تاریخ انقلاب اسلامی ایران هنوز به طور کامل نوشته نشده است. گوشههایی بسیاری از تاریخ این انقلاب مهم سده بیستم میلادی، که برای دولت مردان و تحلیلگران سیاسی و تاریخنگاران به یک اندازه غافلگیرکننده بود، هنوز مورد کند و کاو قرار نگرفته است. تأثیر انقلاب بر اقلیتهای دینی ایران نیز یکی از این گوشههاست که خود این اقلیتهای نقش مهمی در نگارش آن میتوانند به عهده بگیرند…
فارغ از گفتمانِ تعارفآمیزی که در سالگردها و جشنها از بلندگوهای رسمی از زبان مسؤولان دولتی و سران جامعه ارمنی شنیده میشود، نخستین واکنش یک اقلیت مسیحی در کشوری که انقلابی به نام دین اسلام در آن شروع میشود طبعاً نگرانی و ترس است. زندگی ارمنیان و مسیحیان دیگر در ایران و مناسبات ارمنیان با اکثریت مردم کشور که مسلمان بودند، در طی قرون نظم و نسقی به خود گرفته و حالا با پیروزی انقلابی دینی که رسماً اعلام میکرد شریعت اسلام قانونِ مملکت خواهد شد، معلوم نبود این قانون در مورد اقلیتهای غیرمسلمان چگونه اجرا خواهد شد، و واقعاً نیز چند سال طول کشید تا این موضوع برای حاکمان جدید کشور معین شد و مناسبات جدیدی میان اقلیتهای دینی و حکومت تعریف شد که روز به روز قوام بیشتری گرفته است. تاریخنگاری مناسبات ارمنیان در جریان اوجگیری انقلاب سال ۱۳۵۷ و در نخستین سالهای آن باید دست کم به این موضوعات بپردازد. در این جا ما عمدتاً به طرح پرسشها میپردازیم و به برخی از واقعیتها اشاره می کنیم، و بررسی تحلیلی آن را میگذاریم برای تاریخنگاران اعم از ارمنی و غیرارمنی.
نوشتههای مرتبط
خوشبختانه حتی پیش از پیروزی انقلاب در بهمنماه سال ۱۳۵۷، تظاهرکنندگان ضد حکومت شاه، وقتی به محلات ارمنینشین میرسیدند یا فریاد زدن شعار « ارمنی، مسلمان، پیوندتان مبارک» و با تکیه بر احترامی که دین اسلام برای حضرت مسیح قائل است، بر حسن نیت انقلاب نسبت به ارمنیان تأکید میکردند و به آنها اطمینان میدادند که جای نگرانی نیست و آنها نیز جزئی از جبهه مردمی عمومی در برابر شاه هستند. این تأکید اطمینان خاطر خوبی به ارمنیها میداد، امّا هنوز معلوم نبود که با به قدرت رسیدن روحانیون مسلمان اوضاع در واقعیت به کدام سو خواهد رفت.
تأثیر انقلاب بر زندگی داخلی ارمنیان
نخستین تأثیر شرایط انقلابی بر زندگی اجتماعی و سیاسی ارمنیان سر بلند کردن گروههای «چپ» بود. این گروهها هر یک هوادار گروههای چپگرای بزرگتری بودند که در سطح جامعه فعالیت میکردند. تودهایهای ارمنی در این میان نقش مهمی داشتند، امّا چپگراهای هوادار گروههایی مانند چریکهای فدایی خلق، راه کارگر و پیکار نیز در میان آنها یافت میشد. در بسیاری از موارد روابط چپهای ارمنی با گروههای مرجعشان رابطهای عام و در حدّ هواداری عمومی بود. ویژگی مشترک همه این گروهها امّا این بود که ضدداشناک بودند. حزب داشناکسوتیون که در دوران شاه و بخصوص بعد از کودتای ۲۸ مرداد تنها گروهی سیاسی بود که به طور غیررسمی آزاد بود و بر همه حوزههای زندگی سیاسی و اجتماعی ارمنیها سیطره داشت، اینک خود را با تعداد زیادی گروههای رقیب روبهرو میدید که میخواستند حوزههای تحت نفوذ آن را از چنگش به در آورند. انجمنهایی مانند رافی، ساناهین، آرمن و غیره در محلات ارمنینشین تهران تشکیل شد که اساساً در حوزههای فرهنگی و ورزشی فعالیت میکردند و هدف فعالیتشان مخالفت با سلطه انحصارطلبانه داشناکها بر مدارس، انجمنها و تشکیلات کلیسای ارمنی بود. مقابله داشناکها و ضدداشناکها در برخی جاها، مثلاً در جلفای اصفهان، بسیار حادّ شد و حتی به سوء قصد و درگیریهای فیزیکی کشیده شد.
