از «پاکسازی قومی» تا نبرد ارقام : سرشماری به شدت حساس در شبه جزیره بالکان (لوموند دیپلماتیک: اوت ۲۰۱۳)
ژان آرنو درن ترجمه ی منوچهر مرزبانیان
در شبه جزیره بالکان، سرشماری ساکنان یک کشور کوچکترین شباهتی به عملیات پیش پا افتاده آمارگیری ندارد: از آنجا که شمردن آحاد جمعیت، به سنجش توازن نیروها راه می برد، سرشماری ها در کانون تمام ستیزه های سیاسی جای دارند. هدایت آنها، همانند نتایجشان، به عریانی یک پرتو نگاری، هویت ها، تخاصم و دشمنی ها اما همچنین آرزوهای منطقه ای را به چشم می کشند که با نهادن مرحم بر زخم های خویش، دوران نقاهتی را سپری می کند.
نوشتههای مرتبط
روزنامه نگار «Boris Dezulovic» لطیفه ای را تعریف می کرد که در بوسنی–هرزگوین دهان به دهان می گردد. «ایویتثای» کوچولو در درس جغرافیا نمره بیست گرفت. خانم معلم پرسیده بود که آیا کسی شمار ساکنان کشور را می داند. سکوت سنگینی بر کلاس سایه انداخته و تنها «ایویتثا» دستش را بالا برده بود و بی صبرانه تکان می داد: «من می دونم، من می دونم!» معلم پرسید «خب بگو، چند نفر؟» شاگرد چُست و چالاک جواب داد «من نمی دونم». معلم شگفتزده فریاد کشید «آفرین جواب درست همینه! اینرو از کجا می دونستی؟»
به ابتکار اتحادیه اروپا در پائیز سال ٢٠١١ کوششی برای سرشماری، در تمام کشورهای منطقه به راه افتاد (افزوده پایان متن را بخوانید). اما این عملیات در مقدونیه متوقف شد، در بوسنی به تعویق افتاد. و هرجا هم که آنرا تا به آخر پیش بردند، نتایجشان موضوع اعتراضات پر سر وصدائی شد.
نخستین شمارش جمعیت در بوسنی–هرزگوین از زمان جنگ (۱۹۹۵–۱۹۹۲)، قرار است سرانجام با دوسال تأخیر در پائیز آینده به سرانجامی برسد. سازماندهی از نفس افتاده این سرشماری که با مشارکت تنگاتنگ موسسه اروپائی «Eurostat» انجام یافت، از همین حالا هم از سه سو آماج تیغ انتقادهاست. آقای «Dennis Gratz» رئیس «Nasa Stranka»، حزبی با مشی لیبرال و «شهروندی» برآشفته و دل آزرده می گوید «سیاست زدگی بر همه چیز سایه انداخته. می خواهند شهروندان بوسنی–هرزگوین را هر جور شده، به زور، به اعلام تعلقی قومی وادارند. چنین فشارهائی در هیچ گوشه اروپا نیست و کاملا بازتاب پوچی و بیهودگی نظام پاگرفته در بوسنی است.»
شمارش ساکنان یک کشور، در واقع تثبیت توازن نیروهاست: مطلب فقط این نیست که بدانیم امروز چند نفر در این یا آن مکان می زیند، بلکه خصوصا آنست که ساکنان آن سرزمین چگونه خود را از چشم انداز «ملی» تعریف می کنند. در بوسنی–هرزگوین، همه جوامع [قومی] می هراسند که نکند سرشماری، به ضرر آنها، بر نتایج جابجائی جمعیت و «پاکسازی قومی»، یعنی همان سلوکی صحه بگذارد که در زمان جنگ پا گرفت.
