تهیه و تنظیم: مهسا اکبری
ارنست امیل هرتسفلد (به انگلیسی: Ernst Emil Herzfeld) ( متولد۲۳ ژوئیه۱۸۷۹ – درگذشت ۲۰ ژانویه ۱۹۴۸) باستان شناس و ایرانشناس آلمانی است که در سالهای ۱۹۲۳ تا ۱۹۲۵ بخشهایی از پاسارگاد و تخت جمشید را برای نخستین بار مورد کاوش قرار داد. وی از ۱۹۲۵ تا ۱۹۳۴ در تهران اقامت داشت.
نوشتههای مرتبط
ارنست امیل هرتسفلد (Ernst Emil Herzfeld) باستان شناس و ایرانشناس آلمانی در ۲۳ ژوئیه ۱۸۷۹ در هانوفر در خانواده ای یهودی به دنیا آمد. او حفاری بود که اولین بار در تخت جمشید و پاسارگاد به حفاری پرداخت و خدمت شایانی به باستان شناسی ایران نمود.
زندگی نامه
ارنست هرتسفلد/ ویکیپدیا
هرتسفلد، ارنست/ فرهنگنامه ایران
مرگ “ارنست هرتْسْفِلْدْ” مستشرق معروف آلمانی (۱۹۴۸م)/پرتال ایمن
فعالیت ها
مختصری ازتاریخچه بررسیها و کاوشهای انجام شده در تخت جمشید/تخت جمشید (پارسه)
پیام تخت جمشید/ جدید آنلاین
تخت جمشید چگونه کشف شد؟/ مرکز اطلاع رسانی گردشگری علمی-فرهنگی دانشجویان ایران
شهرهوهنوری (huhnuri)/ وبلاگ شهر مصیری و شهرستان رستم
تالیفات او در زبان فارسی
ارنست هرتسفلد/پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
ایران در شرق باستان/ کتابنامه
اندیشه او
سخن ارنست هرتسفلد در مورد کوه خواجه/ شهر زابل
شرح نظریۀ هرتسفلد: یکی بودن زرتشت سپیتمان با سپیتاک سپیتمان/یک پارس
درباره او
«شرقشناسی»و توجه مستشرقین آلمانی به ایران/ دوران
هرتسفلد/ پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
اولین مستند از حفاری های تخت جمشید/آنلاین محصول
زندگی نامه
ارنست هرتسفلد/ ویکیپدیا
ارنست امیل هرتسفلد (به انگلیسی: Ernst Emil Herzfeld) ( متولد۲۳ ژوئیه۱۸۷۹ – درگذشت ۲۰ ژانویه ۱۹۴۸) باستان شناس و ایرانشناس آلمانی است که در سالهای ۱۹۲۳ تا ۱۹۲۵ بخشهایی از پاسارگاد و تخت جمشید را برای نخستین بار مورد کاوش قرار داد. وی از ۱۹۲۵ تا ۱۹۳۴ در تهران اقامت داشت.
زندگی
ارنسْتْ امیل هِرتْسفِلْدْ در ۲۳ ژوئیه ۱۸۷۹ در هانوفر در خانواده ای یهودی به دنیا آمد. ارنست امیل هرتسفلد پسر پزشک ارتش پروس یوزف هرتسفلد و مارگارته روزنتال، از نامیترین باستان شناسان و متخصص امور شرق باستان و خطشناس و متخصص خطوط باستانی در آلمان بود. مارگارته روزنتال از پدر و مادری یهودی زاده شده بود. هرتسفلد پس از پایان دوره دبیرستانی در برلین نخست به تحصیل در رشته معماری در دانشگاه عالی برلین پرداخت که در سال ۱۹۰۳ به پایان رساند. پس از آن هرتسفلد جوان به فراگرفتن تاریخ آشوریان و تاریخ هنر در دانشگاههای مونیخ و برلین روی آورد. هرتسفلد در سال ۱۹۰۷ تز دکترای خویش را که در مورد پاسارگاد نوشته شده بود به استادان خویش ادوارد مایر Eduard Meyer و اشتفان ککوله Stephan Kekulé عرضه نمود و به اخذ درجه دکترا نایل گردید. موضوع تز دکترای وی در همان سال بصورت کتابی چاپ و منتشر گردید.
هرتسفلد ابتدا به عنوان استادیار جغرافیای تاریخی در همان دانشگاه به تدریس پرداخت و در کنار آن ضمن خدمت در موزه دولتی پروس، به مطالعه در جغرافیای تاریخی مشرق زمین به ویژه ایران و عراق پرداخت. وی از سال ۱۹۰۳ در خاور نزدیک و خاورمیانه و نیز در طول جنگهای اول و دوم جهانی به کاوشهای باستانشناسی در ایران، بینالنهرین و سوریه مشغول بود و با هیأت اعزامی به نینوا برای کشفیات باستانشناسی و تاریخی اعزام گردید. در جریان این ماموریتها بود که شوق تحقیق در تاریخ مشرقِ قدیم در او افزایش یافت و شوقش به تاریخ اشکانیان و مطالعات اسلامی به حدی رسید که در تمام عمر از آن دست نکشید. وی همچنین چندین سال در مورد تمدنِهای بابل، آشور، ساسانی و نیز صنایع، معماری و اسناد مربوط به صنعت دوره هخامنشی و دوره اسلامی به تحقیق و کاوش اشتغال داشت.
هرتسفلد در سال ۱۹۲۰ کرسی استادی جغرافیای تاریخی مشرق زمین در دانشگاه برلین را به دست آورد و به طور همزمان به تدریس در رشته زبانشناسی شرق اشتغال یافت. وی مدتها در ایران به مطالعه و تحقیق پرداخت و گزارشی جامع درباره تخت جمشید برای دولت ایران تهیه نمود. در جریان این کاوشها آثار متعدد باستانی شامل ظروفِ حجاری، نقاشی و کتیبههای زیادی از زیر خاک بیرون آورده شد. در این میان هرچند تلاشهای علمی هرتسفلد در شناسایی تمدن کهن مناطق مختلفِ شرق، مثالزدنی است، اما نباید از نظر دور داشت که این امر زمینههای انتقال اشیاء عتیقه بسیاری به موزههای غرب را فراهم آورد.
هرتسفلد عضور انجمن آسیایی لندن و ایرلند، عضو فرهنگستان عربی دمشق، عضو افتخاری مؤسسه باستانشناسی هند و فرهنگستان بریتانیا بود. از هرتسفلد آثار متعددی در زمینه تاریخ تمدن اسلامی و پژوهشهایی در مورد نقشهبرداری از مناطق مختلف شرق به جای مانده که کتیبههای ایران قدیم، ایران در شرق قدیم، زرتشت و جهان از آن جملهاند. ارنست امیل هرتسفلد سرانجام بعد از ۶۹ سال زندگی در ۲۰ ژانویه ۱۹۴۸ در شهر بال سوئیس درگذشت.
فعالیتها
ارنست هرتسفلد بهمراه شرقشناسان نامی آندوره آلمان فریدریش دلیچ Friedrich Delitzsch و والتر آندره Walter Andrae در حفاریهای باستانشناسی آشور فعالانه شرکت کرد. پس از آن هرتسفلد بمدت دوسال از ۱۹۰۵ سفری تحقیقاتی اکتشافی به کردستان، لرستان، شهر پارسه و پاسارگاد داشت. در لرستان هرتسفلد مطالعاتی در مورد قوم کاسی و حوزه پراکندگی آنها در ایران داشت. او همانند بسیاری دیگر معتقد بود که واژه کاسپین، صورت مکثر و جمع کاسی است. هرتسفلد مینویسد اگر بنا باشد اسمی به سکنه ایران پیش از ورود آریاییها داده شود هیچ کلمهای شایسته تر از واژه کاسپین نیست. ریشه این کلمه را میتوانیم در نام بسیاری از نقاط ایران مانند کاشان، کوشک و غیره بیابیم و روشن تر از همه دریای کاسپین است. هرتسفلد رد گسترش ریشه این نام و پراکندگی مردمانش را تا نورستان (آنزمان کافرستان خوانده میشد) افغانستان و هند پیگیری و دنبال کرده بود.
پس از اخذ درجه دکترا بمدت دو سال از ۱۹۰۷ بهمراه فریدریش ساره Friedrich Sarre که در سال ۱۹۰۵ با او آشنا شده بود، سفری به سرزمین میانرودان داشت. آن زمان فریدریش ساره رئیس بخش تازه تاسیس اسلامی در موزه کایزر فریدریش آلمان بود. ایندو میخواستند که تحقیقات وسیع صحرائی در مورد بابل و آشور انجام دهند. برای این منظور آنها از شهر سامره پایتخت عباسیان آغاز نمودند و به خاکبرداری و کاوش در این منطقه پرداختند. نتیجه کار ایشان کشفیاتی بود که بیشتر آن به موزه کایزر فریدریش اهدا گردید. پس از بازگشت از این سفر در سال ۱۹۰۹ هرتسفلد موفق به اخذ درجه پروفسوری از دانشگاه برلین در رشته جغرافیای تاریخی گردید و در همان دانشگاه بعنوان استاد آزاد مشغول تدریس شد. شهرت بینالمللی هرتسفلد با کاوش دوباره در سامره میان سالهای ۱۹۱۱ تا ۱۹۱۳ آغاز گردید که با کشف گنجنبشت هخامنشیان در شهر پارسه از ۱۹۳۱ تا ۱۹۳۴ به نقطه عطف خویش رسید. در حفاریهای تخت جمشید هرتسفلد را باستان شناس جوان فریدریش (فریتز) کرفتر Friedrich (Fritz) Krefter همراهی میکرد. اگر نخواهیم بگوییم نخستین اما هرتسفلد جزو نخستین گروه از باستانشناسان و شرقشناسان باختر بود که اعتقاد داشتند تمامی آنچه که از یونانیها در مورد ایرانیان بما رسیده درست نیست. این تعاریف با برخورداری ازغرض ورزیهای سیاسی و اجتماعی و اقتصادی هستند که برخاسته از نگرشی است که مختص یونانیها در مورد بازگویی وقایع، حوادث و مسائل مختلف بود. سی هزار لوحه خشتی بازمانده تنها چیزهایی بودند که بر اثر سوخته شدن تخت جمشید بدست اسکندر که در متون پارسی ازو بنام گجستک یاد میگردد، وضعیتی بهتر پیدا کردند و از حالت خشت خام به صورت خشت پخته درآمدند و تا زمان حال دوام آوردند. هرتسفلد پیوسته از این الواح خشتی بنام حافظه تاریخی ایرانیان نام میبرد.
هرتسفلد که با کشف این سی هزار لوحه برای دادن گزارش از ایران خارج شده بود کارها را بدست دستیار جوان خود کرفتر گذارد. این سفر برای این بود تا او بتواند هزینههای بعدی را نیز مهیا کند زیرا با وضعیت اقتصادی که آنزمان در جهان پیش آمده بود بیم آن میرفت که حفاریها و کاوشها براثر نبود پشتوانه مالی متوقف گردند. بهنگامیکه هرتسفلد در تخت جمشید بود، کرفتر که همانند هرتسفلد در کنار دیگر رشتهها در رشته معماری هم تحصیل کرده بود، جائی را پیدا کرد که بنا به آشنائی دقیقی که از فن معماری علمی و منطقی داشت مایل به حفاری در آن بود زیرا حدس میزد که بتوان در آنجا چیز ارزشمندی یافت اما هرتسفلد هربار مانع میشد و میگفت آنجا احتمالا باید محل منبعی برای ذخیره آب یا چیزی شبیه آن بوده باشد. با توجه به کمبود وقت و پشتوانه مالی، بایستی ابتدا بدنبال چیزهای مهمتر رفت. با رفتن هرتسفلد از ایران، کرفتر این موقعیت را پیدا کرد که به حفاری در محلی که همیشه میخواست در آنجا تحقیق کند، بپردازد. پس از گذشت زمان اندکی در ژرفای یک و نیم متری سطح زمین کرفتر موفق به یافتن لوح زرینی گردید که زیر پایه نخستین بنای تخت جمشید قرار داده بودند. او نخستین کسی بود که این لوح زرین را ساخته شده از ۵ کیلو طلای ناب را که پیامی از داریوش برای نسلهای بعد بهمراه داشت، پس از گذشت دو هزار و چهارصد سال دوباره در دست میگرفت. نفر پیش از او که این لوح زرین را در دست داشته و در آن محل کار گذاشته بود به احتمال زیاد خود شخص داریوش بزرگ بودهاست. نوشته روی لوح با این جمله آغاز شده بود: این داریوش است که سخن میگوید….. در این لوح داریوش به نسب خویش و بزرگی سرزمینهای زیر فرمانش اشاره کرده و اینکه بنای تخت جمشید را او آغاز نمودهاست زیرا میخواست که پایتختی داشته باشد که متناسب با بزرگی کشورش باشد. توسط این مهر زرین ایران تنها و نخستین مملکتی در جهان است که سند مالکیت دارد. از دید سیاسی و حقوقی این سندی معتبر است. تنها راه گذشتن از سد این سند نیز تجزیه و نابود کردن این مملکت میباشد بطوریکه مالکی دیگر وجود خارجی نداشته باشد. این خود یکی از علل آنچه در دویست و پنجاه سال گذشته بر ما رفتهاست میتواند باشد.
در آخرین بخشهای کاوش، آلمانیها دو نفر دیگر را برای همکاری بیشتر به تیم هرتسفلد – کرفتر روان کردند. یکی از ایشان دارای تمایلات نازیسم بود و دیگری یهودی. معهذا این دو نیز بخوبی با همکاری با یکدیگر و با تیم هرتسفلد – کرفتر پرداختند. هرتسفلد که حکومت رضاشاه اجازه فعالیتهای باستانشناسی دیگر به او نداده بود و اجازه اقامت او را در ایران تمدید نکرده بود در سال ۱۹۳۵ ابتدا به لندن رفت زیرا خطر آن بود که در آلمان از سوی رژیم این کشور تحت تعقیب قرار گیرد. پدربزرگ و مادربزرگ مادری وی یهودی بودند. درجات علمی وی را در این کشور باطل اعلام کرده بودند. از لندن او به آمریکا رفت و در آنجا اقامت گزید و در مقام استاد شرقشناسی دانشگاه پرینستون به کار پرداخت اما هیچوقت راضی از حال خود نبود. سرانجام نیز هرتسفلد که بیشتر اهل کارهای میدانی و عملی بود تا کارهای دفتری در سفری که به قاهره داشت، به بیماری مالاریا مبتلا گشت و برای ادامه مداوا مجبور به ترک مصر گردید. او به سویس رفت و اندکی پس از آن در شهر بال سویس چشم از دنیا فرو بست. از او تنها مقبرهای گمنام باقی ماندهاست.
