رویکرد تاریخی فرهنگی یک رویکرد تکاملی به ریخت شناسی مصنوعات در دانش باستان شناسی بوده است. برای مثال؛ برای درک تنوع و تغییر در رفتار گذشته بشر و شرایط انسانی، پاسخ به پرسشهای از قبیل «چرا» و «چگونه»، «کجا»، «چه زمانی» و توسط «چه کسی» از جملهی اهداف رهیافت تاریخ فرهنگی در باستان شناسی شمرده می¬شود. بعد از رویکرد تاریخی فرهنگی، رهیافت فرآیندی در باستان شناسی رایج شد که شامل استفاده از نظریهها و مدلها و فرایندهای طبیعی، فرهنگی و اجتماعی عمومی است که تنوع و تغییر را براساس معرفت¬شناسی فلاسفه اثبات¬گرا همچون کارل همپل که فرض را بر واقعبینی و بیطرفی گذاشته و تاویل بر تفاسیر مشاهده گرایی تمرکز دارند، می¬باشد. رهیافت فرآیندی در باستان شناسی، تکامل فرهنگی، بوم شناسی تکاملی و تحولی، سیستمهای جهانی و ساختارگرایی را توضیح و تشریح و مورد استفاده قرار میدهد. در اوایل دههی ۱۹۸۰ میلادی، گرایش بیشتر باستانشناسان جهان مبنی بر اثبات گرایی و اثبات تمام اهداف علمی با تردید مواجه شد و از آن پس ملاحظات خود را در تفسیر باستانشناختی مورد توجه قرار دادند. بعد از آن نه تنها بیشتر باستانشناسان مایل بودند پرسش دربارهی سوالات آنان داشته باشند؛ بلکه راغب بودند انگارهها و پیش فرضهایی که می¬تواند پژوهش آنها را با دلایل مجاب کننده، هدایت کند را نیز بپذیرند. پس بنابراین باستانشناسی فرا¬فرآیندی در مقابل باستانشناسی فرآیندی به وجود آمد. که با استفاده از ساختارهای هرمنوتیکی برای تفسیر گذشته سود میبرد. رویکرد هرمنوتیکی؛ کنشگری متقابل مابین معنا و فعالیتهای اجتماعی افراد و گروههای اجتماعی را با همدیگر مورد توجه قرار میدهد. به جای فرآیندهای عمومی، رویکرد هرمنوتیک بر نقش عوامل اجتماعی در دستیابی به اهداف در حوزههای پیچیده اجتماعی اعم از جنسیت، طبقه اجتماعی، گروههای سیاسی، قومیت، نژاد، محیطزیست به عنوان عامل مهم و کلیدی متمرکز است. انگاره ساختار هرمنوتیکی بر این فرض استوار است که تمامی اشیاء و مواد، دارای معنایی است که منعکس کننده تغییر همیشگی در تجارب منحصر به فرد، اهداف و روابط اجتماعی است.