برای فهم داو در میان، باید دو مفهومی را از هم جدا کرد که غالبا در فرانسه در هم آمیخته، ولی در کشورهای پدید آمده پس از فروپاشی یوگسلاوی به خوبی متمایزند: مفهوم شهروندی و مفهوم ملیت. همه ساکنان یک کشور نوعی، شهروند آن کشورند اما این شهروندان وابسته به ملیت های مختلفی هستند: بدینسان ساکنان بوسنی–هرزگوین همگی از شهروندی بوسنیائی برخوردارند، اما می توانند از ملیت بوسنیائی، کروآت یا صرب باشند (١). به همینسان، شهروندان صربستان می توانند ملیت صرب داشته باشند یا خود را از تبار مجار، آلبانیائی، رُمی[تیره ای از کولیان]، بوسنیائی، بلغاری، رومانیائی و غیره به شمار آورند. مسئله تعلقات ملیتی همانوقت ها هم در سرشماری های دوران یوگسلاوی مطرح بود. شهروندان می بایست زبان مادری و دین خود را نیز برشمارند، البته همواره امکان معرفی خود به عنوان «آته» یا «آگنوستیک» [مردد میان وجود یا عدم خداوند] را نیز تضمین می کردند.
سیصد «Jedi» در کرواسی
در پائیز سال ٢٠١٢، سرشماری های راه گشای گزینشی که در شصت بخش کشوری بوسنی–هرزگوین برگزار شد، نتیجه ای نامنتظر را نمایان ساخت. حداقل ٣۵% از پاسخدهندگان به سرشماران خود را نه با قوم وابستگی «بوسنیائی»، «صرب»، و یا «کروآت»، بلکه جزو آحاد سرزمینی «بوسنیائی»، «هرزگوینی» یا «بوسنیائی–هرزه گوینی» معرفی کردند. چنانچه چنین نتایجی در مقیاس ملی در پائیز آینده هم تصریح گردد، زلزله ای سیاسی آن کشور را خواهد لرزاند.
در واقع از هنگام عقد توافقنامه های صلح دیتون در سال ١٩٩۵ حیات سیاسی کشور به تبع تعادل میان سه جامعه مسلط آن کشور سامان یافته است، که آنها را «خلق های تشکیل دهنده» بوسنی–هرزگوین توصیف کرده اند. دیوان اروپائی حقوق بشر این کشور را به سبب تبعیض علیه گروه های ملی دیگری محکوم کرده است که از برخی حقوقی بنیادین محروم گشته اند: بدینگونه یک شهروند از تیره رُم یا یک یهودی بوسنی–هرزگوین نمی تواند خود را برای عضویت در هیئت جمعی ریاست کشور نامزد کند (٢).
ملی گرایان هر سه اردوگاه خود را در معرض تهدیدی احساس می کنند. کروآت ها واهمه دارند که کاهش بازهم بیشتر تعداد آنها آشکار گردد: در سال ١٩٩١ از مجموع کل جمعیت بوستی–هرزگوین، ۵/١٧% کروآت بودند، اما اکنون اینها شاید دست بالا به حدود ١٠% جمعیت کشور برسند. با اینهمه تمرکز جمعیتی انبوه آنها در برخی نواحی ممکن است احزاب ملی گرا را برانگیزد که باز مطالبه تملک قلمرو سوم دیگری را پیش کشند که مشخصا کروآت باشد.
نگرانی نزد بوسنیائی ها نیز فزونی می گیرد. زمستان گذشته تلاش هائی به راه انداختند تا مردم را به انتخاب سه گزینه ی برنده ملیت بوسنیائی، زبان بوسنیائی و مذهب مسلمانی در پرسشنامه سرشماری وادارند. در واقع ملی گرایان می ترسند که بسیاری از اهالی بوسنی خصوصا در میان شهرنشینان، در عمل، با ترجیح تعلق مشترک به [سرزمین] بوسنی–هرزه گوین، با اعلام «شهروندی» ویژه ای به ضرر هویت های بخصوصی پاسخ دهند. به رسم معمول می کوشند وحشت از جوامع دیگر را در دل های مردم اندازند: اگر کروآت ها خود را کروآت و صرب ها خود را صرب بنامند، شاید فقط بوسنیائی ها وسوسه شوند که خود را به شناسه قومی نشناسانند، که در آنصورت اهمیت نسبی گروه آنها [در ترکیب جمعیتی کشور] کاهش خواهد یافت.
