انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

اریک فردریش اشمیت

تهیه و تنظیم: مهسا اکبری

اریک فریدریش اشمیت (Erich Friedrich Schmidt) در سال ۱۸۹۷ در شهر بادن-بادن آلمان به دنیا آمد. (۱۸۹۷م./۱۲۷۶ش. – ۱۹۶۴م./۱۳۴۳ش.) او از حفاران تخت جمشید و از اولین حفارانی بود که در ایران به انجام حفاری علمی پرداخت. وی خدمات شایانی به باستان شناسی و فرهنگ ایران کرده است. متاسفانه نظریاتی واهی و بی اساس در مورد این دانشمند بزرگ وجود دارد که در پایان این مطلب آمده است. ذکر این مطلب به معنای صحه گذاشتن بر آن نیست و تنها هدف از آوردن آن در این پرونده ذکر نظریاتی است که درباره این دانشمند بزرگ در فضای مجازی قابل دسترسی ایران وجود دارد.

زندگی نامه

اریک فریدریش اشمیت/ ویکی پدیا

آثار

خاطرات باستان شناسی اریک اشمیت در ایران/ کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی

فعالیت ها

نظامیه یا مدرسه دوره سلجوقی در ری/بنیاد مختومقلی فراغی

پیام تخت جمشید/جدید آنلاین

شهرری، غرق در رازهای سر به مهر/ خبرگزاری میراث فرهنگی

سایت تاریخی سرخ دم لکی، نمادی از تاریخ چندین هزارساله لرستان/فه رشه لکستان

تاریخچه باستان شناسی رومشگان/ وبلاگ لرستان رومشگان

باستان شناسی اندیشه۱۲/ وبلاگ باستان شناسی اندیشه

درباره او

تاراج بزرگ آثار باستانی ایران در زمان خاندان پهلوی+عکس/ روزنامه مشرق
خروج صندوق‌های آثار باستانی ، ره آورد اشغال ایران/پایگاه جامعه تاریخ معاصر ایران: دوران
چرا پهلوی با وجود اطلاع از ارزش آثار باستانی به آن چوب حراج زد؟/ آیا بوی نفت، انگلیس را از آثار باستانی ایران منصرف کرد؟/ خبرگزاری دانشجو
پاسخ به ادعاهای بی‌بنیان ناصر پورپیرار در مورد کاوشگری تخت جمشید/ آذرگشنسب

بعد از او

باستان شناسان پس از ۷۰ سال به سرخ دم لری باز می گردند./ دانشجو
آثار تاریخی چشمه علی پس از ۷۲ سال در دانشگاه شیکاگو بررسی می شود/خبرگزاری میراث فرهنگی

 

زندگی نامه

اریک فریدریش اشمیت/ ویکی پدیا

اریک فریدریش اشمیت (۱۳ سپتامبر ۱۸۹۷ – ۳ اکتبر ۱۹۶۴) باستان‌شناس آلمانی-آمریکایی متولد شهر بادن-بادن بود.

او استاد مؤسسه خاورشناسی دانشگاه شیکاگو بود و پژوهش‌های گسترده‌ای از سال ۱۹۳۴ تا ۱۹۳۹ در مناطق مختلف ایران نظیر تخت جمشید انجام داد. اشمیت همچنین اولین کاوش علمی در چشمه علی شهر ری را از سال ۱۹۳۴ م. تا ۱۹۳۶ م. انجام داد که به دلیل مرگ زودهنگام وی، جز گزارشی مختصر چیزی از نتایج این کاوش ها منتشر نشد. در سال ۱۹۹۵ م.، تیموتی متنی(به انگلیسی: Timothey Matney)‏ با مراجعه به آرشیو کارها و یافته های اشمیت، گزارشی با نام «کاوش دوباره چشمه علی» منتشر کرد که کورش روستایی آن را در سال ۱۳۷۷ شمسی در مجله «باستان پژوهی» ترجمه و به چاپ رساند.[۱]

آثار

 

Time-Relations of Prehistoric Pottery Types in Southern Arizona, Anthropological Papers of the American Museum of Natural History 30, no. 5 (1928)

Anatolia Through the Ages: Discoveries at the Alishar Mound, 1927-1929 (Chicago, IL: University of Chicago Press, 1931).

Excavations at Tepe Hissar, Damghan (Philadelphia, PA: University of Pennsylvania Press, 1937).

Flights Over Ancient Cities of Iran (Chicago, IL: University of Chicago Press, 1940).

Persepolis I: Structures, Reliefs, Inscriptions (Chicago: University of Chicago Press,1953).

Persepolis II: Contents of the Treasury and Other Discoveries (Chicago: University of Chicago Press, 1957).

Persepolis III: The Royal Tombs and Other Monuments (Chicago: University of Chicago Press, 1970).

The Treasury of Persepolis and Other Discoveries in the Homeland of the Achaemenians, OIC 21 (Chicago: University of Chicago Press, 1939);

 

پانویس

تیموتی متنی: کاوش دوباره چشمه علی، ترجمه کورش روستایی، باستان پژوهی، سال اول، شماره سوم، اسفند ۱۳۷۷

 

منبع

مشارکت‌کنندگان ویکی‌پدیا، «Erich Schmidt»، ویکی‌پدیای انگلیسی، دانشنامهٔ آزاد (بازیابی در ۱۸ بهمن ۱۳۹۰).

لینک مطلب: اریک-فردریش-اشمیتhttp://fa.wikipedia.org/wiki/

تاریخ دسترسی: ۸/۸/۱۳۹۲

 

آثار

خاطرات باستان شناسی اریک اشمیت در ایران/ کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی

در سال ۱۳۱۰ شمسی موزه باستان شناسی و مردم شناسی دانشگاه پنسیلوانیا به اتفاق موزه هنر فیلادلفیا (که بعداً موزه هنر پنسیلوانیا شد) اولین گروه باستان شناسی را به ایران اعزام کردند.

این پروژه که به هیات مشترک باستان شناسی در ایران مشهور است، شامل حفاری‌های عصر مفرغ در تپه حصار، نزدیک دامغان در شمال شرقی ایران و نیز شامل کاخ ساسانیان می‌شد که بر بقایای مکان‌های مسکونی پیش از تاریخ بنا شده بود. این کاخ مرکب از بناهای عظیم، به همراه گچ‌کاری‌های بی‌نظیر دوره‌ی پیش از اسلام بود.

در نخستین فصل حفاری‌های تپه حصار، اشیای بی‌نظیر بسیاری چون زیورآلات طلایی و مفرغی‌، سلاح، سنگ‌های قیمتی، ظروف سفالین و ظروف زیبای مرمرین به دست آمد. گزارش‌های پوپ درباره حفاری‌های کاخ ساسانیان که در نشریه اخبار مصور لندن به چاپ رسید و نیز یافته‌های پیش از تاریخ او در اروپا و آمریکا شهرت فراوان یافت. علاقه عموم به چنین مسائلی نیز موجب تامین سرمایه‌ای گردید تا پروژه دامغان ادامه یابد و دانشگاه، موزه را قادر ساخت تا در دهه‌های بعد تحقیقاتی در ایران و خاورمیانه انجام دهد.

هاریس جین، مدیر موزه دانشگاه، اریک اشمیت باستان شناس جوان را مامور کرده بود تا این پروژه را انجام دهد.

پروژه دامغان، اشمیت را به کاوش های دیگری در نواحی و مناطق متعدد ایران کشاند و در باستان شناسی برّ قدیم، تجارب بسیاری به دست آورد و کاشناسی خانه بدوش شد که ظاهراً از آن لذت می‌برد.

فهرست مطالب کتاب به این شرح است:

پیشگفتار

پروژه دامغان

ایران دهه ۱۹۳۰

از برلین تا فراعه

فراعه

از فراعه تا دامغان

کاوش در تپه حصار

خاتمه حفاری در تپه حصار

اشمیت، مکتشفی پر شور

پروازها

باستان شناسی خاور نزدیک

ضمیمه تصویری

نویسنده در مقدمه کتاب نوشته است: این پروژه موفقیت عظیمی بود نه فقط به خاطر کشف بیش از ۵۰۰۰ شیئی و شمار بسیار زیادی دفینه، بلکه بدان دلیل که یکی از اولین حفاری‌های منظمی بود که در ایران انجام می‌شد. رویکرد مردم شناختی اشمیت در عین حال که از دقت روش شناختی و نظریه باستان شناسی آن زمان بی‌بهره بود اما در آن دوران کاری انقلابی محسوب می‌شد.

در پایان فصل دوم این حفاری‌ها، نیمی از مصنوعات حفاری شده، انتخاب و به موزه‌ی دانشگاه فیلادلفیا ارسال شد، نیمه دیگر، طبق بند قانون جدید آثار باستانی ایران، به موزه تهران سپرده شد. موزه هنر فیلادلفیا فقط از گچ‌کاری‌های معماری حفاری‌های کاخ ساسانی سهم برد. اشمیت و گروهش که شامل عکاسانی از روسیه سفید و لهستان بودند، تقریباً ۲۶۰۰ عکس سیاه و سفید گرفتند که برخی از آنها کیفیت بی‌نظیری داشتند. اشمیت، گزارش های موقت پروژه دامغان و اکثر اسناد آن ناحیه را به بایگانی موزه دانشگاه سپرد.

من (عایشه گورسن زالتسمان) هنگامی که در بایگانی موزه دانشگاه بر سفالینه های عصر مفرغ حاصل از تپه حصار تحقیق می‌کردم، به عکس های مذکور علاقه‌مند شدم و به طور تصادفی مکاتبات ۱۰ ساله اشمیت با مدیر موزه دانشگاه و سایر کارشناسان و دولتمردان را یافتم. اشاره اشمیت به عکس‌های آن ناحیه باعث شد ۱۵ آلبوم عکس بسیار بزرگ را ببینم که مرکب بودند از تصاویر حفاری‌ها و سفر به خاور نزدیک.

وی همچنین افزوده است: من اغلب نامه نگاری اشمیت به مدیران گوناگون موسسات حامی خود و همکارانش و پاسخ آنها به او را ذکر کرده ام. نامه‌های مذکور بهترین منابع اطلاعاتی بی‌واسطه محسوب می‌شوند. از میان هزاران تصویر ۴۹ عکس را برای چاپ در متن انتخاب کردم، مضافاً بر اینکه جزئیات مردم شناختی و باستان شناختی، بازآفرینی و کیفیت‌های زیباشناختی را بسیار مورد توجه قرار دادم. این عکس‌ها تا به امروز برخی از بهترین منابع اسناد مصور نظر فرهنگی ایران و عراق، مردم و آثار تاریخی‌شان به حساب می‌آیند.

«اکتشاف در ایران: خاطرات باستان شناسی اریک اشمیت ۱۳۱۹-۱۳۰۹» نوشته عایشه گورسن زالتسمان با ترجمه محمدرضا رفانی و ویراستاری حمید کاشانیان در ۱۰۰ صفحه به صورت مصور منتشر شده است.

این کتاب را انتشارات کارگاه هفت هنر در سال ۹۱ در ۱۲۰۰ نسخه منتشر کرده است که با شماره ثبت ۴۹۵۹۹۸ در کتابخانه‌ی شماره‌ی یک مجلس شورای اسلامی موجود است.

لینک مطلب:

&Itemid=8/خاطرات-باستان-شناسی-اریک-اشمیت-در-ایران http://www.ical.ir/index.php?option=com_k2&view=item&id=13442:

تاریخ دسترسی: ۸/۸/۱۳۹۲

 

فعالیت ها

نظامیه یا مدرسه دوره سلجوقی در ری/بنیاد مختومقلی فراغی

شادمهانی با بیان اینکه در ایران و شهرهای مهم آن زمان ما مدارس و نظامیه های متعدی را شاهد هستیم، گفت: از آن جمله می توان به نظامیه نیشابور، مدرسه خرگرد در تربت جام و مدرسه ری اشاره کرد.

وی در خصوص کشف این مدرسه افزود: نظامیه ری طی کاوشهای باستان شناسی بنام اریک اشمیت از زیر خاک خارج شد و چنانکه در گزارشهای اشمیت آمده، مدرسه ری از جمله مدارس ایوان دار بوده با یک حیاط مرکزی و ایوان هایی در جوانب و حجره هایی در پیرامون این حیاط برای محل زندگی طلاب که بطور قطع در این مدرسه فضایی هم برای تدریس وجود داشته که به آن ˈمدرَسˈ می گفتند.

این باستان شناس و عضو هئیت علمی دانشگاه ادامه داد: متاسفانه آقای اشمیت به طور ناگهانی فوت می کند و گزارشهایی که از وی بجای مانده تنها گزارش های روزانه بوده و هنگامی که این گزارش ها را در حفاری های ری مورد مطالعه قرار می دهیم با مدرسه ای روبرو می شویم که از نظر ساختار شبیه مدارس دوره سلجوقی می باشد البته تفاوت این مدرسه با دیگر مدارس زمان خود وجود یک محراب زیبای گچبری شده می باشد که این مدرسه را شاخص کرده است.

وی با بیان اینکه در مورد مدرسه ری اختلاف نظر وجود دارد و عده ای آن را یک خانه اشرافی می دانند، افزود: البته محراب زیبای آن این امکان را به کلی رد می کند.

شادمهانی با ابراز تاسف از اینکه در اثر ساخت سازهای ایجاد شده در ری این سازه از بین رفته، اظهار داشت: تنها در گزارش های اشمیت و مقالاتی که به تحلیل آن پرداخته می توان پلان این بنا را بازسازی کرد.

این باستان شناس و عضو هئیت علمی دانشگاه ادامه داد: همچنین در کتاب ˈآثار ایرانیˈ که توسط ˈآندره گدارˈ معمار و باستان شناس فرانسوی نوشته شده پلان، ساختار و معماری مدرسه ری مورد برسی قرار گرفته است.

منبع:خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران

لینک مطلب: http://pyragy.blogfa.com/post-2866.aspx

تاریخ دسترسی: ۸/۸/۱۳۹۲

 

پیام تخت جمشید/جدید آنلاین

عکس هوایی تخت جمشید که در فاصله سال‌های ۱۳۱۴ تا ۱۳۱۷ خورشیدی، توسط اریک اشمیت، باستان شناس آمریکایی آلمانی تبار و همسرش مری هلن گرفته شده و در کتاب “بر فراز شهرهای باستانی ایران” به چاپ رسیده است.

لینک مطلب: http://www.jadidonline.com/slideshow/2158/1

تاریخ دسترسی: ۸/۸/۱۳۹۲

 

شهرری، غرق در رازهای سر به مهر/ خبرگزاری میراث فرهنگی

شهر ری، یکی از مهمترین شهرهای ایران است که همچنان نیاز به کاوش و باستان‌شناسی دارد. باستان شناسان معتقدند که رازهای بسیاری از زندگی گذشتگان در زیر این شهر پنهان است که نیاز به کاوش های منسجم تری دارد.

خبرگزاری میراث فرهنگی – گروه میراث فرهنگی – قدیر افروند، باستان شناس و سرپرست ۲ فصل کاوش‌ ری ( دژرشکان) در بنیاد فرهنگی جمشید از “میراث فرهنگی وتاریخ وفرهنگ وتمدن ری” می گوید و بر اهمیت ادامه کاوش ها در این محوطه تاریخی تاکید می‌کند.

 

یکی از موضوع هایی که در این جلسه مطرح می شود:« اهمیت و ریشه دیرین ری باستان از کم توجهی به مطالعات باستان شناسی و پژوهش‌های فرهنگ وتمدن ری است که پیشنه‌ای هشت هزارساله دارد.»

نکته دیگر که در جلسه بر آن تاکید می شود، این است که اهل قلم ،رسانه‌ها و خاصه پژوهشگران و نویسندگان و هنرمندان با پرداختن به زوایای آشکار و نهان فرهنگ و تمدن کهن ری با فراهم کردن خوراک مناسب برای فعالیت و شادابی و طراوت جامعه فکری وفرهنگی، وظیفه و رسالت خطیر انتقال این ارزش‌ها را به نسل حاضر و آیندگان به انجام رسانند.

او در ادامه با ارائه گزارشی از مطالعات و پژوهش‌های گسترده هیات باستان شناسی امریکایی در اوائل قرن بیستم به سرپرستی پروفسور اریک اشمیت در دشت ری به معرفی دستاورهای علمی وپژوهشی این مطالعات به ارائه تصاویری از تپه ها و آثار باستانی کاوش شده توسط هیات مذکور و آثار معماری و اشیاء باستانی به دست آمده پرداخت.

فروند همچنین در ادامه با معرفی جاذبه های باستانی و گردشگری از جمله برج و باروی تاریخی ری، تپه باستانی چشمه علی، نقش برجسته فتحعلی شاهی چشمه علی و آرامگاه بزرگان مدفون در مجاورت چشمه علی نظیر ( پیر صفا ، میرزا عبدالغفار خان نجم الدوله ، شادروان باغچه بان ، روح ا… وزیری متخلص به هاله (شاعر) و……….)، برج طغرل ، قلعه گبری ، گورستان سلطنتی آل بویه و برج نقاره خانه ، تپه میل ، چال ترخان و …, به ارائه گزارشی اجمالی از نتایج ۲ فصل کاوش باستان شناسی سالهای ۸۵ و۸۶ می پردازد.

شهر ری، یکی از قدیمی‌ترین شهرهای جهان و ایران و از شهرهای استان تهران است. تاریخ بنا ری به زمان اقوام آریایی می‌رسد و ری از تمام شهرهای ماد بزرگتر بود. ری در لغت به معنای شهر سلطنتی است. ساکن و اهل ری را رازی می‌نامند.

ری در دوره‌ای پایتخت ایران بوده‌است. این شهر در طول تاریخ به نام مختلفی خوانده می‌شده، راگا، رغه، ارشکیه، رام اردشیر، ام البلاد، ری شهر، شیخ البلاد و محمدیه از نامهایی بودند که ری در هر دوره به مناسبتی با یکی از این نام‌ها خوانده می‌شده.

بنابرآنچه که در اوستا آمده ری سیزدهمین شهری است که درجهان ساخته شده‌است. تاریخ سکونت در این شهر به ۳۰۰۰ سال پیش از میلاد برمی‌گردد.

لینک مطلب: http://www.chn.ir/NSite/FullStory/News/?Id=99465&Serv=0&SGr=0

تاریخ دسترسی:۸/۸/۱۳۹۲

 

سایت تاریخی سرخ دم لکی، نمادی از تاریخ چندین هزارساله لرستان/فه رشه لکستان

گزارش ایرنا، اشیا باستانی کشف شده در این منطقه تاریخی به لحاظ ارزش باستانی و فرهنگی بسیاری که دارند، امروزه زینت بخش بسیاری از موزه های تاریخی دنیا شده است.

این سایت بزرگ باستانی که به واسطه قرمز بودن خاک منطقه، به سرخ دم معروف شده برای اولین بار در سال ۱۹۳۸ میلادی در کاوش های یک هیات باستان شناسی به سرپرستی دکتر اریک اشمیت کاوشگر منطقه تخت جمشید کشف شد.

دراین عملیات باستان شناسی و حفاری که ۲۵ روز طول کشید، نتایج بسیار مهمی بدست آمد که موجب رمزگشایی از بسیاری ابهامات تاریخ تمدن و زیست بشر اولیه شد.

دراین کاوش آثاری از بنای تاریخی موسوم به نیایشگاه کشف و بدست آمد که وجود نمونه های زیادی از اشیای مفرغی تاریخی منطقه لرستان از آن جمله هستند.

از جمله یافته های مهم این عملیات کاوش که در حوزه فرهنگ زاگرس مرکزی انجام شد، سایت تاریخی سرخ دم لری و یک معبد است که براساس نتایج این عملیات تاثیر هنر آشوری به واسطه شیوه و سبک معماری و آثار کشف شده در آن نمایان شد.

این محوطه باستانی مربوط به سده های پنجم تا هفتم قبل از میلاد است که به دوران مفرغ مشهور شده، این محوطه در حال حاضر در فهرست میراث ملی ایران به ثبت رسیده است.

لینک مطلب: کوهدشتhttp://lavanen.blogfa.com/tag/

تاریخ دسترسی:۹/۸/۱۳۹۲

 

تاریخچه باستان شناسی رومشگان/ وبلاگ لرستان رومشگان

درفاصله بین سالهای ١۳۱٠تا١٣۲٠هیئت کاوشگری ((هولمز)) پژوهش وکاوش های علمی خود را در لرستان آغاز می نماید. پس از این هیئت ،گروه باستان شناسی اریک اشمیت به همراه خانم وی مری هلن در سال ١۳۱۲وارد ایران می شوند این گروه که یکی از مجهز ترین گروه های باستان شناسی آن زمان، از نظر تجهیزات ونیروهای کار آزموده محسوب می شد. ازجمله تجهیزات مهم آنها هواپیمایی بود که در اختیار داشتند،واز آن برای گرفتن عکس های هوایی و مشخص کردن محوطه های باستانی استفاده می شد. این تیم پس از اخذ مجوز پژوهش های باستان شناسی در غرب ایران، اولین نقطه ای که این گروه برای پژوهش ،بررسی وکاوش علمی انتخاب نمودند منطقه رومشگان وسپس سیمره وکوهدشت بود. در بررسی های این تیم درمنطقه رومشگان ابتدا عکس های هوایی وگزارشهای بررسی ثبت وضبط ،ودر پژوهش های خود منطقه را به دوبخش رومشگان شرقی وغری تقسیم می کنند.محوطه های باستانی که توسط این تیم باستان شناسی شناسایی می شود عبارتند از:تپه چغابل،زاغه(قلعه)چغابل،چغاسبز،کمترلان(کفترلان) و تپه میرولی و…

باتوجه به اتمام زمان مجوز، این گروه تنها توانستند تپه چغاسبز رامورد کاوش قرار دهند وآثار باستانی بدست آمده از این محوطه را مورد مطالعه قرار دهند که امروزه برخی از این آثار در موزه ایران باستان( تهران) نگهداری می گردد.براساس نتایج بررسی ها وکاوش های علمی انجام گرفته توسط باستان شناسان خارجی و ایرانی پیشینه سکونت در منطقه رومشگان به هفت دوره پیش از تاریخ وتاریخی برمی گردد،که هر کدام از این دورهای باستانی دارای ویژگی ها ی خاص خود بوده اند، این دوره های به ترتیب قدمت زمانی که آثاری از آنها در منطقه بدست آمده است عبارتند از:١.دوره نوسنگی (حدود١٢٠٠٠سال پیش) ٢.دوره کلولتیک یا مس وسنگی (۴۵٠٠سال ق.م ) ۳.عصر مفرغ(٣٠٠٠-١۵٠٠ق.م ) ۴.عصر آهن(١۵٠٠-۵۵٠ ق.م ) ۵.عصر هخامنشیان ۶. دوره پارتیان(اشکانیان )٧. دوره ساسانیان.