تالیفات
هرتسفلد که سفرهایی به افغانستان، ترکیه، عراق، سوریه و مصر داشت هم چنین تحقیقاتی در مورد پارتها (اشکانیان)، ساسانیان و همچنین هنر و معماری اسلامی و تمدنهای باستانی میان رودان انجام داد و رسالات و مقالات معتبری به نگارش در آورد. فهرستی از برخی آثار وی در پایان این نوشته آورده شدهاست.
سامره، نقشه برداری و تحقیق در مورد باستانشناسی اسلامی. برلین ۱۹۰۷.
سفر از میان لرستان. ۱۹۰۷
بهمراه فریدریش ساره، سفری باستانشناختی به ناحیه دجله و فرات، ۴ جلد، برلین ۱۹۱۱ تا ۱۹۲۰
بهمراه فریدریش ساره، سنگ نبشتههای ایران. برلین ۱۹۲۰
در کنار دروازه آسیا، سنگ نگارهها و سنگ نبشتههای دوران پهلوانی ایران. بهمراه ۴۴ عکس، ۶۵ نگاره برداری. برلین ۱۹۲۰
تزئینات دیواری بناهای سامره. برلین ۱۹۳۲
بناها و سنگ نبشتههای دوران نخستین دودمان ساسانی. برلین ۱۹۲۴
نقاشیهای سامره. برلین ۱۹۲۷
کوزه گری و سفال سازی پیش تاریخی سامره. برلین ۱۹۳۰
مریاملیک و کوریکوس دو محوطه باستانی مسیحی در آسیای کوچک. منچستر ۱۹۳۰
بناهای یادبود ایرانی. ۴ جلد. برلین ۱۹۳۲
تاریخ باستانشناسی ایران. لندن ۱۹۳۵
سنگ نبشتههای کهن ایرانی. برلین ۱۹۳۸
ایران، شرق باستان. مطالعات باستانشناختی دانشگاه آکسفورد. لندن/نیویورک ۱۹۴۱
زرتشت و جهان او. دو جلد. نیویورک ۱۹۴۷
تاریخچه شهر سامره. هامبورگ ۱۹۴۸
شاهنشاهی پارسیها. ویسبادن ۱۹۶۸
لینک مطلب: ارنست_هرتسفلدhttp://fa.wikipedia.org/wiki/
تاریخ دسترسی: ۱۷/۷/۱۳۹۲
هرتسفلد، ارنست/ فرهنگنامه ایران
هِرتسفِلد: ارنست هرتسفلد (Ernst Herzfeld). باستانشناس و ایرانشناس آلمانی (۱۸۷۹- ۱۹۴۸ میلادی). حفار تختجمشید و مشهد مادرسلیمان (پاسارگاد احتمالی). او دانشمندی جامعالاطراف بود و حدود دویست کتاب و مقاله از او بر جای مانده است که برخی از آنها عبارتند از: ایران در شرق باستان، سفر از میان لرستان، سفر باستانشناختی به ناحیه دجله و فرات، کتیبههای ایران، در کنار دروازه آسیا، بناها و کتیبههای دوران نخستین دودمان ساسانی، بناهای یادبود ایرانی، تاریخ باستانشناسی ایران و کتیبههای کهن ایرانی.
لینک مطلب: http://irania.ir/ie/4590
تاریخ دسترسی:۱۷/۷/۱۳۹۲
مرگ “ارنست هرتْسْفِلْدْ” مستشرق معروف آلمانی (۱۹۴۸م)/پرتال ایمن
ارنسْتْ امیل هِرتْسفِلْدْ، خاورشناس برجسته آلمانی در ۲۳ ژوئیه ۱۸۷۹م در یکی از شهرهای آلمان متولد شد. او تحصیلات خود را در دانشگاههای مونیخ و برلین پی گرفت و پس از اخذ لیسانس معماری، دکترای فلسفه را از دانشگاه برلین دریافت نمود. هرتسفلد ابتدا به عنوان استادیار جغرافیای تاریخی در همان دانشگاه به تدریس پرداخت و در کنار آن ضمن خدمت در موزه دولتی پروس، به مطالعه در جغرافیای تاریخی مشرق زمین به ویژه ایران و عراق پرداخت. وی از سال ۱۹۰۳م در خاور نزدیک و خاورمیانه و نیز در طول جنگهای اول و دوم جهانی به کاوشهای باستانشناسی در ایران، بینالنهرین و سوریه مشغول بود و با هیأت اعزامی به نینوا برای کشفیات باستانشناسی و تاریخی اعزام گردید. در جریان این ماموریتها بود که شوق تحقیق در تاریخ مشرقِ قدیم در او افزایش یافت و شوقش به تاریخ اشکانیان و مطالعات اسلامی به حدی زیاد شد که در تمام عمر از آن دست نکشید. وی همچنین چندین سال در مورد تمدنِ بابلیها، آشوریها، ساسانیان و نیز صنایع، معماری و اسناد مربوط به صنعت دوره هخامنشیان و دوره اسلامی به تحقیق و کاوش اشتغال داشت. هرتسفلد در سال ۱۹۲۰م کرسی استادی جغرافیای تاریخی مشرق زمین در دانشگاه برلین را به دست آورد و به طور همزمان به تدریس در رشته زبانشناسی شرق اشتغال یافت. وی مدتها در ایران به مطالعه و تحقیق پرداخت و گزارشی جامع درباره ویرانههای تخت جمشید برای دولت ایران تهیه نمود. در جریان این کاوشها آثار متعدد باستانی شامل ظروفِ حجاری، نقاشی و کتیبههای زیادی از زیر خاک بیرون آورده شد. در این میان هر چند تلاشهای علمی هرتسفلد در شناسایى تمدن کهن مناطق مختلفِ شرق، مثالزدنی است، اما نباید از نظر دور داشت که این امر زمینههای غارت و انتقال اشیاء عتیقه بسیاری به موزههای غرب را فراهم آورد. هرتسفلد عضور انجمن آسیایى لندن و ایرلند، عضو فرهنگستان عربی دمشق، عضو افتخاری مؤسسه باستانشناسی هند و فرهنگستان بریتانیا بود. از هرتسفلد آثار متعددی در زمینه تاریخ تمدن اسلامی و پژوهشهایی در مورد نقشهبرداری از مناطق مختلف شرق به جای مانده که کتیبههای ایران قدیم، ایران در شرق قدیم، زرتشت و جهان از آن جملهاند. ارنست امیل هرتسفلد سرانجام بعد از ۶۹ سال زندگی در ۲۱ ژانویه ۱۹۴۸ در شهر بال سوئیس درگذشت.
لینک مطلب: http://www.imencms.com/calender-2347.aspx
تاریخ دسترسی:۱۷/۷/۱۳۹۲
فعالیت ها
مختصری ازتاریخچه بررسیها و کاوشهای انجام شده در تخت جمشید/تخت جمشید (پارسه)
در پاییز سال ۱۹۲۲(۱۳۰۱ ش.)، سردار سپه در سفر خود به بوشهر برای اولین بار از تختجمشید بازدید کرد و از وضعیت حفاظتی بسیار بد آن آن متأثر شد. (موسوی،۵۱، ۱۳۸۱) ارنست هرتسفلد باستانشناس شهیر آلمانی پس از بازدید رضا خان از محل[؟]، بنا به درخواست دولت و تمایل شخصی خود و با حمایت فیزوزمیزا نصرت الدوله، حکمران وقت فارس، موفق به بررسی در تختجمشید گشت. این تحقیق که به منظور شناسائی و برآورد وضع حفاظتی محوطه در سالهای ۱۹۲۳،۱۹۲۴ (پاییز و زمستان ۱۳۰۲ش) به مدت شش هفته انجام شد، مبنای طرح بزرگ او برای کاوش در تخت جمشید و مرمت آن بود. (موسوی، ۵۱:۱۳۸۱) هرتسفلد گزارش این تحقیق را به همراه عکسهای قابل توجهی در سال ۱۳۲۸ به چاپ رسانید.(Herzfeld,1928)
آغاز به کار هرتسفلد
در ۳ نوامبر ۱۹۳۰ برابر با ۱۳ آبان ۱۳۰۹، قانون عتیقات به تصویب مجلس رسید. و پس از آن هیأت وزیران اجازه کاوش در تخت جمشید را به مؤسسه دانشگاه شیکاگو داد و بدین ترتیب هرتسفلد کلنگ حفاری در تخت جمشید را در سال ۱۳۱۰ به زمین زد. (موسوی، ۵۳:۱۳۸۱)
ترتیب کارگاه های حفاری و انجام خاکبرداری به وسیله هیأت علمی تخت جمشید در بهار سال ۱۳۱۰(۱۹۳۱م) به وسیله ارنست هرتسفلد پی ریزی گشت. آنچه از ظاهر امر بر می آید هرتسفلد نخستین فصل کاوش را تقریباً یکجا صرف خاکبرداری جناح اصلی حرم خشایارشا کرد و ضمناً دست بکار تعمیر و تجدید بنای قسمتهائی از آن زد.در زمان او تجدید بنای ساختمان، به منظور استفاده از آن جهت مرکز عملیات هیأت به وسیله فریدریشکرفتر(Friedrich Krefter) معمار هیأت انجام گرفت.
خاکبرداری از دروازه خشایارشا، فعالیت در شبکه وسیع آب روهای زیر زمینی کاوش قسمتی از کاخ G. پلکان جنوبی کاخ شوری (کاخ مرکزی یا سه دروازه) از جمله اولین اقدامات هرتسفلد بود. در آبان ماه ۱۳۱۱(نوامبر ۱۹۳۲م) هرتسفلد پلکان سنگی بزرگ جبهه شرقی آپادانا و پلکان شمالی کاخ سه دروازه را که هر دو آنها دارای نقوش برجسته و حجاریهای ممتاز است، کشف کرد.
در سال ۱۳۱۲ مجمسه عظیم گاو که متعلق به پایه های سنگی طرفین ایوان ورودی تالار تختگاه بود ظاهر گشت. در قسمت شرقی همان کاخ هیأت علمی موفق به کشف پلکان سنگی که به آب روهای زیر زمینی منتهی می شد، گردید. در هنگام احداث راه به منظور عبور واگن در گوشه شمال شرقی تختگاه، هرتسفلد تعداد زیادی الواح گلی کشف نمود. (اشمیت، ۱۳۴۲)
در سال ۱۳۱۳ هیأت به خاکبرداری قسمتی از تختگاه تخت جمشید ادامه داد. عملیات لایروبی در آب روهای زیر زمینی نیز ادامه یافت. ولی هیچگاه به نتیجهای رضایت بخش نرسید. پس از ان هرتسفلد در محوطه جنوبی تختگاه تختجمشید که امروزه به برزن جنوبی موسوم است، قسمتهائی از ساختمانها و حیاط های زمان هخامنشیان را مورد خاکبرداری و تجسسات علمی قرار داد و در محوطه شمالی (برزن شمالی) آثار فرا هخامنشی بدست آمد. هرتسفلد هرگز گزارش جامعی از کاوشهای خود در تخت جمشید چاپ نکرد، تنها یادگار او کتاب «ایران در شرق باستان» (هرتسفلد، ۱۳۸۱) و مقالات گوناگون اوست، سرانجام در اواخر سال ۱۳۱۳، هرتسفلد از کار برکنار شد و به جای او اریک اشمیت سرپرستی هیأت باستانشناسی را به عهده گرفت. در سال ۱۳۱۴ کاوش در گوشه جنوب شرقی تختگاه تختجمشید آغاز گردید. در محل مزبور قسمتی از باروی شرقی تختگاه تختجمشید که در شرق صفّه و پای کوه رحمت قرار دارد، خاکبرداری گردید و اسناد مهم سنگ نبشته بنا که متن معروف دائوا (Daiva) نیز درمیان آنها بود در یکی از اطاقهای قسمت پادگان بدست آمد. در ضمن توسعه عملیات به جانب غرب، قسمتهای اولیه خزانه بزرگ تختجمشید آشکار شد. درهمان سال آب انباری در دامنه سنگی کوه رحمت مورد کاوش قرار گرفت و تا عمق بیست و چهار متری خاکبرداری گردید.
در بهار سال ۱۳۱۵ سایر بخشهای خزانه تخت جمشید ادامه کاویده شد. از جمله کشفیات مهم این فصل نقش برجسته بارعام داریوش اول بود. در اطاقهای نزدیگ نقش مزبور صد لوح گلی به خط میخی بدست آمد . در سال ۱۳۱۶ یکی از تالارهای وسیع خزانه، ایوان صد ستون. و جبهه شمالیکاخ آپادانا از انبوه خاک پاک گردید.
در سال ۱۳۱۷ کاوشهای علمی در تختگاه تختجمشید منحصر به خاکبرداری خزانه تختجمشید شد. در سال ۱۳۱۸ قسمت جنوبی آپادانا و در گوشه جنوبغربی تختگاه، جناح غربی حرم سرا کاوش شد..(اشمیت،۱۳۴۰)
اشمیت نتایج کاوشهای خود را در سه مجلد ارزشمند در سالهای ۱۹۵۷،۱۹۵۳و ۱۹۷۰ منتشر کرد. (Schmidt,1953,1957,1970)
پس از عزیمت هیأت علمی آمریکائی به آمریکا، وزارت فرهنگ وقت و اداره کل باستان شناسی مستقیماً امور حفاری و خاکبرداری آثار بوسیله بنگاه علمی تخت جشمید را زیر نظر گرفت. (سامی، ۳۹۳:۱۳۴۸) در سال ۱۳۱۸، ابتدا به مدت چهار ماه، حسین روانبد روی تختگاه تختجمشید کاوش کرد. پس از آن از اوائل دیماه ۱۳۱۸تا اواسط تیرماه ۱۳۱۹ حدود شش ماه عیسیبهنام ادامه کار را پیگیری نمود. در اواخر سال ۱۳۱۹ تا اوسط۱۳۲۱ محمود راد بازرس فنی اداره کل باستان شناسی کاوش تخت جمشید را دنبال نمود.(سامی،۲۲:۱۳۳۰) . و پس از آن تا سال ۱۳۴۰ سر پرستی کاوشها به عهده علی سامی، مدیر بنگاه علمی تخت جمشید بود.(سامی،۱۳۴۸ . ۳۹۴).
