انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

از پایان‌نامه‌ تا کتاب‌

سیّد فرید قاسمی

نقش مطبوعات خارج از کشور در گسترش روزنامه‌نگاری در ایران. محمّد یادگاری. ترجمه ندا آذر. تهران: ژرف، ۱۳۹۴ [توزیع ۱۳۹۵]. ۱۹۲ص رقعی، ۱۴۰۰۰۰ریال.

حدود هشت دهه از پایان‌نامه‌نویسی ایرانیانِ دانشجو در خارج از کشور با موضوع روزنامه‌نگاری و مطبوعات می‌گذرد. در این هشت دهه شماری از پایان‌نامه‌ها و پژوهش‌های دانشجویی و دانشگاهی به شکل کتاب در ایران عرضه شده‌اند که جز یکی دو اثر که برگ‌هایی بر تاریخ افزوده‌اند سایر پایان‌نامه‌ها نه تنها اطلاعات بااهمیّتی عرضه نکرده‌اند، بلکه جفایی نیز به تاریخ روزنامه‌نگاری و مطبوعات روا داشته‌اند. چرا که با ارائه اطلاعات مخدوش و تحلیل‌های نادرست بسیاری را به بی‌راهه کشانده‌اند. در ایران، در همه عرصه‌ها، آدم‌هایی پیدا می‌شوند که جنس خارجی را به تولید داخلی ترجیح می‌دهند. حیطه پژوهش نیز از این مرجح‌پنداری در امان نبوده و نیست. گواه این مدعا میزان ارجاع و استناد به این گونه آثار است. به نظر می‌رسد بعضی پایان‌نامه‌ها برای این‌که تبدیل به کتاب شوند بازنگری شده‌اند و با حذف و اضافاتی به بازار نشر آمده‌اند. در این میان اما برخی تفاوت و تمایزی بین پایان‌نامه و کتاب قائل نبوده‌اند و پایان‌نامه خود را بی‌کم و کاست کتاب کرده‌اند. ناپسندترین شیوه این صنعت تبدیلی که از پایان‌نامه‌سازی به کتاب‌بافی می‌رسد، عدم به‌روز‌رسانی این گونه پایان‌نامه‌های کتاب‌نماست. هر چه تاریخ «دفاع» پایان‌نامه با سال نشر کتاب فاصله بیشتری داشته باشد، این ضعف نمایان‌تر خواهد بود.

یکی از این‌گونه پایان‌نامه‌ها که پس از ۳۷ سال به شکل کتاب در آمده نقش مطبوعات خارج از کشور در گسترش روزنامه‌نگاری در ایران نام دارد. در این کتاب، پس از صفحه‌های عنوان، شناسنامه و فیپا و تقدیم، یک «یادداشت» از این قرار می‌خوانیم: «این کتاب ترجمه تز دکترای محمّد یادگاری است که در اکتبر ۱۹۷۹/ مهر ۱۳۵۸ در دپارتمان زبان و ادبیات خاور نزدیک دانشگاه نیویورک ارائه شد…» (ص۷).

در صفحه‌های آغازین کتاب نیز متوجه می‌شویم که این پایان‌نامه به راهنمایی «سه استاد دانشگاه نیویورک، دپارتمان شرق نزدیک: دکتر [پیتر] چلکوفسکی، دکتر روبرت مکچسنی و دکتر کارل کورت پیتر» (ص۱۳) به انجام رسیده و کوششگر خاطرنشان کرده: «باید از دوست عزیزم دنیل دویل، معلم مطالعات اجتماعی […] به خاطر تشویق‌های مداوم، مطالعه اسناد، راهنمایی، توصیه‌ها و نقد سازنده‌اش تشکر کنم…» (ص۱۴).

کتاب افزون بر صفحه‌های آغازین (نگاهی اجمالی به کتاب، قدردانی و سپاسگزاری، مروری بر روند انجام کار، مروری بر منافع فرعی، پیش‌گفتار) و صفحه‌های پایانی (نتیجه‌گیری، کتاب‌شناسی، تصاویر اسناد و روزنامه‌ها)، در مجموع هشت فصل با این عنوان‌ها دارد: «پیدایش روزنامه‌های فارسی»، «تاریخ سانسور در ایران»، «گستره جغرافیایی»، «اختر: نمای دانش و نفوذ اجتماعی»، «قانون: روزنامه‌ای سیاسی»، «ثریا و پرورش: روزنامه‌هایی با مواضع اجتماعی»، «چهره‌نما: روزنامه‌ای اجتماعی» و «تأثیر مستقیم و غیر‌مستقیم از خارج و داخل».