اعلام تعلق به ملیت ها همواره آزاد بوده و هرکس می توانسته است خود را به تعلقی دلخواه بشناساند. «سلوبودان میلوشه ویچ» هویت «صرب» را برگزیده بود، در حالی که «بوریسلاو»، برادرش، خود را «قره طاغی» می خواند. در آخرین سرشماری پیش از فروپاشی یوگسلاوی فدرال در سال ١٩٩١ بود که بیشترین شمار «یوگسلاویان» را به ثبت رساندند. خانم «آلما بتثیریچ»، آموزگاری اهل «سَرَه یه وو» شرح می داد که «من به دلیل مبارزه جوئی سیاسی خودم را [در آن سرشماری] یوگسلاویائی اعلام نکردم، اما صرفا از آنرو که رفتار جور دیگری برایم مقدور نبود. پدرم مسلمان بود و مادرم صرب؛ شوهر اولم هم از خانواده ای مختلط برخاسته بود.» شماری از شهروندان، در رفتاری به مقاومت در برابر موج ناسیونالیسم ها، در اعلام تعلق خود به جوامع ملی به گزینه های عجیب و غریبی روی می آوردند. بدینگونه پدیداری جوامع اسکیموئی یا مریخی را در برخی از شهرهای بوسنی–هرزه گوین به چشم دیده بودند. خانم «بتثیریچ» هنوز نمی داند هنگام سرشماری پائیز آینده، تعلق به کدام ملیت را اعلام خواهد کرد.
قریحه ریشخند کردن هنوز از میان نرفته است. در سال ٢٠١١ نیز باز دست کم از ٣٠٣ «Jedi» [قبیله ای در فیلم تخیلی جنگ ستارگان]، ١٢٣ زمینی، ٢۴ مریخی، ١٢ بین الملل آمار گرفته بودند. گرچه جمعیت جامعه صرب با جابجائی های جنگ انگیخته کاهش فراوانی یافته و از ١٢% درسال ١٩٩١ به ٣۶/۴% کل جمعیت رسیده است، شاهد کاهیدن بارز شمار شهروندان کروآسی نیز هستیم که خود را پیرو مذهب کاتولیک می خوانند. در «Istrie»، منطقه ای که طی دو دهه گذشته احتمالا سرکش ترین مناطق در برابر تمام گونه های ناسیونالیسم بوده، تعداد اهالی، همپای کروات هاست. اقای «ماریو پوزیچ»، یکی از ساکنان شهرک «لابین» دلیل می آورد که «”ایستریائی” خواندن خود، شیوه ای در رد گزینش میان هویت های کروآت، یا ایتالیائی، و یا حتی صرب است … “ایستری” همیشه سرزمین آمیزه ها بوده. چرا نباید چنین آمیزه ای را هویتی، هویت ما، باز شناسند؟»
«یوگسلاو» ها هم هنوز وجود دارند: در سال ٢٠١١ چند صد تنی در قره طاغ و کروآسی و نزدیک به بیست و سه هزار تن در صربستان خود را چنین نامیدند. آنها در بلگراد، و در استان شمالی «ووی وودین» تمرکز یافته اند، و کسانی از آنها تردید نمی کنند که خود را اقلیتی محروم از حقوق بیانگارند. در واقع اقلیت های ملی صربستان (آلبانیائی، بوسنیائی، مجارستانی، رُمی، رومانیائی و غیره)، از شوراهای ملی مسئول دفاع از حقوق جمعی خود، مشخصا در حوزه زبان و آموزش برخوردارند. کسانی دست به ابتکاری زدند تا چنین حقوقی برای «یوگسلاوها» هم به رسمیت شناخته شود، اما پیشنهاد آنها پژواکی نزد مقامات نیافت که به زعم آنان چنین ملیتی «ساختگی» است (٣). این ابتکاری که از «ووی وودین» برخاست را همواره با نظر مساعدی ننگریسته اند: به چشم بسیاری از شهروندان کشور، وابستگی به میهنی که دیگر در میان نیست، حتی «حسرتخواری روزگار سپری شده یوگسلاوی» (۴)، به منزله نفی تصریح یک هویت ملی بخصوصی نیست.