صورت کلی نسبیتگرایی در تئوری و عمل باستانشناسی و زیر مجموعههای آن جا افتاده¬تر به نظر میرسید. ایدهی نسبیتگرایی و ذهن گرایی به عنوان یک ارتباط متقابل و مهم توسعه یافت که بزرگترین تأثیر آن تغییر عمل در «مدیریت میراث » بود. این تغییر حداقل در حوزهی دانشگاهی باستانشناسی اتفاق افتاده بود. در مدیریت میراث، نیازهای واقعی برای رهیافتهای ذهنی معقول وجود داشت؛ به ویژه زمانی که محوطهها بر روی مردم گشوده شد و ارائه و تفسیر محوطهها یا کاوش در بقایای اجداد مردمانی که در اطراف محوطهها زندگی میکردند. پس بنابراین به «مدیریت میراث» به عنوان زیر مجموعه باستانشناسی به شدت نیاز شد. در نهایت با ظهور ایده¬ی نسبیتگرایی بیشتر از حوزههای دیگر باستانشناسی به آن پرداخته شد. پژوهش نسبیت و فرا فرآیندی با این شیوه تا اواسط دههی ۱۹۸۰ میلادی به صورت خوبی انجام شد. و جهت گیریهای اصلی از قبیل تعصبهای قومی و نابرابری جنسیت به صورت بنیادی در ادبیات باستانشناختی به عنوان موضوعاتی برای پژوهش و انتقادگرایی انجام پذیرفت. پژوهشهایی این چنین، قدرت اثباتگرایی را تحلیل و به انزوا برد. دامنهدار بودن وضعیت ضد اثباتگرایی، تقابلهایی را مابین نخبگان حرفهای و همچنین ادعاهای هژمونی طلبی به وسیلهی باستانشناسانی که به لحاظ سیاسی، فرهنگی و اقتصادی وابسته و مرتبط با کشورها و مؤسسات برجسته و شاخص بودند را به وجود آورد. با این وضعیت آکادمیک، کنگره باستانشناختی جهان شکل گرفت. کنگره باستانشناختی جهان یک سازمان غیرانتفاعی و غیردولتی است. یکی از موضوعات مهم و بنیادی در کنگره تفسیر «عینیت در باستانشناسی» بود که کشف تفاسیر ویژه را جستجو میکرد که به وسیلهی گروههای مختلف برای دلایل مختلف که چرا ممکن است آنها این انتخاب را داشته باشند یا برای آنها یک نقطه نظر جالب در آن زمان باشد. در مورد چنین موضوعاتی؛ تلاش شد تا در نهایت یک ترکیب منحصر از ارزیابی انتقادی و مهم از پایههای روششناسی باستانشناختی با آگاهیهای حیاتی و انتقادی از کاربر و زمینههای اجتماعی از مدارک و شواهد گذشته بدست آمد. برخی دیگر از موضوعات زیر مجموعه¬های کنگره، محور ذهنگرایی را نشان میداد؛ چون چند فرهنگگرایی و قومیت در تفسیر باستانشناختی، سیاستهای گذشته، موزه، رسانه و شکل¬های دیگر ارائه باستانشناسی، درک و آگاهی مردم بومی از گذشته و … بود.
به هر حال تبیین باستانشناختی؛ مصون از تغییر در مدل تفسیری نبوده است. بدین سان در اواخر دههی ۱۹۸۰ دورهی جدیدی در مدیریت میراث به وجود آمد. توسعه اختراعات جدید، نجات بخشی و مراقبت از بقایای فیزیکی میراث از ویرانیهای ناآگاهانه که در جهان محقق شد، در مجموع چندان رضایتبخش نبود؛ چرا که شکگرایان عملیات خصمانهای را درباره اهداف و روشهای حفاظت و مدیریت میراث خارج از این مجموعه گسترده در پیش گرفتند. دیگران هم از جملهی گروههای بومی/ محلی در ارتباط با جنبشهایی که در ارتباط با تهدیدهای علمی گذشته صحبت میکردند با شک و دودلی نگاه میکردند. درک جدید باستانشناسان از شرایط و بافت اجتماعی سیاسی محیطی که شاغل بودند، شامل این موضوع میشد. در برخی از موارد، جهت¬گیریها و گرایشهای دانش و استفاده اشتباه از گذشته، گرایش مردم بومی/ محلی را تغییر میداد و یا بهبود میبخشید. منشور ۱۹۹۰ ایکوموس؛ حفاظت و مدیریت میراث باستانشناختی و گرایشهای جدید را مدون کرد. موارد تدوین شده در این منشور، ویژهی مدیریت در محوطههای باستانشناختی بود. این منشور ضمن پیروی و ادامه منشور ونیز، دارای چارچوبی است که نیاز میراث باستانشناختی در حفاظت یکپارچه را در یک زمینه محیط وسیعتر و سیاست برنامهریزی در تمام سطوح را منعکس میکند. و مسئولیتهای در سطح وسیع برای گروههای مردمی و حرفهای را نشان میدهد. چارچوب و اصول منشور برای دولتها، تهیه¬ی سیاستهای حفاظتی، قانونگذاری، تحقیق و بررسی، نگهداری و حفاظت به صورت یکپارچه و کاملاً درست و اصولی و ارائه و تفسیر با کیفیت حرفهای میباشد. تمامی موارد عینی مدیریت میراث باستانشناختی باید اعم از بناها و محوطهها در مکان خودشان حفاظت شوند که شامل حفاظت پایدار و مراقبت از تمامی اسناد و شواهد و مجموعه مرتبط میباشد، همچنان¬که در مقاله شماره ۶ منشور ایکوموس به صورت مبسوط بحث شده است.