منبع:پرواز برفراز شهرهای باستانی ایران/ انتشارات سازمان میراث فرهنگی کشور

نویسنده:محسن رضایی

لینک مطلب: http://lorestanroomeshgan.blogfa.com/post/3

تاریخ دسترسی:۹/۸/۱۳۹۲

 

باستان شناسی اندیشه۱۲/ وبلاگ باستان شناسی اندیشه

تپه حصار با ۱۶۰ هکتار وسعت واقع در حاشیه جنوبی شهر دامغان برای نخستین بار در سال ۱۳۱۲ توسط اریک اشمیت از دانشگاه پنسیلوانیا مورد کاوش قرار گرفت.

کاوش های وی در این تپه باستانی منجر به کشف قلعه ای شد که شواهد آن نشان می داد این محوطه توسط افرادی به آتش کشیده شده است. در میان بقایای سوخته این قلعه اجساد مثله شده ای کشف شد که بعدها اشمیت دریافت با تهاجم نخستین مهاجمان عصر آهن به ایران به طرز وحشیانه ای قطعه قطعه شده اند. او کار را در این تپه رها کرد و آرامگاه ابدی مثله شدگان تپه حصار را با خاک پوشاند.

بررسی‌های صورت گرفته در مرحله دوم باستان‌شناسی در سال ۱۳۵۵ نشان داد که تپه حصار در هزاره‌های چهارم و سوم پیش از میلاد یکی از مراکز مهم تولیدی برای ساخت انواع اقلام صادراتی نظیر اشیای سنگی و فلزی در فلات ایران بوده است.

مرحله سوم کاوش‌ها در سال ۱۳۷۳ با کشف شماری گل‌نبشته به خط میخی بابلی قدیم همراه بود قدمت این گل‌نبشته‌ها به حدود دو هزار سال پیش از میلاد برمی‌گردد که شاهد بسیار خوبی بر وجود مبادلات فرهنگی بین این موجودیت فرهنگی /جغرافیایی با بین النهرین است.بنا به شواهد به دست آمده در عصرآهن ( ۸۰۰ تا ۵۵۰ پیش از میلاد) در منطقه تپه حصار دامغان و کمی آن سو تر در سمنان قومی می زیسته است که دارای مشخصات فرهنگی خاص بوده است.اسرار زیادی از زندگی این قوم مربوط به شیوه‌های تدفین و استفاده از جام های پایه دار در گورستان تاریخی خرند در استان سمنان کشف شده که مربوط به ۱۲۰۰ تا ۵۵۰ پیش از میلاد می‌شود.این قوم قتل عام شده ودرگورهای جمعی دفن گردیده اند.

گورستان باستانی خرند به علت سالم ماندن اسکلت ها منحصر به فردترین گورستان عصر آهن در ایران است. این گورستان باستانی در ۵۱ کیلومتری شهر سمنان واقع شده است و محل گورخفتگانی است که میان نواحی جنوبی دریای خزر و دشت سمنان، ییلاق و قشلاق می کردند.گورهای باستانی باز شده در خرند از خاکسپاری افرادی بین سنین نوزادی تا ۴۵ سالگی که تقریبا” همگی مرد هستند و با نیزه و خنجر دفن شده اند، خبر می دهد. بررسی ها نه از بیماری کشنده ای در این منطقه خبر می دهد و نه حادثه طبیعی دهشتناک بلکه از یک درگیری بی رحمانه و اسارت بازماندگان.تمامی ابزار آلات و وسایل زندگی قوم خفته به همراه آنان دفن گردیده است.

با مشاهده رد پای اقوام خرند سمنان در ۵ استان شمالی کشور، سایت های مشابهی با این گورستان کشف شد که گورستان زرین آباد ساری از مهمترین آنها محسوب می شود.یافته های معماری و گورستان مشابه دیگردر گنداب (نام این منطقه در اصل کنداب بوده است زیرا کانال های مختلفی برای هدایت آب از طریق لوله های سفالی در آنجا وجود داشته است)در استان سمنان در فواصل و نقاط متعدد نشان می دهد که به احتمال فراوان در این منطقه به جز گورستان،کوچک شهری از دوران عصر آهن وجود داشته است.در کاوش های این منطقه چند ریسه گردنبند و چند حلقه النگو و انگشتر و ظروف سفالی به صورت سالم یافت شده است که نشان از ثروت مندی و تمول اهالی این محوطه در هزاره اول پیش ازمیلاد دارد.

لینک مطلب: باستان-شناسی-اندیشه-http://seddighir42.blogfa.com/post/12/12

تاریخ دسترسی: ۹/۸/۱۳۹۲

 

درباره او

تاراج بزرگ آثار باستانی ایران در زمان خاندان پهلوی+عکس/ روزنامه مشرق

گروه گزارش ویژه مشرق؛ ایران در سال های حکوت شاهان قاجار و پهلوی محل توجه و تمرکز قدرت های جهانی برای تاراج و غارت منابع خود بود . بین سال های ۱۹۲۵ تا ۱۹۴۱ امتیازات گوناگونی به کشورهای روسیه، انگستان و آمریکا داده شد. در سال ۱۹۳۲ امتیازی نفتی به انگستان و امتیاز شیلات دریای خزر در سال ۱۹۲۷ به روسیه داده شد. اما امتیاز مهم دیگری که خیلی به آن پرداخته نشده است، امتیاز کاوش های باستان شناسی است که در فاصله ی سالهای ۱۹۳۱ تا ۱۹۴۱ به موزه های آمریکایی اعطا شد. به نظر می رسد توافقی بین قدرت های سه گانه بر سر با ارزش ترین منابع ابران یعنی آثار باستانی، نفت و خاویار برقرار شده بود. در این گزارش سعی شده است با استفاده از کتاب « تاراج بزرگ » نوشته ی دکتر محمد قلی مجد که به استناد منابع دست اول وزارت امور خارجه ی آمریکا نوشته شده است، ابعاد این تاراج بزرگ بررسی شود.

بررسی اعطای امتیازات گوناگون باستان شناسی به آمریکایی ها در این گزارش برای درک درست رفتار آمریکا و دیپلمات های این کشور با مردم مشرق زمین و به کار بردن رابطه ی گرگ و میش در سیاست خارجی آمریکاست. وقتی رابطه ی گرگ و میش و ارباب و رعیت باشد همه چیز از آن ارباب است از نفت و منابع دیگر گرفته تا مزیتهای استراتژیک و ژئوپلتیک و تا گنجینه ی میراث باستانی چند هزار ساله ی یک ملت. بسیاری از موزه های آمریکایی با همکاری دولت آمریکا و به خصوص کمک های وزارت امور خارجه ی این کشور توانستند به بهانه ی تعمیر و مرمت و انجام تحقیقات علمی ، آثار و اشیای ارزشمندی را که میراث کهن ایرانیان بود به تاراج ببرند.

دکتر مجد نویسنده ی کتاب، بعد از دیدار از چند موزه ی آمریکایی می گوید:

« من از موزه‏هایی مانند موزه هنر در نیویورک و موزه‏های متعدد اسمیتسونیان در واشنگتن دیدن‏ کرده‏ام.امری که در همه آنها مرا بی‏نهایت به حیرت انداخت این بود که موزه‏های مذکور تقریبا تمام آثار باستانی و مصنوعات هنری ایران را در فاصله زمانی ۱۹۲۵ تا ۱۹۴۱ تصاحب کرده‏ بودند.بویژه متوجه شدم.

موجودی عظیم اشیاء دوران ساسانی و اسلامی از جمله سفالینه‏های به‏ غایت منحصر به فرد و ارزشمند نیشابور در موزه متروپولیتن همگی در دهه ۱۹۳۰ به تملک این‏ موزه درآمده‏اند.یک محراب بزرگ ۱۴۰۰ ساله از جنس کاشی لعابی متعلق به اصفهان بیش از سایر اشیاء توجهم را به خود جلب کرد.این محراب نیز در همان دهه ۱۹۳۰ به این موزه منتقل‏ شده بود،اما اثر هنرمندانه‏ای به این بزرگی که حدود ۱۳۰۰ سال در یکی از مساجد اصفهان آرام‏ گرفته بود چگونه از نیویورک سردرآورده است؟»

 

فرانسه و امتیاز انحصاری آثار باستانی

کشورهای غربی از قرن هجدهم میلادی متوجه وجود آثار و اشیاء ارزشمند در منطقه ی بین النهرین شدند و فعالیت هایی را در مناطق باستانی ایران ، مصر و عثمان یشروع کردند. درمیان این کشورها، فرانسه توجه ویژه ای به ایران داشت و همین توجه ویژه موجب انعقاد قرادادی در سال ۱۹۰۰ بین ایران و فرانسه و اعطای حق انحصاری و دائمی کاوش های باستان شناسی در ایران به این کشور شد.

این پیمان عملاً حق کاوش های باستان شناسی را از دیگر دیگر کشورها سلب می کرد و از نفوذ انگستان و روسیه به حوزه ی باستان شناسی ایران جلو گیری می کرد. اما این امتیاز برای فرانسه همیشگی نبود و با ظهور حکومت پهلوی در سال ۱۹۲۵ در های ایران به روی باستان شناسان خارجی باز شد. آمریکایی ها اعتراضاتی را به قانون موجود وارد ساختند و انحصار کاوش های باستان شناسی برای فرانسه را نا عادلانه خوانده و مدعی شدند که این کشور نتوانسته است به طور مناسب از شرایط بهره برداری کند. برای همین با کمک عده ای در داخل ایران تلاش های خود را برای لغو معاهده ی ۱۹۰۰ شروع کردند. آرتور اپهام پوپ مشاور موسسه ی هنر شیکاگو در زمینه هنر اسلامی به همراه عبدالحسن تیمور تاش، وزیر فواید عامه، محمد علی فروغی وزیر مالیه و حسین علایی سفیر سابق ایران در واشنگتن در این زمینه تلاش های فراوانی را انجام دادند. برای لغو این قرارداد، طرحی به مجلس فرستاده شد که به دلیل در خطر افتادن برخی امتیازات دیگر( من جمله قرارداد شرکت نفت ایران و انگلیس) ، تصویب نشد. بعد از شکست این طرح بود که تلاش های دیپلماتیک آمریکا برای حل مسئله شروع شد.

لغو انحصار فرانسه

فشارهای دیپلماتیک آمریکا بر فرانسه در نهایت منجر به عقد قراردادی بین ایران و فرانسه در تاریخ ۱۸ اکتبر ۱۹۲۷ شد، طبق این قرارداد فرانسویان متعهد شدند که از حقوق خود در معاهده ی ۱۹۰۰ دست بکشند. در عین حال ماده ی اول این معاهده ریاست آثار باستانی ایران را به مدت بیست سال در اختیار فرانسویان قرار می داد که برای این منظور هم آندره گدار فرانسوی انتخاب شد.

یکی از افرادی که نقش بسزایی در لغو انحصار فرانسه در آثار باستانی ایران داشت آرتور پوپِ آمریکایی بود. او که اطلاعات فراوانی از فرهنگ و هنر اسلامی داشت در سال ۱۳۰۴ وارد ایران شد و در پی رفت و آمدها و تلاش های فراوانش برای معرفی هنر ایران، به رضا شاه نزدیک شد و مورد حمایت او قرار گرفت.

دزدی های پوپ از آثار باستانی ایران

پوپ در مدت اقامت و حضور خود در ایران اقدام به خارج کردن آثار ارزشمندی از ایران کرد که خروج این آثار با کمک سفارت آمریکا در ایران و از طریق ارسال بسته های دیپلماتیک انجام می شد. دزدی های باند پوپ در ایران به قدری واضح بود که یکی از مهندسان معماری آمریکایی به نام مایرون اسمیت به دزدیده شدن محرابی ۱۳۰۰ ساله در مدرسه ای مذهبی در اصفهان و فروختن آن به موزه ی هنر متروپولین نیویورک توسط پوپ و باندش اشاره می کند. « در طول چند سال گذشته پوپ و دستارانش با آنچه به نظر می آمد تحقیقات علمی در مورد منشاء محرابی مهم است – که به تازگی به تملک موزه ی متروپولیتن در آمده – به گدار فضای گسترده ای برای جولان داده اند. مقامات ایرانی و بازاریان هم می دانند که این محراب را دلال عتیقه ای بدنام به نام رابنو به دستور پوپ از مدرسه ی امامیه ی اصفهان دزدیده است.»

با وجود دزدی های فراوان پوپ در ایران و در کمال تعجب، رضا شاه در سال۱۹۳۱ از او و در سال ۱۹۳۵ از همسرش با اعطای مدال ویژه ای به خاطر خدماتشان در زمینه ی حفظ بقایای آثار تاریخی ایران، تقدیر کرد. پوپ علاوه بر حمایت مستقیم رضا شاه از حمایت های محمد علی فروغی و پسرش محسن فروغی نیز بهره مند بود و بسیاری از دزدی های خود را با پشتیبانی این دو انجام می داد.

تصویب قانونی جدید در آثار باستانی

بعد از لغو معاهده ی ۱۹۰۰ که امتیاز کاوش های باستانی در ایران را به کلی در اختیار فرانسه قرار می داد تلاش های پوپ و عوامل داخلی در ایران برای تصویب قانونی جایگزین شروع شد. این تلاش ها موجب تصویب قانونی شد که موزه های آمریکایی قادر بودند انبوه آثار باستانی ذیقیمت ایرانی را بدست آورده و از ایران خارج کنند و در ازای آن هزینه ی نسبتاً ناچیزی پرداخت کنند. این قانون که تحت عنوان «قانون حفظ آثار ملی» در ۳۰ نوامبر ۱۹۳۰ به تصویب مجلس رسید کاملاً غیر قانونی و فاقد مشروعیت بود و بدون کمک رضا شاه و عوامل درجه دوی او مانند فروغی امکان پذیر نبود. چنانچه هارت وزیر مختار آمریکا در ایران در گزارش های خود از تلاش ها و حمایت های فروغی یاد می کند و حمایت های او را تعیین کننده می داند. او مدعی است که فروغی حتی متن فرانسوی پیش نویس را به زبان فارسی ترجمه کرده است. « فروغی با سعه ی صدر، زمان زیادی از روز تعطیلش را به مطالعه ی پیش نویس قانون و ترجمه ی آن به فارسی اختصاص داده است. ام.گدار{ مدیر فرانسویِ آثار باستانی ایران} در مورد جزئیات قانون با وی به مذاکره پرداخت و وزیر امور خارجه را فردی دلسوز ارزیابی کرد.»

مواردی از این قانون که اقتباس شده از قانون مشابه عراقی است، نوعی خیانت به کشور و مردم محسوب می شود و به خروج آثاری که متعلق به مردم ایران و تاریخ آنهاست رسمیت می بخشد؛ به طور مثال ماده ی چهاردهم این قانون اصل تقسیم یافته ها را در بر می گیرد: « در روند عملیات کاوش های باستان شناسی کشفیاتی که نتیجه ی عملیات دولت در زمان و مکانی خاص باشد، به خود دولت تعلق خواهد یافت و در مورد کشفیاتی که نتیجه ی عملیات دیگران باشد، دولت مب تواند ده قطعه از اشیایی را که ویژگی تاریخی یا هنری دارند انتخاب و تصرف کند و نیمی از باقی مانده ی کشفیات را به صورت مجانی به کاشف واگذار نماید و نیم دیگری را به تصرف خود در بیاورد…»

همچنین ماده ی ۱۸ این قانون به کاوشگر اجازه می دهد که سهم خود را بدون پرداخت هزینه و مانع صادر کند: «صدرو اشیای یافت شده در کاوش های علمی با اجازه دولت صورت می گیرد و خروج سهم کاوشگر از کشور تحت هر شرایطی از طرف دولت مجاز و از همه انواع هزینه ها و مالیات های گمرکی معاف است.»

این قانون در ایران در حالی به تصویب رسید که قوانین مشابه در اروپا و دیگر نقاط جهان تفاوت اساسی با این قانون داشت. در قوانین اروپا همه ی آثار باستانی کشف شده متعلق به دولت بود. به طور مثال در ایتالیا، فرانسه، اتحاد شوروی و حتی قبرس، همه ی آثار باستانی کشف نشده دارایی قطعی دولت محسوب می شدند.

هجوم موزه های آمریکایی به ایران

بعد از تصویب این قانون بود که راه ورود موزه های آمریکایی به ایران برای گرفتن امتیاز های باستان شناسی باز شد. اولین تقاضا برای کاوش های باستان شناسی دقیقاً سه روز پس از تصویب قانون جدید در تاریخ ۶ نوامبر ۱۹۳۰ از سوی نماینده ی موزه ی دانشگاه پنسیلوانیا داده شد. بعد از مدتی فردی به نام دکتر اف اشمیت به عنوان نماینده ی این گروه باستان شناسی در ایران انتخاب شد. او در مدت حضور خود در ایران به عنوان نماینده ی موزه ی دانشگاه پنسیلوانیا اشیاء گرانبهای بسیاری را از کشور خارج کرد و با خلق و خوی هیتلری خود موجب آزار و اذیت بسیاری از کارگران ایرانی و مردم ایران شد.

کاوش در تخت جمشید

دیگر موسسه ای که در ایران برای کاوش های باستان شناسی موفق به اخذ مجوز از طرف دولت ایران شد، موسسه ی شرق شناسی دانشگاه شیکاگو بود. در اوایل دسامبر ۱۹۳۰ پرفسور جیمز هنری برسیتد در خواست خود را برای اعطای حق بازسازی و مرمت تخت جمشید از طریق پرفسور ارنست هرتسفلد مشاور آلمانی گروه، تقدیم دولت ایران کرد. این در خواست در هیات وزیران مطرح شد و با وجود حامیان اعطای این مجوز در داخل دولت، در کوتاه ترین زمان ممکن جواب مثبت به موسسه ی شرق شناسی داده شد. فروغی این بار هم برای اعطای امتیازی به آمریکایی ها تلاش های فراوانی کرد که وزیر مختار آمریکا در ایران به حمایت های فروغی برای اعطای این مجوز اشاره می کند:«حامی اصلی در خواست های آمریکاییان در جلسه ی هیأت وزیران، وزیر امور خارجه فروغی بود و نیز او بود که پس از آن که تصور می شد قانون آثار ملی در کمسیون رد شده است، بزرگترین کمک را برای تصویب شتابزده ی آن کرد.»

با شروع عملیات بازسازی توسط موسسه، اشیاء و اقلام ارزشمندی یافت شد که باعث شگفتی اعضای گروه شد. دو جفت لوح یکی از طلا و دیگری از نقره و از از آن جالب تر ۳۰۰۰۰ لوح گلی که از دوره ی عیلامی ها به جا مانده بود و کتیبه های فوق العاده به همراه مجموعه ی گسترده ای از ابزار دست ساز که توجه گروه را به خود جلب کرده بود. یافته های این چنینی دکتر هرتسفلد (مشاور گروه موسسه ی شرق شناسی) را به کاوش در استخر و تل های مجاور مشتاق کرد و به همین منظور درخواستی را به دولت ایران ارائه داد که این درخواست در تاریخ دسامبر ۱۹۳۱ مورد موافقت قرار گرفت. از نظر هارت(وزیر مختار آمریکا در ایران) فضایی که این مجوز در بر می گرفت بی شک غنی ترین بخش در تاریخ امتیازات اعطا شده در کشور بود. با فضایی که این مجوز برای خروج آثار باستانی ایرانی بوجود می آورد می توان آن را نوعی کودتای باستان شناسی به حساب آورد.

اعطای این امتیاز، فقط شامل بازسازی و مرمت تخت جمشید و اطراف آن می شد و اشیاء یافت شده در حین کاوش جزو موارد قانون آثار باستانی در رابطه با تقسیم اشیاء قرار نمی گرفت. بنابراین تمام اشیاء یافت شده در طول عملیات متعلق به دولت ایران بود. اما با این حال موسسه ی شرق شناسی انتظار بی موردی برای تقسیم اشیاء یافت شده داشت که مورد موافقت مقامات ایرانی قرار نمی گرفت. در این مورد، هم مقامات ایرانی و هم مسئولین موسسه ی شرق شناسی به ارزش یافته های باستان شناسی در این مناطق پی برده بودند و حاضر به از دست دادن حتی قطعه ای کوچک از این یافته نبودند. این ناهماهنگی ایجاد شده بین دولت ایران و موسسسه ی شرق شناسی باعث بروز اختلافاتی شد که در نهایت موسسه برای مشخص شدن نتیجه ی درخواست های خود، عملیات مرمت و بازسازی در منطقه را تعطیل کرد.