از سال ۱۳۲۹ ق که نخستین کتاب درباره پیشینه روزنامه‌نگاری در ایران منتشر شد تا سال ۱۳۵۸، زمان نگارش اثر یاد شده، ده‌ها کتاب و صدها مقاله درباره روزنامه‌نگاری و مطبوعات انتشار پیدا کرده‌اند. فهرست چاپ‌کرده‌های این گستره زمانی ۷۰ساله در کتاب‌شناسی‌ها، فهرست‌ها و فهرستگان‌ها آورده شده که از یاد‌آوری نام و نشان‌شان خودداری می‌شود. با این وصف در کتاب مورد بحث با «مروری بر منابع فرعی» (صص ۱۷ـ۲۰) در می‌یابیم که کوششگر به ۸ منبع (۴ کتاب و ۴مقاله) درباره تاریخ روزنامه‌نگاری و مطبوعات آگاهی دارد. این کم‌اطلاعی، پدیدآورنده اثر را به لاف‌نویسی و گزاف‌گویی کشانده است که دو نمونه نقل می‌شود:
الف) «احساس کردم زمان مناسبی برای پژوهشی تازه درباره سرزمینی ناشناخته فرا رسیده است…» (ص۱۳).
ب) «جسارت می‌کنم مدعی یکه‌تازی در این بحث شوم. اگرچه به منابع ثانویه مربوط به این موضوع پی بردم […] این فصل شناگری من در استخر خالی را نشان داد و نیاز عاجزانه من به راهنمایی و تشویق مسجل کرد…» (همان‌جا).
برای ابهام‌زدایی درباره کتاب یادشده، از میان بی‌مبنا‌نگاری و ایهام‌نویسی‌های مؤلف این اثر به ۱۲ مورد اشاره می‌شود:
۱. «روزنامه میرزا صالح بعدها با نام روزنامه وقایع اتفاقیه منتشر شد. چندین روزنامه فارسی‌زبان در ۱۸۵۶م / ۱۲۳۵ش در خارج از ایران در بمبئی و کلکته منتشر شدند، نام این روزنامه‌ها جام جمشید، جام جهان‌نما، سکندر، چابک و سلطان الاخبار بود با این که هیچ مدرکی از مطالب آن‌ها در دست نیست…» (ص۲۶).
الف) «روزنامه میرزا صالح» هیچ ربطی به «روزنامه وقایع اتفاقیه» ندارد و نمی‌توان سومین نشریه ادواری ایران را ادامه اوّلین نشریه دانست.
ب) شمار نشریه‌های فارسی‌زبان برونمرزی از سرآغاز قاجار تا پایان دوره ناصر‌الدین شاه به ۵ عنوان ختم نمی‌شود و از ۶۰ عنوان در می‌گذرد که بیشترین‌شان در کتابخانه‌های خارجی موجودند و تعدادی را در کتابخانه‌های داخلی می‌توان یافت.
۲. «روزنامه‌های دوره‌ای منتشر شده خارج از ایران» (صص ۲۸ـ۲۹) فهرست ناقص و پُرایرادی است که دو نمونه را یاد‌آور می‌شود:
الف) نام کامل جلیل نخجوانی، جلیل محمّدقلی‌زاده نخجوانی است و محل نشر ملانصرالدین که او انتشار می‌داد، مدتی در باکو و بعد در تفلیس بود.
ب) مدیر نشریه التودد (چاپ پاریس)، «شیخ ابونزار» نبود، شیخ ابونظاره بود که البته این نام هم نام پوشیده/ مستعار اوست. دو روایت درباره نام اصلی وی وجود دارد: یکی «جیمس/ جمیز سانوا (مصری)» و دیگری «یعقوب بن رفائیل صنوع یهودی».
۳. در این کتاب از «ده روزنامه‌ای که تا قبل از سال ۱۸۷۵م/ ۱۲۵۴ش در ایران وجود داشتند» (ص۳۱) نام برده شده که علاقه‌مندان می‌توانند با تطبیق این سیاهه با کتاب سرگذشت مطبوعات ایران واقعیت ماجرا را دریابند.
۴. نوشته‌اند: «اداره سانسور در دوره سلطنت مظفرالدین‌شاه بسیار فعال بود» (ص۵۳).
از ۱۳۱۳ق تا ۱۳۲۴ق که مظفرالدین شاه بر اریکه قدرت نشسته بود خود به دوره‌های گوناگونی تقسیم می‌شود. در این گستره یازده‌ساله دست کم دوبار از اداره سانسور خبری نبود.
۵. آورده‌اند: «به لحاظ زمانی از سال ۱۸۳۷م/ ۱۲۱۶ش روزنامه میرزا صالح تا آغاز قرن بیستم فقط چند روزنامه دولتی که بیشتر اطلاعیه محسوب می‌شدند در ایران منتشر شد» (ص۶۱).