در قره طاغ [مونته نگرو]، تدارک سرشماری به کارزار انتخاباتی شباهت بسیاری دارد. در سال ٢٠١٢ تراکت ها و تابلوهای تبلیغاتی در سرتاسر این کشور کوچک باز از نو گل کردند تا شهروندان را تهییج کنند که خود را «قره طاغی»، «صرب»، و اگر نشد «بوسنیائی» معرفی کنند، و پاسخ دهند که به زبان «صربی» یا حتی «قره طاغی» سخن می گویند. کلیسای ارتدوکس صربی –که کلیسای خودسری معارض آنست که مراتب قانونی کلیسائی صلاحیت آنرا در قلمرو انجیلی قره طاغ باز نمی شناشد–، همه توش و توان خود را به میدان آورده؛ واعظان برای مؤمنان تشریح می کنند که وظیفه دارند «صربی بودن» خود را تصریح کنند. تحولی که در ارقام پدید آمده خود گویاست: شمار صرب ها از ١٠% در سال ١٩٩١، یعنی وقتی مسئله گسستن احتمالی [قره طاغ] از یوگسلاوی هنوز در میان نبود، حالا به ٣١% جمعیت کشور رسیده. معرفی خود در سرشماری با این هویت به منزله تأکید بر مخالفت با استقلال اعلام شده کشور در سال ٢٠٠۶، و تشکیل هویت ملی متمایزی است که زمامداران «پودگوریتسا» هوادار آنند و صرب ها غیرقانونی می دانند.
رد ضمنی استقلال
در حالی که بوسنی–هرزگوین از سال ١٩٩١ هیچ سرشماری به خود ندیده، وضعیت در کوسوو که آخرین سرشماری بلامنازع آنجا در سال ١٩٨١ به انجام رسید، چندان بهتر از آن نیست! در واقع سرشماری سال ١٩٩١ را آلبانیائی ها تحریم کرده بودند و سرشماری سال ٢٠١١ هم در بخش شمالی این کشور کوچکی که در سال ٢٠٠٨ اعلام استقلال کرد به همان سرنوشت دچار آمد. آلبانیائی ها هم در نتایج سرشماری اخیر به شدت تردید روا داشتند … بر پایه داده های این سرشماری، ساکنان کوسوو در واقع فقط ١ میلیون و ٧٣٩ هزار و ٨٢۵ تن اند: رقمی که به مراتب کمتر از محاسبات رشد آماری است که پیاپی جمعیتی «دست کم دو میلیون تن» را به میان می کشیدند. بدون بخش های شمالی –که گویا حدود پنجاه هزار تن ساکن، بیشتر صرب، داشته باشند (۵)– ترکیب جمعیت کوسوو به موجب سرشماری سال ٢٠١١ چنین بود: ٩٣% آلبانیائی، ۵/١% صرب، ١% ترک، ١% اشکالی، ۵/٠% رُم، ۵/٠% گُرانی. به یاد آوریم که سرشماری سال ١٩٨١ مشخص ساخته بود که ۴٢/٧٧% آلبانیائی و ٢/١٣% صرب در آن استان به سر می بردند (۶).
در حوزه جمعیت شماری نبرد سهمگینی از چند دهه پیش در کوسوو جریان داشته است. ملی گرایان صرب زاد و ولد پرشمار آلبانیائی ها را تقبیح می کنند و آنرا هم دلیلی در اثبات عقب ماندگی فرهنگی آنها عرضه می دارند و هم راهبردی سیاسی به قصد برهم زدن تعادل جمعیتی در آن سرزمین. گرچه آلبانیائی ها بی بروبرگرد، دیر آمده ترین خلق اروپائی هستند که تبدیل ترکیب جمعیتی خود را آغاز کرده اند، اما در میان صرب های روستا نشین کشور نیز میزان باروری بسیار بالائی مشاهده می شود. استثنای جمعیتی کوسوو اختلاف راستینی را میان جوامع [قومی] ملی نشان نمی دهد: میزان زاد و ولد خصوصا میان شهرها و روستاها و بسته به موقعیت اجتماعی متغیر است. به رغم نگرش حقیرشمار صرب ها، آلبانی ها از سال ها پیش مقبولیت مطالبات خویش را بر اکثریت قاطعی بنا نهاده اند که در کوسوو از آن برخوردارند.