ضرب الاجل ایران به موسسه شرق شناسی

گروه باستان شناسی با تعطیلی فعالیت های خود در تخت جمشید با ضرب الاجل ایران برای از سر گیری عملیات مرمت و بازسازی مواجه شد. دولت ایران ابقا امتیاز مرمت و بازسازی تخت جمشید برای موسسه شرق شناسی را منوط به از سر گیری فعالیت ها تا تاریخ مشخص عنوان کرد. اما مسئولین موسسه بدون توجه به اخطار ایران، با ادبیاتی تهدید آمیز خواستار تن دادن دولت ایران به مطالبات موسسه مبنی بر تقسیم آثار کشف شده در تخت جمشید و مناطق اطراف آن بودند و در نامه ای که به نخست وزیر ایران نوشتند عدم پذیرش شروط ذکر شده را باعث خروج بدون فوتِ وقت موسسسه از ایران دانستند.

تهدید ایران از جانب موسسه

بررسی نحوه تعامل و ادبیاتی که یک موسسسه ی آمریکایی در قبال دولت ایران به کار می برد و صاحب حق دانستن خود در برابر میراث یک ملت، ما را با خوی غارتگرانه ی این کشور بیشتر آشنا می کند. بریستد مدیر موسسه ی شرق شناسی در ایران در نامه ای که به فروغی نگاشته است خواهان تقسیم عادلانه ی اشیاء کشف شده می باشد و اعلام می کند که اگر با این در خواست موافقت نشود، موسسسه گروه خود را از ایران خارج خواهد کرد و ایران و دولت شاهنشاهی را در مطبوعات آمریکایی رسوا خواهد کرد- چیزی که رژیم پهلوی نمی توانست آن را نادیده بگیرد- : « باید صراحتاً عرض کنم چنانچه مطالبات حقه آن، که در این نامه مذکور افتاده است، در مدت زمانی معقول برآورده نشود، همه ی جهانیان بزودی خواهند پرسید که چرا عملیات موسسه در تخت جمشید به حال تعلیق در آمده است. موسسسه نیز در کمال تأسف مجبور است دلایل تعلیق کار در تخت جمشید را به مطبوعات توضیح دهد که مسلماً بیشترین انعکاس را در کل مطبوعات تمدن غرب خواهد داشت»

فروغی پس از دریافت این نامه و قرائت آن در هیأت دولت، با واکنش منفی هیأت دولت مبنی بر توهین آمیز بودن نامه مواجه شد و پذیرش شروط ذکر شده را منوط به تغییر ادبیات نامه کرد. اما ادبیات به کار برده شده در مطالبات موسسه هیچ گاه تغییر نکرد و در نهایت این موسسه ی شرق شناسی بود که با حمایت وزارت خارجه ی آمریکا، ایران را وادار به پذیرش خواسته های خود کرد.

درخواست جدید موسسه

موسسه ی شرق شناسی با مشاهده ی عقب نشینی های پی در پی دولت ایران در برابر خواسته هایش حداکثر چیزی را که می توانست بخواهد درخواست کرد. طبق درخواست جدید، موسسه خواهان ادامه ی کار در تخت جمشید و تقسیم اشیاء یافت شده در آن به مدت سه سال دیگر بود. همچنین موسسه برخی از اشیائی که به آنها نظر داشت را هم در نامه ای به نخست وزیر اعلام کرد:

« نظر به اینکه موسسه شرق شناسی هزینه ی هنگفتی را صرف بازیابی و مرمت گنجینه ی بی نظیر مجسمه های مستقر بر روی دو پلکان عظیم و همچنین الواح زرین و سیمین پایه های بنا کرده است، که ارزش آنها بسیار بیشتر از هر اثر کشف شده دیگری در تخت جمشید است، خود را محق می داند اقلام مشخصه زیر را در حکم سهمش از اشیائی که تا کنون در ایوان کاخ کشف شده اند، مطالبه نماید و صد البته انتظار دارد مجوز خروج آنها از کشور نیز صادر گردد:

مجموعه کامل تندیس های جدای قابل حمل، از جمله پلکان کاملاً جدا و قابل حملی که پیش از بیرون کشیدن دو پلکان عظیم تخت جمشید از زیر خاک کشف شده بود. یک لوح سیمین پایه بنا. آجر های لعابی شکسته متعلق به کتیبه ی زینتی آپادانا، و همه اشیاء کوچک دیگر به استثنای طلا ساخته ها، از جمله ۵۰۰ لوح گلی. موسسسه انتظار دارد اشیائی که ممکن است در آینده در ایوان کاخ کشف شود نیز مطابق با اصل کلی فوق تقسیم شوند.»

این نوع باج خواهی ها در این جا به پایان نرسید و بعد ها طی دستورالعملی که به وزیر مختار آمریکا در ایران رسید، ایران می بایست قسمتی از آثار باستانی خود را به موسسه اهدا کند. شاید دشوار بتوان درک کرد که این نوع ادبیات به کار برده شده، مربوط به یک موسسه ی آمریکایی است که دولت دیگر را خطاب قرار می دهد. « موسسه کرفتر{ یکی از اعضای گروه باستان شناسی} را مجاز می سازد تا مذاکره بر سر تقسیم اشیاء کشف شده را شروع کند، مشروط بر اینکه چون ایرانی ها قبلاً اقلام ارزشمند متعددی را برای خود برداشته اند، موسسه نیز انتظار دارد که در اوایل مذاکرات اشیاء درخور و ارزشمندی به آن اهدا شود. چنانچه در همان اوایل مذاکرات چنین هدایایی داده نشود و روش قابل قبولی برای تقسیم ما بقی اشیاء کشف شده مورد توافق قرار نگیرد، موسسه ناچار خواهد بود بدون هیچگونه بحثی گروه باستان شناسی خود را از ایران خارج کند.»

در حالی که بیشتر فعالیت های باستان شناسی در ایران مربوط به موزه ی دانشگاه پنسیلوانیا و موسسه شرق شناسی دانشگاه شیکاگو بود، گروههای دیگری نیز در ایران به صورت محدود به فعالیت می پرداختند. موزه ی فاگ و هنر های زیبای بوستون، موزه ی هنر متروپولیتن، موزه ی فیلادلفیلا و موزه ی کانزاس سیتی، از این دست هستند.

حمایت های وزارت امور خارجه ی آمریکا

در بررسی روابط بین دولت ایران و گروههای باستان شناسی، نقش وزارت خارجه ی آمریکا و به خصوص سفیر آمریکا در ایران، نقشی کلیدی و اساسی است. در تمام موارد اختلافی بین دولت ایران و گروههای باستان شناسی، این وزیر مختار آمریکا در ایران بود که به مذاکره و گفتگو با مقامات ایرانی می پرداخت. این موضوع باعث شد که پس از موفقیت موسسه ی شرق شناسی در تصاحب امتیازات گوناگون، مدیر موسسه در نامه ای از تلاش های موثر وزارت خارجه تشکر کند: «در واقع، بدون اغراق می توان گفت که اگر به خاطر حمایت های وزارت خارجه نبود، شاید اکتشاف در تخت جمشید هرگز صورت نمی گرفت، و یا در صورت شروع، مطمئناً چندین سال پیش نافرجام متوقف می شد.» او همچنین در نام ای دیگر به سفیر آمریکا در ایران این چنین می نویسد: « وقتی این نکته را مد نظر داشته باشیم که گنجینه های اشیاء باستانی ایران، که هم اینک و یا در آینده در حکم پاداشی برای تلاش های درخشان موسسه {بین دولت ایران و موسسه} تقسیم خواهند شد، در واقع گنجینه ملی این کشور {آمریکا} و مردم آمریکاست، مسئله اهمیت دوچندان پیدا می کند. به بیان دیگر، با کمک به موسسه ی شرق شناسی در این زمینه در واقع در پیشرفت فرهنگی ملت آمریکا سهیم بوده ایم….. در خاتمه نمی توانم از ابراز مجدد رضایت خاطرمان از نحوه ی انجام مذاکرات از سوی جنابعالی خودداری کنم.»

نقش رضا شاه در غارت آثار باستانی

البته در تاراج آثار باستانی ایران نباید نقش عوامل داخلی را نادیده گرفت؛ از عوامل دسته دومی مثل فروغی و اعضای هیأت دولت گرفته تا خود شخص رضا شاه. وزیر مختار آمریکا در گزارش محرمانه ای که از صحبت های خودش و حکمت وزیر فواید عامه تهیه شده بود، به نقش شاه در انتقال اشیاء یافت شده در تخت جمشید به آمریکا اشاره می کند: « ایشان { حکمت وزیر فواید عامه} همچنین ابراز داشتند که اعضای هیأت وزیران، به استثنای او و نخست وزیر، شدیداً با انتقال سی هزار لوح گلی به شیکاگو مخالف بودند به نحوی که نهایتاً ناچار مسئله به شخص شاه ارجاع شده بود که ایشان نیز پس از توضیحات وزیر مبنی بر اینکه انتقال لوح های مزیور برای موفقیت مذاکرات کنونی ضروری است، با اکراه نظر قبلی خود را تغییر داده و با انتقال آنها موافقت کرده بودند.»

رضا شاه به دلیل نداشتن محبوبیتی در داخل کشور، بقا و پایداری حکومت خود را در کمک و حمایت دولت های خارجی می دید؛ به همین دلیل هموراه در پی کسب رضایت این دولت ها گام برمی داشت که این رضایت گاهی به قیمت غارت منابع مردم ایران تمام می شد. اریک اف اشمیت که در سال ۱۹۳۵ به ریاست گروه باستان شناسی اعزامی به تخت جمشید منصوب شده بود، پس از ایجاد مشکلاتی در روند کاری خود، در صحبت هایی با کاردار سفارت آمریکا به این موضوع اشاره می کند. کاردار سفارت آمریکا در گزارشی از صحبت های اشمیت می گوید: « در این صحبت ها تصریح شد که اعطای امکانات به باستان شناسان آمریکایی بخشی از سیاست رضا شاه برای جلب حمایت دولت آمریکا از رژیم پهلوی بوده است. هرگونه احساس تضعیف این حمایت ها ( نظیر چاپ مقاله ی خصمانه در مطبوعات) بلافاصله تأثیری منفی در فعالیت گروه باستان شناسی می گذارد.»

خروج حجم زیادی از اشیاء باستانی از ایران

در طول سالهای ۱۹۳۰ تا ۱۹۳۹ که گروههای باستان شناسی آمریکایی به فعالیت پرداختند حجم بسیاری از آثار باستانی ایرانی از کشور خارج شد. به طوری که در سال ۱۹۳۵ پس از خروج اولین محموله از اشیای مکشوفه در تخت جمشید سفیر آمریکا در ایران گفت: «تعداد زیادی کامیون نیاز بود تا آثار باستانی متعلق به موسسه ی شرق شناسی از تخت جمشید برای انتقال به آمریکا، به بوشهر فرستاده شود.» رئیس موسسه شرق شناسی هم در سال ۱۹۴۰ در اظهار نظری در رابطه با اشیائی که موسسه در تخت جمشید به دست آورده بود، گفت: « کمتر محلی چنین ثمرات جالب توجهی به بار آورده است.»

حتی بعد از پایان عملیات گروههای باستان شناسیِ سه گانه (موسسه ی شرق شناسی، گروه موزه ی هنر های زیبای بوستون و موزه ی دانشگاه پنسیلوانیا که به دلیل مشکلات مالی و به صورت غیر قانونی با هم ادغام شده بودند) برای خروج اشیاء باقیمانده از یافته های تخت جمشید اقدام شد و در حالی که ایران در اشغال نظامی بود و اشیاء یافت شده قانوناً متعلق به ایران بود، این اشیاء به آمریکا فرستاده شد.

هزینه های موزه های آمریکایی

توجیه گروههای آمریکایی برای تقسیم و تصاحب آثار باستانی ایران، هزینه های به قول خودشان «عظیمی» بود که در ایران پرداخت می کردند. در تمامی مکاتبات و مذاکراتی که صورت می گرفت این موضوع از جانب طرف آمریکایی بیان می شد. اما دکتر قلی مجد در کتاب خود با بررسی اسناد موجود در این زمینه، کل هزینه های موزه های آمریکایی در ایران را حد اکثر ۷۱۰ هزار دلارمی شمرد و بیان می کند: «بابت صرف این مبلغ نا چیز بود که موزه های آمریکایی آثار باستانی ایران را تصاحب کردند. این مبلغ دلیلی آشکار و واضح بر غارت آثار باستانی ایران است که در طول سالهای ۱۹۲۵- ۱۹۴۱ به ثمن بخس انجام شد. پس به جرأت می توان آن را «غارت بزرگ» آثار باستانی ایرانی به دست آمریکا نامید.»

منابع و ماخذ

تاراج بزرگ؛ آمریکا و غارت میراث فرهنگی ایران ۱۳۲۰- ۱۳۰۴ خورشیدی، دکتر قلی مجد، ترجمه ی مصطفی امیری/ گ- مرادی

 

The Great American Plunder of Persia’s Antiquities, 1925-1941

لینک مطلب: تاراج-بزرگ-آثار-باستانی-ایران-در-زمان-خاندان-پهلویعکس http://www.mashreghnews.ir/fa/news/189356/

تاریخ دسترسی: ۸/۸/۱۳۹۲

 

خروج صندوق‌های آثار باستانی ، ره آورد اشغال ایران/پایگاه جامعه تاریخ معاصر ایران: دوران

اشغال نظامی ایران و تسلیم میراث باستانی این کشور نشان از عمق خفّت و خواری‌ای داشت که به ایران تحمیل شد.

«اریک اف.اشمیت» از باستان شناسان آمریکایی و استاد مؤسسه خاورشناسی دانشگاه شیکاگو ماهها پیش از ترک ایران در ۲۶ دسامبر ۱۹۳۹ سعی داشت رضایت دولت ایران را برای خروج مجموعه ای از اشیاء کشف شده در تخت‌جمشید به نفع مؤسسه شرق‌شناسی در شیکاگو جلب کند. اشیاء فوق در ده صندوق بسته‌بندی و به تهران ارسال شد، و منتظر دریافت مجوز نهایی خروج آنها از سوی هیأت دولت ماند. در همین حال، اشمیت به سفارت آمریکا متوسل شد و کاردار آمریکا نیز یادداشتی در ۸ دسامبر ۱۹۳۹ برای وزیر خارجه ایران فرستاد. یادداشت انگرت حاوی پیام زیر بود:

….گروه باستان‌شناسی مجموعه‌ای از «نمونه» اشیاء کوچکی که در تخت‌جمشید یافت شده تهیه کرده است که تقاضا دارد دولت شاهنشاهی آن را برای نمایش در موزه دانشگاه شیکاگو به مؤسسه شرق‌شناسی بذل نماید. این اشیاء دارای اهمیت و ارزش بسیار اندکی هستند، که در بسیاری از موارد نمونه آنها در موزه آثار باستانی تهران (ایران باستان) نگهداری می‌شود. مدیر انجمن شاهنشاهی باستان‌شناسی این اشیاء را بازرسی کرده و هیچ مخالفتی با واگذاری آنها به مؤسسه شرق‌شناسی ندارد….

نامه‌ای با همین موضوع در تاریخ ۱۴ آبان ۱۳۱۸ به شماره ۲۹۸۹/۲۸۶۰۵ از سوی انجمن آثار باستانی به هیأت وزیران ارسال شده است. نامه فوق با این عبارات خاتمه می‌یابد که: «حضرتعالی مسلماً اذعان دارید که گروه باستان‌شناسی این اشیاء عتیقه را حق خود نمی‌داند، بلکه بذل آن را صرفاً نشانه‌ای از الطاف ملوکانه دولت شاهنشاهی و توجه آن به اهداف علمی و خیرخواهانه مؤسسه شرق‌شناسی و قرار دادن آثاری از تمدن باستانی ایران در معرض دید مردم آمریکا تلقی می‌کند.»

انگرت پاسخی به این یادداشت دریافت نکرد؛ هر چند دو بار مفاد آن را به وزیر خارجه ایران متذکر شد. با وجود این، اشمیت پیش از ترک ایران، یک بار دیگر به انگرت توسل جست. انگرت در پایان گزارش خود قول داد: «مطمئناً از هیچ تلاشی فروگذار نخواهم کرد تا این ده صندوق اشیاء عتیقه‌ در حکم جبران بخش بسیار ناچیزی از کار عالی و هزینه‌های هنگفت مؤسسه شرق‌شناسی دانشگاه شیکاگو به آن تسلیم شود.» وزارت امور خارجه آمریکا از محتوای پاراگراف دوم یادداشت انگرت برای وزیر خارجه ایران، یعنی این عبارت که «گروه باستان‌شناسی این اشیاء عتیقه را حق خود نمی‌داند، بلکه بذل آن را صرفاً نشانه‌ای از الطافملوکانه دولت شاهنشاهی تلقی می‌کند» بسیار خشمگین شد. وزارت امور خارجه آمریکا برغم اطلاع از تخلف مؤسسه شرق‌شناسی از موافقت‌نامه‌اش با دولت ایران، به انگرت گوشزد کرد که «تقسیم اشیاء یافت شده توسط گروه باستان‌شناسیِ مؤسسه شرق‌شناسی به حسن نیت مقامات ایرانی ربطی ندارد، بلکه حق مسلّم مؤسسه است.» به انگرت دستور دادند که یادداشت خود را اصلاح کند. وزارت امور خارجه آمریکا در تأیید موضعش، بخشی از نامه مورخ ۲۷ سپتامبر ۱۹۳۴ دولت ایران (فروغی) به بریستد را نقل کرد، که طبق آن: «اشیاء کشف شده توسط مؤسسه شرق‌شناسی در حدود موافقت‌نامه امتیاز، به استثنای تخت‌جمشید و نقاط چسبیده به آن، وفق مفاد قانون مربوط به اشیاء عتیقه بین دولت ایران و مؤسسه شرق‌شناسی تقسیم خواهد شد. در ارتباط با آثار یافت شده در تخت‌جمشید و نقاط چسبیده به آن، مؤسسه شرق‌شناسی هیچ حقی ندارد.» وزارت امور خارجه همچنین عباراتی را از نامه مورخ ۱۷ نوامبر ۱۹۳۴ حکمت، وزیر معارف، به وزیر مختار آمریکا نقل کرد که در آن آمده بود:

Les trouvailles qui seront faites dans l’avenir seront paratagées dans le meme esprit amical. (آثاری که در آینده کشف شوند به همان شیوه دوستانه تقسیم خواهند شد.)

در تاریخ ۹ آوریل ۱۹۴۰، اشمیت نامه بلند بالایی از شیکاگو به موری وزیر خارجه آمریکا نوشت و به او اطلاع داد که «در ارتباط با اشیاء عتیقه تخت‌جمشید که مجبور شدیم آنها را در تهران بگذاریم، یادداشتی برای دکتر جان ای. ویلسون، مدیر مؤسسه شرق‌شناسی، ارسال کردیم احتمالاً ایشان نامه‌ای رسمی برایتان خواهد نوشت.» موری در پاسخ ۲۰ آوریل خود به اشمیت اطلاع داد که نامه ویلسن در مورد اشیاء عتیقه به دستش رسیده است و در حال بررسی آن است. ویلسن در نامه‌اش به موری نه فقط از وزارت امور خارجه آمریکا برای تحویل ده صندوق اشیاء عتیقه کمک خواسته بود، بلکه بر مبلغ افزوده و یک بار دیگر خواهان کمک دولت آمریکا در به دست آوردن «نقش برجسته کشف شده در ویرانه‌های خزانه تخت‌جمشید»، یعنی همان نقش برجسته‌ای که دولت ایران از واگذاری‌اش اکیداً خودداری می‌ورزد، برای مؤسسه شرق‌شناسی شده بود. نامه‌هایی که از شیکاگو ارسال شد، وزرات امور خارجه را بر آن داشت تا با ضمیمه کردن رونوشتی از نامه مورخ ۱۲ آوریل ویلسن به انگرت دستور بدهد: «تقاضا دارد، در صورتی که مخالفتی از سوی مقامات ایرانی احساس نمی‌کنید، از هیچگونه تلاش مقتضی جهت واگذاری ده صندوق اشیاء عتیقه مورد نظر برای تحویل به مؤسسه شرق‌شناسی فروگذار نفرمایید.» در ارتباط با نقش برجسته یافت شده «در ویرانه‌های خزانه تخت‌جمشید» وزارت امور خارجه آمریکا ضمن ابراز شک و تردید و لزوم احتیاط در این باره، ذکر آن را صلاح ندانست. با این حال، دستور فوق با این عبارات خاتمه می‌یافت که: «با وجود این، چنانچه دلیل قانع‌‌کننده‌ای یافتید که پیشنهاد تجدید‌نظر [درباره نقش‌ برجسته] با نظر مساعد مقامات مواجه می‌شود، مجاز هستید به صلاحدید خود اقدام مقتضی به عمل آورید.»