در مقدمه مقاله ذکر شده تمامی باستانشناسان برای مشارکت گروههای بومی/ محلی و گروههای فرهنگی محلی به ویژه زمانی که عناصر میراث باستانشناختی بخشی از سنتهای زندهی مردم بومی است، ترغیب شده اند. در اوایل دههی ۱۹۹۰ میلادی موضوعاتی همچون؛ توسعه پایدار و ارتباط با موضوعات سبز گرایش به حوزه ی «مدیریت محوطه» و توسعه ی آن را آشکار کرد. آزمایشات انتقادی از برخی موضوعات باستانشناختی از قبیل تفسیر و ارائه محوطه در خارج محدودهی مردم بومی/ محلی و یا سایر گروههای علاقهمند در زمینه محوطههای میراث، رشد یافت. در سال ۱۹۹۲ ایدهی «پایداری در توسعه» پیشگام سیاستهای جهانی شد. کنفرانس سازمان ملل متحد در ریودوژنیرو دربارهی «محیط زیست و توسعه» قوائد توسعه پایدار را فرموله کرد. در دستورالعمل شماره ۲۱؛ «کیفیت محیطزیست و رشد اقتصادی» به صورت مشترک برای پایداری دراز مدت استراتژی توسعه در نظر گرفته شد. در ادامه سیاستهای زیست محیطی، «پایداری» در منابع فرهنگی و تاریخی نیز کاربردی شد. تضمین تداوم مشارکت میراث در زمان حال به وسیلهی مدیریت متفکر، تغییر سریع از محیط تاریخی به فرآیندهای اجتماعی فرهنگی را موجب شد. این تغییر در درک و قدردانی و ارزشگذاری میراث متمرکز بود. و محافظت به عنوان یک فرآیند پویا که شامل مشارکت مردمی، گفتگو و اجماع و رضایت عمومی، فهم مردمی از سنتهای وابسته و مرتبط با معنا و مفاد آن؛ وسیلهی در خلق و ایجاد، استفاده و بهرهبرداری و بازآفرینی از میراث شد. با شروع و رشد تفکرات پست مدرنی و تفکرات وابسته به نسبیتگرایی از سال ۱۹۹۴ به بعد، به صورت خیلی بارزتری در برنامههای میراث جهانی به صورت کلی به حوزههای باستانشناسی و به ویژه مدیریت میراث باستانشناختی توجه شد. در مجموع جو و فضای دانشگاهی نسبیتگرا باعث شد باستانشناسان به مفاهیمی چون؛ «تفسیر» ، «اصالت» و سرانجام «مدیریت محوطههای باستانشناختی» توجه نمایند. در سال ۱۹۹۳ یک همایش بینالمللی تحت عنوان «تفسیر گذشته: ارائه محوطههای باستانشناختی به مردم» در حیفا در فلسطین اشغالی (اسرائیل) برگزار شد. مقالات برگزیده این همایش در دو شماره پیاپی مجلهی «حفاظت و مدیریت میراث باستانشناختی» در سال ۱۹۹۹ چاپ شد. در سال ۱۹۹۴ کارشناسان یونسکو و ایکوموس پس از کشمکش بسیار در نارای ژاپن در نهایت «سند نارا دربارهی اصالت» را ارائه کردند که تلاشی برای تدوین و اهمیت جدید و حقیقتی تازه درباره تهدید منابع میراث بود. سند نارا در تئوری مدیریت میراث؛ آثار و شواهد آن در مورد