اوّل آن که نمی‌توان حدود ۴۰ عنوان را «چند» نام نهاد. دوم باید نوشت شکل روزنامه‌های پیشین را باید در ظرف زمانی خود دید و با مطبوعات ادوار پسین مقایسه نکرد. درباره محتوا نیز روزنامه‌نگاران ایرانی به هر وسیله‌ای سعی داشته‌اند مردمان را از آن‌چه می‌گذرد آگاه سازند، نخستین بار آن‌چه بعد‌ها «مفاهیم جدید» نامیده شد توسط روزنامه‌نگاران به گوش ملّت رسید.
۶. «محمدظهیر تبریزی» (ص ۷۹) مدیر نشریه اختر خوانده شده است. مدیر اختر، محمّد طاهر قره‌جه‌داغی بود که بعدها به محمّدطاهر تبریزی مشهور شد. با این که اختر حدود ۲۴سال منتشر شده، اما در این اثر با دیدن «سال دوم» (ص ۱۸۱) به تحلیل این روزنامه پرداخته‌اند!
۷. سال فوت میرزا مهدی اختر «۱۳۲۵ق» (ص ۸۰) نیست. سال درگذشت وی سال ۱۳۲۶ق است.
۸. قطع روزنامه ملّتی «۱۲×۶» (ص ۸۵) و تعداد صفحه‌هایش «چهار صفحه» (همان‌جا) آمده است. قطع این روزنامه ۳۸×۲۴ و شمار صفحه‌هایش بین ۳ تا ۹ صفحه متغیر بوده، افزون بر آن در هر شماره، یک صفحه این روزنامه سفید است.
۹. روزنامه ملّتی دو شماره اوّل با تاریخ‌های ۱۵ محرم ۱۲۸۳ق و ۱۴ ربیع الاول ۱۲۸۳ق دارد که کوششگر دومی را دیده و در مجموع به جای دیدن ۳۶ شماره، با مشاهده دو شماره (۱و۹) به تحلیل این روزنامه نشسته است.
۱۰. با این‌که از ۴۱شماره روزنامه قانون یا به گفته ملکم «چهل‌پنجاه شماره» کوششگر «شماره‌های ۱ تا ۲۴» (ص۱۸۱) را دیده، احکام بسیاری درباره روزنامه صادر فرموده‌اند:
الف) «وقتی اوّلین تا آخرین شماره روزنامه [قانون] را می‌خوانید تم و موضوعی کلّی در همه مطالب آن در نظر گرفته شده است» (ص۹۱). درباره این گزاره فقط باید پرسید مگر آخرین شماره را دیده‌اید؟ چون در جای دیگر نوشته‌اید: «آخرین شماره قانون اواخر ۱۸۹۸/ ۱۲۷۷ش در آمد» (ص۸۷). همان‌طور که پیش‌تر اشارت رفت شماره ۲۴ آخرین شماره قانون نیست. وانگهی شماره‌های پایانی قانون تاریخ ندارند اما مؤلف چگونگی این کشف را مرقوم نفرموده‌اند.
ب) نوشته شده که «اوّلین شماره قانون که در کتابخانه پرینستون موجود است کمی با نسخه حامد الگار متفاوت است» (ص۸۹). سبب تفاوت این است که شماره‌هایی از قانون به محض آن که به ایران می‌رسید بازچاپ می‌شد. بنابراین نسخه‌های پرینستون و الگار از قانون یکی نسخه اصل و دیگر تجدیدچاپ بوده است.
پ) از همکاری آخوند‌زاده با ملکم (ص۱۰۰) سخن رانده‌اند. این در حالی است زمانی که شماره اوّل قانون منتشر شد ۱۲سال از فوت میرزا فتحعلی آخوند‌زاده می‌گذشت.
۱۱. با این که ۳۲شماره نشریه ثریا و ۲۴ شماره نشریه پرورش (ص۱۸۱) دیده‌اند درباره این دو روزنامه نیز مرقومه‌های ناصواب دیده می‌شود:
الف) «از روزنامه‌های خارج از کشور در مصر دو روزنامه هفتگی پرورش و ثریا بودند توسط میرزا‌ علی‌محمّد کاشانی… منتشر شد» (ص۱۰۵).
علی‌محمّد کاشانی اداره روزنامه ثریا را در آغاز عهده‌دار بود و سیّد فرج‌الله الحسینی کاشانی جانشین او شد. همچنین پرورش را در غیاب علی‌محمّد برادرش میرزا نصرالله کاشانی می‌گرداند.
ب) پایان نشر ثریا را «۱۹مه ۱۹۰۰/ ۲۹ اردیبهشت ۱۲۷۹» (ص۱۰۶) نوشته‌اند که درست نیست. مؤلف از ادامه نشر ثریا در مصر و ایران (تهران و کاشان) بی اطلاع بوده است.
۱۲. قصور مترجم را نیز در این اثر باید هم‌پای تقصیر مؤلف دانست. فقط سه نمونه نقل می‌شود: «رسانه توده‌ای» (ص۱۸)، «نخست‌وزیر» (ص۵۴) و «حزب اختر» (ص۷۹) که باید به ترتیب رسانه جمعی/ همگانی، صدراعظم و «اختری مذهب» ترجمه می‌شد.