نبرد ارقام برای ملی گرایان آلبانیائی در تمام کشورهای منطقه امری حیاتی است، چه در کوسوو، یا مقدونیه و یا دره «پره شه وو»، منطقه کوچکی در جنوب صربستان مجاور سرحدات خاوری کوسوو که بخشی از آلبانیائی های آنجا عملیات سرشماری سال ٢٠١١ را تحریم کردند. به تفسیر آقای «بالکاظیم کامبری» رئیس کمیته دفاع از حقوق بشر در دره «پره شه وو»، «مسئله در دور بودن خارج نشینان است، زیرا غیبت اینها جمعیت جامعه آلبانیائی را به طور چشمگیری کم جلوه می دهد. اگر سرشماری ها در تابستان، هنگامی که اینها به کشور باز می گردند، انجام می گرفت، نتایج کاملا متفاوتی به دست می آمد.» در واقع امواج مهاجرت بی وقفه ای که آلبانیائی های منطقه بالکان را به مناطق مرفه تر اروپا و جهان می راند، به طور گسترده ای پیامد زاد و لدی را متعادل می کند که همچنان پرشمار مانده است. با اینهمه قاعده آنست که سرشماری بدون احتساب غایبان، تصویر جمعیتی را ثبت کند که در لحظه ای معین در جائی به سر می برند.
در مقدونیه بود که سخت ترین نبرد در گرفت. قرار بود سرشماری از اول تا ١۵ اکتبر ٢٠١١ انجام شود؛ اما چهار روز پیش از پایان سرشماری، کمیسیون سازماندهنده، بدون تعیین مهلتی دیگر، تصمیم به تعلیق عملیات سرشماری گرفت که در برخی نواحی هنوز آغاز نگردیده بود. به ویژه مأموران سرشماری از ملیت آلبانیائی گویا اشخاص غایب فراوانی را به حساب آورده بودند که عملا حضور نداشتند، و در خارج از کشور به سر می بردند. سرشماری سال ٢٠٠٢ مشخص ساخته بود که از دو میلیون جمعیت کشور، ۶۴% مقدونی، ٢۵% آلبانیائی، و ١١% عضو جوامع دیگر بودند (رُم، ترک، صرب، و غیره). آلبانیائی ها همواره به این نتایج معترض بوده و اهمیت خود را تا یک سوم، و حتی ۴٠% جمعیت کل کشور تخمین زده اند. «اوگوستن پالوکای» روزنامه نگار آلبانیائی به راحتی مسئله «جنون آلبانیائی ارقام گنده» را پیش می کشد (٧)» …
در خود آلبانی، نمایندگان اقلیت های ملی کشور –مقدونی، رُم، یونانی، و غیره– شدیدا به نتایج سرشماری ایراد گرفته اند. با اینهمه ائتلاف سرخ و سیاه، جنبش ناسیونالیستی که به تارگی تشکیل گردیده، کارزاری را علیه وجود سئولاتی در پرسشنامه های سرشماری با سرشت «قومی» به راه انداخته و در اینگونه پرسش ها عزم تکه تکه کردن وحدت خلق آلبانیائی را دیده است. ارقامی که بیش از همه نزاع بر سر آنها بوده مربوط به اقلیت یونانی است که همواره به آنها بدگمان بوده اند که یاور مقاصد بازیابی سرزمینی آتن اند. از زمان سقوط کمونیسم، بسیاری از آلبانیائی های مناطق ساحلی جنوب به امید اینکه بتوانند به آسانی به کشور همسایه بکوچند، تمایل دارند که خود را یونانی معرفی کنند. خانم «لومتوری لاتکوتثری» سخنگوی این ائتلاف برآشوبیده بود که «سیاست های مهاجرتی یونان حتی بسیاری از مردم را به این سمت رانده اند تا به طور ساختگی به مذهب ارتدوکس بگرایند و شناسنامه خود را عوض کنند تا نامی یونانی برخود نهند.» در حقیقت، دو زبانه بودن همواره در نواحی نزدیک به مرز، خصوصا در خانواده های پایبند به سنت ارتدوکسی رواج داشته است. نزدیکی فرهنگی چنان است که دو برادر در همان خانواده، یکی می تواند خود را یونانی بنامد و دیگری ملیت آلبانیائی برگزیند.