انگرت در گزارش بعدی خود موضع وزارت امور خارجه را مبنی بر اینکه مؤسسه شرق‌شناسی حق درخواست اشیاء یافت شده در تخت‌جمشید را دارد، زیر سئوال برد. او خاطر نشان ساخت که در نامه مورخ ۲۷ سپتامبر ۱۹۳۴ فروغی به بریستد و سفارت آمریکا، ابراز شده که اشیاء یافت شده توسط گروه باستان‌شناسی باید بین ایران و مؤسسه شرق‌شناسی تقسیم شود، به استثنای اشیایی که در تخت‌جمشید و نقاط چسبیده به آن کشف می‌شود. عین عبارت نامه این بود که «در ارتباط با اشیاء یافت شده در تخت‌جمشید و نقاط چسبیده به آن، مؤسسه شرق‌شناسی هیچ حقی ندارد.» انگرت به طعنه افزود: «آن وزارتخانه محترم مسلّماً استحضار دارد که تخت‌جمشید همان نام ایرانی پرسپولیس است.» انگرت همچنین قسمتی از نامه‌ مورخ ۷ دسامبر ۱۹۳۹ اریک اشمیت به انگرت را نقل کرد که اشمیت در آن تصدیق کرده بود، که در دو مورد قبلی در سال‌های ۱۹۳۴ و ۱۹۳۶، که اشیاء یافت شده در تخت‌جمشید بین مؤسسه شرق‌شناسی و دولت ایران تقسیم شده بود، اشیاء «اهدایی» به مؤسسه شرق‌شناسی در واقع هدیه‌ای از طرف دولت ایران بوده است. اشمیت برای انگرت نوشته بود (تأکید‌ها در اصل نامه است): «بر اساس مقررات ناظر بر کار باستان‌شناسان در تخت‌جمشید، آنها هیچ حقی برای درخواست سهم از اشیاء عتیقه کشف شده ندارند. با وجود این، در دو مورد قبل، دولت شاهنشاهی ایران با الطاف ملوکانه خویش نمونه‌هایی از آثار عتیقه تخت‌جمشید را به مؤسسه اهدا کرد، که آخرین مورد در سال ۱۹۳۶ بود.» انگرت برای آنکه خیالش از بابت واضح بودن مسئله جمع باشد، پیش از ارسال یادداشت به وزیر خارجه ایران شخصاً با گدار و اشمیت مشورت کرده بود: «هر دوی آنها تصدیق کردند که مؤسسه شرق‌شناسی هیچ حقی نسبت به آنچه در تخت‌جمشید و یا نزدیک آن یافت می‌شود ندارد. در گذشته تقسیم اشیاء کشف شده در تخت‌جمشید فقط با تمایل دولت ایران به قبول چنین استثنایی صورت گرفته بود. و سفارت نیز بهتر می‌دید که به همین حسن نیت ایرانی‌ها متوسل شود.» انگرت توصیه کرد که با توجه به شرایط موجود، صلاح نیست که مسئله نقش برجسته یافت شده در ویرانه‌های خزانه تخت‌جمشید مطرح شود. در خاتمه، انگرت به وزارت امور خارجه اطمینان داد که: «سفارت هنوز امیدوار است که مقامات ذیصلاح را نهایتاً مجاب به ترخیص اشیاء عتیقه‌ای کند که مؤسسه شرق‌شناسی کنار گذاشته است، و من مکرراً این خواسته قلبی‌مان را به آنها گوشزد خواهم کرد.»

در ماه نوامبر ۱۹۴۰، انگرت به بیروت منتقل شد و وزیرمختار جدیدی به نام لوئیس جی. دریفوسِ پسر عهده‌دار سفارت آمریکا در تهران شد. دولت آمریکا که هیچ پاسخی در باب اشیاء عتیقه دریافت نکرده بود، برای گرفتن این اشیا از ژانویه ۱۹۴۱ شروع به وارد آوردن فشارهایی جدی بر دولت ایران کرد. وزارت امور خارجه آمریکا یک بار دیگر با نادیده گرفتن تخلف مؤسسه شرق‌شناسی از موافقت‌نامه اعطای امتیاز با دولت ایران، در تاریخ ۲۱ ژانویه ۱۹۴۱ با ارسال تلگرامی برای دریفوس به او دستور داد: «چنانچه مجوز نهایی ترخیص اشیاء فوق برای حمل هنوز صادر نشده است، تقاضا دارد که مسئله را با مقامات ذیصلاح در میان بگذارید، و تأکید کنید که وزیر معارف در نامه‌ مورخ ۱۷ نوامبرش به وزیرمختار آمریکا ابراز داشته است که اشیاء کشف شده در تخت‌جمشید در آینده نیز «به همان شیوه دوستانه» تقسیم خواهد شد.» تلگرام با این جملات خاتمه می‌یابد که: «برداشت وزارت امور خارجه همیشه بر این بوده است که سیاست فوق اجرا خواهد شد، زیرا در صورت فقدان چنین ضمانتی ادامه کار باستان‌شناسان در تخت‌جمشید بسیار نامحتمل بود. باید همچنین منافع آشکاری را که نمایش این اشیاء در موزه عالی مؤسسه شرق‌‌شناسی برای ایران دارد به آنها خاطرنشان سازید. تا آنجا که می‌دانیم اشیاء مزبور بیش از یک سال پیش مورد بازرسی و تصویب سازمان آثار باستانی ایران قرار گرفته است، و به همین دلیل تأخیر در صدور اجازه حمل آنها برایمان قابل درک نیست. خواهشمند است قویاً بر این مسئله تأکید کنید.»

دریفوس هم بدون فوت وقت فشار بر دولت ایران را افزایش داد. در تاریخ ۸ ژانویه ۱۹۴۱ به ملاقات کفیل وزارت خارجه رفت، و او نیز قول داد که «به مسئله رسیدگی کند.» یک روز پس از این ملاقات، کفیل وزارت خارجه، جواد عامری، در بستر بیماری افتاد. ولی دریفوس وزیر بیچاره را حتی در بستر بیماری نیز راحت نگذاشت. دریفوس می‌نویسد:

پس از دریافت تلگرام فوق‌الذکر از وزارت امور خارجه، برای احوالپرسی از آقای عامری به منزلش رفتم. هنوز در بستر بیماری بود، ولی گفت که حالش خیلی بهتر است و انشاءالله ظرف هفته آینده به سر کارش بر می‌گردد. با توجه به شرایط، صلاح ندیدم که مسایل کاری را مطرح کنم. با وجود این، وقتی می‌خواستم از او خداحافظی کنم، خودش مسئله مؤسسه شرق‌شناسی را مطرح کرد. ورقه‌ای را از یکی از پرونده‌‌هایی که روی میز کنار تختش بود بیرون کشید و چند کلمه‌ای را از یادداشتی که می‌گفت یکی از دستیارانش برای او تهیه کرده است، ترجمه کرد. محتوای یادداشت تلویحاً این بود که مسئله فیصله یافته است زیرا دولت ایران در نظر دارد اشیاء عتیقه مزبور را در حکم بخشی از یک مجموعه دائمی بزرگتر به موزه تهران منتقل کند. از این اقدام که با شرایط موافقت‌نامه اصلاح شده نهایی اعطای امتیاز از سوی دولت ایران به مؤسسه شرق‌شناسی مغایرت داشت و طبق آن قرار بود آثار یافت شده به شیوه‌ای مساوی و عادلانه تقسیم شود ابراز تعجب کردم. به ایشان خاطرنشان ساختم که به تازگی تلگرام فوری دیگری درباره همین موضوع از وزارت امور خارجه آمریکا دریافت کرده‌ام و از ایشان تقاضا کردم که بنده را مورد لطف خود قرار دهد و توجهی را که درخور این مسئله است به آن مبذول دارد، و توضیح دادم که شخصاً تمامی پرونده‌های مربوط به این مسئله را در طول شش سال گذشته مطالعه کرده‌ام و برایم هیچ شک و شبهه‌ای باقی نمانده است که ده صندوق اشیاء عتیقه‌ای که در نوامبر ۱۹۳۹ برای مؤسسه شرق‌شناسی کنار گذاشته شده و منتظر تصمیم نهایی هیأت وزیران است، واقعاً حق این مؤسسه است. آقای عامری گفت که به پیشنهاد من عمل می‌کند و قول داد که به محض بازگشت به کارش در وزارتخانه به این مسئله رسیدگی خواهد کرد. برای اینکه موضوع از یادش نرود، بلافاصله پس از بازگشت به کنسولگری، یادداشتی را که رونوشت آن ضمیمه است برایش تهیه و ارسال کردم.

به محض آنکه کفیل وزارت امور خارجه کارش را در وزارتخانه از سر بگیرد، با جدیت تمام و با هدف کسب نظر مساعد بر سر صدور این اشیاء عتیقه مسئله را پیگیری می‌کنم.

دریفوس در یادداشت ۲۸ ژانویه ۱۹۴۱ خود مطالب مندرج در تلگرام ۲۱ ژانویه وزارت امور خارجه آمریکا را نیز گنجاند، و تأکید کرد که اشیاء مورد نظر مؤسسه شرق‌شناسی شامل «مجموعه کم اهمیتی از «نمونه» اشیاء کوچکی است» که در فصول ۱۹۳۷-۱۹۳۹ یافت شده و اهمیت خاصی ندارد. کاربرد چنین زبانی مسلماً ایرانی‌ها را مشکوک‌تر می‌کرد. اگر اشیاء مزبور آنقدر کم اهمیت بودند، پس چرا وزارت امور خارجه آمریکا برای به دست آوردنشان آنقدر پافشاری می‌کرد؟ دریفوس کمی پس از ملاقاتش با عامری به دیدار گدار در سفارت فرانسه رفت و از وضعیت ده صندوق اشیاء عتیقه مورد تقاضای مؤسسه شرق‌شناسی جویا شد: موسیو گدار بدون لحظه‌ای تأمل پاسخ داد، «شک دارم که این صندوق‌ها هرگز از ایران خارج شوند.» از گفته ایشان ابراز تعجب کردم، و گفتم تا آنجا که به یاد می‌آورم طبق موافقت‌نامه اصلاح شده اعطای امتیاز تخت‌جمشید، تقسیم آثار کشف شده در سال‌های اخیر نیز باید به همان شیوه دوستانه‌ای که در سال ۱۹۳۴ انجام شد صورت بگیرد و برداشت من این است که ۱۰ صندوق موجود در موزه حق مؤسسه شرق‌شناسی است.» در اینجا بود که گدار مفصلاً از اشمیت انتقاد کرد و مدعی شد که صندوق‌ها به دلیل رفتار اشمیت نگاه داشته شده‌اند. دریفوس هم با بهره جستن از خصومت ذاتی یک فرانسوی شکست خورده با یک آلمانی «هیتلرزده»، و همچنین با توسل به فریب محض، «زحمت زیادی به خرج داد تا توضیح دهد که دکتر اشمیت دیگر در استخدام مؤسسه شرق‌شناسی نیست و به همین دلیل عدم ترخیص ده صندوق مزبور به خاطر رفتار او بی‌مورد است، و اینکه این مسئله لطمه زیادی به مؤسسه شرق‌شناسی وارد می‌آورد؛ که پس از صرف هزینه‌های هنگفت برای کاوش‌‌های باستان‌شناسی در تخت‌جمشید، مسلماً مستحق دریافت مجموعه‌ مناسبی از اشیاء هنری از میان آثار یافت شده است.» این فشارها کارساز بود و در پایان گفتگوها، لحن گدار تغییر کرد: «نزدیک به پایان گفتگوهایمان بود که موسیو گدار به من اطلاع داد مجموعه ارزشمندی از کتاب‌های علمی، اهدایی از طرف مؤسسه شرق‌شناسی، به تازگی به موزه رسیده است. او افزود که کتاب‌ها بسیار مفید و جالب است و از دریافت آنها بسیار خشنود است. گدار که ظاهراً فراموش کرده بود که گفته است ده صندوق اشیاء عتیقه هرگز از ایران خارج نخواهد شد، گفت چه خوب است که دولت ایران در قبال اهدای سخاوتمندانه کتاب‌ها حرکتی از خود نشان بدهد و گفت که قصد دارد پیشنهاد کند که [دولت ایران] با مغتنم شمردن این فرصت با ترخیص ده صندوق اشیاء عتیقه‌ای که در موزه است مراتب قدردانی‌اش را به طور مقتضی نشان بدهد.» حال که به گذشته می‌نگریم، بعید به نظر می‌رسد که یک فرانسوی شکست خورده و تحقیر شده در موقعیتی بود که می‌توانست در برابر فشارهای آمریکا مقاومت کند.

در تاریخ اول آوریل ۱۹۴۱، همان اریک اشمیتی که قرار نبود دیگر در استخدام مؤسسه شرق‌شناسی باشد، در مقام «رئیس میدانی گروه باستان‌شناسی تخت‌جمشید» به موری، آن هم بر روی سربرگ‌های مؤسسه، نامه‌ای نوشت و تقاضا کرد که فشارها بر ایران تجدید شود: «پرفسور جان ای. ویلسون از من خواست تا تقاضای ۱۲ آوریل ۱۹۴۰ ایشان را در ارتباط با ۱۰ صندوق اشیاء عتیقه‌ تخت‌جمشید که هنوز در موزه تهران [ایران باستان] است پیگیری کنم. مطلبی نیست که بخواهم به نامه پرفسور ویلسن و ضمایمش بیفزایم، بجز اینکه از بخش خاور نزدیک بخواهم که یک بار دیگر، از طریق نماینده ایالات متحده در تهران، خواستار نظر مساعد مقامات ایرانی در این باره شود.» قابل ذکر است که مؤسسه شرق‌شناسی هنوز امیدوار بود که بتواند نقش برجسته کشف شده در ویرانه‌های خزانه تخت‌جمشید را نیز به دست آورد. اشمیت نامه‌اش را با این جملات به پایان رساند: «در ارتباط با نقش برجسته تخت‌جمشید، اگر- چنانکه پرفسور ویلسن خودشان ابراز داشته‌اند- وزارت امور خارجه آمریکا در موقعیتی هست که بتواند جویای نظر مساعد دولت ایران شود، خواهشمند است از این کار دریغ نورزد؛ ولی این مسئله قدری حساس است زیرا اعلیحضرت شاهنشاه یک بار از واگذاری این نقش‌ برجسته به گروه باستان‌شناسی امتناع کرده‌اند.»

دولت ایران نهایتاً در تاریخ ۳۰ آوریل ۱۹۴۱ تسلیم شد. در یادداشتی که به همان تاریخ از دریفوس به جای مانده، آمده است که: «کفیل وزارت امور خارجه ایران امروز صبح با من تماس گرفت و گفت که توضیحات من به نخست‌وزیر کارساز افتاده و نخست‌وزیر این مسئله را دیروز در جلسه هیأت دولت مطرح ساخته است. هیأت دولت به این نتیجه رسید که مؤسسه شرق‌شناسی نمی‌تواند اشیاء عتیقه مورد نظر را حق مسلّم خود بداند… آقای عامری ادامه داد که اگرچه هیأت دولت به این نتیجه رسید که مؤسسه شرق‌شناسی نمی‌تواند اشیاء عتیقه مورد نظر را حق مسلّم خود بداند، تصمیم گرفت که مسئله را به طور دوستانه و با جلب رضایت سفارت حل و فصل کند. آقای عامری گفت که بلافاصله با من تماس گرفته است تا پیش از عزیمتم [به افغانستان] آن را به من اطلاع دهد. او گفت که پیگیر خواهد شد تا وزیر معارف اقدامات لازم را برای حل و فصل قطعی این مسئله تا پیش از بازگشتم از افغانستان انجام دهد. به هنگام خداحافظی، آقای عامری گفت که می‌توانی در ارتباط با این مسئله روی من حساب کنی، مطمئنم که این مسئله با رضایت شما ختم خواهد شد.» ابلاغ رسمی واگذاری اشیاء عتیقه از سوی دولت ایران به مؤسسه شرق‌شناسی در تاریخ ۲۳ ژوئن ۱۹۴۱ از طرف عامری به دست دریفوس رسید. دولت ایران «با واگذاری ۴۸۶ قطعه عتیقه [کشف شده در تخت‌جمشید] به مؤسسه شرق‌شناسی در شیکاگو موافقت کرده بود.» فهرست اشیاء عتیقه‌ای که واگذار شده بودند، در ۱۵ برگ، ضمیمه شده بود تا «ترتیب تحویل این اشیاء و حمل آن به آمریکا در اسرع وقت داده شود.»

در ۲۵ اوت ۱۹۴۱، نیرو‌های انگلیس و روس به ایران حمله کردند، و در ۱۶ سپتامبر همان سال رضاشاه مجبور به کناره‌گیری از سلطنت شد. او در ۲۸ سپتامبر ۱۹۴۱ سوار بر یک کشتی انگلیسی و تحت‌الحمایه انگلیس ایران را ترک کرد. از آخرین گزارشی که در ارتباط با اشیاء عتیقه فوق به جای مانده است معلوم می‌شود که دولت ایران ۳۳ قطعه را نگاه داشته و ۴۸۶ قطعه را ترخیص کرده است. «ترخیص» اشیاء عتیقه پس از حمله به ایران و اشغال نظامی آن صورت گرفت، و دریفوس به وزارت امور خارجه آمریکا اطمینان داد که «هیچ یک از اشیاء نگاهداری شده ارزش چندانی نداشته است.» در تاریخ ۳۱ اکتبر ۱۹۴۱ دریفوس با ارسال تلگرامی اطلاع داد که اشیاء عتیقه، که در ۸ صندوق بسته‌بندی شده بودند، روز گذشته از تهران خارج شده‌اند. حتی پیش از این لطف آخر، در مارس ۱۹۴۰، وقتی جان ای. ویلسون، رئیس مؤسسه شرق‌شناسی، برای تشکر از کمک‌هایی که وزارت امور خارجه آمریکا از همان ابتدا به گروه باستان‌شناسی تخت‌جمشید مبذول داشته، طی نامه‌ای گفته بود: «کمتر محلی چنین ثمرات جالب توجهی به بار آورده است.» محموله نهایی آن را «جالب‌ توجه‌تر» کرد. مسئله تخلف مؤسسه شرق‌شناسی از موافقت‌نامه اعطای امتیازش با دولت ایران، و لطمه واقعی ناشی از چنین تاکتیک‌هایی به روابط ایران و ایالات متحده، میراثی بود که برای آینده ماند.

 

منبع:دکتر محمدقلی مجد ، تاراج بزرگ ، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی ، ص ۳۶۱ تا ۳۷۳

لینک مطلب: http://dowran.ir/show.php?id=210746918

تاریخ دسترسی: ۸/۸ ۱۳۹۲

 

چرا پهلوی با وجود اطلاع از ارزش آثار باستانی به آن چوب حراج زد؟/ آیا بوی نفت، انگلیس را از آثار باستانی ایران منصرف کرد؟/ خبرگزاری دانشجو

به گزارش خبرنگار دین و اندیشه «خبرگزاری دانشجو»، در ادامه سلسله مباحث غارت اشیاء باستانی ایران توسط بیگانگان، در این قسمت از برنامه هنگام درنگ، دکتر موسی حقانی، محقق و پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، دکتر غلامرضا معصومی، کارشناس تاریخ معاصر و اشیاء باستانی و سیروس سعدوندیان، کارشناس تاریخ معاصر ایران، به گفت و گو پرداختند.

قاجار درکی از میراث نداشت، پهلوی که درک این مسائل را پیدا کرده بود؛ چرا این چنین کرد؟

حقانی: آثار باستانی یک کشور را بعد از کشف قرعه کشی می‌کنند و هر یک سهمی بر می دارند. سند این کار که بر سر اشیاء کشف شده در شوش آمد، موجود می باشد. نظر شما چیست؟

معصومی: این کار به دلیل اینکه هئیت فرانسوی قرارداد داشت و پول حفاری انجام شده را فرانسه تقبل می‌کرد انجام می‌گرفت. بازرس از سوی حکومت ایران فرستاده می‌شد، اما در برخی مواقع این بازرس خریداری می‌شد و بسیاری از آثار تقسیم هم نمی‌شد و به این ترتیب بسیاری از آثار ما رفت.

حقانی: در این سند ذکر شده آن قسمت از آثار که سهم کشور ایران شد، تسلیم رئیس حفاری گردید تا برای مطالعات علمی و خواندن خطوط آنها به پاریس برده و پس از اتمام کار عودت دهند که اغلب این آثار بازنگشت. قاجارها درکی از میراث نداشتند، پهلوی که درک این مسائل را پیدا کرده بود چرا این چنین کرد؟

معصومی: اینها به خاطر اینکه باستان شناسان ایرانی وارد عمل شوند و کار را یاد بگیرند به بیگانگان اجازه این کار را می‌دادند. حکومت ایران بازرس را به منظور یادگیری می فرستاد. ما اکنون باستان شناسان خوب و کارکشته‌ای در ایران داریم، اما باز هم از خارجی‌ها استفاده می شود.

حقانی: ما پول نداشتیم یا سرمایه گذاری برای حفاری ها انجام نمی‌دادیم. در اسناد مشهود است پولی که خارجی ها برای حفاری آوردند پول چندانی نبود. آنچه که بردند ارزشی چندین برابر پول حفاری ها را داشت. به ازای هزینه ای که در ایران برای حفاری ها انجام می دهند غارت گسترده ای را انجام می دهند. در خصوص هیئت ایتالیایی که در این زمینه در ایران فعالیت می کردند صحبت کنید.

معصومی: هیئت علمی باستان شناسی موسسه ایتالیایی به نام ایزموئو، کار حفاری را در ایران شروع کردند. افرادی که در ایران کار می‌کردند، عبارت بود از پیترنو، امبه تو شراتو و… که در سال های ۱۹۶۷ و ۱۹۷۸ میلادی در شهر سوخته ایران کار کردند.

