، کشمکش، ناراحتی، دعوا و دیگر احساسات انسانی می‌شود، اما حضور او را به رسمیت شناخته و می‌پذیرد و رابطه‌اش را با سمیر بر مبنای عقلانیت نسبتن غیرقابل درکی برای شرقی‌ها تنظیم می‌کند.

مرد ایرانی اهل آشپزی نیست و در ایران آشپزی امری زنانه است. اما احمد آشپزی ایرانی را خوب بلد است و قورمه‌سبزی خوشمزه‌ای پخته است. همین مسئله از او یک مرد سنتی / مدرن ایرانی را در ذهن بازنمایی می‌کند. او با مهر و محبت و عاطفه بچه‌های مارین و سمیر را به خودش جذب می‌کند. چه دختران مارین را که از قبل می‌شناختندش و چه فواد که بچه‌ی بدقلقی است و سخت به دست می‌آید. اینجا وجهی دیگر از شخصیت احمد خود را نشان می‌دهد، عاطفه‌ی زیاد او به آدم‌هایی که دوست‌شان دارد. احمد حتی در برابر این آدم‌ها هم عصبانی می‌شود، فریاد می‌زند، اخم می‌کند و دچار احساسات انسانی می‌شود ولی بازهم رابطه‌اش را بر مبنای عقلانیت نه چندان پیچیده‌ای با بچه‌ها تنظیم می‌کند.

در برخوردش با مارین هم عقلانیت نه چندان پیچیده‌ای دارد. به او مشورت می‌دهد، کمکش می‌کند و در عین حال دچار عصبانیت و کشمکش و دعوا و ناراحتی هم می‌شود ولی نهایتن اینجا هم یک قهرمان هرچند کمرنگ فیلم است.

یک بار دیگر شخصیت احمد را می‌کاویم: یک شرقی، آشنا با فرهنگ غربی اروپایی، دارای عاطفه و عقلانیت، پای‌بند به برخی امور اخلاقی و حالا شاه‌کلید حل مشکل مارین و سمیر و فرزندان آن‌ها است. فرهادی نکته‌ی ظریفی را در فیلم پرورانده است؛ عقلانیت مدرن غربی در قالب شخصیت‌های مارین و سمیر نتوانسته مشکل را حل کند. در این بین احمد از شرق برخاسته و به داد آن‌ها می‌رسد. احمد قهرمان فیلم است، اما آنقدر ظریف و حرفه‌ای پرداخته شده که قهرمان بودنش زیر سایه‌ی پیگیری‌هایش برای حل مشکلات مارین است و به سبک فیلم‌های قهرمانانه‌ای که می‌خواهند یکی از راه برسد و با قدرت فوق‌العاده حلّال تمام مشکلات باشد، عمل نمی‌کند؛ به چالش کشیده می‌شود، ناراحت می‌شود، غصه می‌خورد، بالا و پایین می‌شود و در نهایت به حل شدن داستان کمک می‌کند، همین! نه اینکه قهرمان بلامنازع و حلّال باشد.

بشر با هر گذشته‌ای به یگانگی نیاز دارد تا مسائلش را حل کند؛ یگانگی عقل و احساس. همیشه حال بشر مملو از مشکلات است و هیچ انسان بی مشکلی در دنیا یافت نمی‌شود. این مشکلات از گذشته‌ها می‌آیند و بر دامان حال می‌نشینند و بر صورت آینده چنگ می‌زنند. در این میان بیش از هرچیز حل مشکلات حال جرأت رویارویی با گذشته را می‌خواهد و رویایی با گذشته تاوان دارد. بشر باید پای حل مشکلاتش بنشیند و گذشته را کنکاش کند. اما عقلانیت مدرن غربی به تنهایی نمی‌تواند کاری کند. عاطفه‌ی شرقی اما بالغانه‌ را هم می‌خواهد.