برنامه کار بنگاه علمی تختجمشید در نیمه دوم سال ۱۳۱۸ یعنی بلافاصله پس از عزیمت هیأت علمی آمریکائی برداشتن خاکهای در شمال خزانه و کوتاه کردن دیوارهای خشتی آن بود که تا بهار سال ۱۳۱۹ ادامه داشت و در سال ۱۳۱۹ پاک کردن خاکهای صد ستون و کوتاه کردن دیوار اطاقهای جلو موزه و برداشتن خاکهای ایوان شرقی آپادانا در برنامه کار بود،که این کار تا آخر بهار ۱۳۲۰ ادامه داشت. (سامی،۱۱۳۰ : ۲۵)
از اواخر بهار سال ۱۳۲۰ برنامه خاکبرداری از درب بزرگ ورودی و پلکانهای بزرگ شروع شد و تا حدود ۶ متر مانده به دیوار شرقی فضای نامبرده در همان سال پاک گردید و در فروردین هیمن سال بود که سر ستون عظیم دو سر شیر سنگی که نسبتاً سالم بود کشف گردید. خاکبرداری حیاط شمالی کاخ صد ستون در این سال آغاز شد. (سامی، ۱۳۳۰ : ۲۵-۲۶)
در بین سالهای ۱۳۲۳ تا ۱۳۲۷ خاکبرداری حیاط شمالی و اطاقهای شرقی صد ستون انجام گرفت. در سال ۱۳۲۸ اطاقهای اندرون و حرمسرا در جنوب کاخ هدیش، و اطاقهای شمالی سالن ۳۲ ستون صورت گرفت و بناهای موسوم به کاخ اردشیر سوم در غرب کاخ هدیش خاکبرداری شد.
در سال ۱۳۲۹ و ۱۳۳۰ حفاری در تپه مرکزی و ساختمانهای پائین و شرقی هدیش انجام گرفت . (سامی، ۱۳۳۰ : ۲۶ -۲۷ )
بنگاه علمی تخت جمشید تا سال ۱۳۴۰ که سرپرستی آن به عهده علی سامی بود موفق شد علاوه بر موارد یاد شده کاوشهائی در خیابان پهن بین دو مدخل (مدخل ورودی آپادانا و مدخل نیمه تمام کاخ صد ستون)، ساختمانهای جنوبی کاخ آپادنا، بناهای دامنه کوه رحمت، همچنین ساختمانهای خارج از تختگاه تختجمشید، استخر بزرگ سنگی و ساختمانهای مقابل آرامگاه اردشیر دوم و سوم انجام دهد. (سامی، ۱۳۴۸ : ۳۹۴)
تأسیس موزه و کتابخانه تخت جمشید و ماکت نمونه تخت جمشید و بنا و آثار، از دیگر فعالیتهای بنگاه علمی تختجمشید به سرپرستی علی سامی بود. (سامی ، ۱۳۴۸ : ۳۹۵) پس از وقفهای چند ساله در حفریات و کاوشهای علمی در تخت جمشید، از سال ۱۳۴۷ تا ۱۳۵۲ هیأتی از طرف اداره کل باستان شناسی و فرهنگ عامه وزارت فرهنگ و هنر به سرپرستی اکبر تجویدی به مدت پنج فصل در باروی شرقی تختجمشید بر بالای کوه رحمت، شمال غربی حیاط سنگی واقع در دشت جنوبی پائین دست تختگاه و قسمت جنوبی تختگاه موسوم به برزن جنوبی کاوش کرد (تجویدی، ۱۳۵۵) تجویدی گزارش این کاوشها را در سال ۱۳۵۵ به چاپ رسانید. (تجویدی،۱۳۵۵)
پس از وقفه ای بسیار طولانی از سال ۱۳۵۲ به بعد در کار بررسی و حفاری در تخت جمشید و محوطه های پیرامون آن در سال ۱۳۸۱ با تشکیل بنیاد پژوهشی پارسه ـ پاسارگاد توجه خاصی به بررسی های باستان شناختی تختگاه تخت جمشید و حفاظت و مرمت آثار موجود دران مبذول شد. در این راستا بنیاد پژوهشی پارسه ـ پاسارگاد اقدام به تشکیل گروه های علمی در تخت جمشید کرد تا فعالیتهای علمی در شاخه های مختلف و مجزا از هم دنبال شود. گروه باستان شناسی: فعالیتهای انجام گرفته در این گروه از سال ۸۱ تاکنون عبارتست از بررسی های باستان ژئوفیزیکی (آرکئوژئوفیزیک) در پیرامون تختگاه تخت جمشید (بابک امین پور ؟ و کورش محمدخانی ۱۳۸۳)، بررسی باروی تخت جمشید (عطائی ۱۳۸۳)، بررسی معادن سنگ تخت جمشید (امان الهی ۱۳۸۳)، کاوشهای باستان شناختی تل بشی با همکاری گروه بنیاد و دانشگاه میشیگان به سرپرستی دکتر کامیار عبدی در سال ۱۳۸۲، کاوشهای باستان شناختی در تپه های پیش از تاریخی مرودشت(تل جری، تل موشکی و تل باکون) در سال ۱۳۸۳ با همکاری گروه باستا شناسی بنیاد و دانشگاه شیکاگو به سرپرستی دکتر عباس علیزاده، لایروبی آبراهای بخش جنوب غربی تختگاه ( عسگری چاوردی و زارع؟)، معرفی بنای منسوب به کاخ دروازه در برزن جنوبی ۰نصیر زاده در حال انجام و بررسی شواهد استقرار دوران تاریخی شهر استخر (اسدی در حال انجام) و تأسیس پایگاه پژوهشی شهر استخر.
منابع و مأخذ
تجویدی، اکبر. ۱۳۵۵،”دانستنیهای نوین درباره هنر و باستان شناسی عصر هخامنشی، بر پایه کاوشهای پنج ساله تخت جمشید”، تهران، انتشارات مرکز باستان شناسی ایران، چاپ اول
سامی، علی. ۱۳۳۰، “کاوشهای دوازه ساله بنگاه علمی تخت جمشید و نقاط مختلف تاریخی”، شیراز، چاپخانه مصطفوی، جلد دوم
سامی، علی. ۱۳۴۸، ” پایتخت های شاهنشاهان هخامنشی، شوش- هگمتانه- تخت جمشید، شیراز، انتشارات دانشگاه پهلوی، چاپ اول
اشمیت، اریک. ۱۳۴۲،تخت جمشید، بناها، نقشها و نبشته ها، ترجمه عبدالله فریاد، انتشارات فرانکلین ـ امیرکبیر، چاپ اول
عطائی، محمدتقی. ۱۳۸۳، معرفی سفال هخامنشی خوزه فارس: بررسی روشمند طبقه بندی شده باروی تخت جمشید، دانشگاه تربیت مدرس، دانشکده علوم انسانی، اردیبهشت ۱۳۸۳.
موسوی، علی. ۱۳۸۱، “ارنست هرتسفلد و تحول باستان شناسی در ایران: ۱۳۱۴- ۱۳۰۴” مجله باستان شناسی و تاریخ، سال هفدهم، شماره اول، شماره پیاپی ۳۳، تهران مرکز نشر دانشگاهی، ص ۴۵ تا ۵۶
Schmidt, Erich.f.1953, Perrsepolis I, Structures, Reliefs.Inscriptions, The
University of Chicago Press Chicago, I llinois
محمد خانی، کورش. ۱۳۸۳، “کاربرد روشهای ژئوفیزیک اکتشافی در باستان شناسی(آرکئوژئوفیزیک) مطالعه موردی: بررسی مغناطیس سنجی در تخت جمشید و پاسارگاد” پایان نامه کارشناسی ارشد
باستا شناسی دانشگاه تربیت مدرس، منتشر نشده
Schmidt, Erich. F, 1957, ‘Persepolis III Contents of the Treasury and others Dis Coveries, The University of Chicago Prees Chicago I LLionis
هرتسفلد، ارنست. ۱۳۸۱، “ایران در شرق باستان”،ترجمه همایون صنعتی زاده، تهران،انتشارات پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی و دانشگاه شهید باهنر کرمان، چاپ اول
هرتسفلد، ارنست . [سال=؟] راپورت درباره اوضاع کنونی اطلال شهر پارسه (پرسپولیس) معروف به تخت جمشید، ترجمه مجتبی مینوی طهرانی، فارسی – فرانسه
Herzfeld, Ernest. 1928, “Rapport Sur ľ Etat Actuel Actuel Des Ruines De Persepolis” Dietrich Reimer
لینک مطلب: http://payam-parseh2010.blogsky.com/category/cat-2/page/2/
تاریخ دسترسی: ۱۷/۷/۱۳۹۲
پیام تخت جمشید/ جدید آنلاین
آرامگاه فردوسی که در سال ۱۳۱۳ ساخته شد، ملهم از آرامگاه کورش بود اما در نمای بیرونی آن سرستونهای تختجمشید را بازآفرینی کردند. این بنا توسط کریم طاهرزاده، معمار ایرانی؛ آندره گدار، معمار فرانسوی و ارنست هرتسفلد، کاوشگر تختجمشید طراحی شد.
لینک مطلب: http://www.jadidonline.com/slideshow/2158/6
تاریخ دسترسی: ۱۷/۷/۱۳۹۲
تخت جمشید چگونه کشف شد؟/ مرکز اطلاع رسانی گردشگری علمی-فرهنگی دانشجویان ایران
مرکز گردشگری علمی-فرهنگی دانشجویان ایران: در سال۱۳۱۰ش/ ۱۹۳۱ مؤسسه شرقشناسی دانشگاه شیکاگو مسئولیت حفاری و مرمت در تختجمشید را برعهده گرفت. در سال ۱۳۱۰ش/ ۱۹۳۱ پروفسور جیمز. اچ. برِستد (۱)، مدیر مؤسسه که خود مصرشناس پرآوازهای بود، پروفسور ارنست هرتسفلد (۲) (۱۸۷۹- ۱۹۴۸) را بهعنوان مدیر هیئت اعزامی به تختجمشید منصوب کرد. حمایت مالی این طرح را خانمی امریکایی که نمیخواست نامش فاش شود برعهده داشت و محمدتقی مصطفوی نماینده دولت ایران در این طرح بود.
هرتسفلد، پیش از آنکه از سوی مؤسسه شرقشناسی به این سمت منصوب شود، برای انجام تحقیقات به تختجمشید سفر کرده بود. وی نخست در سال ۱۲۸۴ش/ ۱۹۰۵ در بازگشت از حفاری منطقه آشور از تختجمشید دیدار کرد و پس از بازگشت به برلین حاصل تحقیقات خود را در کتابی، که با همکاری فریدریش زاره (۳) نگاشت (۴)، منتشر کرد. هرتسفلد در این کتاب برای نخستین بار نظرات خود درباره هویت افراد منقوش در سنگنگارههای مقابر سلطنتی را ارائه کرد. وی بعدها این نظرات را تصحیح نمود. او بار دیگر در بهمن ۱۳۰۱ش/ فوریه ۱۹۲۳ به تختجمشید بازگشت و این بار تا ۱۳۰۳ش/ ۱۹۲۵ در ایران ماند.
بخشی از هزینه این طرح را انجمن فوریتهای علوم آلمان (۵) برعهده گرفت و بخش دیگر آن از کمکهای دو نفر آلمانی و امریکایی بهاضافه هدایایی از جانب پارسیان هند تأمین شد. (۶) هرتسفلد در این مدت پلانی از کل محوطه و حدود ۵۰۰ قطعه نگاتیو تهیه کرد. همچنین به سفارش دولت وقت ایران (۷) گزارش مفصلی دربارهتختجمشید نوشت که در آن به وضعیت آثار بهجایمانده به همراه نقشه موقعیت آنها، وضعیت حفاظت از بقایا، شرح عملیات بازسازی، و تخمین زمان و هزینهها اشاره شده بود.
در سال ۱۳۰۷ش/ ۱۹۲۸ فریدریش کرفتر (۸)، که معمار بود، برای تدقیق نقشهها به وی ملحق شد و در زمان تولیت مؤسسه شرقشناسی دانشگاه شیکاگو بر طرح مذکور همچنان همراه وی ماند. همانطور که گفته شد در سال ۱۳۱۰ش/ ۱۹۳۲ مؤسسه شرقشناسی دانشگاه شیکاگو مسئولیت طرح را برعهده گرفت و هرتسفلد در این سال چهار عضو جدید به گروه افزود: کارل برگنر (۹) معمار، دکتر آلکساندر لنگسدورف (۱۰) تاریخدان با تخصص در زمینه آثار پیش از تاریخ، دانلد ای. مککون (۱۱) از موسسه شرقشناسی دانشگاه شیکاگو، و یک عکاس حرفهای به نام هانس فون بوس (۱۲).