در یک کلام با سست شدن سیطره و سپس سقوط حکومت شاه، سلطه حزب داشناکسوتیون نیز در فضای ارمنیان از هم پاشید و این داستان ادامه داشت تا بعد از چند سال به شکل جدیدی مخالفان حزب داشناک از میان برخاستند و باز یکهتاز عرصه جامعه ارمنیان ایران شدند.
امّا در خود حزب داشناک نیز اتفاقاتی افتاد. از یک سو رابطه تعریفشده آنها با حکومت شاه از میان رفت و رابطه جدیدی جای آن را نگرفت. آنها در ضمن نگران بودند که از سوی حاکمیت جدید به همکاری با رژیم شاه متهم شوند، هرچند به طور جدّی چنین اتهامی متوجه آنها نشد. با وجود این برخی از افراد رده بالای آنها کشور را ترک را کردند و تغییراتی در سطوح بالای حزب به وجود آمد. از سوی دیگر در ایدئولوژی رسمی این حزب رگهای از سوسیالیسم و انقلابیگری وجود دارد (نام حزب بالاخره فدراسیون انقلابی ارمنیان است) که بخصوص جوانان حزبی در شرایطی آن را جدّی میگیرند. در نخستین سالهای حزب جزوههایی توسط انتشارات روزنامه آلیک (ارگان رسمی حزب) منتشر شده است درباره انقلابهای چریکی آمریکای لاتین و… که امروز عجیب مینماید. برخی از جوانان حزب داشناک خود را انقلابیتر از گروههای چپ ضد داشناک میدانستند.
رابطه حکومت جدید با ارمنیها
از سوی دیگر، حکومت نیز نه جامعه ارمنی را میشناخت و نه سیاست روشنی در قبال این جامعه و گروههای فعالِ آن داشت. به نظر من در نخستین سالهای پیروزی انقلاب، حکومت انقلابی تصور میکرد میتواند با ورود مستقیم به ساختار اجتماعیِ تقریباً شکلگرفته ی جامعه ارمنی، آن را از هم بپاشد و ساختار خودش را از طریق عوامل خودش در این جامعه برقرار کند. بهترین نمونه این طرز تفکر که شکست آن احتمالاً حکومت را به نادرستی چنین روشی متقاعد ساخت، مسائلی بود که در مدارس ارمنی به وجود آمد.
کلیسای حواری ارمنی ایران زیر مجموعه جاثلیقیه سیلیسی است که مرکزش در لبنان، در شهر کوچک آنتیلیاس در نزدیکی بیروت واقع شده است. خلیفه ارمنیان ایران در زمان انقلاب اسقف آرداک مانوکیان بود که دیداری نیز با آیت اله خمینی رهبر انقلاب داشت که عکس این دیدار زینتبخش بسیاری از دکانها و ادارات ارمنی شد. امّا رهبر دینی ارمنیان در رأس سازوکار تشکیلاتی تعریفشدهای قرار داشت که ساختاری شبیه پارلمان و دولت در یک مقیاس کوچکتر داشت. مجمع نمایندگانی که انتخابی بودند و هر چهار سال یک بار با رأی مردم انتخاب میشدند و شورای خلیفهگری که نهاد اجرایی بود و توسط این مجمع نمایندگان انتخاب میشد. ریاست هر دی این نهادها رسماً به عهده اسقف اعزامی از آنتیلیاس (جاثلیقیه سیلیسی) بود. هدایت هر دو نهاد در دست حزب داشناکسوتیون بود و شوراهای گوناگون دیگری مانند شورای املاک و مستغلات، شورای امور آموزشی و تربیتی (که عهدهدار اداره مدارس بود) و… همه امور جامعه ارمنی را رتق و فتق میکرد و حکومت شاه از طریق همین کانال سیاستهای عمومی خود را نسبت به جامعه ارمنیان اعمال میکرد.
حکومت جدید تکلیف خود را با این حزب و این ساختار تشکیلاتی نمیدانست. بخصوص روابط حسنه حزب با حکومت سابق، گرایشِ در مجموع غربگرای حزب، و برخی اتفاقات مانند کشف سلاحهای انبار شده در اصفهان بدگمانی آن را افزایش میداد. همین طور نقشی که شورای خلیفهگری در هدایت اعتراضات مدارس به عهده گرفت.