رُم، اَشکالی، مصری
ترلزل و ابهام هویتی تاریخی طولانی دارد. پیش از آنکه ملیت «مسلمان» در بوسنی–هرزه گوین به رسمیت سناخته شود (١٩۶٧)، بوسنیائی ها می توانستند خود را فردی از ملیت «صرب»، «کروآت» و یا «نامشحص» اعلام دارند، که گزینه اخیر در نخستین سرشماری هائی که پس از جنگ برگزار شد به وضوح اکثریت داشت. در کوسوو مانند مقدونیه، مشخصا میان سرشماری های سال ١٩۵١ و سال ١٩۶١، نوسانات شگفتی بر شمار ترک ها و آلبانیائی ها اثر نهاد. در سال ١٩۵۴، یوگسلاوی دوران مارشال «ژوزف تیتو» با ترکیه معاهده ای امضا کرد که امکان کوچیدن را برای «ترک های» منطقه بالکان فراهم می آورد، یعنی در حقیقت برای همه جمعیت هائی پیرو سنت مسلمان منطقه. بدینگونه نه تنها ده ها هزار آلبانیائی، بلکه اسلاو های مسلمان نیز با اعلام تعلق خویش به ملیت ترک، در تبعیدی خود خواسته راهی ترکیه شدند.
میلیون ها تن کسانی که زادگاهشان منطقه بالکان بوده و اکنون در ترکیه به سر می برند را در وطن جدید رسما ترک می انگارند، زیرا ترکیه وجود اقلیت های ملی را بازنمی شناسد. تا همین سال های اخیر، تازه از راه رسیدگان می بایستی نام خانوادگی خود را هم عوض کنند. از اینرو این «نو ترکان»، که غالبا پیوندهای تنگاتنگی را با کشور زادگاه خویش نگه داشته اند، با هویت دوگانه ای سر کرده اند، و زبان و فرهنگ ملی آنها ناگزیر در حوزه های خصوصی و خانوادگی محصور گردیده است. برعکس، در طول تمام دوران بقای یوگسلاوی، جوامع مسلمان غیر آلبانیائی کوسوو و مقدونیه (رُم، ترک، بوسنیائی، و غیره) فشارهای مداومی را به قصد آلبانیائی کردن آنها، خصوصا به پایمردی نهاد های مذهبی تحمل کرده اند.
رُم ها همواره و در همه جا، جمعیتی را تشکیل داده اند که هویت آماری به ویژه سیالی داشته. نه تنها زمامداران، اهمیت آنها را غالبا به عمد کم جلوه می دهند، بلکه بسیاری از آنها، خود اعلام تعلق به جامعه سیاسی مسلط را چون راهبردی در ادغام خویش بر می گزینند. چنین است که آنها به دلخواه اوضاع و احوال توانسته اند خود را در کوسوو صرب یا آلبانیائی، و در مقدونیه، مقدونی یا آلبانیائی بنامند.
سرانجام، آشفتگی و ابهامی پایدار میان سه دسته قومی–ملی وجود دارد: «رُم» ها، «اَشکالی» ها و «مصری» ها یا بالکانی های مصری (٨). هر سه این اقوام از همان تبعیض ها و همان وضعیت پست اجتماعی رنج می برند –(به زبان آلبانیائی آنها را با عبارت توهین آمیز «magjup» («کولی») انگشت نما می کنند –، اما تنها رُم ها هستند که بر زبان «رُمانی» تسلط دارند، در حالی که زبان مادری «اَشکالی ها» و مصری هائی که در کوسوو و مقدونیه حضور پر رنگی دارند، آلبانیائی است. از سوی دیگر تشخیص میان «اَشکالی» و «مصری» همچنان مبهم مانده است: در دوران یوگسلاوی، به اصطلاح «کلید ملی»، یعنی نظام پیچیده ای از سهمیه ها، در الزام به تضمین تساوی میان جوامع ملی، امکان دسترسی به مقام های اداری و فرصت های شغلی را فراهم می آورد. بدینگونه جوامعی که در اقلیت بودند، همین که مصوبه ای قانونی یک مقوله تاره قومی را باز می شناخت، می توانستند در تقویت تفرقه و پاره پارگی های قومی نفع مستقیمی بجویند. اکنون نهادهای کوسوو تنها مقوله واحد «رُم، اشکالی، و مصری» را به رسمیت می شناسند، که غالبا آنان را با سر واژه RAE در اسناد رسمی مشخص می سازند.