مهمترین اقدامات هرتسفلد در این مدت عبارتاند از: خاکبرداری پلکان شرقی کاخ آپادانا، خاکبرداری پلههای تالار شورا، خاکبرداری حرم خشایار، کشف بقایای رنگ روی پیکرههای شاه و ملازمانش در درگاه شمالی عمارت شورا (۱۳)، کشف کتیبه تأسیس کاخ جنوب شرقی، کشف کتیبه تأسیس کاخ صدستون، کشف مجموعه الواح گلین تختجمشید، کشف الواح زرین و سیمین با کتیبهای از داریوش مربوط به تأسیس کاخ آپادانا. همچنین در سال ۱۳۱۱ش/ ۱۹۳۲ از کتیبه واقع بر یکی از آرامگاههای سلطنتی، که دسترسی به آن مشکل بود، عکاسی شد و هرتسفلد با توجه به آن توانست شرح و تفسیر اولیه خود از سنگنگارهها را اصلاح کند. اواخر سال ۱۳۱۳ش/ ۱۹۳۴ دولت ایران تقاضا کرد که سرپرستی حفاریها را شخصی امریکایی برعهده بگیرد. بدینترتیب هرتسفلد در بهار ۱۳۱۳ش/ ۱۹۳۴ برای همیشه تختجمشید را ترک کرد و مؤسسه شرقشناسی اریک فریدریش اشمیت (۱۴) (۱۸۹۷-۱۹۶۴) را به جای وی منصوب کرد، اما از آنجا که اشمیت در ری مشغول به کار بود تا پیش از اردیبهشت ۱۳۱۴ش/ مه ۱۹۳۵ نتوانست به تختجمشید بازگردد و در این فاصله کرفتر هدایت حفاری را برعهده داشت.
اشمیت در مقیاسی وسیع به کاوش در مجموعه و محوطه آن ادامه داد. اعضای هیئت اعزامی به سرپرستی وی سالبهسال تغییر میکردند، ولی بهطورکلی شامل این افراد بودند: دانلد ای. مککون دستیار اشمیت، بوریس دوبنسکی (۱۵) که بهعنوان عکاس همکاری میکرد،. جان اس. بولز (۱۶) معمار، دستیارش الیوت اف. نویز (۱۷)، و ریچارد سی. هینز (۱۸) که در سال ۱۳۱۶ش/ ۱۹۳۷ جای هر دو نفر اخیر را گرفت. افراد بسیار دیگری اعم از نقشهکش و نقشهبردار، مستندنگار، متصدی ابزارهای مکانیکی، خدمه حفاری، که از روستاهای اطراف استخدام شده و بین ۲۰۰ تا ۵۰۰ نفر در نوسان بودند، در این طرح همکاری میکردند.
به گفته اشمیت مهمترین اکتشاف دوران سهساله اقامت وی در تخت جمشید عبارتاند از: کشف لوحه سنگی به خط میخی مربوط به احداث بنای کاخ آپادانا؛ خاکبرداری از کاخ خزانه و کشف نقشبرجستههایی در محل این کاخ با مضمون پذیرایی در دربار؛ و کشف ظروف پذیرایی مجلل و غنائم مصری، بینالنهرینی، و یونانی. گروه کاوش در این مدت مجموعه بسیار غنی و مفصلی از مدارک شامل عکس، طرح، و نقشه تهیه کردندکه در بایگانی مؤسسه نگهداری میشود. نوشتههای اشمیت درباره تختجمشید شامل سه جلد کتاب درباره این محوطه تاریخی و کتابی جداگانه درباره کاخ خزانه بود که به وسیله موسسه شرقشناسی دانشگاه شیکاگو به چاپ رسید (۱۹). همچنین وی در مدت اقامتاش در ایران و در دو مرحله بین سالهای ۱۳۱۵-۱۳۱۳ش/ ۱۹۳۴- ۱۹۳۶ به تهیه بیش از ۱۰۰ عکس هوایی از محوطههای مهم باستانی ایران و چند شهر قدیمی اقدام کرد (۲۰) و در این کار چندین قطعه عکس هوایی از محوطه تخت جمشید نیز تهیه کرد.
در واپسین سالهای مأموریت مؤسسه شرقشناسی دانشگاه شیکاگو در تختجمشید موزه دانشگاه فیلادلفیا و موزه هنرهای زیبا در بوستون نیز در کار کاوش با آنها همراه شدند تا از عهده کار وسیعی که در دست بود برآیند. با شروع جنگجهانی دوم در سال ۱۳۱۸ش/ ۱۹۳۹ فعالیت حفاری این مؤسسه در تختجمشید متوقف شد.
۱. James H. Breasted
۲. Ernst Emil Herzfeld
۳. Friedrich Sarre
۴. Iranische Felsreliefs. Berlin: 1910.
۵. Notgemeinschaft der Deutschen Wissenschaft (Emergency Association of German Science)
۶. افراد سرشناسی در میان پارسیان هند هزینه هنگفتی را برای انجام تحقیقات ویژه ایالت فارس درنظر گرفته بودند.
۷. نصرتالدوله فیروزمیرزا والی ایالت فارس طی نامهای از هرتسفلد خواست تا گزارشی مفصلی درباره تختجمشید تهیه کند.
۸. Friedrich Krefter 9. Karl Bergner
۱۰. Alexander Langsdorff
۱۱. Donald E. MacCown
۱۲. Hans von Buss
۱۳. طرحی از این آثار که کرفتر تهیه کرده بود بهصورت آبرنگ منتشر شد و بقیه طرحهای تهیهشده رنگی از نشانه اهورامزدا در کاخ صدستون و کاخ شورا منتشرنشده باقی ماند. حدود چهل سال بعد، زمانی که تقریباً بقایای رنگی تمامی آثار از زیر خاک درآمده محو شد، برخی پژوهشگران در بررسیهایشان در مورد رنگآمیزیهای اصلی آثار تختجمشید از این مدارک بیبدیل بهره زیادی بردند.
۱۴. Erich Friedrich Schmidt
۱۵. Boris Dubensky
۱۶. John S. Bolles
۱۷. Elliot F. Noyes
۱۸. Richard C. Haines
۱۹. این کتب عبارتند از:
• Persepolis I: Structures, Reliefs, Inscriptions (Chicago: University of Chicago Press,1953).
• Persepolis II: Contents of the Treasury and Other Discoveries (Chicago: University of Chicago Press, 1957).
• Persepolis III: The Royal Tombs and Other Monuments (Chicago: University of Chicago Press, 1970).
• The Treasury of Perspolis and other Discoveries in the Homeland of Achaemenians (Chicago: University of Chicago Press, 1939.
۲۰. حاصل کار اشمیت در این کتاب به چاپ رسیدهاست:
Flights Over Ancient Cities of Iran (Chicago, IL: University of Chicago Press, 1940).
این کتاب با این عنوان در ایران ترجمه و به چاپ رسیده است: اریک ف. اشمیت، پرواز بر فراز شهرهای باستانی ایران، برگردان آرمان شیشهگر، تهران، سازمان میراث فرهنگی (پژوهشگاه)، ۱۳۷۶.
مجموعه عکسهای تختجمشید که در اینجا ارائه میشود، در خلال عملیات کاوش مؤسسه شرقشناسی دانشگاه شیکاگو در محوطه تخت جمشید در فاصله سالهای ۱۳۱۰- ۱۳۱۸ش/ ۱۹۳۱- ۱۹۳۹ تهیه شده است.
برگرفته از دانشنامه تاریخ معماری ایرانشهر
لینک مطلب: http://www.istta.ir/mainscroll.aspx?ID=118
تاریخ دسترسی: ۱۷/۷/۱۳۹۲
شهرهوهنوری (huhnuri)/ وبلاگ شهر مصیری و شهرستان رستم
محل این شهر نزدیک تل اسپید در خاک رستم یک بوده و به چهار بازار معروف است . این شهر مهم در سرزمین انشان بوده و در دوره عیلامیان نیز اهمیت داشته است و قدمت آن به ۱۴۰۰سال پیش از میلاد مسیح برمی گردد. شهر هوهنوری توسط “آشور بنی پال”ویران و کاملاًنابود شد و به احتمال بسیار زیاد توسط هخامنشیان دوباره بازسازی ورونق گرفت، به طوری که توانست موقعیت مهم گذشته خود را باز یابد.
شهرچهار بازار توسط دانشمند بزرگ ارنست هرتسفلد آلمانی مورد کاوش باستانی قرار گرفته و قدمت آن ۱۲۰۰تا ۱۴۰۰سال پیش از میلاد تخمین زده شده است .
ارنست هرتسفلد مدت ها در این شهر به مطالعات علمی مشغول بود و توانست آجرهایی که حاوی نوشته های عیلامی بوده و همچنین کتیبه پادشاه عیلام “شتروک نهونته “را از دل خاک بیرون آورد وبرگ زرین دیگری به تاریخ سراسر افتخار آمیز این منطقه اضافه نماید .
این اثرهای گرانبها و ارزشمند هم اینک زینت بخش موزه ایران باستان در شهر تهران می باشند .
دکتر هرتسفلد اگر چه کاوش های ارزشمندی در این منطقه انجام داده است لیکن همه جنبه ها و موقعیت های این شهر تاریخی را به روی دوست داران فرهنگ و تاریخ ایران زمین روشن نساخته است و این کار مهم و بزرگ دست توانای پژوهشگران منطقه رامی بوسد که همت نمایند و تاریخ منطقه ی رستم و ممسنی را از انزوا و رکود به در آورند و ایرانیان را به این مناطق تاریخی آشنا سازند . با امید به چنین روزی
لینک مطلب: http://masiri.rozblog.com/post/47
تاریخ دسترسی: ۱۷/۷/۱۳۹۲
تالیفات
ارنست هرتسفلد/پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
عنوان کتاب: شاهنامه و تاریخ
حوزه (های) تخصصی: فرهنگی
عنوان کتاب: تاریخ جامع ایران بعد از باستان از ساسان تا آغا محمدخان
حوزه (های) تخصصی: منابع وکلیات
عنوان کتاب: تاریخ باستانی ایرانی بربنیاد باستانشناسی
حوزه (های) تخصصی: سیاسی
عنوان مقاله: اکتشافات تازه تخت جمشید
حوزه (های) تخصصی: فرهنگی
لینک مطلب: http://www.ensani.ir/fa/59022/profile.aspx
تاریخ دسترسی:۱۷/۷/۱۳۹۲
ایران در شرق باستان/ کتابنامه
ایران در شرق باستان
نویسنده : ارنست امیل هرتسفلد
ناشر : دانشگاه شهید باهنر-
نوبت چاپ : چاپ اول
تاریخ نشر : ۱۳۸۱ شمسى
قیمت: ۱۵.۷۷$
مقدمه مترجم
اگر این کتاب نیم قرن پیش به زبان فارسی ترجمه شده بود شاید میراث عظیم اشیای هنری این سرزمین با چنین گستردگی یی به یغما نمی رفت.
کتاب در ۱۹۴۱م، یعنی در بحبوحه ی جنگ جهانی دوم که مسائل تاریخی و باستان شناختی اولویت نداشت، چاپ و انتشار یافت. همین نکته می تواند بیانگر اهمیت فوق العاده ی آن باشد، زیرا جامع ترین منبع و راهنما درباره ی تاریخ و فرهنگ و هنر پیش از تاریخ بومیان سرزمینی است که بعدها فلات ایران نام گرفت. این گفته به این معنا نیست که آنچه مؤلف دانشمند کتاب حدس زده و فرض کرده درست و بی نقص است، از جمله، رای او در فصل سوم درباره تصویر اهورا مزدا بر بالای نمای آرامگاه های شاهان هخامنشی در نقش رستم و تخت جمشید. ایرانیان باستان هیچ گاه برای اهورا مزدا و امشاسپندان و دیگر فرشتگان شکل و تصویر قایل نبودند.
همایون صنعتی زاده
یادداشت مؤلف
این کتاب روایتی است اصلاح شده و اندکی مفصل تر از هشت خطابه درباره ی تاریخچه ی باستان شناسی ایران که در پاییز ۱۹۳۴م، در شهر بوستون امریکا ایراد شد. دو خطابه نخستین به دوره ی پیش از تاریخ ایران اختصاص داشت، یعنی درباره ی عصرها نوسنگی، مس و مفرغ در فلات ایران بود. خطابه ی سوم، شرحی بود درباره ی دوره ی انتقالی پس از مهاجرت اقوام آریایی به فلات ایران. موضوع خطابه های چهارم و پنجم، معماری و مجسمه سازی در روزگار شاهنشاهی هخامنشیان بود. در خطابه ششم ، دوره ی یونانی مآبی و هلنیسم در عصر سلوکیان و اشکانیان مورد بحث بود. دو خطابه ی آخر نیز در بیان شکوفایی پر برکت هنر ایرانی، مخصوصاً مجسمه سازی ، در دوره ی ساسانیان بود.
روشن است نحوه ی تدوین مطالب در هنگام تالیف، با آنچه در سخنرانی ها ایراد می شود تفاوت هایی لازم و آشکار دارد. افزون بر این، انتشار نتایج کاوش های اخیر این امکان را فراهم آورد تا فرضیه ها و نظریات پیشنهاد شده به نحوی شفاف تر و گسترده تر عرضه شود. این گستردگی و شفافیت در مورد دو خطابه ی مربوط به دوره ی پیش از تاریخ ایران بیش تر از دیگر قسمت ها لازم و واجب آمده بود. بنابر این، مؤلف ناگزیر شد تا به گونه یی قابل ملاحظه بر وسعت و ژرفای مطالب مورد بحث در این دو خطابه بیفزاید و نکات و موضوع های نوینی را ارائه دهد، به خصوص که محدودیت وقت سخنرانی ها فقط بحث مقدماتی را اجازه داده بود.
انتشار این اثر با کمک مالی مؤسسه ی کارنگی نیویورک ممکن گردید. عکس ها، آبرنگ ها و طرح هایی که در لوحه های کتاب آمده است ، با یکی دو استثنا ، برای اولین بار منتشر می شود و عمدتاً ما حصل دسترنج خود مؤلف است. نسخه های اصلی الواح ۱ الف ، ۲ الف،۳ الف،۶،۷،۱۳،۴۶،۴۷ ب، ۵۲،۶۰،۶۱،۶۳ ب، ۷۲ الف، ۷۳ ب، ۷۵ـ۸۶ را آقای دبلیو.وی.بوسه و طرح های الواح ۴۸ و ۵۸ را آقای اف.کرفتر و الواح ۵۰ و ۵۱ را مرحوم کی.برگنر ، در همان دوره یی که از سوی مؤسسه ی شرقی دانشگاه شیکاگو کاوش های تخت جمشید را سرپرستی می کردم، تهیه کردند. شکل ها، ، تصاویر و طرح هایی که در اینجا منتشر می شوند نمونه یی از عکس ها و تصاویری هستند که روزی باید تمام و کمال منتشر شوند. با آنکه بعضی از طرح ها و شکل های آمده در متن به گونه یی کاملاً ابتدایی و شتابزده ترسیم شده اند ، چاپ آنها برای روشن شدن مطالب و نکات مورد بحث واجب بود. شکل هایی که در دسترس همگان نبوده و در اینجا به چاپ رسیده است ن برای کمک به درک خواننده انتشار می یابند. چاپ این شکل ها از ضرورت چاپ و انتشار شکل و تصویر اصلی این اشیا نمی کاهد.