آثار جالبی از شهر سوخته یافت شد که مربوط به هزاره سوم قبل از میلاد می باشد. پرده‌خانه غلامان، قلعه سام، کوه خواجه و … از جمله این آثار بود. پروفسور امبه تو شراتو در سال های ۱۹۷۳-۱۹۷۴ دوباره به ایران آمد و در شهر سوخته فعالیت داشت. این فعالیت تا سال ۱۹۷۶ ادامه داشت. حفاری های انجام شده در کوه خواجه توسط هیئتی به ریاست پروفسور سالواتوری می باشد.

هیئت ایتالیایی در خوزستان و کرمانشاه نیز فعالیت های حفاری انجام دادند. در سال ۱۹۷۷ در جزیره هرمز کار کردند.

دست هیئت‌های خارجی برای مرمت آثار باستانی باز بود

حقانی: درباره فعالیت گروه آلمانی نیز مختصر توضیحی بفرمایید.

معصومی: شیتمن از آلمان آمده بود و در منطقه آذربایجان از سال ۱۹۶۴ بررسی‌های علمی انجام داد. پروفسور آلن زاگار از دانشگاه آزاد برلن در سال‌ها ۱۹۷۴ و ۱۹۷۵ در شمال شرقی کوه‌های بختیاری و در سال ۱۹۷۷ در بهبهان حفاری‌هایی انجام داد. پیتر کالمایر در سال ۱۹۶۸ در ده حسن علی و گلیران و لرستان و در سال ۱۹۷۲ در همدان حفاری کرد.

سعدوندیان: تمامی این هیئت ها جز مسئله خروج اشیاء، پستی که در ایران به آنها داده می‌شد و تا دیر زمانی ادامه داشت اجازه دخالت در هر زمینه‌ای را به آنها می‌داد، حتی برخی از آنها که ممکن است در مواقعی خوش‌نام بودند، کم آسیب به آثار باستانی ما نرسانند. دست آنها حتی برای مرمت آثار باستانی باز بود.

وقتی شکافی در ایوان مسجد شاه اصفهان پیدا می‌شود همین افراد خوش نام (گدار) نظر به ویرانی آن می‌دهند به این دلیل که این شکاف قابل ترمیم نیست، همان کاری که با ابنیه امامزاده یحیی کردند به رغم اینکه باستان‌شناسان ایرانی مکررا اخطار دادند، این آثار متعلق به قرن ۷ می‌باشد و نباید از بین برود. به بهانه اینکه مربوط به قاجاریه است دستور ویرانی آنها را صادر کردند.

استاد حسین بنا (استاد حسین معارفی) در خصوص ایوان مسجد شاه برای ترمیم مراجعه نمود. با فروختن خانه خود این بنا را تعمیر می کند و تاکنون این بنا باقی است. بنابراین حکومت دست بیگانگان را در این زمینه باز می گذارد و در مقابل اینان واخورده بودند و اجازه هر کاری را می دادند.

آیا بوی نفت ایران آنچنان انگلیس را مست کرد که توجهی به آثار باستانی ایران نداشت؟!

حقانی: در سال ۱۳۰۶ شاهد لغو انحصار فرانسوی‌ها در ایران می باشیم، البته این لغو انحصار به معنای خروج فرانسوی‌ها از ایران نیست. فرانسوی‌ها در همه جای ایران بودند که با این انحصار به شوش محدود شدند. از این دوره کم‌کم پای آمریکایی‌ها نیز به ایران باز می‌شود. برخی معتقدند بوی نفت ایران آنچنان انگلیس را مست کرده بود که توجهی به آثار باستانی نداشت. به نظر بنده این صحیح نیست.

انگلیسی‌ها علی رغم غارت نفت به آثار باستانی ایران نیز نگاهی داشتند. تا سال ۱۹۲۵ دست برتر را فرانسوی‌ها داشتند و از آن به بعد آمریکایی‌ها دست برتر را در غارت آثار باستانی ایران دارند. حتی آمریکایی‌ها گفته اند آثاری که در ایران است میراث مردم آمریکاست! اندکی درباره آمدن آمریکایی‌ها به ایران و حفاری‌های آنها صحبت کنید.

معصومی: از جمله هیئت های بزرگی که در ایران حفاری کردند از موزه پنسیلوانیا آقای دکتر رابرت دایسون بود. در منطقه آذربایجان آثاری همچون جام حسنلو( جام طلایی که ۲ کیلو وزن داشت) کشف شد. قسمتی از این جام سوراخ است. جنس جام طلا بود و بر روی آن داستان ایرج و فریدون و داستان مهر (میترا) نوشته شده بود، سربازی از آن محافظت می‌کرد زمانیکه تعدادی بر سرش می ریزند در هنگام فرار سرباز را می زنند و سرباز بر روی جام می افتد و جام سوراخ می‌شود.

ایران، بهشت بکر باستان شناسی است

حقانی: اریک اشمیت در خصوص حفاری‌هایی که در دامغان صورت گرفت(در سال ۱۹۳۱ ) عبارت عجیبی دارد. او می‌گوید ایران بهشت بکر باستان شناسی است. با آن غارت‌هایی که تا آن زمان انجام شده است، اریک اشمیت درباره ایران چنین می گوید.

سعدوندیان: به اعتراف خود آمریکایی‌ها تخت جمشید بزرگترین کشف تمامی دوران‌ها بود. این منطقه به سه قسمت تقسیم می شود؛ استخر برای بوستون، تخت جمشید برای شیکاگو و تپه های ماقبل تاریخ برای فیلادلفیا! در همان زمان شش گروه به ظاهر مستقل در ایران فعالیت می‌کنند که ۴ گروه از اینان تحت ریاست اشمیت می باشند.

حقانی: در نمایشگاه لندن، که با کارپردازی کپ انجام شد و اشیاء بسیاری از ایران خارج گردید به نمایش گذاشته شد. قرار بود این آثار به ایران بازگردد، اما بازنگشت! ماجرای این نمایشگاه چه بود؟ نقش آفرینی کپ در این باره چه بود؟

سعدوندیان: اینان درست ۹ ماه بعد از ماجرای ماژور هنری به ایران می‌رسند. با کمک تیمور تاش اجازه می‌گیرد از تمامی اماکن مذهبی ایران را عکاسی و صورت برداری کنند، تمامی فرش‌ها شناسایی شود و در نهایت در سال ۱۹۳۱ در لندن آن نمایشگاه تشکیل می‌شود. تفاوت این گروه با دیگر هیئت‌ها در این است که به آثار دوره اسلامی بسیار علاقه مندند.

تنها گروهی از روحانیت با اینان مخالفت می‌کنند که دیدند بسیاری از آثار اماکن مذهبی(محراب ۱۳۰۰ ساله، درهای امامزادگان، کتیبه‌های مساجد و…) برده شد. حوزه فعالیت آمریکایی‌ها به گزارش خود آنها قم، مشهد و اردبیل بود و روحانیون، با توجه به جلب رضایت اینان از سوی دولت، ترسیدند این اشیاء باز گردانده نشود.

تنها همین اعتراض در آن روزگار صورت می‌گیرد. گاهی به برخورد ختم می‌شود و گاهی با کمک کسانی که در ایران داشتند همانند فروغی کار اینان به راحتی انجام می گیرد.

حقانی: کپ با خود رضاشاه نیز مناسبات شخصی داشت. برخی از آثاری که در تخت جمشید داشتیم را در سال ۱۹۳۴-۱۹۳۵ به آمریکایی ها اهدا می‌کنند. در سال ۱۹۴۰ در آستانه جنگ جهانی دوم هم یک بخش دیگر از آثار به آمریکایی‌ها داده می شود.

لینک مطلب: http://snn.ir/Mobile/Detail.aspx?Id=241695

تاریخ دسترسی: ۸/۸/۱۳۹۲

 

پاسخ به ادعاهای بی‌بنیان ناصر پورپیرار در مورد کاوشگری تخت جمشید/ آذرگشنسب

ناصر پور پیرار در تارنگارش بار دیگر بی اطلاعی و عدم مطالعه کافی خود را آشکار کرد.گرچه ایشان اینبار ادعاهای پی در پی را درمورد ابنیه و آثار پاسارگاد مطرح کرده اند و در عین حال اشاراتی هم به تخت جمشید داشته اند ولی از آنجایی که از میان بردن آثار و بازمانده های ایلامی و جعل آثار هخامنشی محور گفته های ایشان در مورد پارسه است.ما اینبار این نظریه را بررسی میکنیم

نخست باید گفت دیواره ها در کاخهای هخامنشی تخت جمشید تماما از خشت بوده است و ستونها و سر ستونهای سنگی وزن سقفهای چوبی را تحمل میکرده اند در مواردی از جمله در مجموعه خزانه تخت جمشید-کاخ تچر داریوش و مجموعه بازسازی شده که حرم نامیده شده و امروزه موزه تخت جمشید در آنجا بر پاست از ستونهای چوبی استفاده شده است.(در ساختمان خزانه ستونها قیر اندود بوده و هنرمندانه رنگ آمیزی شده بودند)حصاراصلی تخت جمشید هم از خشت بوده است.بنایی که قسمت اعظم آن ازخشت باشد به مراقبت دائمی نیاز دارد و این امری بود که بعد از انقراض هخامنشیان و تخریب بخشهایی از تخت جمشید به دست اسکندر مقدونی اتفاق نیافتاد و بناهای خشتی این مجموعه سریع از هم پاشیده ونابود شدند و فقط بقایای اسکلت سنگی قصور درهم ریخته آن باقی ماند.به همین علت قبل ازحفاریها در قسمتهای مختلف صفه و سکوی تخت جمشید تلهایی دیده میشد که ناشی از فرو پاشیدن همین دیواره ها در اثر باد وبرف و باران در طول قرنها و تجمع خشت و خاک و خاشاک و گل ولای در محل پی دیوارها و پای صفه وسکوی تخت جمشید بود.بد نیست اشاره ای کنم که پوشش خشتی دیواره های کاخها از گچ بود که به طرز زیبایی رنگ آمیزی یا با کاشیهای الوان و نقاشی دیواری تزئین شده بود نمونه هایی از این سنت تزئینی در خود تخت جمشید و به صورت کاملتری در مجموعه کاخهای هخامنشیان در شوش و حتی دهانه غلامان(شهری هخامنشی در سیستان) به دست آمده است.من قبل از اینکه به نقد نوشته های پور پیرار بپردازم ناچارم از باستانشناسی صحبت کنم تا زمینه ذهنی بررسی آرای پور پیرار فراهم شود.

هر شخصی که مختصری با دانش باستانشناسی آشنایی داشته باشد می داند که حفاری آثار و محوطه های باستانی یک کلنگ زنی ساده نیست.تخصص و تجربه فراوان می طلبد و از عهده یک نفر خارج است.تیم باستانشناسی متشکل از نقشه بردار,معمار,زبان شناس,انسانشناس و باستانشناس و …… است.انتخاب محل حفاری وچگونگی آن با محاسبات دقیق , ثبت و نقشه برداری دقیق همراه است .اجازه بدهید به کتاب خاطرات کاوشهای باستانشناسی شوش نوشته مادام دیولافوا نگاهی کنیم.مطالبی که نقل میکنم مربوط به زمانی است که علم باستانشناسی بسیار جوان بود و این دو نفر هم از پیشگامان آن بودند و باید در نظر داشت کار اینها در قیاس با آنچه که متخصصین دانشگاه شیکاگو انجام دادند بسیار ساده تر و ابتدائی بود.

ص ۸۳ کتاب و زمانی که ژان و مارسل دیولافوا قصد کوبیدن اولین کلنگ حفاری بر تل های باستانی شوش را دارند(۲۸ فوریه ۱۸۸۵)

بعد از ظهر به مطالعه شکافهای عمیق اطراف تپه گذشت و نشانه ای نیافتیم که ما را راهنمایی کند.نمی دانیم حمله باین تل خاک را از کجا باید شروع کرد.قلعه شوش کتابی بسته است که شروع بخواندن آن مشکل به نظر میرسد.مع هذا مارسل از پیش احساس می کند قسمت ورودی آپادانا که لوفتوس از اطراف ستونهای آن خاک برداری کرده است در سمت جنوب قرار دارد و باید بیش از ستونی مشابه با ستونهای مدخل((ویس دهیو-دروازه ملل)) تخت جمشید قرار گرفته باشد.وضع قرار گرفتن سنگ نوشته سه زبانی بر سطح سنگ شرقی و جنوبی است و زیر سازی چهار ستون مرکزی و فاصله شمالی میان آنها برای او جای تردید باقی نمیگذارند که در ورودی تالار بارگاه مشرف به قلعه بوده است.به این جهت تصمیم گرفت جهت حفاری را کاملا مغایر انگلیسی ها انتخاب کند و بجستجوی درها و پله ها بپردازد.او مطمئن بود که اگر در طی قرون و پس از انقلابات آثاری از قصر باقی مانده باشد می تواند بوسیله این آثار پله ها را کشف کند.این تشخیص او را وادار کرد که تپه را از بالا با خطی مورب بشکافد و این خط را با موقعیت درهای آپادانا در تخت جمشید تطبیق دهد.این ترانشه چهار متر عرض و شصت متر طول خواهد داشت.

به ص ۸۹ خاطرات ژان دیولافوا می رویم:

۸ مارس – خاکبرداری اطراف ته ستونها را موقتا تعطیل کرده ایم.تمام افراد از این به بعد در ترانشه بزرگ C که روز بعد از ورود علامت گذاری و میخ کوبی کرده ایم کار خواهند کرد.این ترانشه به کارگاه های ده متری تقسیم و شماره گذاری شده است و فقط از شماره های فرد خاک برداری می شود(طبیعی است در حین حفاری اشکال هندسی و منظمی در تل خاک پدید آید که لابد از دید پور پیرار بازمانده آثار عیلامی است!!)

ص ۹۱ کتاب

۱۲ مارس-روز بد و خبرهای بد.ترانشه گود تر می شود.پس از خاکبرداری از پای دیوارهای قطور آخرین آثار باقی مانده یک شهر اسلامی قرن ۱۲ که روی تپه را پوشانده است کارگران به زمینی سخت و محکم برخورده اند که هیچ اثری در آن نیست و آینده خوبی را نشان نمی دهد.ولی با تمام بی حاصلی این کارگاه بیش از سایر کارگاه ها مورد توجه من است.

ص ۹۸ کتاب

۱۹ مارس- ترانشه هایمان را بازدید میکنیم.آب همه آنها را پر کرده است.بتدریج که آب پائین می رود قشرهای زیرین را فشرده تر میکند.شکافهایی در ترانشه ها ایجاد می شود.احتمال دارد دیوارهایشان فرو ریزند.چون به اندازه کافی چوب نداریم تا برای جلوگیری از فرو ریختن بدنه آنها را تخته بندی کنیم باید به حال خود رهایشان سازیم.مارسل حفاری ترانشه C را ترک می کند و شروع به حفر ترانشه دیگری به نام B می کند.این ترانشه عمود بر نمای جنوبی کاخ و موازی با محور اصلی ساختمان می گردد.کاوش جدیداطلاعاتی از وضع درها خواهد داد.

به ص ۱۰۱ می رویم تاریخ ۲۰ مارس ۱۸۸۵

قشرهای خاک رس مقاوم زیر خرابه خانه های عربی و ساسانی وضع منظمی نداشتند و قسمت های محدودی را اشغال میکردند.به این جهت ترانشه ها به طور نامنظم گود میشدند .عمق قسمتهایی از ترانشه Cبه ۱/۴۰ متر رسیده بود.قسمتهای دیگری در ترانشه B تا ۲/۳۰ متر گود شده بودند و در این قسمتها آجرهای بزرگی کشف شده بود.این آجرها روی یک بستر ضخیم شن قرار داشتند و مجموع آنها مثل نوعی سنگچین که بطور یکنواخت زیربنای کاخ قرار داشته باشد.آجر فرش هم سطح با صفه ای است که با سنگهای بزرگ مربع فرش شده و ستونهای آپادانای هخامنشی را در بردارد.در تمام طول ترانشه B چیز بجز همین سنگهای مربع پیدا نشد و به هیچ در و دیواری که مربوط به کاخ باشد برنخوردیم.نا امیدی ما از عدم موفقیت بی اندازه است.حجم خاکی که باید برداریم بسیار محدود است و نمی تواند بنای با اهمیتی را پوشانده باشد.حفاری در این محل متوقف می شود و کارگرها به ترانشه C که تا امروز باندازه دو متر گود شده است منتقل می شوند.کاوش در قسمت Aکه مربوط به کاخ است در شرایط عالی ادامه دارد.اعضای بدن گاوهایی که بصورت قرینه سازی جفت شده اند و مربوط به سر ستونهای گاو دو سر هستندپیدا شده است.این قطعات به کمک اهرم های مخصوص به سطح زمین حمل می شوند.قیافه دزفولی ها را که از دیدن این وسیله حمل مبهوت شده اند مدتها فراموش نخواهم کرد.آدمهای ما موفق شده بودند مفهوم وزن را تغییر دهندو بدون مراقبت و دقت مداوم قطعات سنگین را جابجا کنند.

و در ص ۱۰۳: مارسل بیم آن دارد که امسال نتواند این اشیاء سنگین را از زمین بردارد و نتیجه زحماتش در محل باقی بماند.به این علت عده زیادی عرب را که برای کار کردن آمده اند نمی پذیرد و همچنین کارگرانی را که بتدریج با برخورد به سنگ فرش کف کاخ در ترانشه C بیکار می شوند برای خاکبرداری در آپادانا بکار نمی گیرد.باین جهت دو ترانشه یکی به نام L(در تپه شماره ۲) و دیگری به نام I(در قلعه) ایجاد می شود.اولی به شکل سرنیزه از پائین دره شروع شده و بطرف گودال منظمی که در قسمت جنوبی تپه بصورت چهار ضلعی نامنظم قرار دارد ادامه پیدا میکند.مسیر این ترانشه بدون هدف معینی تعیین نشده است,چون با وجود اینکه هنوز نقشه برداری نکرده ایم,به نظر میرسد که این برجستگی زمین,برجستگی طبیعی نیست و بر حسب اتفاق بوجود نیامده است.مارسل سعی کرده است بناهای فرضی را گروه بندی و فشار کار را متوجه مرکز کند و سپس با بریدن این بناهای فرضی زیر خاک بطرف دره مرکزی پیش برود .قبل از اخذ این تصمیم کوشش کرده بودیم که آثاری از دیوارهای خارجی کاخ را در اطراف تپه کشف کنیم.انتظار بیهوده ای بود چون کاوشهای پر مشقت ما بی نتیجه ماند و هیچ اثر و علامتی که بتواند راهنما باشد بدست نیامد.شوهرم نمی خواهد کور کورانه سوراخهایی در چند محل ایجاد کند و اشیاء عتیقه برای عرضه کردن در موزه پیدا کند .تنها راه رسیدن به هدف کاوشگری انتخاب روش درست است که می تواند نتایج علمی بدهد.