اهمیت فزاینده خارج نشینان
اقوام خُرد خصوصا دستخوش فشارهای جوامع پرجمعیت ترند. بدینسان هنگام سرشماری سال ٢٠١١ کوسوو، «گُرانی» ها، مسلمانانی از تیره «اسلاو» که در کوهساران «شار» تمرکز یافته و به گویشی نزدیک به زبان مقدونی سخن می گویند، فشارهای شدیدی را تاب آوردند تا خود را «بوسنیائی» بنامند، گزینه ای که احزاب بوسنیائی شریک در حکومت «پریشتینا» [پایتخت کوسوو] از آن حمایت کرده اند.
در سرشماری سال ١٩٨١ بسیاری از این «گُرانیان» را چون «صرب هائی گرویده به مذهب مسلمان» آمار گرفته بودند. گزینه ای که اینک کمابیش ناپدید گردیده است. آقای «مُرسل حلیلی»، نماینده گُرانی ها در پارلمان کوسوو، آه سردی کشید که «نه “بلگراد” و نه “پریشتینا” هرگز هیچکدام نخواستند ویژگی “گُرا” و ساکنانش، “گُرانیان”، را باز شناسند». درست در بخش شمالی صربستان در «ووی وودین» نبردی مشابه حول هویت گروه های کوچک کاتولیک ها، «Sokci»ها، و «Bunjevci»ها جریان دارد، که گاه آنها را با «کُروات» ها یکسان می شمارند و گاه چون صرب های کاتولیک می شناسند، در حالیکه معمولا درج در سنت «اردتوکسی» نمایانگر هویت صربی تلقی می شود.
تمایز میان شهروندی، چه کشوری، چه منطقه ای، اما همواره وابسته به یک سرزمین، و ملیت، به مفهوم کیفیتی شخصی را در آغاز قرن بیستم، چهره های «مارکسیستی اتریش» چون «Otto Bauer» در امپراتوری اتریش–هنگری به قالب نظریه ای در آوردند (٩). این مفهوم را انواع «سوسیالیسم های واقعا موجود»، همانقدر در اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیتی که در رژیم «تیتو» از سرگرفتند. در چهارچوب یوگسلاوی این مفهوم، باز شناسی استثنائی و ارج نهادن واقعی تمام فرهنگ ها را به ارمغان آورد. بدینگونه می توان به یاد آورد که نخستین برنامه رادیوئی و تلویزیونی در جهان به زبان «رُمانی» در کوسووئی پدید آمد که آنزمان جزو فدراسیون یوگسلاوی بود –گیریم استفاده از «کلید ملیت» برای تقسیم مقام ها، کجروی هائی را نیز در کشور مشترک تسهیل کرده باشد. با اینهمه، در حالی که کشورهای جدید وارث فدراسیون پیشین، مقبولیت خویش را دیگر برآمده از ایدئولوژی «برادری و وحدت» باز نمی شناسند، بلکه برعکس آنرا بر تصریح مطالبات ویژه ملی بنیاد می نهند، این کردار به آسانی ابزار ترفند دست ورزان مهندسی قومی، به نیت برقراری سروری و حقوق انحصاری این یا آن جامعه شده است.
فراتر از محاسبات قومی و سیاسی، تمام کشورهای جنوب خاوری اروپا ناچار به تحمل امر بدیهی عمده و حادی گردیده اند: این کشورها از جمعیت خالی می شوند و اهالی آنها پا به سن می گذارند. صربستان ظرف دهسال، سیصدهزار تن، یعنی ۵% از کل جمعیت خود را از دست داده است. علت البته –قلمروهای آلبانیائی نشین به کنار– تقلیل زاد ولد، اما خصوصا کوچیدن انبوه شهروندانی است که این کشورها را از نیروهای کوشا و بارآور خود تهی می کند. مشخصا صاحبان جوان مدارک دانشگاهی رهسپار اروپای غربی، کانادا، ایالات متحده یا استرالیا می شوند تا در آن خطه ها زندگی بهتری بجویند. به اعتبار پژوهشی اخیر که بنگاه خبرگزار «Anadolu» انجام داده است، ده میلیون تن از اهالی منطقه باختری بالکان در خارج روزگار می گذرانند. حرفی نیست که این مهاجرت برآمده از جنگ هاست، اما همچنین از زندگی روزمره دشوار دوران پس از جنگ و گذاری اقتصادی از شیوه ای به شیوه دیگر که تمامی ندارد.