اینکه چگونه محوطهها در رفتار و عمل مدیریت با همدیگر تعامل و همکاری خواهند داشت، تأثیرگذار بوده است. در نهایت استانداردهای مدیریت محوطه به سوی رهیافتهای قوی در راستای همکاری و مشارکت و محافظت در حوزهی ارزشهای متعددی تغییر یافت. بهترین آن در متن حفاظتی منشور بورا استرالیا دیده میشود. منشور بورا تأکید مجدد و بازنگری در تصمیمات مدیریت و تفکرات حفاظت داشت که میبایست با نیت و قصد فرهنگی راهنمایی و هدایت میشد؛ با وارد کردن مسائلی چون؛ اهمیت مکان اصلی، مجموعه آن، استفاده و بهرهبرداری از آن، انجمنهای وابسته، معنا و مصداق آن، مستندات، مکانها و اشیاء وابسته به آن و مهمتر از همه علاوه بر اهمیت دادن، بقایای فیزیکی تأکید بیشتر بر ارزشهای معنوی، نیاز به مشاوره و درگیر کردن و مشارکت مردم، اهمیت مضاعف دادن به وجود ارزشهای فرهنگی؛ اهمیت تفسیر را مورد توجه قرار میداد. مهمترین نتیجه منشور بورا استرالیا در چندین دوره متوالی بر روی رهبران جهان در ارتباط با میراث بومی بوده و فلسفه مدیریت «کل نگر» را موجب شده است. بسیاری از پارکهای میراث، دولتها و سازمانهای غیر دولتی این دستورالعمل را ادامه داده اند. از نحوه ی «مدیریت سایت» در منشور بورا و منشورهای جدید دیگر که امید برای «حفاظت پایدار میراث» را داشتند، دفاع و حمایت شد.
با تشخیص وابستگی متقابل از جنبههای مختلف یک محوطه، این باور به وجود آمد که مدیران اجازه خواهند یافت با تنوع نگهداری از آثار، فواید ملموس و غیر ملموس، استفاده و بهرهبرداری عقلایی و استراتژیک از منابع انجام دهند. در حوزه ی دانشگاهی برای ایجاد قدرت دانش و توسعه محور بودن باستان شناسی به بحثهای جدید و عملکردهای جدید از آن نیاز بود. در راستای توسعه، قدرت و اثربخشی دانش باستانشناسی در جامعه و در راستای ایجاد شغل های مناسب برای فارغ التحصیلان، به وسیله تلاش باستانشناسان و کوشش در راستای حمایت و نوآوری رهیافت باستان شناسی کاربردی ایجاد شد. پس بنابراین، باستان شناسی کاربردی نه یک نظریه بلکه یک رویکرد و رهیافت است چرا که، بحثها و رویکردهای جدید باستانشناختی، خلق دوباره مناسبات فرهنگی را موجب شده، قدرت و سودمند بودن آن را برای جوامع مختلف نشان میدهد. امروزه باستان شناسی کاربردی؛ براساس ارزش ها و کل نگری، بارقههای امیدی را در محوطههای میراث باستانشناختی به ویژه محوطههای میراث جهانی آفریده است. ظرفیتهای بالقوهی آن شکاف مابین آن چیزی که هست و آن چیزی که باید باشد را افزایش داده است.