سفر نیویورک دکتر روحانی از یک منظر مثل گذشته‌ی فرهادی است: ماجرایی بر روابط ایران و آمریکا گذشته است. هیچ‌کس منکر هیچ گذشته‌ای نمی‌تواند باشد. از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ تا کمک‌های دولت آمریکا به صدام در جنگ ۸ ساله و تحریم‌های اخیر و خیلی چیزهای دیگر. حتی اگر منطقه‌ی اطرافمان را هم به عنوان یک تجربه ببینیم نیک معلوم است آنچه بر سر عراق و افغانستان آمده، به هرحال بیش از هرچیزی به گردن دولت آمریکاست. پیچیدگی گذشته‌ی ما و آمریکا زیاد است، اما باید توان و جر‌أت رویارویی با گذشته را داشت و آن را سخت کاوید و بررسی کرد. جایی سخت گرفت، جایی غرامت گرفت، جایی کوتاه آمد، جایی پیش‌تازی کرد و غیره و اینها بیش از هرچیز به طور مطلق تن ندادن به عقلانیت مدرن غرب را می‌طلبد. در این میان هم باید دانست که هیچ چیز یک شبه حل نمی‌شود. پیچیدگی و چالش و افت و خیز دارد. بده و بستان دیپلماتیک می‌خواهد. عصبانی شدن و ناراحتی و اخم و فریاد و دیگر احساسات انسانی می‌خواهد ولی در نهایت با عقلانیت درهم آمیخته با عاطفه‌ی شرقی اما بالغانه‌ مسئله حل خواهد شد.

با هر وسیله‌ای که بشود مثل سلین باید حافظه‌ی‌مان به کار بیفتد. از هیچ چیز نباید گذشت ولی به هرچیزی هم نباید تن داد. باید دانست که در جامعه‌ی ‌ما کسان زیادی زندگی می‌کنند که مانند سلین نمی‌توانند تاب هیچ نوع خیانتی را داشته باشند و هر عملی در باره‌ی تابوشکنی این رابطه‌ی قهرآلود ۳۴ ساله را خیانت محسوب می‌کنند. این افراد در نسل انقلاب و جنگ بیشتر یافت می‌شوند و همه‌ی زندگی و جوانی‌شان را برای این آرمان گذاشته‌اند. باید حق آنان را نیز به رسمیت شناخت، حتی حق کسانی که در مراسم استقبال از رئیس جمهور، اعتراض کردند. دسته‌ای از اینها حال خوشی ندارند، آن‌ها نیز در این جامعه حق حیات دارند. باید با این واقعیت هم روبرو شد.

از طرف دیگر، روحانی مانند احمد گذشته است، قهرمان نیست، باید به حل مسئله کمک کند؛ در مقابل دولت آمریکا او هیچ خواسته‌ای از ملت را نباید دریغ کند. او حق هیچ نوع فروگزاری ندارد. اگر در آیین بازگشایی مدارس، فرزندان این مرزوبوم را فرزندان خود اعلام می‌کند، باید بداند هیچ پدری در حق فرزندش خیانت نمی‌کند.

در پایان این نکته را هم باید افزود که برقراری رابطه‌ی ایران و آمریکا به معنای حل یک‌باره‌ی تمام مشکلات میان دوکشور به ویژه مشکلات اخیر اقتصادی و سیاسی ایران نیست. این یک توهم است که گروهی دیگر با آن درگیر شده‌اند و فکر می‌کنند سال جدید را با ورود بدون ویزا(!) به آمریکا آغاز خواهند کرد. به هر حال در فضای سیاسی این هم یک فرصت است و باید خوب شناخته شود. به همین دلیل باید قلم به دستان به میدان بیایند و به شناخت نقاط قوت و ضعف ماجرا کمک کنند.

پرونده اصغر فرهادی در انسان‌شناسی و فرهنگ:

http://www.anthropology.ir/node/10808

پرونده گذشته در ویکی پدیای فارسی :

http://fa.wikipedia.org/wiki/%DA%AF%D8%B0%D8%B4%D8%AA%D9%87_(%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85)

پرونده انتخابات ریاست جمهوری ۹۲ در انسان‌شناسی و فرهنگ:

http://anthropology.ir/node/18555