پی نوشت ها:
١. غالبا نامگذاری اعتراض هائی برانگیخته است. گرایش کنونی در ترجمه این عنوان به زبان فرانسه آنست که در برابر Bosanac (شهروند بوسنی–هرزگوین) «Bosnien» بگذارند، و لفظ «Bosniaque» (Bosnjak)، را برای بوسنیائی هائی نگهدارند که به سنت مسلمانی تعلق دارند (که آنان را در دوران یکپارچگی یوگسلاوی «مسلمانان» به مفهوم ملی می خواندند.)
٢. در سال ٢٠٠٩، دیوان اروپائی حقوق بشر به موجب شکایت آقای Jacob Finci، رئیس جامعه یهودیان بوسنی–هرزگوین و آقای Devo Seydic چهره برجسته جامعه رُم [شاخه ای از کولیانی که در منطقه بالکان و دیگر سرزمین های اروپائی به سر می برند] بوسنی را محکوم کرد.
٣. بخوانید:
Vesela Lalos, « Une minorité négligée : les “Yougoslaves”, citoyens apatrides d’un pays disparu », Le Courrier des Balkans, 1er décembre 2010.
۴. مقاله نگارنده با عنوان «گشت و گذاری در “حسرت یوگسلاوی”»، را در شماره ماه اوت ٢٠١١ لوموند دیپلوماتیک بخوانید.
۵. صحبت از بخش های میتروویتثای شمالی، سوچان، زوبین پوتوک و لپوسویچ در میان است که در آنها علاوه بر صرب ها، چند صد آلبانیائی (در میتروویتثا و لپوسویچ)، رُم، ترک، بوسنیائی در شمال این سرزمین به سر می برند.
۶. در سال ١٩٨١، ساکنان استان یک میلیون و ۵٨۴ هزار و۴۴٠ تن بودند که ۴/٧٧%، آنان آلبانیائی، ۲/۱۳% صرب، ٧/٣% مسلمان، ٣/٢% رُم و اَشکالی، ١/١% از اهالی قره طاغ [مونته نگرو]، و غیره.
٧. نگاه کنید به:
Augustin Palokaj, « Le Kosovo, l’Albanie et la folie des grands chiffres », Le Courrier des Balkans, 16 août 2011.
٨. نگاه کنید به:
Rroms des Balkans : intégration, citoyenneté, démocratie, Paris, Non Lieu, Les Cahiers du Courrier des Balkans n°۱, ۲۰۱۲, ۲۱۶ pages.
٩. Otto Bauer, La Question des nationalités et la social-démocratie, EDI, Paris, 1987.
***
طی پانزده روز اول ماه اکتبر ٢٠١١ در آلبانی، کروآسی، کوسوو، مقدونیه و همچنین در صربستان به کوششی برای سرشماری دست زدند. اما این پویه را بخش صرب نشین شمال کوسوو و همچنین برخی از آلبانیائی ها در بخش «بویانواچ» (در جنوب صربستان) تحریم کردند. در مقدونیه عملیات سرشماری روز ١١ اکتبر بدون تعینن موعدی دیگر به حالت تعلیق درآمد. در بوسنی–هرزگوین این سرشماری را نخست به بهار امسال (٢٠١٣) موکول کردند و سرانجام قرار است در ما اکتبر آتی انجام گیرد.
نوشته: JEAN-ARNAULT DÉRENS، فرستاده ویژه لوموند دیپلوماتیک
سردبیر نشریه اینترنتی پیک بالکان (http://balkans.courriers.info)، آخرین اثر چاپ شده (همراه با Laurent Geslin): سفر به کشور گُرانی ها (بالکان، آغاز قرن بیست و یکم). انتشارات کارتوش، پاریس، ۲۰۱۰.