بهروز افخمی/ عضو هیات علمی گروه باستان شناسی دانشگاه محقق اردبیلی
– افخمی، بهروز(۱۳۹۱)؛ مدیریت باستان شناسی کاربردی در محوطه های میراث جهانی ایران: مورد مطالعه، تخت جمشید، رساله دکتری باستان شناسی( منتشر نشده)، دانشگاه تهران.
http://www.iup.edu/graduatestudies/catalog/masters/ma/m-a–in-applied-archaeology/
از باستان شناسی تاریخی فرهنگی تا باستان شناسی کاربردی
سه شنبه, ۲۷ مهر ۱۳۹۵ بهروز افخمی
رویکرد تاریخی فرهنگی یک رویکرد تکاملی به ریخت شناسی مصنوعات در دانش باستان شناسی بوده است. برای مثال؛ برای درک تنوع و تغییر در رفتار گذشته بشر و شرایط انسانی، پاسخ به پرسشهای از قبیل «چرا» و «چگونه»، «کجا»، «چه زمانی» و توسط «چه کسی» از جملهی اهداف رهیافت تاریخ فرهنگی در باستان شناسی شمرده می¬شود. بعد از رویکرد تاریخی فرهنگی، رهیافت فرآیندی در باستان شناسی رایج شد که شامل استفاده از نظریهها و مدلها و فرایندهای طبیعی، فرهنگی و اجتماعی عمومی است که تنوع و تغییر را براساس معرفت¬شناسی فلاسفه اثبات¬گرا همچون کارل همپل که فرض را بر واقعبینی و بیطرفی گذاشته و تاویل بر تفاسیر مشاهده گرایی تمرکز دارند، می¬باشد. رهیافت فرآیندی در باستان شناسی، تکامل فرهنگی، بوم شناسی تکاملی و تحولی، سیستمهای جهانی و ساختارگرایی را توضیح و تشریح و مورد استفاده قرار میدهد. در اوایل دههی ۱۹۸۰ میلادی، گرایش بیشتر باستانشناسان جهان مبنی بر اثبات گرایی و اثبات تمام اهداف علمی با تردید مواجه شد و از آن پس ملاحظات خود را در تفسیر باستانشناختی مورد توجه قرار دادند. بعد از آن نه تنها بیشتر باستانشناسان مایل بودند پرسش دربارهی سوالات آنان داشته باشند؛ بلکه راغب بودند انگارهها و پیش فرضهایی که می¬تواند پژوهش آنها را با دلایل مجاب کننده، هدایت کند را نیز بپذیرند. پس بنابراین باستانشناسی فرا¬فرآیندی در مقابل باستانشناسی فرآیندی به وجود آمد. که با استفاده از ساختارهای هرمنوتیکی برای تفسیر گذشته سود میبرد. رویکرد هرمنوتیکی؛ کنشگری متقابل مابین معنا و فعالیتهای اجتماعی افراد و گروههای اجتماعی را با همدیگر مورد توجه قرار میدهد. به جای فرآیندهای عمومی، رویکرد هرمنوتیک بر نقش عوامل اجتماعی در دستیابی به اهداف در حوزههای پیچیده اجتماعی اعم از جنسیت، طبقه اجتماعی، گروههای سیاسی، قومیت، نژاد، محیطزیست به عنوان عامل مهم و کلیدی متمرکز است. انگاره ساختار هرمنوتیکی بر این فرض استوار است که تمامی اشیاء و مواد، دارای معنایی است که منعکس کننده تغییر همیشگی در تجارب منحصر به فرد، اهداف و روابط اجتماعی است.