به هر رو تجربه حزب داشناکسوتیون و برخی مذاکرات منطقهای و تجربهاندوزی حکومت جدید که در جریان پیچیدهترین شرایط اقتصادی اجتماعی و نظامی به سرعت آبدیده میشد، باعث شد این ابهامات و سوء تفاهمها هرگز از حدّ معینی فراتر نرود و سرانجام به توافقی نیمهرسمی و نیمهخاموش میان حزب و حکومت بیانجامد. به گمان نگارنده حکومت به این نتیجه رسید که عاقلانه ترین راه تعامل با جامعه ارمنیان از کانال گروههای سیاسی خود ارمنیان است و دخالتهای مستقیم و ناشیانه جز دردسر نتیجهای ندارد.
اشاره به برخی از این دخالتهای ناشیانه شاید جالب باشد. مثلاً نصب تابلوهایی در دکانهای اغذیهفروشی با عنوان «این مغازه به اقلیتهای دینی تعلق دارد» . هدف از این نوشته یک نوع اطلاعرسانی به مشتریانی بود که شاید مایل نبودند از اغذیهای که توسط غیرمسلمان تهیه شده است استفاده کنند. امّا نتیجهاش یک نوع جلوه آشکار تبعیض دینی شد که دردسرش به کاربردش میچربید، کما این که کسانی که اصول شرعی در خورد و خوراک را با وسواس دنبال میکردند خود میدانستند صاحب مغازه مسلمان هست یا نه. این تابلو نفعی به حال آنها نداشت امّا در خود دکاندار و ارمنیها به احساس بدی از تبعیض دامن میزد. این تابلوها بعد از مدّتی برچیده شدند.
امّا موضوع مدارس ارمنی بزرگترین مسألهای بود که هم به مناقشاتی میان ارگانهای جامعه ارمنیان و حکومت و هم در میان خود گروههای ارمنی انجامید. وزارت آموزش و پرورش در آبان ماه سال ۱۳۶۰ با بخشنامهای کوشید مدارس جداگانه برای ارمنیان را منتفی نماید. این بخشنامه با اعتراض ارمنیان روبهرو شد که تفصیل آن در کتاب روزهایی از زندگی طوفانی من (لئون آهارونیان، ۱۳۸۷) در صص ۴۷۴ تا ۴۹۲ آمده است. این رویداد و رویدادهایی شبیه این باعث شد مسؤولین دولتی به تدریج به این نتیجه برسند که از دخالت مستقیم در اداره امور جامعه ارمنیان صرف نظر کنند و از طریق سازمانها و افرادی که سالها این کار را کردهاند مناسبات خود را با جامعه ارمنیان تنظیم و اداره نمایند.
در سال ۱۳۶۲ انتخابات یازدهمین دوره مجمع نمایندگان ارمنی تهران انجام شد. امّا این دوره چهارده سال طول کشید، چون وزارت کشور اجازه انتخابات دوره جدید را نمیداد و در قانون تکلیف انتخابات تشکیلات اقلیتهای دینی معلوم نبود.
هر یک از رویدادها و مسائل مطرح شده در این یادداشت کوتاه جای بررسی تحلیلی و تکمیل اطلاعات مفصلی دارند. امّا یک چیز مسلم است. سردمداران جامعه ارمنی ایران از یک سو و مقامات حکومت جمهوری اسلامی از سوی دیگر، با تکیه بر بنیادها و زبان مشترکی در طی سدههای طولانی همزیستی میانشان شکلگرفته بود، خود را با وضعیت جدید انطباق دهند و روندهایی که را میتوانستند پیآمدهای فاجعهآمیزی به بار بیاورند در بستری قابل مهار جاری سازند. گمان من این است که به جای اصرارهای دور از واقع که هرگز مشکلی نبوده و تا بوده حسن نیت بوده و همزیستی بوده و لاغیر، این موضوع بررسی شود که یک موقعیت بالقوه خطرناک و ناشناخته چگونه با عقل و درایت مهار شده است. البته این هم آشکار است که مهار شدن به معنی حلّ همه مشکلات نیست، بلکه فراهم کردن بستر و سازوکارهایی که بتوان بر مبنا و در چارچوب آنها مسائل را واکاوی کرد و برای معضلات و مشکلات باقیمانده راه حلهای سازنده پیدا کرد.
این مطلب در چارچوب همکاری رسمی و مشترک میان دوهفته نامه “هویس” و انسان شناسی و فرهنگ بازنشر می شود.