ارنست امیل هرتسفلد
فهرست کتاب :
• مقدمه ی مترجم
• مقدمه ی مؤلف
• فصل اول: دوره ی پیش از تاریخ (قبل از اختراع خط)
• فصل دوم: سپیده دم در تاریخ
• فصل سوم: دوره ی هخامنشیان
• فصل چهارم : دوره ی اشکانیان و ساسانیان
• یادداشتها
• فهرست اختصاری (منابع)
• فصل اول
• فصل دوم
• فصل سوم
• فصل چهارم
• نام جاها
• نام اشخاص
• نمایه
لینک مطلب:
http://www.ketabname.com/main2/identity/?serial=1558&chlang=fa&
تاریخ دسترسی: ۱۷/۷/۱۳۹۲
اندیشه او
سخن ارنست هرتسفلد در مورد کوه خواجه/ شهر زابل
ارنست هرتسفلد(۱۸۷۹-۱۹۴۸.م)
چکادی یکتا از سنگ سیاه است که از میان در یاچه هامون سیستان سربرافراشته است.این همان ناحیه ای است که امروز در انجا ایران وافغانستان با یکدیگر تلاقی می کنند.ویکی از مکانهای مقدس است.این کوه با ابهت وحیرت انگیز تنها ارتفاع چشمگیر در ان دشت پهناور است.معنای اسم این کوه به فارسی امروزی کوه خدا بوده ودر سنت محل به سرای ابراهیم مشهور است. در اوستا ازاین کوه به اوشیدا یاد می شود.زردشت در اینجا به شاه ویشتاسب (گشتاسپ) پدر داریوش پناه برده بود.هنوز در دوهفته اول سال زردشتی سیل زوار به سوی این کوه روانه می شود.ساختمان واقع در کوه خواجه توسط سکاه هایی بنا شده است که در ۱۱۰ ق.م به ایران مهاجرت کرده اند. به هنگام بنای این کاخ در ان دیار گندافره پادشاهی میکرده وچون بنیانگذار وصاحب این قصر بوده حق این است که کاخ مزبور را کاخ رستم؛ کاخ گندافره یا حتی کاخ سه مغ بخوانیم . ویرانه های واقع در شیب جنوبی کوه خواجه بنایی است که می توان آن را کاخی دژ مانند و یا شهری دانست .
کاخ اصلی در ناحیه ی مرتفع تر و در اطراف حیاطی وسیع بنا شده است . ورودیه جنوبی دهلیزی با طاق ضربی است .
درسمت غرب وشدق نیز ایوان های بزرگی که سقف های ضربس دارند روبه حیاط باز می شوند درپشت این ایوان ها اتاق هایی است که سقف آنها نیز ضربی است درگوشه وکنار ویرانه ها آثاری وجود دارد همه دال بر اینکه این مجتمع دوبار بنا شده است .
بعد معلوم شد که نخستین دوره بنا به دوره پیش از ساسانی یعنی سده اول میلادی مربوط می شود و مرحله دوم آن به اوایل دوره ساسانی یعنی سده سوم میلادی مربوط است .
در نواحی شرق ایران اسم صحیح برای این دوره ی قدیمی تر را دوره سکایی می دانند که معادل مشود با دوره اشکانی در نواحی غرب ایران .
بسیاری از ایوان های اتاق های کوه خواجه مخصوصا دیوار سرسرا درآغاز نقاشی بوده است . در سرسرا ( گالری ) نه تنها چهاردیوار بلکه طاق گهوارهی نیز منقوش و تمام نقاشی ها در مرحله نخست انجام گرفته است . و روی تمام آنها را در دوره ی دوم پوشانده بودند .
درنواحی مجاور تصاویر مشابهی از ایزد عشق بدست آمده که اغلب روی نقره کنده اند و به سده اول میلادی تعلق دارد .
نقوش دیگر از کسانی که نشسته اند یا آلات موسیقی می نوازند ویا می رقصند در یک جا بندبازی روی سرش ایستاده است . از این نقوش فقط یک بخش آن که دقیقا وسط نیست قابل تشخیص است . دراین نقش شاهی و شهبانویی زیر سایبان سلطنتی ایستاده اند بر روی دیوار پنجره سرسرا ایزدان را تصویر کرده اند آن هم ایستاده و بی حرکت .
لینک مطلب: http://zabol-city.blogfa.com/post-12.aspx
تاریخ دسترسی:۱۷/۷/۱۳۹۲
شرح نظریۀ هرتسفلد:یکی بودن زرتشت سپیتمان با سپیتاک سپیتمان/یک پارس
ارنست امیل هرتسفلد باستانشناس و ایرانشناس بزرگ آلمانی بر اساس نام پدر و نام خانوادگی ای زرتشت و سپیتاک و محل حکومتشان بلخ این همانی این دو را در عهد جنگ جهانی دوم اعلام داشته است. ولی این نظر بسیار جالب وی در محافل علمی مورد توجه و کنکاش قرار نگرفته است. نگارنده بعد از تدوین “گزارش زادگاه زرتشت و تاریخ اساطیری ایران” بدین نظر دقیق وی در حواشی فصل هفتم تاریخ ماد تألیف ایگور میخائیلویچ دیاکونوف، صفحه ۶۱۲ بند ۴۷ بر خورد نمودم و اکنون بیش از ۱۵ سال است که هر روز بیش از روز پیش به درستی این نظر واقف میشوم. دلایل یکی بودن سپیتاک سپیتمان و زرتشت سپیتمان در سه بند از این قرار است:
۱- کتسیاس می گوید سپیتمه داماد و ولیعهد آستیاگ با آمی تیدا دختر آستیاگ ازدواج کرده بود و از او دو پسر به اسامی مگابرن (درنده نترس، ببر) و سپیتاک (فرد سفید) داشت. اینان در عهد کورش سوم (فریدون شاهنامه) بعد از کشته شدن آستیاگ و سپیتمه توسط کورش و حمل شدن آمی تیدا به دربار کورش، به مقام پسر خواندگی (یا برادر خواندگی) کورش در آمدند و به ترتیب به حکومت گرگان و دربیکان بلخ انتخاب شدند. اینان پیش تر در عهد پدر و پدر بزرگ مادریشان در کجا حکمرانی داشتند؟ خبر خارس میتیلنی در باب هیستاسپ (ویشتاسپ، سگ وحشی، ببر) و برادرش زریادر (زرین تن)، در عهد کورش بزرگ و ویشتاسپ هخامنشی معلوم می دارد که این دو به ترتیب در ماد سفلی (ارمنستان و کردستان) و ولایات جنوب قفقاز (آذربایجان و اران) فرمانروایی داشته اند. شاهنامه و اوستا در این رابطه از این ویشتاسپ و برادرش تحت اسامی ویشتاسپ (گشتاسپ) و زریر (زرین مو) یاد نموده اند. ۲- کتسیاس جای دیگر حاکم بلخ را در عهد کورش و آغاز حکومت کمبوجیه، سپنداته گائوماته نامیده است. از این موضوع به مطابقت سپنداته گائوماته (اسفندیار) و سپیتاک پسر سپیتمه می رسیم. ۳- از محلهای دو گانه فرمانروایی پسران سپیتمه یعنی ماد سفلی و آذربایجان و اران معلوم میشود که خود سپیتمه در عهد کی آخسارو (کیخسرو، هوخشتره) و پسرش آستیاگ (اژیدهاک) در همین نواحی به عنوان نائب السلطنه آستیاگ حکومت می نموده است. در شاهنامه به جای نام سپیتمه به القاب وی یعنی جمشید (شاه مؤبد)، هوم عابد، گودرز کشوادگان (شیوا سخن دارای سرودهای با ارزش) و هجیر (خوب چهر) بر می خوریم. بنا بر این معلوم میگردد که “سپیتاک پسر سپیتمه“(سپیتاک سپیتمان) ابتدا در عهد پدرش و پدر بزرگ مادریش آستیاگ حاکم آذربایجان و اران بوده است بعد مکان فرمانروایی وی در عهد کورش بزرگ از آن نواحی به پیش دربیکان بلخ منتقل شده است که این همان ویژگیهای محلهای حکومت زرتشت سپیتمان بوده است که ابتدا در رغه زرتشتی آذربایجان (مراغه) فرمان رانده و بعد مقر فرمانروائیش از آنجا به بلخ برده شده است. ما در اینجا افزون بر استنتاج هرتسفلد، معلوم نمودیم که سپیتاک زریادر از سوی دیگر همان گائوماته بردیه (داماد و پسر خوانده کورش) است که به نیابت از کورش سوم و کمبوجیه سوم و برادرش وه یزداته بردیه از مرکز بلخ بر امور شمال غربی هندوستان نظارت داشته است. چه مطابق خبر صریح کتسیاس در شمار سپاهیان وی به عنوان حاکم دربیکان بلخ سواران و فیلان هندی هم حضور داشته اند. گائوماته بردیه در عهد سفر جنگی کمبوجیه به مصر نائب السلطنه وی در ایران بوده است. چون شایعه خبر مرگ کمبوجیه در مصر به ایران رسید وی بعد از ملاقات وه یزداته بردیه در جنوب فارس، حکومت خود را با اصلاحات اقتصادی و بخشش سه ساله مالیاتها بر امپراطوری هخامنشی رسمی اعلام نمود. ولی وی و وه یزداته بردیه پسر کوچک تنومند کورش در جریان کودتای داریوش جان خود را از دست داده و از سوی وی عنوان بردیه های(=تنومندهای) دروغین را گرفتند. اتهام برادرکشی به کمبوجیه هم که از سوی داریوش صورت گرفته نشانگر آن است که خود کمبوجیه هم در آغاز کودتای داریوش قربانی شده است. در محبوبیت گائوماته بردیه، نزد مردم همین بس که هرودوت میگوید همه در آسیا از قتل گائوماته بردیه، دریغ خوردند. گائوماته بردیه یا همان سپیتاک زرتشت از سوی دیگر مطابق شواهد زیر شاهزاده محبوب مردم سمت بلخ و هند یعنی گوتمه بودای بلخ و بامیان است:
گئوتمه بودا در اصل همان گائوماته زرتشت است:
چنان که دیدیم بنا به خبر یونانیان باستان از جمله هرودوت و پورفیریوس، گائوماته زرتشت در قرن ششم پیش از میلاد که به قرن تشکیل ادیان باستانی معروف است شهرهً آفاق بوده است. به ویژه مردم آسیا وی را بسیار دوست داشته و او را می پرستیده اند. بنابراین، در اینجا این سؤال منطقی پیش می آید که بپرسیم که مردمان سمت آسیای میانه و هندوستان و چین وی را تحت چه نام و نشانی می شناخته اند؛ خصوصاً با علم بر این که وی مّدتی در آن سمت و سوی، در باختر (بلخ) سکونت داشته و در آنجا هم رهبر سیاسی و هم رهبر دینی بوده است. همانجا که بعداً مرکز اصلی بودائیگری شده بود و معبد معروف نوبهار بلخ در آن قرار گرفته بوده است ؛ همان معبد بودایی زرتشتی که نظامی در اسکندر نامهً خود در مورد آن چنین سروده است:
به بلخ آمد وآذر زردهشت به طوفان شمشیر چون آب کشت
بهاردل افروز در بلخ بود کز و تازه گل را دهن تلخ بود
پری پیکرانی در او چون بهار صمنخانه هایی چو خّرم بهار
شواهد و دلایل لغوی و تاریخی روشنی معلوم می دارند که خود گوتمه بودای تاریخی کسی جز گائوماته زرتشت نبوده است که بعداً آیینهایشان در شرق و غرب فلات ایران به صورت دو مکتب جداگانه ای درآمده و درهر دو حالت آن از فلات ایران به تبعید رفته و در شکل بودایی آن در شرق آسیا شکوفا شده است. در ای جا دلایل خود را در باب یکی بودن بودا و زرتشت به اختصار ارائه میدهیم: ۱- بودا به معنی منّور و روشن است و اسم اصلی زرتشت یعنی سپیتاک نیز به معنی سفید و روشن می باشد. افزون بر این لقب مهّم ایشان یعنی گائوتمه (دانای”گاتها”، یعنی دانای سرودهای دینی) و گائوماته (دانای سرودهای دینی) یا همان پاتی زیت (نگهبان سرودهای دینی) هم یکسان است. می دانیم که گاتها (گاثاها) از سوی دیگر سرودهای دینی خود زرتشت به شمار می آیند. ۲- نام والدین بودا یعنی سود دهودانا (مخلوق دانا و پاک تن) و مهامایا (دانای بزرگ) به وضوح با اسامی والدین سپیتاک زرتشت یعنی سپیتمه (دانای سفید رخسار) و آمیتی دا (دارای بینش نیرومند) مطابقت دارد. ماه تولد هردو فروردین وروستاهای زادگاهی آنان رومبینی و دارجه زبره به لغت ایرانی مترادف بوده، به معنی واقع در پیچ رودخانه می باشند. ۳- هر دو در قرن ششم پیش از میلاد در سمت شمال هندوستان و شرق فلات ایران فعالیّت روحانی سیاسی داشته و معبودشان یعنی برهما (خالق دانا) و اهورمزدا (سرور دانا) اسامی یکسانی داشته اند. ۴- مطابق اخبار منابع بودایی و ایرانی شهر زادگاهی این هردو رهبردینی در محل تجمع جنگجویان قرار داشته که در نزدیکی آن کوه مرتفع و پربرفی(= هیمالیا، سهند) واقع شده بود. منظور از هیمالیا یعنی کوه پر برف در اینجا همان کوه سهند آذربایجان است. ولایت زادگاهی بودا یعنی بهار نزدیک نپال به جای نوبهار (دیرمرکزی) بلخ قرار گرفته است. ۵- محّل فعالیّت سیاسی و فرهنگی گوتمه بودا با قبیلهً سکیا و شهر کاپیلاویستو (خاک سرخ) پیوسته است؛ متقابلاً مطابق منابع کهن یونانی و ایرانی ناحیه ساتراپی گائوماته زرتشت ، سرزمین سکاییان دربیکی (سکاییان برگ هئومه، دریها) و شهر سوروگانه (شبورگان، یعنی جایگاه شاه یا سرخ رنگ) در نزدیکی بلخ (سمت غرب آن) و خود بلخ (= محل تقسیم آبها) بود ه است. افزون بر این می دانیم رودی به نام سرخاب در سمت غرب شهر بلخ جاری است. ۶- محّل مدفن بودا یعنی کوسینا گارا (کوهستان مردم نیک بخت) به وضوح یادآور محّل دخمهً گائوماته زرتشت یعنی سیکایا اواوتی ( یعنی آبادی خوشبختی، روستای سکاوند شهرستان هرسین باختران) در ناحیهً کاسیان باستانی و مادهای سگارتی(سنگ کن) می باشد. قابل تذکر است که نام کاسیان (اسلاف لران) به صورت کوسیان نیز ذکر گردیده است: ترجمهً نام کاسیان در نام لران بختیاری و نام شاهنامه ای ارمائیل (یعنی مردم آسوده) برجای مانده است. ۷- فرقهً بودایی ماهایانای ژاپنی ها گئوتمه بودا را نظیر گائوماته زرتشت دارای افکار و آمال سوسیالیستی معرفی می نماید. افزون بر این که این هردو تعلیمات اخلاقی اساسی خود را بر روی سه اصل پندارنیک، گفتارنیک و کردارنیک بنیاد نهاده اند. علاوه براین که هردو مخالف ایجاد معابد خرافه پرستی و مردم فریبی بوده اند. گفتنی است که بودا برای طبقهً برهمنان یک بیگانه محسوب می شد. معهذا گائوماته زرتشت تحت نام گئوتمهً دیگری نزد برهمنان بومی شده است. چون گئوتمه نامی که به عنوان سرایندهً قسمتی از وداها معرفی شده باید همان گائوماته زرتشت باشد چه عنوان مناسب فرمانروایی خانوادگی وی یعنی راهوگنه (کشندهً دشمن، بهرام) و همچنین لقبش یعنی انگیراس (فرد باشکوه و تنومند) به وضوح یادآور لقب گائوماته زرتشت بلند قامت یعنی تنائوکسار (یعنی دارای تن بزرگ) است. سرودهای ودایی وی از جمله درباب آگنی (آذر، ایزد آتش) و برهما ( اهورامزدا، در مقام ایزد دانایی و آتش) می باشد. تحت این نام و القاب وی در رزمنامهً بزرگ هندوان یعنی مهابهاراته نیز یاد شده است ناگفته نماند گئوتمه بودا در اساطیر به هیئت برهمنی جوان به نام َمگه (مغ) پدیدار میشود که این به وضوح تعلق وی را به طبقهً روحانیان ماد یعنی مغان آشکار میگرداند. ۸- سرانجام گفتنی است دوست وخویشاوند و نخستین حّواری بودا یعنی آناندا (ناندا, دانا به طرق مختلف) و زنش یشودهارا (دارندهً پاکی) به ترتیب مطابق با همان مدیوماه (دانای بزرگ و شایسته) پسر عم و نخستین مرید زرتشت و هووی (نیک نژاد) زن زرتشت می باشند. در خبرمولوی که زادهً بلخ بود زرتشت بودا تحت عنوان شاهزاده صوفی فرزانه ای به نام ابراهیم ادهم (یعنی ابراهیم بور یا بخشایشگر) ظاهر گردیده است. ابراهیم (پدر عالی) یعنی عنوان توراتی ایبال پی ال دوم پادشاه عبری اشنوناک، درواقع بعدا نام عبری و عربی پادشاهان بزرگ عهد قدیم از جمله گائوماته زرتشت (ابراهیم خلیل؟) و همچنین نامی بر خشثریتی (کاووس) یعنی جدّ جدّ مادرزرتشت بوده است. ۹- نام پسربودا یعنی راهوله (= روی هوره یا گرگ) با لقب خورشیدچهر جنگاور پسر زرتشت یا با نام برادر بزرگ خود زرتشت یعنی مگابرن ویشتاسپ (تیگران، درنده تیزدندان) مترادف است. جالب است که در گرشاسبنامه نام پسر جمشید (موبد درخشان، منظور گائوماته زرتشت) تور یعنی گرگ آمده که که مترادف نام راهوله پسر گوتمه بوداست. ۱۰- نام ایرانی بودا یعنی بوذاسف به معنی بت شکن نشانگر گائوماته زرتشت، ویرانگر معابد بت پرستی است. ۱۱- منظور از نپال زادگاه بودا که به تپتی به معنی سرزمین مقدس است در اصل همان شهر آیینی مقدس معروف غرب فلات ایران یعنی بلخ بامیان یعنی بلخ نورانی مقر حکومتی گائوماته زرتشت بوده است. ۱۲- محبوبیت بی نظیر شاهزاده گائوماته زرتشت حاکم بلخ چنان بوده است که هرودوت میگوید در مرگ او مردم آسیا (هند و آسیای میانی و ایران و آسیای صغیر و بین النهرین) دریغ خوردند و به سوگ نشستند. چنین محبوبیتی را در سمت بلخ و هند تنها شاهزاده گوتمه بودای بلخ و بامیان دارا بوده است.
صالح قرآن وهامان تورات در اصل همان سپیتمه و زرتشت سپیتمان می باشند:
صالح زرین شتر یا مرد صالح دارای شتر مقدس در قرآن که قومش به سبب پی کردن شتر وی (یا بر اثر کشته شدن خود وی) به صیحۀ بلند آسمانی (به یونانی مِگا فونی) کشته میشوند، همان گائوماته زرتشت (بنا به برداشت مؤبدان عهد ساسانی یعنی سرود دان زرین شتر) است که قبیلۀ وی مغان در آن روز توسط داریوش و همراهانش به واقعه مغکشی (به یونانی یعنی ماگوفونی) گرفتار می گردند. نام قرآنی قبیلۀ وی ثمود (=معدومین) هم به وضوح اشاره به همین ماگوفونی (مغکُشی) است که در قرآن به مِگافونی یعنی کشتار با صیحۀ بلند آسمانی تعبیر و تفسیر شده است. در کتاب اِستر تورات (ایشتار= آتوسا همسر گائوماته) نام گائوماته زرتشت به صورت هامان اجاجی (زمزمه کنندۀ بلندقامت) از خانواده همداتای (مجری قانون) معرفی گردیده است: درباب مورد غضب آسمانی و زمینی قرارگرفتن قبیلهً مغان (عاد) در تورات باید بگوییم، چنان که هرودوت خاطرنشان میکند در روز قتل گائوماته (پاتی زیت) قتل عام بزرگی از مغان به راه افتاد. این واقعه در تورات به صورت اسطورهً قتل هامان (نیک اندیش یا زمزمه کنندۀ یا پسرهوم، گائوماته زرتشت) به دسیسهً استر(آتوسا) و مردوخای (شاهکُش) وجشن دشمن کشی یهود یعنی پوریم (به معنی لفظی بخت و قرعه) متجّلی شده است: هرودوت نیز ازقرعه کشی داریوش وشش تن همدستان وی سرپادشاهی ایران سخن می راند که بعد ازقتل گئوماتای مغ و مغ کشان صورت گرفته است.
لینک مطلب: http://forum.1pars.com/thread367826.htm
تاریخ دسترسی: ۱۷/۷/۱۳۹۲
درباره او
«شرقشناسی»و توجه مستشرقین آلمانی به ایران/ دوران
یکی از شیوههای جهان غرب برای به کرسی نشاندن اهداف فرهنگی خود توسل به پدیده خاورشناسی بوده است که در قرن ۱۹ میلادی به اوج خود رسید.
در این قرن غربیان و از جمله دولت آلمان با توجه به کهن بودن تمدن ایران برای نفوذ در این کشور از در فرهنگی وارد میشدند و به بهانه ریشهیابی نژاد و زبان ژرمنی، محققان و جاسوسان خود را با عناوین پزشک، سیاح و معلمین تاریخ و جغرافیای تاریخی، عالمان به علم ارکولوژی (علم آثار عتیقه و باستانشناسی) روانه ایران میکردند. چون علم تاریخ و باستانشانسی در ایران نوپا بود، دولت وقت ایران نیز آنها را به استخدام خود درمیآورد.
این عده غیر از خدمات شایستهای که انجام دادند، اهداف دولت خود را نیز از نظر دور نداشتند و با جلب اعتماد دولت و مردم و با گرفتن امتیاز حفاری و کاوش آثار باستانی ایران بسیاری از آثار ملی ایران را به تاراج بردند و در ضمن زمینههای نفوذ دولت خود را نیز مهیا نمودند.
اکنون با توجه به اهمیت اسناد و تقدم آنها بر سایر اقسام منابع پژوهشی، موضوع مقاله را به بررسی نقش «هرزفلد» یکی از مستشرقان آلمانی در شناسایی زوایای تاریک تاریخ ایران براساس منابع و اسناد موجود در زمان وی اختصاص دادهایم.
در این مقاله سعی شده به بررسی نقش «هرتسفلد» در شناسایی تاریخ ایران با انگیزههای وی و با استناد به منابع و اسنادی دال بر چگونگی استخدام و محدوده وظایف و اقدامات وی پرداخته شود.
هدف از این مقاله شناساندن نامبرده و بررسی نقش وی در روشن نمودن برخی از زوایای تاریک تاریخ ایران باستان، با توجه به عملیات باستانشناسی که انجام داده و کتبی که از خود بر جای گذاشته و با استناد به برخی اسناد موجود در آرشیو اسناد ملی ایران است.
روند شرقشناسی و توجه مستشرقین آلمانی به آثار تمدنی ایران زمین
دنیای غرب همان گونه که در زمینه اقتصادی و نظامی از شیوههای مختلفی برای نفوذ به دنیای شرق استفاده میکند، در زمینه به کرسی نشاندن اهداف فرهنگی خود نیز از روشهای متفاوتی بهره میجوید که یکی از آنها توسل به پدیده خاورشناسی است.
برخی از افراد میپندارند که توجه اندیشمندان مغرب زمین به پژوهشهای اسلامشناسی و ایرانشناسی ناشی از روح حقیقتجوی آنان و گیرایی دین اسلام و تمدن کهن ایرانی است، هر چند نوادری از مستشرقین با این انگیزه به پژوهش میپردازند، اما بسیار نادرند.
دانش خاورشناسی که در مقطع معینی در اروپا پدید آمد و در خلال قرن ۱۹ میلادی پیشرفت زیادی کسب نمود شامل مطالعات و بررسیهایی در زمینه تاریخ و اقتصاد و رشتههای متعددی چون مصرشناسی، آشورشناسی و ایرانشناسی و … است.
در آغاز کار غرض اصلی اروپاییان و اهمیتی که به نقل و ترجمه کتب اسلامی نشان میدادند جهت امور مذهبی برای جذب افکار به سمت مسیحیت و تحقیق در اصول مذهبی و قوانین مدنی و اجتماعی قرآن بود. بنابراین به تحصیل زبان عربی و عبری میپرداختند و برای ایجاد روابط تجاری با ایران و ترکان در جهت تحصیل زبان فارسی و ترکی اهتمام مینمودند.
لذا در آغاز قرن ۱۹ میلادی مستشرقین به ادبیات و علوم شرقی خصوصاً به زبان عربی اهمیت زیادی دادند و به نشر کتبی که به زبانهای عربی وفارسی و سایر زبانهای شرقی تألیف شده بود، پرداختند. از جمله دائرهالمعارف اسلامی لیدن که حاصل تلاش نه نفر از مشاهیر مستشرق از جمله آلمانیها بود.
یک رویه شرقشناسی، استعماری و با اغراض سیاسی و رویه دیگر آن خدمات شرقشناسان در شناخت سوابق تاریخی ملل شرق است.
در بین خاورشناسان امروزی، علمای آلمانی و هلند، از همه قویتر هستند و مطمئناً محققان آلمانی زحمات زیادی در خصوص روشن کردن تاریخ ایران کشیدهاند و خدمات آنها قابل تقدیر است. اما با توجه به پدیده شرقشناسی نباید غافل از اغراض دیگر آنها بود. در قرن ۱۹ میلادی عوامل متعددی از جمله ترجمه اوستا توسط دوپرون، خواندن کتبیه بیستون توسط راولینسون، خواندن کتیبههای تخت جمشید توسط افرادی چون گروتفند سبب توجه دانشمندان اروپایی به ایران و سابقه فرهنگی آن شد. دانشمندان اروپایی با درک تمدن کهن ایرانی قسمتهای مختلف فرهنگ ایران را مورد بررسی قرار دادند. در این میان دانشمندان آلمانی پیوسته بیشترین نقش را در اشاعه فرهنگ و تمدن ایران در میان سایر ممالک غرب به عهده داشته و دانشمندان و پژوهشگران این کشور در انجام این امر از هیچ کوششی فروگذار نکردهاند.
مطالعات ایرانشناسی که به صورت انتشار سفرنامهها و ترجمه و چاپ چندین کتاب در کشورهای آلمانی زبان آغاز شده بود، در قرن ۱۹ به اوج خود رسید. ایرانشناسانی که به زبان آلمانی تتبعات و مطالعاتی راجع به ایران داشتهاند اکثراً از سه کشور آلمان ـ اتریش و سوئیس برخاستهاند. سابقه شناسائی ایران در زبان آلمانی با سفرنامه اولئاریوس (۱۶۰۰ ـ ۱۶۷۱ م)، سپس کمپفر (۱۶۱۷ ـ ۱۶۵۱ م) آغاز میشود که نخستین کار واقعی ایرانشناسی در آلمان کتاب کمپفر تحت عنوان «مشروح سفر جدید به مشرقزمین» است.