صورت کلی نسبیتگرایی در تئوری و عمل باستانشناسی و زیر مجموعههای آن جا افتاده¬تر به نظر میرسید. ایدهی نسبیتگرایی و ذهن گرایی به عنوان یک ارتباط متقابل و مهم توسعه یافت که بزرگترین تأثیر آن تغییر عمل در «مدیریت میراث » بود. این تغییر حداقل در حوزهی دانشگاهی باستانشناسی اتفاق افتاده بود. در مدیریت میراث، نیازهای واقعی برای رهیافتهای ذهنی معقول وجود داشت؛ به ویژه زمانی که محوطهها بر روی مردم گشوده شد و ارائه و تفسیر محوطهها یا کاوش در بقایای اجداد مردمانی که در اطراف محوطهها زندگی میکردند. پس بنابراین به «مدیریت میراث» به عنوان زیر مجموعه باستانشناسی به شدت نیاز شد. در نهایت با ظهور ایده¬ی نسبیتگرایی بیشتر از حوزههای دیگر باستانشناسی به آن پرداخته شد. پژوهش نسبیت و فرا فرآیندی با این شیوه تا اواسط دههی ۱۹۸۰ میلادی به صورت خوبی انجام شد. و جهت گیریهای اصلی از قبیل تعصبهای قومی و نابرابری جنسیت به صورت بنیادی در ادبیات باستانشناختی به عنوان موضوعاتی برای پژوهش و انتقادگرایی انجام پذیرفت. پژوهشهایی این چنین، قدرت اثباتگرایی را تحلیل و به انزوا برد. دامنهدار بودن وضعیت ضد اثباتگرایی، تقابلهایی را مابین نخبگان حرفهای و همچنین ادعاهای هژمونی طلبی به وسیلهی باستانشناسانی که به لحاظ سیاسی، فرهنگی و اقتصادی وابسته و مرتبط با کشورها و مؤسسات برجسته و شاخص بودند را به وجود آورد. با این وضعیت آکادمیک، کنگره باستانشناختی جهان شکل گرفت. کنگره باستانشناختی جهان یک سازمان غیرانتفاعی و غیردولتی است. یکی از موضوعات مهم و بنیادی در کنگره تفسیر «عینیت در باستانشناسی» بود که کشف تفاسیر ویژه را جستجو میکرد که به وسیلهی گروههای مختلف برای دلایل مختلف که چرا ممکن است آنها این انتخاب را داشته باشند یا برای آنها یک نقطه نظر جالب در آن زمان باشد. در مورد چنین موضوعاتی؛ تلاش شد تا در نهایت یک ترکیب منحصر از ارزیابی انتقادی و مهم از پایههای روششناسی باستانشناختی با آگاهیهای حیاتی و انتقادی از کاربر و زمینههای اجتماعی از مدارک و شواهد گذشته بدست آمد. برخی دیگر از موضوعات زیر مجموعه¬های کنگره، محور ذهنگرایی را نشان میداد؛ چون چند فرهنگگرایی و قومیت در تفسیر باستانشناختی، سیاستهای گذشته، موزه، رسانه و شکل¬های دیگر ارائه باستانشناسی، درک و آگاهی مردم بومی از گذشته و … بود.
به هر حال تبیین باستانشناختی؛ مصون از تغییر در مدل تفسیری نبوده است. بدین سان در اواخر دههی ۱۹۸۰ دورهی جدیدی در مدیریت میراث به وجود آمد. توسعه اختراعات جدید، نجات بخشی و مراقبت از بقایای فیزیکی میراث از ویرانیهای ناآگاهانه که در جهان محقق شد، در مجموع چندان رضایتبخش نبود؛ چرا که شکگرایان عملیات خصمانهای را درباره اهداف و روشهای حفاظت و مدیریت میراث خارج از این مجموعه گسترده در پیش گرفتند. دیگران هم از جملهی گروههای بومی/ محلی در ارتباط با جنبشهایی که در ارتباط با تهدیدهای علمی گذشته صحبت میکردند با شک و دودلی نگاه میکردند. درک جدید باستانشناسان از شرایط و بافت اجتماعی سیاسی محیطی که شاغل بودند، شامل این موضوع میشد. در برخی از موارد، جهت¬گیریها و گرایشهای دانش و استفاده اشتباه از گذشته، گرایش مردم بومی/ محلی را تغییر میداد و یا بهبود میبخشید. منشور ۱۹۹۰ ایکوموس؛ حفاظت و مدیریت میراث باستانشناختی و گرایشهای جدید را مدون کرد. موارد تدوین شده در این منشور، ویژهی مدیریت در محوطههای باستانشناختی بود. این منشور ضمن پیروی و ادامه منشور ونیز، دارای چارچوبی است که نیاز میراث باستانشناختی در حفاظت یکپارچه را در یک زمینه محیط وسیعتر و سیاست برنامهریزی در تمام سطوح را منعکس میکند. و مسئولیتهای در سطح وسیع برای گروههای مردمی و حرفهای را نشان میدهد. چارچوب و اصول منشور برای دولتها، تهیه¬ی سیاستهای حفاظتی، قانونگذاری، تحقیق و بررسی، نگهداری و حفاظت به صورت یکپارچه و کاملاً درست و اصولی و ارائه و تفسیر با کیفیت حرفهای میباشد. تمامی موارد عینی مدیریت میراث باستانشناختی باید اعم از بناها و محوطهها در مکان خودشان حفاظت شوند که شامل حفاظت پایدار و مراقبت از تمامی اسناد و شواهد و مجموعه مرتبط میباشد، همچنان¬که در مقاله شماره ۶ منشور ایکوموس به صورت مبسوط بحث شده است.