نوشته های بالا را نقل کردم تا دید و زمینه ای در ذهن خواندگان محترم از یک کاوش باستانشناسی شکل بگیرد نویسنده این خاطرات در سال ۱۹۱۶ در گذشته است و کاری که این زوج فرانسوی در شوش انجام دادند قابل قیاس با پژوهش کارشناسان دانشگاه شیکاگو در دهه ۳۰ میلادی نبود.لایه نگاری در حفاری یک محوطه تاریخی فوق العاده اهمیت دارد. خانه ها,معبدها و قصرهای جهان باستان به مرور زمان از بین رفته و با صاف و کوبیده شدن ساختمانهای قدیمی,سکو و پایه برای ساخت عمارت های جدید و حتی شهرها به وجود می آمد.بدین ترتیب هر شهری روی شهر قدیمی اش ساخته می شد و در طول سالیان لایه های متعدد تپه های مرتفع ایران را به وجود آوردند.امروزه لایه های مسکونی مختلف تپه ها مهمترین منبع دانش باستاشناسی پیرامون زندگانی مردمانی است که زمانی در این مکانها می زیستند.هدف باستانشناسی جدید تنها به دست آوردن آثار هنری نیست بلکه شناخت این آثار در بستر خودشان از اهداف این علم محسوب می شودو لازمه دستیابی به آن برنامه ریزی دقیق,کار آهسته, و موشکافانه است تا لایه های مختلف از یکدیگر باز شناخته شوند لایه های خاک بر اساس توالی تاریخی آنها مثلا ابتدا دوره هخامنشی,بر روی آن دوره سلوکی,بر بالای آن دوره اشکانی, و در لایه متاخرتر لایه ساسانی و بالاتر از آن دوره اسلامی و……قرار گرفته اند.قدمت بسیاری از اشیا و مدارک با توجه به لایه ای که در آن کشف می شوند معلوم میگردد و وظیفه تیم باستانشناسی است که حساب شده و دقیق لایه ها را یکی بعد از دیگری حفاری و تاریخنگاری کنند بدون آنکه توالی آنها از بین برود.برای اینکه موضوع بهتر درک شود اجازه می خواهم که نمونه ای را دومرتبه از تپه های باستانی شوش مثال بیاورم.بعد از ترک شوش توسط زوج دیولافوا مدتی در این منطقه حفاری صورت نگرفت تا اینکه با اعزام ژان ژاک دومورگان به عنوان سرپرست حفاریها در دهه ۱۸۹۰ شوش باستانی در اختیار او قرار داشت.او شیوه سهل انگارانه ای را پیش گرفت.این مرد فرانسوی به قول یکی از مفسرین ((وحشتناکترین ))نقشه را برای خاکبرداری سریع و ارزان به کار گرفت تا بیشترین میزان خاک را از تل اصلی شوش که ۳۴/۵ متر ارتفاع داشت کنار بزند.از آنجا که مورگان نمی توانست بین لایه های مختلف فرق بگذارد تل را به طور افقی به هفت لایه با ضخامت ۴/۸ متری تقسیم کرد.وی گفت به این دلیل ضخامت ۴/۸ متر را برای لایه انتخاب کرده بود که به تجربه دیده بود هنگامی که خاک از لایه هایی به این ارتفاع داخل واگن ها ریخته میشد اشیا مدفون در آنها صدمه نمی دیدند!.چنین دلیلی باستانشناسان نوین را بسیار متعجب میکندومورگان برای خاکبرداری سریع از این لایه ها هفت هزار و دویست کارگر استخدام کرده بود.تعداد این افراد بیش از آن بود که وی بتواند به طور کار آمد بر آنها نظارت کند یا بتواند محل کشف هر اثر را یادداشت نماید.بسیاری از جزئیاتی که می توانست روزشمار تاریخ باستانی این شهر را نشان دهد به طرزی جبران ناپذیر از بین رفت.البته بعد از جنگ جهانی دوم باستانشناسان بسیار کوشش کردند تا تاریخنگاری و لایه نگاریها را بازسازی کنند ولی به علت ندانم کاری دمورگان نمی توان گفت این بازسازیها کامل و دقیق است.(و درست به همین علت حفاری قاچاقچیان در یک محوطه به قصد غارت و کلنگ زنی کور فاجعه به بار میاورد و تمام لایه ها را مخلوط و اطلاعات آنها را غیر قابل استفاده میکند)و حال در همان شوش ۶ دهه به پیش می رویم تا ببینیم ژان پرو باستانشناس کهنه کار فرانسوی و گروه بزرگش چگونه در فاصله سالهای ۱۹۶۹ تا ۱۹۷۹ در شوش کاوش کردند و توانستند بسیاری از ابهامات کاخ داریوش که تا آن زمان هنوز اسراری سر به مهر داشت را فاش کنند.در حقیقت آنچه در پی می آید نمونه ای از باستانشناسی نوین است فقط به دقت کار توجه کنید.(منبع:”مجسمه داریوش و کاخ دروازه شوش”نویسنده ژان پرو-ترجمه رضا مصطفی زادگان)

“در فاصله سال‌های ۱۹۶۹ تا ۱۹۷۹ هیات باستان شناسی فرانسه که قبل از این نیز کاوش‌هایی را در شوش آن‌جام داده بود، بنا به درخواست اداره کل وقت حفاظت از آثار و بناهای تاریخی ایران برای از سرگیری مطالعه کاخ‌های هخامنشی در شوش کار تحقیق و کاوش در این زمینه را آغاز کرد. بسیاری از بقایای کاخ‌های هخامنشی که از سال ۱۸۵۴ در تپه آپادانای شوش کشف شده بودند، در آن هنگام زیر پوششی از علف‌های هرز پنهان مانده بودند و بسیاری از بازدیدکنندگان که قصد دیدار از آثار هخامنشی مکشوفه در شوش را داشتند و روز به روز نیز بر تعداد آن‌ها افزوده می‌شد، بیهوده در لا به لای علف‌های هرز به دنبال یافتن نشانه‌هایی از کاخ‌های باشکوه هخامنشی بودند.

از این رو پیشنهاد شد تا برای مشخص ساختن طرح و نقشه داخلی کاخ‌ها، بر روی سنگ چین‌ها و پی کاخ‌ها، دیوارهایی از خشت ساخته شود. برای آن‌جام این امر لازم بود که با بررسی دقیق آثار مشهود به جای مانده، از حاصل مطالعات مکنوم (Macquenem )و پیله (Pillet) که قبلا طرح‌هایی از کاخ‌ها را کشیده و برخی قسمت‌ها را بازسازی کرده بودند، به عنوان اطلاعات پایه ای استفاده شود. مسئولیت اجرایی طرح به عهده دانیل لدیری (Daniel Ladiray) ، مهندس فرانسوی عضو (CNRS) مرکز ملی مطالعات علمی‌فرانسه، سپرده شد. عملیات از بخش جنوب غربی تپه که ورودی کاخ را همان جا می‌دانستند، آغاز شد. از همان ابتدای خاکبرداری متوجه شدیم که در تعیین محل دروازه ورودی کاخ و معبرهای آن اشتباهاتی صورت گرفته است و این مساله تعجب همه ما را بر انگیخته بود.

بنابراین تصمیم گرفتیم که محوطه مورد بررسی را گسترش بدهیم و عملیات خاکبرداری و کاوش را به ضلع شرقی و ورودی L ، در طرح مکنوم هدایت کنیم چرا که ورودی (L) به شکل کامل از زیر خاک بیرون آورده نشده بود و به فضای سنگ فرش شده وسیعی باز می‌شد.

در آن سوی دروازه تا حدود منتهی الیه حاشیه شرقی تپه در فاصله ای به طول صد متر، عملیات کاوش که پیشتر توسط لوفتوس (Loftus) و دیولافوا (Dieulafoy) انجام گرفته بود، در حد ترانشه‌های کم عمق متوقف مانده بود. در جریان این کاوش‌ها، باستان شناسان نتوانسته بودند به لایه مربوط به عصر هخامنشیان برسند. بعدها، « مکنوم» با هدف یافتن آثاری از گورهای ایلامی، محوطه سنگفرش شده‌ی رو به روی ورودی کاخ را حفاری کرد.

در سال ۱۹۴۸ رومن گریشمن بار دیگر عملیات کاوش را در حاشیه تپه از سر گرفت اما با رسیدن به طبقات دوره اسلامی‌کار حفاری متوقف شد. بنابراین تصمیم گرفتیم تا با به خدمت گرفتن کارشناس و باستان شناس عصر اسلامی‌در مرکز ملی مطالعات علمی‌، خانم مونیک کروران (Monique Kervran) گمانه را باز کنیم و دانیل لدیری نیز کار بررسی نقشه و طرح کاخ‌ها را ادامه دهد.

مجسمه داریوش

این گمانه در ۲۳ دسامبر ۱۹۷۲ باز شد. با تمیز کردن بخشی از آثار که پیشتر گریشمن آن‌ها را از زیر خاک بیرون آورده بود، در داخل گودالی مملو از خاکستر، قطعه سنگی خاکستری رنگی پیدا شد که به نظر می‌رسید بر روی آن حجاری شده است. کشف این سنگ چندان ما را متعجب نساخت زیرا در هر گوشه ای از تپه قطعاتی از سر ستون‌های کاخ‌های هخامنشی پراکنده شده بود. فردای آن روز قطعه سنگ بزرگی پیدا شد که به نظر می‌رسید بخشی از یک مجسمه بزرگ باشد. آن چه که در نگاه اول توانستیم تشخیص بدهیم، بازو و مشت بسته دست چپ این مجسمه بود. چنین کشفی بسیار مهم و جالب توجه بود. زیرا تا آن هنگام نمونه ای از مجسمه‌های هخامنشی شناسایی نشده بود. به نظر می‌رسید که این مجسمه در داخل گودالی ـ متعلق به دوران اسلامی‌_ به طور اتفاقی افتاده است و یا کسی آن را داخل گودال پرت کرده است. یکی از همکاران گروه که مشغول کنار زدن خاک از روی مجسمه بود، وقتی به کمربند مجسمه رسید، بر روی آن کتیبه ای به خط هروگلیف را مشاهده کرد که توانست نام داریوش را نیز بر روی آن پیدا کند و بخواند.

وی تصور می‌کرد که شیء کشف شده محدود به این قسمت می‌باشد ولی ناگهان متوجه شد که مجسمه هم چنان در پایین ادامه می‌یابد. لذا نحوه حفاری قبلی را که با دقت کمتری صورت می‌گرفت،‌ کنار نهاد و کاوش را به طور منظم و با دقت بیش‌تری ادامه داد. پس از زدودن خاک‌ها از روی مجسمه، کتیبه‌های میخی و هروگلیف در جلوی پیراهن حجاری شده دیده شد. برای این که کار حفاری به طور دقیق تری آن‌جام گیرد، مجبور شدیم، محدوده‌ای به حجم صد متر مکعب (ابعاد ۱۰×۱۰ متر) را با حوصله حفاری کنیم تا به این ترتیب، لایه‌های اسلامی‌، ساسانی، پارتی و سلوکی آسیب نبینند.

چندین هفته طول کشید تا مجسمه به طور کامل از زیر خاک بیرون آورده شود. با وجود این که مجسمه سر نداشت ولی با این حال هنوز هم حجم و ابعاد آن بزرگ بود. ارتفاع آن، حدود ۵/۲ متر و وزن آن به چندین تن می‌رسید. مجسمه بر روی پایه ای قرار گرفته بود و با توجه به متن کتیبه‌ها، یقیق پیدا کردیم که مجسمه از آن داریوش، شاه – شاهنشاه هخامنشی است. وی به حالت ایستاده قرار داشت که پای چپ، کمی‌جلوتر از پای راست و بازوی راست به حالت افتاده بود که با دست راست، چوب دستی کوتاهی را محکم گرفته بود. ساعد چپ بر روی سینه قرار گرفته بود و با دست چپ شاخه ای از گل نیلوفری را گرفته بود. بر روی هر دو مچ دست، النگویی ساده دیده می‌شد. داریوس لباس رسمی‌مراسم هخامنشیان را به تن داشت. لباسی چیندار با آستین‌هایی بلند که به صورت مورب برش داده شده بودند و کمربندی که در جلو گره می‌خورد، لباس را به تن سفت می‌کرد. خنجری در این کمربند جای داده بودند که بر روی لبه بین قبضه و تیغه آن با ظرافت بسیار کنده کاری شده بود.

در جلوی لباس، چین‌هایی از بالا به پایین به حالت افتاده دیده می‌شود. در حالی که در سایر قسمت‌ها، چین‌ها عمودی هستند که از پایین آن‌ها به شکل زیگزاگ [مارپیچ] است. روی چین‌های سمت راست، کتیبه ای به خط میخی و در سمت چپ، کتیبه ای به خط هیروگلیف حک شده است. پادشاه کفش‌های سر هم بدون بند پوشیده است. پایه مجسمه به صورت بلوک سنگی چهارگوشی است، که سالم در زیر خاک باقی مانده است. روی پایه مجسمه تزیینات مصری و کتیبه‌هایی حک شده است. اما آن چه که بیش از هر چیزی به نظر عجیب می‌رسید این بود که مجسمه به طور عمودی روی ۲ قطعه سنگ بزرگ محکم شده بود که این سنگ‌ها نیز روی سنگریزه‌ها قرار گرفته بودند. مجسمه به دیواره آجری تکیه داده شده بود. بر روی پایه‌های ستون‌های تالار مرکزی کتیبه ای به سه زبان پیدا شد که فرانسوا والا (Fransois Vallal) ، متخصص کتیبه‌های هیات حفاری به سرعت آن‌ها را ترجمه کرد و به این ترتیب، گروه حفاری توانست کاخ را شناسایی کند: خشایارشا، پادشاه ایران چنین می‌گوید: «داریوش شاه با یاری اهورامزدا این دروازه را بنا نهاد، داریوش که پدرش بود».

به این ترتیب، هیات توانسته بود، در ورودی کاخ را شناسایی کند. و مجسمه در سمت چپ ورودی کاخ قرار گرفته بود. در سمت راست دروازه روکشی دیده می‌شد و همین مساله این فرض را در ذهن تقویت می‌کرد که شاید مجسمه، دیگری در سمت راست آن قبلا وجود داشته که اینک از بین رفته است و شاید برخی قطعات سنگی که امروز در موزه لوور نگهداری می‌شوند، مربوط به این مجسمه باشند.

به نظر می‌رسد که مجسمه داریوش، حجم عظیمی‌از اطلاعات را در خود پنهان کرده است. سبک و نوع مجسمه به دلیل وجود کتیبه‌های میخی و هیروگلیف، تزیینات پایه مجسمه در امتداد دو سمت آن که نقش ۲۴ ملت امپراطوری را به صورت زانو زده به تصویر کشیده است و نیز تصویرهایی که به دلیل نوع پوشش و لباس ملی هر یک از آن‌ها، آرایش موی سر و نگارش نام آن‌ها به زبان هروگلیف در قاب کتیبه‌ها این فرضیه را تقویت می‌کنند. با کشف مجسمه از اداره باستان شناسی فرانسه درخواست شد تا یکی از همکاران CNRS به نام ژان یویوت(Jean Yoyotte) و مصرشناس معروف و استاد فعلی کولژ دو فرانس (College de France) مسئول حفاری‌های تانیس Tanise در دلتای مصر را به ایران بفرستند. از سوی دیگر به اداره حفاظت ازبناهای تاریخی و باستانی ایران مستقر در تهران نیز اعلام شد تا کارشناسان ایتالیایی که مسئول مرمت بناهای تخت جمشید بودند به شوش بیایند و مجسمه را بازسازی کنند.و…………………..”

همانطور که مشاهده میکنید دانش باستانشناسی جدید به همکاری گروهی کارشناسان و متخصصان نیاز دارد و بسیار دقیقتر نسبت به گذشته عمل میکند اینها تمام مقدمه ای بود که با وجود طولانی بودن بیان آنها لازم بود و باعث می شود که بی پایه بودن نظرات مورخ بزرگ شرق میانه ناصر پور پیرار بهتر درک گردد.حال به تخت جمشید برویم.

و اما ادعاهای ناصر پور پیرار

ابتدا از عکسی که قسمت غربی سالن ۳۸ خزانه را نشان می دهد آغاز میکنیم ببینبم پور پیرار چه میگوید؟؟

نوشته اند: «ایران، تخت جمشید، محوطه ی خزانه، قسمتی از غرب سالن ۳۸، با نمایی از بازسازی کف و نگاهی به سمت جنوب غرب». درست تر می بینم که درباره ی این بقایای ایلامی محوطه ی شرقی تخت جمشید، که در واقع قسمتی از ابنیه ی خدماتی متعلق و ملحق به زیگورات و معابد ایلامی تخت جمشید است، به عنوان اعتراض و افسوس بر انهدام کامل آن ها به دست باستان شناسان بی شرف غربی و در راس آنان اریک اشمیت یهودی کثیف و غارتگر و ول گرد و بی سواد، سکوت کنم. در حال حاضر از این همه نمای بی نظیر کهن و نیز بقایای ممتاز تر دیگری که در مساحتی کلان در محوطه ی تخت جمشید یافته اند، خشتی باقی نگذارده اند و تمام أن ها را به کلنگی تخریب و نابود و بی نشان کرده اند که قصد انکار هستی متمدنانه و یگانه ی پیش از پوریم ایرانیان، و امحاء رد پا و عواقب ضد تمدنی جنایت بی دلیل و بنیان برافکن یهودیان در ماجرای پلید پوریم را داشته اند.

قدمت عکس از مدل کامیونی معلوم می شود که در تصویر آمده و به قبل از جنگ دوم جهانی دوم متعلق است. هنوز بقایایی از اندود گچ بر دیوارها باقی است و قابل تامل ترین مطلب، توجه بهپایه ستون هایی است که در تعداد زیاد بر کف سالن ها نشانده اند. مورخ با ملاحظه ی پهنای دیوارها و نیز علامت هایی که برای نشاندن پایه ستون ها کاشته اند، وجود این همه پایه ستون سنگی، در حالی که حتی یک قلمه ستون کوتاه را نیافته اند، طبیعی نمی بیند و بیش تر مایل است که این پایه ستون ها را انتقالی بداند که در محوطه ی یونانی بیرون از صفه ی تخت جمشید به وفور وجود داشته و اینک حتی نمونه ای از آن ها باقی نیست. در این صورت یافتن تکنیک پوشش سقف، در این مجموعه ی کاملا خشت و آجری، بر وسعت توانایی های فنی و معماری ایلامیان، علاوه بر آن چه اینک می دانیم، خواهد افزود و از آن که بی تردید این محوطه های ایلامی، پیش از هجوم هخامنشیان، به طور کامل مورد بهره برداری بوده، احتمال دوم این است که اوباشان ایران شناس دیوارهای میانی سر حمال های سالن ها را برچیده اند، تا ضرورت زیر ستون های سنگی را، که نصب آن ها در حال حاضر هویتی شبه هخامنشی به محوطه بخشده، الزامی بنمایانند. اما این مطلبی است که به دقت بیش تری برای عرضه ی نهایی نیازمند و به آینده موکول است.

پاسخ

برای پاسخ به وی نوشته ایشان را به دو بخش تقسیم و به هر بخش جداگانه پاسخ می دهیم

قسمت اول ادعای ناصر پور پیرار در ذیل عکس شماره ۴

عکس ۴:نمایی از محوطه ی میانی موسوم به خزانه با دیوارهای عریض خشتی و محوطه های کلاسیک ایلامی. در این عکس غیر طبیعی بودن استقرار زیرستون های سنگی و تدارک مقدمات کاشت مصنوعی آن ها آشکار تر است.!!نوشته اند: «ایران، تخت جمشید، محوطه ی خزانه، قسمتی از غرب سالن ۳۸، با نمایی از بازسازی کف و نگاهی به سمت جنوب غرب». درست تر می بینم که درباره ی این بقایای ایلامی محوطه ی شرقی تخت جمشید، که در واقع قسمتی از ابنیه ی خدماتی متعلق و ملحق به زیگورات و معابد ایلامی تخت جمشید است، به عنوان اعتراض و افسوس بر انهدام کامل آن ها به دست باستان شناسان بی شرف غربی و در راس آنان اریک اشمیت یهودی کثیف و غارتگر و ول گرد و بی سواد، سکوت کنم. در حال حاضر از این همه نمای بی نظیر کهن و نیز بقایای ممتاز تر دیگری که در مساحتی کلان در محوطه ی تخت جمشید یافته اند، خشتی باقی نگذارده اند و تمام آن ها را به کلنگی تخریب و نابود و بی نشان کرده اند که قصد انکار هستی متمدنانه و یگانه ی پیش از پوریم ایرانیان، و امحاء رد پا و عواقب ضد تمدنی جنایت بی دلیل و بنیان برافکن یهودیان در ماجرای پلید پوریم را داشته اند.

پاسخ به قسمت اول ادعای ناصر پور پیرار در ذیل عکس شماره ۴

نمایی که آقای پور پیرار به جهت شکل هندسی با یک سازه کلاسیک معماری و خشتی!! ایلامی اشتباه گرفته اند فقط یک ترانشه و خاک تراشیده شده بیشتر نیست یعنی قسمتهایی را مرحله به مرحله برای حفاری در نظر گرفته و به خاکبرداری آن اقدام کرده اند حفاری یک تل به شکلی منظم و با نقشه برداری باعث میشود که قسمتهایی از آن برای مرحله بعدی و در قالب ترانشه دیگری حفاری شود و قسمتهایی تراشیده و گود شود و قسمتهایی موقتا باقی بماند همین و بس!!کما اینکه در مرحله بعد قسمتهایی که در عکس به صورت دیواره های خاک جلوه میکنند حفاری و خاک برداری میشوند.ایشان از اندود گچ بر دیوارها که حالا فهمیدیم توده های خاک تراشیده شده ترانشه یا گمانه بیشتر نیستند صحبت میکنند.باید می گفتند اندود گچ بر کف تالار!!در واقع امروز روز هم اگر به تخت جمشید بروید در کف تالارهای خزانه میتوانید اثر گچ قرمز رنگ که کف تالار را پوشانده بوده ببینید.جهت آگاهی در تالار ۹۹ ستون خزانه این گچها هنوز نمایان هستند.

قسمت دوم ادعای ناصر پورپیرار در ذیل عکس شماره ۴

۲-قدمت عکس از مدل کامیونی معلوم می شود که در تصویر آمده و به قبل از جنگ دوم جهانی دوم متعلق است. هنوز بقایایی از اندود گچ بر دیوارها باقی است و قابل تامل ترین مطلب، توجه به پایه ستون هایی است که در تعداد زیاد بر کف سالن ها نشانده اند. مورخ با ملاحظه ی پهنای دیوارها و نیز علامت هایی که برای نشاندن پایه ستون ها کاشته اند، وجود این همه پایه ستون سنگی، در حالی که حتی یک قلمه ستون کوتاه را نیافته اند، طبیعی نمی بیند و بیش تر مایل است که این پایه ستون ها را انتقالی بداند که در محوطه ی یونانی بیرون از صفه ی تخت جمشید به وفور وجود داشته و اینک حتی نمونه ای از آن ها باقی نیست. در این صورت یافتن تکنیک پوشش سقف، در این مجموعه ی کاملا خشت و آجری، بر وسعت توانایی های فنی و معماری ایلامیان، علاوه بر آن چه اینک می دانیم، خواهد افزود و از آن که بی تردید این محوطه های ایلامی، پیش از هجوم هخامنشیان، به طور کامل مورد بهره برداری بوده، احتمال دوم این است که ((اوباشان ایران شناس)) دیوارهایمیانی سر حمال های سالن ها را برچیده اند، تا ضرورت زیر ستون های سنگی را، که نصب آن ها در حال حاضر هویتی شبه هخامنشی به محوطه بخشده، الزامی بنمایانند. اما این مطلبی است که به دقت بیش تری برای عرضه ی نهایی نیازمند و به آینده موکول است.