در زبان آلمانی سفرنامههای متعددی راجع به ایران وجود دارد از جمله پولاک ـ وامبری ـ هینتزـ هرتسفلد که محتوی اطلاعات سودمندی در تحقیقات ایرانی هستند.
از مباحث مورد توجه محققین آلمانی در خصوص فرهنگ ایرانی، زبانشناسی ایران است. برای شناسایی ریشه زبان ژرمنی طبعاً آنها را به شناخت زبانهای هند و اروپایی و ایرانی کشانید. گروتفند اولین کاشف خطوط میخی در ایران است که حق بزرگی بر فرهنگ ایران دارد.
از دیگر مباحث مورد توجه آنها شناسایی کتاب زرتشتیان یا ایران باستان است. همچنین تحقیق درباره شاهنامه، تاریخ ایران قبل و بعد از اسلام، باستانشناسی، هنرشناسی ایران قبل و بعد از اسلام میباشد.
تحقیقات محققان آلمانی در ایرانشناسی و انتشار آثارشان با چاپ تصاویری از آثار باستانی ایران سبب شد که هیئتهای خارجی به ایران روانه شوند و با گرفتن امتیازِ کشف آثار عتیقه، این آثار را به مراکز خود حمل نمایند. فعالیتهای آنان برای یافتن آثار باستانی در مراحل اولیه خود، بیشتر به منظور دستیابی به آثار و اشیای عتیقه نفیس بوده و افراد زیادی صرفاً به خاطر منافع مادی و یافتن گنج به دنبال آن کشیده شدند اما به تدریج و در قرون اخیر این افراد جای خود را به تحقیقات علمی باستانشناسی و فعالیتهای علمی برای شناخت تمدنهای گذشته و تاریخ دورانهای قدیم دادند.
فعالیتهای باستانشناسی در ابتدا در حدود اواسط هزاره دوم، بیشتر به وسیله افراد با نفوذ و سرشناس متمکن و شاهزاده و … انجام میشد ولی به تدریج دامنه این قبیل فعالیتها به نحوی وسعت یافت که فراتر از ظرفیت و توان افراد گردید و به ناچار در اختیار مؤسسات باستانشناسی، موزهها، دانشگاهها و … قرار گرفت و جنبه علمیتر و منظمتری به خود گرفت.
ظاهراً خارجیانی که به عنوان جهانگرد به ایران مسافرت میکردند، امتیازاتی از پادشاهان به دست میآوردند که متأسفانه منجر به خروج آثار ملی ایران میشد. هر چند اینان آثار باشکوه تازهای در زمینه باستانشناسی ایران تقدیم کردند و حتی عتیقههای باستانشناسی را در ایران شکل دادند، از جمله این افراد هرتسفلد است.
نام هرتسفلد پیوسته با تاریخ تخت جمشید توأم است؛ چه اوست که اول بار در آن خرابهها با روش علمی به حفاری پرداخت، یا با ترجمه کتیبه پهلوی پایکولی، فصل جدیدی را برای محققان خارجی و ایرانی گشود و آغازگر پژوهش علمی بر روی کتیبههای ساسانی شد، یا با حفاری در پرسپولیس، کار بزرگتری انجام داد به طوری که نتیجه حفاریهای وی موجب ارائه پژوهشهای علمی و جلب سیاح در این منطقه شد و حتی برخی از عالمان ایرانی از خدمت وی استفاده نمودند از جمله ملکالشعرای بهار که زبان پهلوی را از هرتسفلد آموخت.
پیشینه آشنایی ایرانیان و آلمانیها
نخستین آشنایی ایرانیان با مردم آلمان تقریباً به دو هزار سال پیش بر میگردد و در آن تاریخ سربازان آلمانی، سپاه روم با جنگجویان اشکانی به جنگ پرداختند و به هنگام بازگشت،خاطراتی از ایران به کشور خویش به ارمغان بردند.
این آشنایی کمابیش وجود داشت تا در اوایل قرن ۱۵ م، «هانس شیلت برگر» جهانگرد آلمانی به ایران سفر کرد و خاطرات خود را منتشر کرد.
در زمان صفویه در ایران اولین هیئت از طرف شاه اسماعیل عازم آلمان گردید. جهت ایجاد اتحادیه علیه عثمانی مناسبات ایران و آلمان در زمان شاه عباس اول (۱۵۹۹ م) توسعه یافت و مهمترین انگیزه این مناسبات عقد پیمان علیه عثمانی و روابط تجاری بود. قدیمترین اثر هنری مربوط به روابط ایران و آلمان، جعبه قلمدانی است که صحنه پذیرایی دربار ایران از هیئت آلمانی را نشان میدهد و اکنون در موزه برلن است.
در سال ۱۶۳۳ م. هیئتی از آلمان به ایران آمد و مهمترین ارمغانی که همراه بردند، نخستین ترجمه گلستان سعدی به زبان آلمانی توسط آدام اولئاریوس کتابدار هیئت بود و سپس دو سفرنامه توسط این هیئت انتشار یافت که برای اولین بار تصاویری از تخت جمشید و پاسارگاد در سفرنامه «مندلسلو» یکی از همراهان هیئت به چاپ رسید.
در سال ۱۸۵۷ م. برای نخستین بار میان دولت پروس و ایران قرارداد گمرکی به امضا رسید که به دنبال آن هیئتی به ایران آمد که دکتر هاینریش بروگش شرقشناس بزرگ و استاد دانشگاه برلین به عنوان مستشار، هیئت را همراهی میکرد. در سال ۱۸۸۵ م دولت تصمیم به ایجاد روابط سیاسی و تأسیس سفارتخانه در پایتختهای یکدیگر گرفتند و حتی تدریس زبان آلمانی در دارالفنون معمول گردید و بعدها در دوره مشروطیت مدرسه آلمانی در ایران تأسیس شد.
در طول جنگ جهانی اول آلمانیها تلاش کردند به ایرانیها نزدیک و آنان را به نفع خود وارد جنگ کنند. در اواخر قرن ۱۹ م. امپراتوری آلمان متوجه اهمیت خاورمیانه شد و درصدد یافتن راهی به این منطقه و استقرار پایگاهی در خلیج فارس برآمد، لذا شرکت تجاری ونکهوس، نمایندگی خود را در بندر لنگه تأسیس کرد و پس از به قدرت رسیدن رضاشاه روابط روز به روز، رو به گسترش نهاد.
در سالهای وقوع جنگ جهانی اول آلمان تلاش میکرد موقعیت مناسبی در میان محافل ایرانی کسب نماید. با حمایت از ایرانیان و اظهار ناراحتی از اشغال ایران.
آلمان که وضعیت ایران را میدانست و به تنفر مردم ایران از دو کشور روس و انگلیس واقف بود و از سویی آگاهی بر این مطلب داشت که اگر در ایران با اهداف استعماری و سیاسی وارد شود، سرنوشتی چون دو کشور فوق خواهد داشت، از سویی به حیثیت برون مرزی جهانی خود اهمیت میداد لذا از در فرهنگی وارد شد.
با توجه به اینکه برنامههای روابط فرهنگی معمولاً براساس اهداف سیاسی و با توجه به ویژگیهای فرهنگی در زمینههای مساعد کشور دریافت کننده تنظیم میشود تا خصوصیات لازم را برای گرایشهای مطلوب داشته باشد، آنان پی بردند ایران نیز این زمینه را دارد. پس از این مقوله راه را برای خود هموار نمودند.۱
مخصوصاً در این زمان با تلاش برخی روشنفکران ملی که یک نوع ناسیونالیسم مدرن هم رخنه کرده بود و آن چه این حس را برمیافروخت وجود زبان فارسی و در اوج هویت دیرینه فرهنگی تکیه بر تاریخ ایران پیش از اسلام بود. این تاریخ که بخش عمده آن در دوران قبل از اسلام ناشناخته بود در قرن ۱۹ م. به کمک باستانشناسی و تاریخ کشف شد و در این مهم محققین آلمانی هم سهم قابل توجهی داشتند. ۲
از جمله یکی از محققین پروفسور ارنست هرتسفلد بود که با هدف معلمیِ تاریخ و جغرافیای تاریخی استخدام شد و همراه با این وظیفه به مطالعه آثار عتیقه و کشف آثار باستانی در ایران نیز پرداخت.
هرتسلفد و تحقیقات وی درباره تاریخ ایران
یکی از دانشمندان نامور جهان و از محققان تاریخ و باستانشناسی ایران هرتسلفد است. محیط خانوادگی و شرائط مدرسهای که در آن تحصیل میکرد اندیشه او را از اوایل جوانی جهت تحقیقات علمی آماده ساخت. او دارای حافظهای قوی و اطلاعاتی عمیق بود. در دبیرستان، زبانهای انگلیسی، فرانسه، یونانی، لاتین و عبری را تحصیل کرد و تحصیلاتش را در دانشگاههای مونیخ و برلن به پایان رساند. همچنین اطلاعات زیادی غیر از معماری از خطوط و السنه خاور نزدیک چون سومری قدیم، فارسی باستان، پهلوی و عربی و فارسی حاصل نمود.
در سن ۲۴ سالگی برای کشف ریشههای رموز هنر معماری به خاور نزدیک مسافرت و به کار باستانشناسی پرداخت. تحت تعلیم استادش «دیلتیزش» در اکتشافات آشور شرکت کرد و از طریق لرسان در ایران نخستین مسافرت خود را انجام داد. وی فوقلیسانس خود را در رشته تاریخ و دکترای خود را در دانشگاه برلن دریافت کرد. در نخستین سالهای حکومت رضاشاه در تخت جمشید و پاسارگاد و کوه خواجه سیستان به کاوش و پژوهش پرداخت.
وی از جمله نخستین اعضای انجمن آثار ملی بود. این انجمن در ۱۳۰۱ شمسی زمان رضاشاه بنیاد گرفت. نخستین نشریه انجمن آثار ملی به عنوان «فهرست مختصری از آثار اولیه» به وسیله هرتسفلد در ۱۳۰۴ شمسی منتشر شد. او در همین انجمن فعالیتهایی نمود و اثاری از وی به جا مانده است. از جمله کنفرانس وی در خصوص آثار ملی ایران در مهر ۱۳۰۴ شمسی و کنفرانس در مورد شاهنامه در تاریخ شهریورماه ۱۳۰۵ شمسی. ۳ کتابش به نام شاهنامه و تاریخ در ۶۴ صفحه میباشد و در خصوص اختلاف بین مضمون روایات و اخبار ملی ایران که در شاهنامه است با حقایقی که صحت آنها را تاریخ نویسان اروپایی بعد از مطالعات طولانی تصدیق و آنها را تاریخ حقیقی ایران تشخیص دادهاند میباشد. ۴
همچنین خطابهای درباره آثار ملی و تاریخی ایران از وی در مهر ۱۳۰۶ شمسی بر جای مانده است. هرتسفلد تا قبل از جنگ جهانی اول بیش از ۵ بار به کشور ایران مسافرت کرد.
نقشهایی را که هرتسفلد بین سالهای ۸ ـ ۱۸۹۷ و ۱۹۰۰ ـ ۱۸۹۹ میلادی در طی مسافرت اول خود در ایران از حجاریهای زمان هخامنشی و ساسانی و بناهای یادگاری برداشت و رونوشتهایی را که تاکنون انتشار یافته بود به طور کلی تکمیل و جزئیاتی را روشن نمود.
در زمینه آثار باستانی دروازههای زاگرس در مسافرت ۱۹۰۵ میلادی اطلاعات کسب کرد و از لرستان و فارس دیدن کرد، سپس برای جستجوی بنای پایکولی (که از سرحد عراق) چندان دور نیست دو مرتبه از دروازه آسیا عبور کرد. در سال بعد جاده بزرگ نظامی همدان را مورد اکتشاف قرار داد. ۵
قبل از جنگ اول جهانی اکتشافاتی در منطقه سوریه و بینالنهرین کرد و کتبی را در این زمینه نوشت از جمله مسافرت باستانشناسی در منطقه دجله و فرات. ۶
وی در مورد تاریخ عمومی و سیاسی خلفا و نحوه اداره سرزمینهای خلافت هم کار کرده است.۷
کتاب Iranische Felsreiefs (حجاریهای ایران) را در سال ۱۹۰۱ م. به اتفاق زاره (ساره) منتشر کرد و در واقع این دو، تحقیقات باستانشناسی ایران را شکل دادند که در آن عکسهای بناهای یادگاری زمان قدیم و قرون وسطایی ایران نشان داده شده است و اولین گزارش وی درباره آثار تاریخی مختلف پازارگاد (پاسارگاد) و پرسپولیس میباشد. ۸
زحمات هرتسفلد و آرنولد در مورد تشخیص صنایع و فنون شرق و مخصوصاً درباره نقاشی ایران قابل تقدیر است. ۹
علم و اطلاع هرتسفلد تنها محدود به ایران نبود بلکه نسبت به احوال عالم عربیت ـ تمدنهای قدیم سرزمین بینالنهرین نیز احاطه و معرفتی تمام داشت. نام هرتسفلد پیوسته با تاریخ تخت جمشید توأم خواهد بود. چه اوست که اول بار در آن خرابهها با روش علمی به حفاری پرداخت و نتایج مهمی به دست آورد. ۱۰
عملیات هرتسفلد به طور سطحی و اجمالی
à قصر فیروزه را که قدیمترین بنای دوره ساسانی است مساحی کرد.
à در درهگیرا نزدیک بنای گنبد سه بنای دیگر از این قبیل را کشف کرد.
à تفتیش دقیقی از نقش سنگی آنوبانیس که قدیمترین حجاری آسیاست به عمل آورد.
à وی ستون فعلی طاق گیرا واقع در سه راه کرمانشاه را مورد تصحیح قرار داد.
à طاق بستان را با معیت ساره نقشهبرداری کرد.