در مقدمه مقاله ذکر شده تمامی باستانشناسان برای مشارکت گروههای بومی/ محلی و گروههای فرهنگی محلی به ویژه زمانی که عناصر میراث باستانشناختی بخشی از سنتهای زندهی مردم بومی است، ترغیب شده اند. در اوایل دههی ۱۹۹۰ میلادی موضوعاتی همچون؛ توسعه پایدار و ارتباط با موضوعات سبز گرایش به حوزه ی «مدیریت محوطه» و توسعه ی آن را آشکار کرد. آزمایشات انتقادی از برخی موضوعات باستانشناختی از قبیل تفسیر و ارائه محوطه در خارج محدودهی مردم بومی/ محلی و یا سایر گروههای علاقهمند در زمینه محوطههای میراث، رشد یافت. در سال ۱۹۹۲ ایدهی «پایداری در توسعه» پیشگام سیاستهای جهانی شد. کنفرانس سازمان ملل متحد در ریودوژنیرو دربارهی «محیط زیست و توسعه» قوائد توسعه پایدار را فرموله کرد. در دستورالعمل شماره ۲۱؛ «کیفیت محیطزیست و رشد اقتصادی» به صورت مشترک برای پایداری دراز مدت استراتژی توسعه در نظر گرفته شد. در ادامه سیاستهای زیست محیطی، «پایداری» در منابع فرهنگی و تاریخی نیز کاربردی شد. تضمین تداوم مشارکت میراث در زمان حال به وسیلهی مدیریت متفکر، تغییر سریع از محیط تاریخی به فرآیندهای اجتماعی فرهنگی را موجب شد. این تغییر در درک و قدردانی و ارزشگذاری میراث متمرکز بود. و محافظت به عنوان یک فرآیند پویا که شامل مشارکت مردمی، گفتگو و اجماع و رضایت عمومی، فهم مردمی از سنتهای وابسته و مرتبط با معنا و مفاد آن؛ وسیلهی در خلق و ایجاد، استفاده و بهرهبرداری و بازآفرینی از میراث شد. با شروع و رشد تفکرات پست مدرنی و تفکرات وابسته به نسبیتگرایی از سال ۱۹۹۴ به بعد، به صورت خیلی بارزتری در برنامههای میراث جهانی به صورت کلی به حوزههای باستانشناسی و به ویژه مدیریت میراث باستانشناختی توجه شد. در مجموع جو و فضای دانشگاهی نسبیتگرا باعث شد باستانشناسان به مفاهیمی چون؛ «تفسیر» ، «اصالت» و سرانجام «مدیریت محوطههای باستانشناختی» توجه نمایند. در سال ۱۹۹۳ یک همایش بینالمللی تحت عنوان «تفسیر گذشته: ارائه محوطههای باستانشناختی به مردم» در حیفا در فلسطین اشغالی (اسرائیل) برگزار شد. مقالات برگزیده این همایش در دو شماره پیاپی مجلهی «حفاظت و مدیریت میراث باستانشناختی» در سال ۱۹۹۹ چاپ شد. در سال ۱۹۹۴ کارشناسان یونسکو و ایکوموس پس از کشمکش بسیار در نارای ژاپن در نهایت «سند نارا دربارهی اصالت» را ارائه کردند که تلاشی برای تدوین و اهمیت جدید و حقیقتی تازه درباره تهدید منابع میراث بود. سند نارا در تئوری مدیریت میراث؛ آثار و شواهد آن در مورد اینکه چگونه محوطهها در رفتار و عمل مدیریت با همدیگر تعامل و همکاری خواهند داشت، تأثیرگذار بوده است. در نهایت استانداردهای مدیریت محوطه به سوی رهیافتهای