پاسخ به قسمت دوم ادعای ناصر پور پیرار در ذیل عکس شماره ۴

آقای پور پیرار اوباشان ایرانشناس!! دیوارهای میانی سر حمال های سالن را برنچیده اند.بلکه در حفاریهای اولیه ارتفاع این دیواره های خشتی یا به قول شما حمالها! زیاد بوده و با پایان حفاریهااز ارتفاع آنها کاسته شده است.پی و فونداسیون دیوارها دقیقا در جای خود است و ضخامت دیوارها هم کاملا معلوم است.اما باور کنید کاهش ارتفاع پی خشتی فونداسیون را اشمیت یهودی کثیف و غارتگر و ولگرد و بی سواد انجام نداده می پرسید چطور؟؟ به کتاب شادروان علی سامی سرپرست وقت بنگاه علمی تخت جمشید مراجعه کنید.جلد دوم بهمن ۱۳۳۰ یعنی ۱۲ سال بعد از رفتن هیاتهای باستانشناسی دانشگاه شیکاگو در فصلی که آن مرحوم درباره نگهداری و صیانت آثار تاریخی گزارش می دهد ص ۸۸ بند ۳ اشاره میکنند به این مضمون:

کوتاه کردن دیوار خشتی باستانی و نگاهداری آنها-دیگر از اقدامات و عملیاتی که برای حفظ دیوارهای اصلی بنا و قصور معمول گردید کوتاه کردن دیوارهای بلند خشتی و پوشاندن آنها با آجر و کاه گل بوده هیئت آمریکایی اقدامی برای پوشاندن و محفوظ نگاهداشتن دیوارهای خشتی مکشوفه در برابر باران بعمل نیاورده بودندبنگاه علمی این قسمت را یکی از مواد برنامه کار خود قرار داده و بتدریج دیوارهایی را که در این چند سال اخیر مکشوف داشته همه را با آجر رخ بام بندی و کاه گل مالی نموده و بدینوسیله موجبات حفظ آنها را فراهم ساخته.اقدام به اینکار از دولحاظ لازم و ضروری بود:یکی نمایاندن نقشه بنا از روی همین دیوارها که برای مطالعه و بررسی اهل فن و علاقه مندان دیگر کمال اهمیت را دارد.دیگر آنکه چون دیوارهای نامبرده از خشت خام وملاط گل ساخته شده است در اثر رطوبت و باران منهدم میگردید و ساختمان مجدد آن همان اشکال را داشت که بنگاه علمی برای تجدید قسمتهایی از دیوارها که بمرور از بین رفته دچار آن بود و البته وظیفه کارکنان هیئت علمی ایرانی برای آثار ملی خود هیچوقت از هیئتهای بیگانه مورد توقع نباید باشد.زیرا هیئتهای اخیرالذکر از لحاظ برداشت محصول علمی و آثاری که سهمشان می شود کاوش می نمایند و پس از بررسی و تحقیقات کامل و انتشار رساله دیگر توجهی به حفظ آثار مکشوفه ندارند.راجع به دیوارهای خشتی لازم است توضیح داده شود که شهریاران هخامنشی هرچند کمال دقت را در استحکام بنا و بکاربردن سنگهای عظیم الجثه معمول داشته اند برای دیوارهای اطراف تالارها و قسمتهایی از ابنیه غیرمهم کاخهای خود را ناچاربوده اند از خشت استفاده نمایند و آنها را با خشت و گل بسازند ولی چون منظور شاهنشاهان نمایاندن شکوه و جلال و هنرمندی بوده و روی همین دیوارهای خشتی را با گچ و رنگهای زیبا و ثابتی رنگ آمیزی و گل کاری کرده اند و حتی بطوری که میبینیم در قسمتهایی از ابنیه ازاره داخلی بنا را با کاشیهای رنگین که روی آنها شکل حیوانات یا گلهای مختلف بوده است تزئین کرده اند.

 

خشتهایی که در بناهای تخت جمشید بکار رفته قطور و به ابعاد ۳۲*۳۲*۱۵ سانتیمتر می باشد و می توان گفت که قطورترین خشتی است که از ادوار باستانی دیده شده است.کوتاه کردن دیوار و پوشاندن انها و مرمت و تجدید ساختمان قسمتهایی از دیوار های خشتی به شرح آتی در ساختمانهی زیر انجام گرفته(بسیار مهم)

۱- در حدود ۲۰۰۰ متر دیوار اطاقهای معروف به خزانه داریوش.ارتفاع اصلی این دیوارها در حین حفاری بین دو تا دو متر و نیم بود ولی فعلا فقط ۵۰ سانتیمتر آن نگهداری و بوسیله رخ بام بندی با آجر و کاه گل پوشانده شده است.قطر دیوارها ۱/۵تا ۲/۵ متر می رسد.

۲- کوتاه کردن و پوشاندن در حدود ۳۸۰ متر دیوار اطاقهای جلو موزه فعلی آنهم در حدود ۲متر ارتفاع داشته است.

۳- دیوار خشتی اطاقهای جنوبی قصر آپادانا و اطاقهای شمالی آن در حدود ۵۰۰ متر

۴- تجدید ساختمان ۲۲۰ متر دیوار اطراف سالن آپادانا کی ۳۰ سانتیمتر ارتفاع و ۵/۵متر قطر دارد.

۵- پوشاندن دیوارهای شمالی و شرقی حیاط آپادانا با آجر و اندود آنها با کاه گل

۶- دیوارهای اطراف قصر صد ستون هرجا که خشتی بود با دیوار راهروهای اطراف ان در محلهای مختلف تجدید ساختمان و در برخی موارد دیگر ترمیم گردیده است.

۷- اندود کاری و رخ بام بندی کلیه دیوارساختمانهای شرقی و شمال شرقی قصر صد ستون که در خلال عملیات خاکبرداری سالهای ۲۵ و ۱۳۲۶و۲۷و۱۳۲۸ کشف شده است.

۸- تعمیر و ترمیم و کوتاه کردن تمام دیوارهای حرمسرا واقع در جنوب قصر هدیش مکشوفه دراواخر سال ۱۳۲۷

۹- کاه گل مالی و پوشاندن دیوارهای طرفین خیابان بین مدخل ورودی و فضای صد ستون و اطاقهای طرفین آن و دیوار شمالی حیاط صد ستون که در ضمن عملیات سال ۱۳۲۷ و ۱۳۲۸ کشف گردیده است.

۱۰- نگاهداری دیوار اطراف سردرب نیمه تمام قصر صد ستون بهمان کیفیت دیوارهای مشروحه بالا

۱۱- ترمیم و تعمیر دیواراطاقهای غربی کاخ مرکزی که به آنها خرابی زیادی وارد آمده بود در سال ۱۳۲۹

۱۲- تجدید ساختمان دیوارهای دور تپه مرکزی و ساختمانهای روی تپه در نیمه اول سال ۱۳۳۰

۱۳- پوشاندن و ترمیم دیوارهای ساختمانهای شرقی و پائینی قصر هدیش که در سال ۱۳۲۹ مکشوف گردیده در نیمه اول سال ۱۳۳۰

گزارشات بنگاه علمی تخت جمشید به سرپرستی علی سامی جلد دوم ص۸۶-۹۱

بندهای بعدی مربوط به نصابی ظروف شکسته-ترمیم و سیمانکاری دیوارهای سنگی وشستشو دادن نقش برجسته ها و پلکانها و حفاظت از آنها بوده که جهت طولانی تر نشدن نوشتار از ذکر آنها چشم پوشیدم.فکر کنم همین بندها و خصوصا بند ۱ جهت پاسخگویی به آقای پور پیرار کافی بوده باشد!ایشان آنقدر هم مطالعه ندارد که بداند فحش و ناسزاهایش را باید دقیقا به چه شخصی روانه کند.اشمیت یا علی سامی؟ما که به روان مرحوم سامی درود می فرستیم روحش شاد.

در مرحله بعد ناصر پور پیرار گفته است: قابل تامل ترین مطلب، توجه به پایه ستون هایی است که در تعداد زیاد بر کف سالن ها نشانده اند. مورخ با ملاحظه ی پهنای دیوارها و نیز علامت هایی که برای نشاندن پایه ستون ها کاشته اند، وجود این همه پایه ستون سنگی، در حالی که حتی یک قلمه ستون کوتاه را نیافته اند، طبیعی نمی بیند و بیش تر مایل است که این پایه ستون ها را انتقالی بداند.

این که از ستونها نشانهای نیافته اند درست نیست.اتفاقا تا آنجایی نشانه از ستونهای چوبی یافته اند که طرح بازسازی تزئینی آن را هم پیشنهاد می دهند.و من از کتابی کمک میگیرم که خود پور پیرار مدتها قبل ویراستار آن بوده است.

در کتاب از زبان داریوش نوشته پروفسور هاید ماری کخ(ترجمه دکتر پرویز رجبی) در مورد ستونهای عمارت خزانه توضیح می دهد:بر روی ستون پایه ها تیرک های چوبی عمودی به قطر ۳۵ تا ۴۰ سانتیمتر قرار میگرفت.دور این تیرک ها ابتدا شاخه هایی پیچیده میشد و سپس اندودی گلین به کلفتی ۸ تا ۱۰ سانتیمتر روی شاخه ها را میپوشاند.به این ترتیب قطر ستونها به ۵۰ تا ۶۰ سانتیمتر میرسید.درنهایت ستونها را به رنگهای درخشان سرخ,آبی و سفید در می آوردند که بقایای ناچیزی از این اندودهای رنگین به دست آمده است.با کمک این بقایا قادریم برداشتی از شکل و وضع ستونهای داشته باشیم.این شیوه از ستون سازی آدمی را به یاد گزارشی می اندازد که استرابون جغرافی دان یونانی که حدود آغاز میلاد مسیح می زیسته درباره خانه های بابل مبدهد))چون چوب و تخته نایاب است خانه هایشان را از تیرک نخل میسازند.این تیرکها را ابتدا طناب پیچ,سپس اندود و در نهایت نقاشی میکنند)).

این همان سبکی است که در نمای بیرونی طاق بندی عمارت خزانه نیز اعمال شده است.(از زبان داریوش-هاید ماری کخ-ص۱۷۰-۱۷۱)

و اما جهت آگاهی طرح بازسازی کرفتر از ستونها و نمایی از درون عمارت خزانه را تقدیم میکنم.

به راستی ناصر پور پیرار شعور مخاطبان خود را چگونه تصور میکند که واضحا می گوید: ((اوباشان ایران شناس دیوارهای میانی سر حمال های سالن ها را برچیده اند، تا ضرورت زیر ستون های سنگی را، که نصب آن ها در حال حاضر هویتی شبه هخامنشی به محوطه بخشیده، الزامی بنمایانند.))واضح است که دیوارها همانطور که مرحوم سامی توضیح دادند برداشته نشده و فقط ارتفاعشان کاسته شده است.در تصویر هم که از دامنه کوه رحمت و با زاویه دید شرقی به غربی انداخته شده با فلشها نشان داده ایم که فونداسیون یا همان پی دیوارها که پور پیرار در نهایت شگفتی میگوید برداشته شده اند با همان قطر و فقط ارتفاع کمتر(که هیچ تفاوتی نمیکند) در جای خود قرار دارند.پور پیرار میگوید))ملاحظه پهنای دیوارها و نیز علامتهایی که برای نشاندن پایه ستونها ، وجود این همه پایه ستون سنگی، در حالی که حتی یک قلمه ستون کوتاه را نیافته اند، طبیعی نمی بیند و بیش تر مایل است که این پایه ستون ها را انتقالی بداند که در محوطه ی یونانی بیرون از صفه ی تخت جمشید به وفور وجود داشته.))هیچ علامتی برای کاشتن ستون وجود ندارد در قسمتهایی ته ستونها از بین رفته که در عکس دانشگاه شیکاگو نشان داده شده است.در عکس جدید هم با فلش ما ته ستونهای از بین رفته را نشان داده ایم که امروزه هم جای آنها خالی است.بنا به منطق آقای پور پیرار قسمتهایی علامت گذاری(بقایای ستونها) شده بودند تا ته ستون به جایشان کاشته شود پس چرا اتفاقی نیافتاده؟؟یا حرف پور پیرار از بیخ و بن غلط اندر غلط و مغرضانه است و کاشت ته ستونی در کار نیست!!یا اینکه جاعلان بعد از علامت گذاری یادشان رفت ته ستون به جای علامتها قرار دهند حتی بعد از هفتاد سال از آن تاریخ!!قضاوت این موضوع را به خود شما واگذار میکنم.

 

و اما عکس دیگری از بخش شرقی خزانه با نمایی از ساختمان بازسازی شده که آن را حرم نامیده اند.پورپیرار این عکس را ارائه میکند ببینیم چه میگوید: عکس ۲. بخش شرقی محوطه ی موسوم به خزانه. در این عکس نقش دو نمونه از محراب های دالبری و مقدس ایلامی را بر دیوارهای مقدم عکس شاهدید.نوشته اند: «ایران، تخت جمشید، محوطه ی خزانه، نمای بیرونی حصار شرقی، با دورنمایی از محوطه ی بازسازی شده ی حرم». به راستی که خود داری از نثار ناسزای مستقیم به تلقین کنندگان این موهومات نامعلوم، برای معرفی هویتی چنین آشکار، بسیار دشوار است. در این نمای نزدیک تر از بقایایی که در شرق محوطه و سکوی زیگورات ایلامی تخت جمشید یافته ایم، مجموعه ای از مکان های عمومی و مسکونی مورد نیاز زائران معابد زیگورات را می بینیم که تنها دو الگوی آرایشی محراب های ایلامی در محوطه ی مقدم عکس، برای معرفی صاحبان اصلی این بقایا کفایت می کند. آیا چه مقدار بی شرمی لازم است تا بر این نمودارهای محرز ابنیه ایلامی نام حصار حفاظتی تخت جمشید بگذارند؟!! در این عکس هم هیچ نمای باز سازی شده ای از مجموعه ای که خود حرم نام گذاری کرده اند، پیدا نیست و احتمال می دهم که منظور آن ها بنای سنگی در زیر سوله پنهان کرده ای بوده است، که در حال حاضر موزه می نامند! و اما پاسخ ما

ناصر پور پیرار حصار و دیواره شرقی عمارت خزانه را با توجه به دوشکافی که بر آن دیده میشود محراب های دالبری و و مقدس ایلامی میداند!البته دلیلی برای این حرف خود ذکر نمیکند.و معلوم نیست چگونه با یک نگاه تشخیص می دهد که این دیواره محل نیایش است و آن هم از نوع ایلامی.حتما میخواهید بدانید این شکافها در دیوار چیستند؟برای پاسخ به این سئوال دومرتبه به کتاب(( از زبان داریوش)) هاید ماری کخ مراجعه میکنیم.در ص۱۶۹ و ۱۷۰ می خوانیم))دیوار بیرونی(خزانه) پنجره ای نداشت,اما فاصله به فاصله با پیش آمدگیهایی ستون مانند و فرو فتگیهایی با دست اندازهایی پلکانی از یکنواختی خارج میشد و میان هر پیش آمدگی ستون شکل شکافی به صورت پیکان در آورده بودند .با این شیوه از طریق بناها و معبدهای بابلی متاخر آشناییم))در حقیقت این شکافها یک عنصر معماری و در عین حال ترئینی بیشتر نیستند!نه نیایشگاه!سنت معماری بوده که در بابل متاخر دیده شده است.احتمالا آقای پور پیرار به طرقی به دیدن محرابها و نیایشگاههای ایلامی موفق شده اند کهدیگر باستانشاسان در آن ناکام مانده اند.برای روشنتر شدن موضوع به یک تصویر بازسازی شده از حصار و دیواره های تخت جمشید توجه کنید.

گمان کنم ابهامات در مورد نیایشگاههای به اصطلاح ایلامی حل شده باشد.آیا به راستی این عنصر تزئینی و معماری در دیواره ها چه شباهتی به نیایشگاه دارد؟؟آقای پور پیرار گفته اند که هیچ بنای بازسازی شده ای تحت عنوان حرم در شکل نمی بینند و بنای سنگی بوده که در زیر سوله ای پنهان کرده اند!!گویا وقت نداشته اند که تصاویر دانشگاه شیکاگو را به طور کامل تفحص کنند.متاسفانه از ساختمان موزه قبل از بازسازی و بعد از آن عکس در سایت دانشگاه شیکاگو موجود است و نظر ایشان را نفی میکند.به این دو عکس توجه کنید:

یک عکس قبل از بازسازی حرم و دیگری بعد از آن است و از سوله آقای پور پیرار خبری نیست.نیاز به ایجاد اقامتگاهی دائمی برای گروه کاوش و موزه ای در تخت جمشید موجب بازسازی بخش عمده ای از کاخ ملکه شد.در اینجا بود که کرفتر(معمار تیم باستانشناسی تخت جمشید)نبوغ خود را در مقام معمار ورزیده ای با قدرت تجسم زیاد نشان داد.او خود دلایل انتخاب ساختمان مزبور را برای بازسازی بدین گونه بر میشمارد:

۱- دودرگاهی ایوان ورودی در وضعیت خوبی بودند.

۲- فقط درگاهیهای جنبی و تعدادی از طاقچه های سنگی جا به جا شده یا افتاده بودند و با امکانات موجود میشد تا در گاهیها را دوبار بلند کنندو طاقچه ها را در جای اصلیشان قرار دهند.

۳- بخش جنوبی جبهه شرقی همراه با راهروها و بخشهای مسکونیش ترتیب دادن اتاقهای متعدد لازم را با امکان رفت و آمد و ارتباط برای خانه ای مناسب گروه کاوش میسر می ساخت و تالار اصلی ساختمان کاخ ملکه که بسیار شبیه به تالار اصلی تچراست برای استقرار موزه مناسب بود.

۴- به کاخ ملکه می شد با وسائل نقلیه رفت و آمد کرد و این خود نه تنها برای حمل و نقل مصالح بلکه برای رفت و آمدهای بعدی مزیت بزرگی بود.

۵- ارتفاع کف مسطح کاخ ملکه ۸/۵ متر بود و سقفش پایینتر از ایوان کاخ هدیش قرار داشت و بدین ترتیب در پایینترین سطح سکوی تخت جمشید واقع شده بود و به همین دلیل به نظر می رسید که بخش بازسازی شده کاخ در منطقه جنوبی سکو چون بنای جدیدی در میان ویرانه ها جلب نظر نمیکند و ساختمان بازسازی شده از دشت دیده نمی شود.هرتسفلد به این ویژگیها توجه کرد و تصمیم به بازسازی کاخ ملکه گرفت.کرفتر قبل از عزیمت به ایران در زمستان ۱۳۱۰ وسائل و تجهیزات مورد نیاز را برای بازسازی یکی از دوکاخ مورد نظر,تچرا یا کاخ ملکه سفارش داده بود که عمدتا عبارت بودند از ابزار مکانیکی برای جا به جا کردن سنگها,مثلا جرثقیل چند کاره برای بلند کردن سنگهایی تا وزن ده تن,سه چرخه و نوردهای فولادی برای حمل تخته سنگها که می بایست در بوشهر تخلیه شوند .بدین ترتیب کار بازسازی کاخ ملکه آغاز شد و باید گفت که کرفتر در بازسازی به حفظ شکل ساختمان اصلی عصر هخامنشی بسیار وفادار مانده است.کار او نشان دادکه می توان حتی با امکانات ساده که معماران هخامنشی ۲۵ قرن پی در اختیار داشتند چنین ساختمانهای عظیمی را برپا کرد.(مجله باستانشناسی و تاریخ-شماره پیاپی ۱۹-تاریخ انتشار آبان –۷۵)

امیدواریم آقای پور پیراراستدلالهای خود جهت پنهان کردن بنای سنگی حرم یا کاخ ملکه در زیز یک سوله را برای ما شرح دهند!!

حال دیگر تصویری که پور پیرار درباره آن سخن رانده را بررسی میکنیم.

ناصر پور پیرار در توضیح این عکس می نویسد:

عکس ۳. بخش دیگری از ابنیه ی ایلامی قسمت شرقی محوطه ی موسوم به خزانه. به گمان من این همه زیر ستون سنگی و بدون حتی یک نیم قلمه ستون، ایجاد فضای شبه هخامنشی در یک محوطه ی ایلامی است. در عکس به خوبی معلوم است که ایران شناسان کلاش مشغول برچیدن یک دیوار حمال میانی و کاشتن زیر ستون به جای آنند تا از نظر فنی، لزوم و ضرورت این زیر ستون ها را تلقین کرده باشند. در ابنیه ای که در انتهای عکس برپاست، پاره ای از دیوارهای حمال میانی درجای خودقراردارد.نوشته اند: «ایران، تخت جمشید، خزانه، سالن ۴۱، در نگاهی به شمال و شرق». بدون کم ترین اعتنا به توجیهات و توجهات و نام گذاری آنان، کافی است به این دیوارهای بلند و عریض خشت و آجری چشمی بیاندازیم تا معلوم شود که این ابنیه نه فقط کم ترین ارتباطی با معماری سنگی هخامنشی ندارد، و نه فقط با هیچ تمهیدی حصار نامیدن آن ها ممکن نیست، بل از مجموعه ای زیستی و تدارکاتی با محیط ها و محوطه های متنوع خبر می دهد که با استفاده از مصالح بومی برای مقابله با شرایط دشوار جغرافیای محل ساخته اند. باستان شناسان مغرض و مکار یهودی، که این ابنیه را از زیر آوار بیرون کشیده اند، درباره ی این محوطه ی معروف به خزانه چندان مهمل به هم بافته اند، که گردش چند باره ی این مجموعه ابنیه، از شرق به غرب و از جنوب به شمال، در عهد هخامنشیان، فقط یکی از مضحک ترین آن هاست!!! دسترسی به اشیایی که آن ها در این محوطه ی پهناور و کهن یافته اند، جز یکی دو پاره آثار مفرغی ایلامی هنوز میسر نبوده است و درباره ی همان چند پاره شیء غیر هخامنشی که به عنوان یافته هایی از این مجموعه عرضه می کنند ، از آن که کاملا متعلق به مردم پیش از هخامنشی است، توضیح داده اند بقایای اشیایی است که سربازان هخامنشی در جنگ ها، از بومیان ایران کهن به غنیمت می گرفته اند!!!!