à از یک قبر زمان مادی (ماد) در نزدیک سهند بین کرمانشاه و کنگاور نقاشی و عکسبرداری کرد.
à در ۱۹۲۴ م. از ری دیدن کرد و یک آبادی مربوط به زمان اسلام قدیم را کشف کرد. ۱۱
à ترجمه کتیبه پهلوی پایکولی از بزرگترین کارهای وی است. ۱۲
à کتیبهای به خط قدیم آرامی در طرف راست قبر داریوش در نقش رستم را کشف کرد.
à کشف کتیبه پهلوی فیروزآباد و یافتن بزرگترین کتیبههای این خط در دهکده سرمشهد نزدیک کازرون از عملیات وی بود. هر چند موفق به خواندن و نشر ترجمه آن نشد ولی قابل اهمیت است. ۱۳
à الواح عیلامی را در تخت جمشید کشف کرد.
à شناساندن نقوش انگیخته و حجاری عهد ساسانی که بزرگترین راهنمای دیگران شده است از کارهای وی است.
à تحقیقاتش در کوه خواجه سیستان منجر به کشف یکی از ابنیه دوره اشکانی با دیوار مزین به نقاشیهای عالی شد و همین امر ارتباط بین صنعت ایرانی و یونانی باختر را روشن کرد.
. در سال ۱۹۳۱ م وی نخستین حفاری خود را در پرسپولیس و محوطه اطراف آن چون نقش رستم ـ تخت رستم ـ استخر، شروع کرد نتیجه این حفاریها موجب ارائه پژوهشهای علمی و جلب سیاح در این منطقه ایران شد. ۱۴
آثار هرتسفلد یکی از آثار قابل اهمیت است و محتوی اطلاعت مفیدی در تحقیقات ایرانی است. ۱۵
تألیفات هرتسفلد:
۱. تاریخ باستانی ایران بر بنیاد باستانشناسی: مشتمل بر سه مقاله از تاریخ باستانی ایران است. قبل و دوره هخامنشی، عصر یونانی و اشکانی، عصر ساسانی.
۲. تاریخ هنر و فرهنگ چندین هزار ساله ایران از اعصار قدیم نزدیک به عصر حجر تا سرآغاز اسلام.
۳. حجاریهای ایران به کمک ساره.
۴. گزارشهای باستانشناسی از ایران، ۹ ج.
۵. سفر آسیا.
۶. کشف دو لوح تاریخی در همدان ترجمه مجتبی مینوئی.
۷. کتیبههای فرس قدیم، در خصوص زبان آکادی و عیلامی.
۸. سلسله انتشاراتی به زبان آلمانی تحت عنوان اطلاعات راجع به آثار قدیم ایران. ۱۶
۹. ایران و شرق قدیم او: در باب صنعت ایران و به وسیله عکسها و کتیبههای خود از تخت جمشید و جاهای دیگر تحصیل کرده است. ۱۷
۱۰. پایکولی در ۲ ج: با انتشار این کتاب پژوهش علمی و واقعی کتیبههای ساسانی آغاز گردید. ۱۸
۱۱. زرتشت و زبان او: این کتاب و کتب ذیل را در ۶ ـ ۱۹۳۵ که در انگلستان زندگی میکرد و سپس به آمریکای شمالی رفت منتشر کرد.
۱۲. ایران در شرق قدیم. ۱۲
ـ اطلاعات گوناگون در باستانشناسی ایران.
ـ در دروازههای آسیا.
ـ نقوش حجاری شده در کوههای ایران.
ـ بناهای یادگار در ایران.
ـ پاسارگاد.
ـ تصاویر تبلیغاتی درباره باستانشناسی ایران. ۲۰
با این که خدمات هرتسفلد در تاریخنگاری ایران قابل اهمیت است اما به هر صورت اینها مستشرقین خارجی بودند و خارج از خدمات شایستهای که انجام دادهاند اهداف کشور خود را نیز در نظر داشتند. حتی با امتیازاتی که از پادشاهان به دست میآوردند متأسفانه منجر به خروج آثار ملی ایران میشدند: به طوری که سندی به صورت مکیروفیلم در اسناد ملی موجود است دال بر بردن بعضی اشیاء عتیقه ایران به خارج.
از جمله: در تاریخ نهم خرداد ماه ۱۳۱۲ه . ش پروفسور هرتسفلد به آلمان میخواست مسافرت کند، صندوقهایی که همراه وی بود میبایست بازرسی میشد که پس از بازرسی در گمرک خسروی مشاهده شد، تحقیقات مهمی همراه داشت لذا آنها را در گمرک نگهداری کرد. تا اداره مالیه تعیین تکلیف کند در پی آنها شکایت پروفسور از مأمورین گمرکی و وارد نبودن اعتراض وی نسبت به مأمورین در این سند آورده شده است. ۲۱
همچنین سندی با همین مضمون در مورد خروج آثار ایران از گمرک بوشهر توسط هرتسفلد وجود دارد. هرتسفلد بالاخره در شهر بال سوئیس در اثر بیماری در سال ۱۹۴۸ م (۱۳۲۷ه. ش) درگذشت. ۲۲
فاطمه قاسم الیگودرزی
همایش اسناد و تاریخ معاصر، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ج ۳
پانوشتها:
۱. جواد مشکور،محمد ابراهیم باستانی پاریزی، عبدالحسین نوایی، تاریخ روابط فرهنگی ایران، ج ۱، تهران، حوزه معاونت روابط فرهنگی وزارت فرهنگ و هنرـ ۲۵۳۶، ص ۱.
۲. محمدعلی همایون کاتوزیان، مصدق و نبرد قدرت، مترجم: احمد تدین، تهران، مؤسسه خدمات فرهنگی وسپا، ۱۳۷۱، ص ۸۵.
۳. ارنست هرتسفلد، تاریخ باستانشناسی ایران بر بنیاد باستانشاسی: ترجمه علی اصغر حکمت، تهران، انجمن آثار ملی، ۱۳۵۴، ص ۹، ۸ و ۱.
۴. ارنست هرتسفلد، «شاهنامه و تاریخ» ترجمه، متین دفتری، تهران مجلس، ۱۳۰۵، ص ۵۸.
۵. آلفونس گابری، تحقیقات جغرافیای راجع به ایران، مترجم:فتحعلی خواجه نوری، تهران، ابن سینا، ج اول ۱۳۴۸، ص ۳۱۲.
۶. ارنست هرتسفلد، تاریخ باستانشناسی ایران بر بنیاد باستانشناسی، همان کتاب، ص ۱۰.
۷. ژان سواژه: مدخل تاریخ شرق اسلامی تحلیلی کتابشناختی، ترجمه نوشآفرین انصاری، تهران، مرکز نشر دانشگاهی تهران، ج اول ۱۳۶۶، ص ۲۳۵.
۸. مریم میراحمدی: روابط ایران و آلمان در قرن ۱۹ م، مجله تحقیقات تاریخی، تابستان و زمستان ۱۳۶۸، سال اول، ش ۱ و ۳، ص ۲۸.
۹. پژوهشگاه فرهنگ خاورشناسان، ج ۱، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۷۲، ج ۱، ص ۱۵.
۱۰. ریچارد فرای، بیاد پروفسور هرتسفلد «مجله یادگار» شهریور و مهر ۱۳۲۷ ق، سال پنجم، شماره ۱ و ۲، ص ۱۱۱.
۱۱. گابری، همان کتاب، ص ۳۱۳.
۱۲. داود منشیزاده، شرقشناسان و شرقشناسی در آلمان، «مجله یادگار، فروردین و اردیهبشت ۱۳۲۸، سال ۵، ش ۱ و ۳، ص ۸۱.
۱۳. عزیزالله بیات، شناسایی منابع و مآخذ تاریخ ایران از آغاز تا سلسله صفویه، تهران، امیرکبیر، چ اول، ۱۳۶۳، ص ۴۳.
۱۴. هرتسفلد، تاریخ باستانشناسی ایران بر بنیاد باستانشناسی، همان کتاب، ص ۱۰.
۱۵. ایرج افشار، راهنمای تحقیقات ایرانی، تهران، بهمن ۱۳۴۹، ص ۴۶.
۱۶. هرتسفلد: تاریخ باستانی، همان کتاب، ص.
۱۷. محمد ابراهیم باستانی پاریزی: سایههای کنگره، ماهنامه کلک، تهران تیر ۱۳۷۰، ش ۱۷، ص۸۹.
۱۸. بیات: همان کتاب، ص ۴۴.
۱۹. هرتسفلد: تاریخ باستانی ایران بر بنیاد باستانشناسی، همان کتاب، ص ۱۱.
۲۰. شهلا بابازاده، فهرست توصیفی سفرنامههای آلمانی موجود در کتابخانه ملی ایران، تهران، کتابخانه ملی ایران، ۲۵۳۷، ص ۲۱.
۲۱. اسناد ملی ایران: «توقیف اشیاء عتیقه هرتسفلد ریاست مسیون تخت جمشید هنگام خروج از ایران، میکروفیلم، حلقه ۲۴ و ش ۲۶۴. مشخصات ۲۴۰۰۱۲۸۶۸.
۲۲. فرای: همان مجله، ص ۱۱۴.
توضیح سند
سند زیر که در ۲۰ اردیبهشت ۱۳۱۴ تنظیم شده، نامه وزیر اوقاف به رئیسالوزراء راجع به تلاش «هرتسفلد» برای خارج ساختن محموله کتب و اشیاء عتیقه همراه خود به دور از چشم مأموران گمرک بوشهر است.
شرح سند
مقام منیع ریاست جلیله وزراء دامت شوکته
سفارت آلمان در مراسله مورخ ۶ مه ۱۹۳۵ بنا به تقاضای پروفسور هرتسفلد تقاضا کرده است که اشیاء و کتب و عتیقات مشارالیه در تخت جمشید معاینه و بسته شود که از گمرک بوشهر بدون بازنمودن عبور کند. چون جلب نظر اداره گمرکات لازم بود، استعلام به عمل آمد اظهار داشتهاند: چنین اقدامی سابقه نداشته و در صورت صدور امر باید دو نفر به همراهی مقوم و نماینده این وزارتخانه اعزام بدارند و چون ممکن است در میان کتب مشارالیه نسخ خطی قدیم هم موجود باشد لازم خواهد بود که از طرف اداره بیوتات سلطنتی هم یک نفر مطلع با هیئت مزبور همراه گردد. با تقدیم موارد مراسله سفارت آلمان مستدعی است در صورت تصویب اوامر لازمه به اداره گمرکات و اداره بیوتات صادره و اجازه فرمایند که مقوم بانک رهنی نیز به همراهی هیئت مزبور مسافرت نماید.
لینک مطلب: http://dowran.ir/show.php?id=48920717
تاریخ دسترسی: ۱۷/۷/۱۳۹۲
هرتسفلد/ پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
عنوان مقاله: پرفسور هرتسفلد و خروج غیرقانونی آثار باستانی
حوزه (های) تخصصی: فرهنگی
عنوان مقاله: بزرگان مستشرقین: بیاد پروفسور هرتسفلد
حوزه (های) تخصصی: خاورشناسی و ایرانشناسی
لینک مطلب:
&gId=&year=&mode=contents هرتسفلدhttp://www.ensani.ir/search.aspx?key=
تاربخ دسترسی: ۱۷/۷/۱۳۹۲
اولین مستند از حفاری های تخت جمشید/آنلاین محصول
این مستند کاملترین حفاری صورت گرفته توسط ارنست هرتسفلد باستان شناس و شرق شناس معروف و گروهش به کمک عده ای از مردم بومی منطقه و فیلمبرداری اشمیت در زمان رضاشاه است.البته حفاری هایی هم در زمان ناصرالدین شاه صورت گرفته که بصورت مکتوب در کاخ تچر ادای احترام به کورش کبیر شده است. این فیلم به سفارش دانشگاه شیکاگو تهیه شده است.در این مستند فیلمبرداری هایی از نقاط باستانی دیگر ایران از جمله تیسفون – نقش رستم و شهر های قدیمی ایران نیز صورت گرفته است. در ضمن این فیلم بسیار قدیمی است.
لینک مطلب: http://www.onlinemahsool.com/detail.php?id=46
تاریخ دسترسی: ۱۷/۷/۱۳۹۲
قانون استخدام پروفسور ارنست هرتسفلد تبعه دولت آلمان برای معلمی السنه قدیمه و تاریخ قدیم ایران/مرکز پژوهش های مجلس شورای اسلامی
قانون استخدام پروفسور ارنست هرتسفلد تبعه دولت آلمان برای
معلمی السنه قدیمه و تاریخ قدیم ایران
مصوب ۳ خرداد ماه ۱۳۰۷ شمسی
ماده اول – مجلس شورای ملی به دولت اجازه میدهد که پروفسور ارنست هرتسفلد معلم
دارالعلوم برلن و تبعه دولت آلمان را برای مدت سه سالاز تاریخ تصویب به جهت معلمی
السنه قدیمه و تاریخ قدیم ایران و جغرافیای تاریخی و معرفت به آثار عتیقه استخدام
نماید.
ماده دوم – حقوق پروفسور ارنست هرتسفلد در سال شش هزار تومان است که به
قسطالشهور به مشارالیه پرداخته خواهد شد.
ماده سوم – در موقع ختم قرارداد و در صورت عدم تجدید کنترات مبلغ سیصد تومان به
عنوان مخارج معاودت به مشارالیه داده خواهد شد.
ماده چهارم – چنانچه پروفسور هرتسفلد شخصاً کنترات خود را فسخ نماید حق اخذ مخارج
معاودت را نخواهد داشت.
ماده پنجم – دولت مجاز است سایر شرایط استخدام پروفسور هرتسفلد را بر طبق قانون
۲۳ عقرب ۱۳۰۱ تعیین و کنترات مشارالیه را امضاء نماید.
این قانون که مشتمل بر پنج ماده است در جلسه سوم خرداد ماه یک هزار و سیصد و هفت
شمسی به تصویب مجلس شورای ملی رسید.
رییس مجلس شورای ملی – حسین پیرنیا
لینک مطلب: http://rc.majlis.ir/fa/law/show/91499
تاریخ دسترسی: ۱۷/۷/۱۳۹۲