قوی در راستای همکاری و مشارکت و محافظت در حوزهی ارزشهای متعددی تغییر یافت. بهترین آن در متن حفاظتی منشور بورا استرالیا دیده میشود. منشور بورا تأکید مجدد و بازنگری در تصمیمات مدیریت و تفکرات حفاظت داشت که میبایست با نیت و قصد فرهنگی راهنمایی و هدایت میشد؛ با وارد کردن مسائلی چون؛ اهمیت مکان اصلی، مجموعه آن، استفاده و بهرهبرداری از آن، انجمنهای وابسته، معنا و مصداق آن، مستندات، مکانها و اشیاء وابسته به آن و مهمتر از همه علاوه بر اهمیت دادن، بقایای فیزیکی تأکید بیشتر بر ارزشهای معنوی، نیاز به مشاوره و درگیر کردن و مشارکت مردم، اهمیت مضاعف دادن به وجود ارزشهای فرهنگی؛ اهمیت تفسیر را مورد توجه قرار میداد. مهمترین نتیجه منشور بورا استرالیا در چندین دوره متوالی بر روی رهبران جهان در ارتباط با میراث بومی بوده و فلسفه مدیریت «کل نگر» را موجب شده است. بسیاری از پارکهای میراث، دولتها و سازمانهای غیر دولتی این دستورالعمل را ادامه داده اند. از نحوه ی «مدیریت سایت» در منشور بورا و منشورهای جدید دیگر که امید برای «حفاظت پایدار میراث» را داشتند، دفاع و حمایت شد.
با تشخیص وابستگی متقابل از جنبههای مختلف یک محوطه، این باور به وجود آمد که مدیران اجازه خواهند یافت با تنوع نگهداری از آثار، فواید ملموس و غیر ملموس، استفاده و بهرهبرداری عقلایی و استراتژیک از منابع انجام دهند. در حوزه ی دانشگاهی برای ایجاد قدرت دانش و توسعه محور بودن باستان شناسی به بحثهای جدید و عملکردهای جدید از آن نیاز بود. در راستای توسعه، قدرت و اثربخشی دانش باستانشناسی در جامعه و در راستای ایجاد شغل های مناسب برای فارغ التحصیلان، به وسیله تلاش باستانشناسان و کوشش در راستای حمایت و نوآوری رهیافت باستان شناسی کاربردی ایجاد شد. پس بنابراین، باستان شناسی کاربردی نه یک نظریه بلکه یک رویکرد و رهیافت است چرا که، بحثها و رویکردهای جدید باستانشناختی، خلق دوباره مناسبات فرهنگی را موجب شده، قدرت و سودمند بودن آن را برای جوامع مختلف نشان میدهد. امروزه باستان شناسی کاربردی؛ براساس ارزش ها و کل نگری، بارقههای امیدی را در محوطههای میراث باستانشناختی به ویژه محوطههای میراث جهانی آفریده است. ظرفیتهای بالقوهی آن شکاف مابین آن چیزی که هست و آن چیزی که باید باشد را افزایش داده است.
بهروز افخمی/ عضو هیات علمی گروه باستان شناسی دانشگاه محقق اردبیلی
– افخمی، بهروز(۱۳۹۱)؛ مدیریت باستان شناسی کاربردی در محوطه های میراث جهانی ایران: مورد مطالعه، تخت جمشید، رساله دکتری باستان شناسی( منتشر نشده)، دانشگاه تهران.
http://www.iup.edu/graduatestudies/catalog/masters/ma/m-a–in-applied-archaeology/