 

پاسخ به این ادعای پور پیرار

در رابطه با پیدا نشدن آثار ستونها توضیح دادیم که بقایایی از ستونها یافت شده است ولی اینکه چیزی از ستونهای چوبی بعد از ۲۵ قرن باقی نماند عجیب نیست.حال باید از پور پیرار پرسید که آیا برای همفکران خود تبیین کرده است که بعضی از کاخها ستون چوبی داشته است یا خیر؟؟من که فکر نمیکنم واما شاه بیت غزل: ایرانشناسان کلاش مشغول برچیدن یک دیوار حمال میانی و کاشتن زیر ستون به جای آنند تا از نظر فنی، لزوم و ضرورت این زیر ستون ها را تلقین کرده باشند.کاملا مشخص است که در دو ترانشه به موازات یکدیگر حفاری شده است و در این میان فضایی از حفاری هردو ترانشه مستثنا مانده و توده ای خاک به شکل دیواره باقی مانده است.به عبارتی تلی را فرض کنید که دوطرف آن را حفاری میکنند و می تراشند و قسمت مرکزی را دست نخورده باقی میگذارند.توده ای خام مثل دیواره در میانه باقی می ماند.و این چیزی است که در این تصویر اتفاق افتاده است ودر مرحله پایانی حفاران قسمت مرکزی را هم خاکبرداری و بررسی میکنند و هیچ دیواری هم در بین نیست.فقط عجیب است که این افراد چنان کودن بوده اند که از کلاشی خود عکس تهیه کرده و آن را در دسترس همگان قرار داده اند.بقیه گفته های پور پیرار در این پارگراف شعار بوده و فاقد مبناست.من در هیچ جا نخوانده ام که خزانه تخت جمشید در جهات مختلف گردش کند !!امیدوارم آقای پور پیرار منبع خود را در باب گردش و چرخش خزانه بیان کنند.چیزی که ما خوانده ایم این است که خزانه در چند مرحله(۳ مرحله) ساخته شده و توسعه یافته است.برای اطلاعات بیشتر ایشان را به خواندن کتاب از زبان داریوش که خود ویراستاری کرده اند دعوت میکنم.(از زبان داریوش-ص ۱۶۸)

ادعای دیگر پور پیرار:

نوشته اند: «ایران، تخت جمشید، استحکامات، گذرگاهی در شرق دیوار شمالی صفه». دزدان دریایی دانشگاه شیکاگو، که با لباس مبدل حفار و باستان شناس، به اقیانوس تمدن ایران کهن وارد شده اند، بدون هیچ رحمی، این چشم درخشان دیدار از هستی ایلامیان کهن در فارس کنونی را، از حدقه درآورده اند و درحال حاضر خاک اندازی از خاک این گذرگاه و نظایر آن را در محوطه ی شمالی خارج از صفه ی تخت جمشید باقی نگذارده اند! آیا سازمان عریض و طویل میراث فرهنگی از این آثار نابود شده بی خبر است، که هنوز هم همین الواط به سیمای ایران شناس درآمده را به کشور فرا می خواند و از آن ها قدردانی می کند؟! برای مورخ مسلم است که اگر کارشناسان دانشگاه شیکاگو، قادر می شدند این بقایای آشکارا ایلامی و آن چه را در قسمت جنوب شرقی تخت جمشید قرار داشت، با هر تمهید، به هخامنشیان منتسب کنند و متعلق بدانند، اینک شاهد آرایش هر روزه ی آن ها بودیم و دچار سرنوشت انهدام نمی شدند. اما حالا سئوال این است که صرف نظر از تعلق و تملک این بقایا، به این یا آن قوم و سلسله و تمدن، بی شرفانی که به صورت باستان شناس از دانشگاه کنیسه و کلیسایی شیکاگو به ایران اعزام شده اند، با چه مجوز و به چه دلیل دست به تخریب آن ها زده اند؟!:

پاسخ:

خوانندگان گرامی تصویر کامپیوتری بازسازی شده همین دیواره را ملاحظه کردند.این باقیمانده های خشتی و پی دیوارها و مرمت و سرانجام آنها را مرحوم علی سامی توضیح کامل دادند که بالاتر ذکر شد(کاهش ارتفاع دیوارهای خشتی)و نیاز به تکرار دوباره نیست.ادعای ایلامی بودن هم چنان منطقی و محکم است که بنده نمیدانم به چه صورت پاسخ دهم!!!پور پیرار حتی نمیداند که باستانشناسان دانشگاه شیکاگو کوچکترین تصرفی در این دیواره ها نداشته اند و چندین سال بعد بنگاه علمی تخت جمشید در راستای مرمت و حفاظت در عملی درست و به جا به کاهش ارتفاع دیواره ها اقدام کرده است.از این رو تمام نفرینهای خود را نثار اشمیت و دار ودسته اش میکند!!

ادعای دیگر پور پیرار:

در سایت دانشگاه شیکاگو ثبت است، نوشته اند: «ایران، تخت جمشید، استحکامات،حفاری دیوار، با نگاه از تل های کوچک سمت جنوب شرقی». دانشگاه شیکاگو بر این بقایا بدون اندک اشاره ای به صاحبان اصلی آن، که ایلامیان اند، برای گم کردن رد، نام بی معنای «استحکامات» گذارده است. با اندک دقتی، همان شکاف های فلش شکل و همان نقش محراب های مطبق را، که پیش تر در بقایای ایلامی به اصطلاح محوطه ی خزانه دیده بودیم، در دیوارهای سمت راست این تصویر هم خواهید یافت. ورودی های متعدد به درون اتاق های عزلتگاه مانند، اهمیت شناسایی دقیق این محوطه را معلوم می کرد، اگر ایران شناسان یک چشم و بی چشم و روی دانشگاه شیکاگو، اجازه ی بقا به این بقایا می دادند و تا آخرین خشت و آجر، بر نمی چیدند!

پاسخ:

استحکامات چیستند؟؟بهتر است روایت دیودور سیسیلی را از ورود اسکندر به تخت جمشید بخوانیم.البته بخشی که مربوط به توصیف تخت جمشید است.(پیرنیا-جلد دوم-ص ۱۲۷۴)((دیودور گوید بی مناسبت نیست که از قصر عالی این شهر چند کلمه بگوییم.ارگ خیلی بزرگ بود و آنرا سه دیوار احاطه داشت.اولی که گران تمام شده و به ارتفاع شانزده ارش بود به برجهایی منتهی میشد.دومی که مانند اولی بود ارتفاعش به ۳۲ ارش می رسد.سومی که مربع بود شصت ارش ارتفاع داشت.این دیوار را از سنگ خارا ساخته بودند و چنین به نظر می آمد که اعتنایی به زمان ندارد.هرکدام از اضلاع دیوار دارای دروازه ای بود از مفرغ و در پهلوی هر دروازه محّجری به بلندی بیست ارش.در مشرق به فصله چهار پلطر(۱۲۰ متر) کوه شاهی است و مقبره شاهان در آنجاست.این سنگی است که در درون آن دخمه هایی کنده اند تا تابوت ها را در آنجا نهند.هیچگونه معبری که با دست انسان ساخته شده باشد به درون آن هدایت نمیکند و تابوت ها را به وسیله ماشینی به درون دخمه سرازیر میکنند.اما درون قصر عبارت بود از منازل عدیده که برای شاهان و سرداران ساخته شده بود واثاثیه قیمتی داشت.اطاق های خزانه را خیلی محکم ساخته بودند.))دیوار سوم بدون شک شامل خود سکو و صفه میشده است اما دیواره اول و دوم.در حوالی دروازه اصلی و لبه های غربی صفه باد و برف وباران بیست و پنج سده ی گذشته دیوارهای را از بیخ وبن ویران ساخته است.گل و لای حاصل از خرابی دیوارها در پای صفه را انباشته است.اما در سمت شمال و بر فراز کوه که تا ارتفاع ۹۱/۵ متری می رسد هنوز از دیوارها در حدود ۱۳/۷۳ متر برقرار است۱۸/۳۰. متر ارتفاع حصار که ((کلی ترخوس)) نقل میکند به هیچ وجه اغراق نیست.حصار دوجداره ودارای انواع جان پناه و روزنه بود.(ایران در شرق باستان-ارنست هرتسفلد ص ۲۳۲)در واقع این عکس باقیمانده همان دیواره و استحکامات شمالی است.به خلاف گفته پور پیرار پلان نقشه استحکامات به طور شایسته ای طراحی و ثبت شده است و آنها را خشت به خشت و آجر به آجر از میان نبرده اند.پلان استحکامات شمالی را می توانید در قسمت شمالی تخت جمشید در تصویری که آورده ام مشاهده کنید.حتی تصاویر بازسازی شده از آن هم ارائه شده است(پیشتر توسط فردریش کرفتر) که از سایت بازسازی دیجیتالی تخت جمشید نمونه می آورم.آن نقشهای به اصطلاح محراب مانند و فلشها را کامل توضیح داده ایم و ادعای پور پیرار درباره نیایشگاه دانستن یک دیواره کمی فرو رفته که به صورت ممتد تکرار شده است فقط خواب و خیالپردازیست. عکس ۳. تصویری از بقایای معابد ایلامی، در آخرین صفه ی زیگورات تخت جمشید، که برای مقایسه با بقایای خشت و گلی پاسارگاد آورده ام.

در عکس بالا و در محل اشاره ی فلش شماره ی یک و محوطه های اطراف آن، با مانده های بناهای خشتی و بدون سنگ و ستون آشنا می شوید که اشمیت از مرتفع ترین صفه ی زیگورات تخت جمشید و کنار بنای سنگی تچر داریوش برداشته است. یک مقایسه ی تصویری ساده میان این بقایا و چند نمونه ی دیگر، که در زیر معرفی خواهم کرد، با تصویر هوایی پاسارگاد، معلوم می کند که بقایای اولیه ی ابنیه ی کورشی موجود، در محوطه شماره ی ۲ پاسارگاد، قبل از دست کاری هایی که به آن رسیدگی خواهم کرد، مانده هایی از ابنیه ی خشت و گلی ایلامی بوده است!

پاسخ:

قسمتهای زیادی از تخت جمشید قبل از حفاریها زیر خاک بود و با شروع حفاریها غبار و خاک قرون از بناها زدوده شده و قسمتهای جدیدی مشخص و کشف گردید ولی با این وجود قسمتهایی جزئی بر روی سکو وجود دارد که هنوز خاکبرداری نشده است وزیر خاک ماندن آنها دلیلی بر ایلامی بودن آنها نیست.تا قبل از حفاریها کسی از وجود پلکان شرقی آپادانا با نقش برجسته های بی نظیرش مطلع نبود.شاید اگر پلکان شرقی حفاری نمیشد آقای پور پیرار فلشی بر آن میکشیدند و میگفتن بازمانده آثار ایلامی در تخت جمشید ولی متاسفانه حفاری شد و آثار هخامنشی بودند آنهم آثاری که بسیار خوب حفظ شده بودند.این تل خاک که اقای پور پیرار با فلش مشخص کرده اند امروزه هم دست نخورده است و در میان بناهای تخت جمشید به انتظار حفاری مانده است.در عکس رنگی و جدیدی که بالاتر از خزانه تخت جمشید به شما نشان دادم این محوطه دست نخورده را در کادری نشان داده ام.از این رو هیچ مساله غیر عادی یا موضوع عجیبی نیست به خلاف آن چیزی که ناصر پور پیرار و همفکرانش تلاش میکنند تا به همگان نشان دهند.

لینک مطلب: http://azargoshnasp.net/Pasokhbehanirani/keyvanppb1.htm

تاریخ دسترسی: ۹/۸/۱۳۹۲

 

باستان شناسان پس از ۷۰ سال به سرخ دم لری باز می گردند./ دانشجو

ش گزارش روابط عمومی پژوهشکده باستان شناسی، مقدمات کاوش و گمانه زنی در محوطه سرخدم لری، واقع در شهرستان کوهدشت، استان لرستان، فراهم آمده است.

به گفته کامیار عبدی، سرپرست هیئت، محوطه سرخ­دم، در جنوب شرقی کوه دشت لرستان، در ۱۹۳۸ به دست اریک اشمیت حفاری شد که طی آن بقایای بنایی مربوط به سده های نهم تا هفتم پیش از میلاد به دست آمد.

وی در ادامه افزود کشف مقادیر بسیاری از اشیای موسوم به «مفرغ لرستان» اشمیت و همکارانش را به این باور سوق داد که این بنا نیایشگاه بوده است ولی مشغولیت مهم تر اشمیت در کاوش های تخت جمشید مانع از بازگشت او به سرخدم و ادامه کاوش ها در این بنا شد. یک سال بعد، با آغاز جنگ جهانی دوم، کاوش های هیئت های خارجی در ایران تعطیل شد و گزارش کاوش های اشمیت سال ها پس از مرگ وی در سال ۱۹۸۹ از سوی موسسه شرق شناسی دانشگاه شیکاگو منتشر شد. طی این دهه ها کاربری و تاریخ دقیق بنای سرخدم لری و انتساب آن به واحدهای سیاسی-اجتماعی منطقه زاگرس، که در کتیبه های آشوری به آن ها اشاره های فراوان شده است، باستان شناسان و مورخان نظرات گوناگونانی در خصوص آن ارائه کردند.

عبدی گفت اینک، پس از ۷۰ سال، بازنگری سرخدم صورت خواهد پذیرفت و هدف از این پژوهش تعیین عرصه و پیشنهاد حریم محوطه و همچنین شناخت بهتر کاربری و تاریخ دقیق احداث و ترک بنا با ادامه کاوش های اشمیت در چارچوب پیشرفت های روش­شناختی ۷۰ سال است که از کاوش های اولیه می گذرد.

شماره خبر : ۱۲۴۰۱

لینک مطلب: http://www.daneshju.ir/forum/f972/t81485.html

تاریخ دسترسی: ۹/۸/۱۳۹۲

 

آثار تاریخی چشمه علی پس از ۷۲ سال در دانشگاه شیکاگو بررسی می شود/خبرگزاری میراث فرهنگی

تهران – میراث خبر

گروه اجتماعی ، فاطمه علی اصغر : کارشناسان ایرانی پس از ۷۲ سال ، اشیا و آثار یافت شده از محوطه باستانی۷ هزار ساله چشمه علی را که در موسسه شرق شناسی دانشگاه شیکاگو آمریکا و موزه پنسیلوانیا نگهداری می شود، به دعوت مسئولان این موسسه بررسی و مطالعه می کنند .

آثار به دست آمده از کاوش ها در این تپه ،شامل هزاران قطعه سفال قرمز ، ظروف سالم، سفالینه های منقوش، پیکرک های حیوانی،دوک نخ ریسی،مهره و تعداد کمی ابزار سنگی است که ۷۲ سال پیش به موسسه شرق شناسی دانشگاه شیکاگو و موزه دانشگاه پنسیلوانیا سپرده شد.

این اشیا و یافته های مطالعاتی در کاوش هیات باستان شناسی به سرپرستی «اریک اشمیت» باستان شناس آمریکایی در حدود سال های ۱۹۳۳ تا ۱۹۳۶ کشف و به دانشگاه شیکاگو منتقل شده بود .

این آثار متعلق به محوطه باستانی چشمه علی واقع در قلب شهر ری و در جنوب تهران است که امروزه فقط بخش هایی از آن به صورت تپه ای کوچک به ابعاد ۵۰۰ متر مربع باقی مانده و به گفته باستان شناسان این محوطه باستانی که یکی از یادگارهای مهم دوره روستا نشینی محسوب می شود، سند مهمی برای شناخت جوامع پیش از شهرنشینی است.

به رغم اهمیت کاوش این تپه تاریخی و ارایه نتایج آن ، گزارش های حاصل از مطالعه آثار کشف شده در تپه چشمه علی حتی پس از گذشت سی سال از نخستین دوره کاوش در زمان زنده بودن اشمیت منتشر نشد تا اینکه این باستان شناس آمریکایی در یک سانحه هوایی در گذشت و تمام اسرار و اطلاعات یافت شده از چشمه علی را نیز با خود مدفون کرد.

چندی پیش مسئولان موسسه شرق شناسی دانشگاه شیکاگو و موزه دانشگاه پنسیلوانیا از دکتر «حسن فاضل نشلی» رییس موسسه باستان شناسی که در سال ۱۳۷۶ با همکاری سازمان میراث فرهنگی تپه چشمه را با هدف تاریخ گذاری نسبی و مطلق حفاری کرده بود، دعوت کردند به مدت سه هفته از تاریخ ۴/۹/۸۴ تا ۲۵/۹/۸۴ مطالعات این آثار را که در این دانشگاه نگهداری می شود ، بر عهده بگیرد .

فاضل بررسی این یافته ها را بسیار حایز اهمیت می داند و درباره نتایج آن به میراث خبر می گوید : « به دنبال دعوت موسسه شرق شناسی دانشگاه شیکاگو و موزه دانشگاه پنسیلوانیا، مطالعات و بررسی های علمی پس از ۷۲ سال بار دیگر روی یافته ها ی اشمیت آغاز شد که نتایج حاصله از آن برای جامعه باستان شناسی متحول کننده است و می تواند رازهای ناگفته ۷ هزار سال پیش را افشا کند به همین خاطر این یافته ها به زودی منتشر می شود اگرچه هنوز کد های اشمیت روی سفال ها رمز گشایی نشده و نیاز به تشکیل گروهی فعال برای این کار را دارد .»

رمز گشایی این سفال ها می تواند بسیاری از اسرار یکی از مهمترین مناطق خاورمیانه را بیان کند زیرا به گفته فاضل منطقه ای که امروز به عنوان شمال فلات مرکزی معروف است بی شک از جذاب ترین مناطق خاورمیانه بوده که فرایند ورود انسان از روستا به شهر نشینی را در دل خود پنهان کرده است .

این فرهنگها از منظر جغرافیایی در جبهه جنوبی سلسله جبال البرز مرکزی قرار گرفته اند و از جنوب نیز کویر های بزرگ ایران آنها در خود محصور کرده اند.

این بخش از ایران برخلاف مناطقی همانند بین النهرین که دارای استمرار مدوام از دوره غارنشینی به روستا و تا شهری برخوردار بوده است ، عمدتا از هزاره ششم سکونت در آن پدیدار و سپس در سده های پایانی هزاره چهارم دارای وقفه شدید می شود.

نشلی می گوید : « تاکنون درباره چگونگی اضمحلال این فرهنگ ها پژوهش جدی قرار نگرفته و دلایل فروپاشی ساکنان فلات مرکزی مشخص نشده در حالی که فرآیند سه هزار سال تحول اقتصادی، اجتماعی و مبادلات فرهنگی این جوامع در ابعاد درون و برون منطقه چشمه علی به خوبی پیدا است.»

فاضل اعتقاد دارد اگرچه چشمه علی بیش از محوطه باستانی سیلک و در سطحی وسیع یعنی در حدود ۳۰ ترانشه و با ابعاد ۱۰×۱۰ متر توسط اشمیت کاویده شده اما این باستان شناس آمریکایی اقدامی برای جمع آوری و طبقه بندی داده های استخوانی،گیاهی و حتی ابزارهای سنگی نکرده و با دور ریختن بسیاری از اطلاعات با ارزش باستانی فقط به گرد آوری و ثبت یکی از اطلاعات با ارزش یعنی سفال پرداخته است. خود این سفال ها آنقدر از منظر زیبایی شناسی،ظرافت در تولید، فن آوری و تنوع در نقش و پیچیدگی در نقوش آنقدر اهمیت داشت که باستان شناسان از عدم ثبت و ضبط دیگر داده ها کمتر سخن بگویند. »

وی با بیان اینکه یافته های اشمیت را می توان به ۳ صورت زیر خلاصه کرد ، ادامه می دهد : « سفالینه های چشمه علی از لحاظ تنوع نقوش و ظرافت تکینیک از ارزش بی همتایی برخوردار است و تا به حال یک چنین مجموعه بی نظیری در هیچ محوطه باستانی بدست نیامده . اشمیت بدون در نظر گرفتن محل کشف سفالها که در چه عمق، لایه و یا ترانشه ای بدست آمده اند تعداد زیادی از سفالها را که از لحاظ نقوش و یا فرم شبیه به هم بوده اند در یک کیسه قرار داده بود. به نظر می رسد هدف وی از این کار مطالعه سبک و سبک شناسی و تکنولوژی سفال در طی زمان بوده است.همچنین سفالهای چشمه علی مجموعه اشمیت نشان می دهد که در این محل نزدیک به ۳۰۰۰ سال استقرار مداوم وجود دارد. »

رییس موسسه باستان شناسی در ادامه تصربح کرد :« به زودی این یافته ها منتشر شده و در اختیار جامعه باستان شناسی قرار می گیرد اما همچنان محوطه باستانی چشمه علی نیازمند کاوش و بررسی است .»

لینک مطلب: http://www.chn.ir/NSite/FullStory/Print/?Id=70279

تاریخ دسترسی:۱۵/۸/۱۳۹۲