( رهیافت فرهنگی در جامعه شناسی اقتصادی)*
در آغاز ، ذکر چند نکته درباره جامعه شناسی اقتصادی حائز اهمیت است. اول : در حالی که اقتصاددانان، کنش های انسانی را به کنش های اقتصادی و عقلانیت منفعت طلب شخصی تقلیل می دهند و آن را در هاله ای از مفاهیم انتزاعی (عرضه و تقاضا) و زمان انتزاعی میپیچند و با دیدی صرفاَ اقتصادی به موضوعاتی مانند ، پول، قیمت، پس انداز، بودجه، بیمه عمر و نظایر آن می نگرند، جامعه شناسی اقتصادی، کنش های انسانی را در دو مجموعه در هم تنیده کنش های اجتماعی (روابط، مناسبات و نهادهای اجتماعی) از یک سو و کنش های اقتصادی و منفعت طلبی از سوی دیگر قرار می دهند. جامعه شناسی اقتصادی، هم به نقش و تاثیر روابط، نهادها و کنش های اجتماعی بر کنش های اقتصادی توجه دارد و هم به نقش و تاثیر کنش های اقتصادی بر روابط و کنش های اجتماعی تاکید دارد. دوم آن که اقتصاددانان، اقتصاد را به اقتصاد بازار تقلیل می دهند، در صورتی که در جامعه شناسی اقتصادی، اقتصاد قائم به ذات هم داریم که می تواند متکی به اقتصاد بازار نباشد. به علاوه بازار صرفاَ جنبه اقتصادی ندارد، بلکه جنبه های اجتماعی و فرهنگی نیز بر آن حاکم است. این جنبه ها بر فرآیند ها و کم و کیف بازار تاثیر میگذارد. سوم آن که در جامعه شناسی اقتصادی، منفعت اقتصادی حرف اول را نمی زند، بلکه عوامل و واقعیت های اجتماعی دیگری در پیوند با منفعت اقتصادی مطرح است. در یک کلام جامعه همیشه وجود دارد. چه منفعت و کنش اقتصادی منفعت طلبانه در برابرش قوی باشد و چه ضعیف باشد. (حک شدگی قوی یا ضعیف). چهارم آن که جامعه شناسی اقتصادی کلاسیک، کل نگر است و به مقولات کلی مانند طبقه، روح سرمایهداری و سرمایهداری عقلانی و امثال آن در پیوند با منفعت اقتصادی می نگرد. در حالی که جامعه شناسی اقتصادی جدید جزء نگر است و به مقولات ریزی مانند قیمت، بودجه، بازار بورس، پسانداز، بیمه عمر و نظایر آن در پیوند با روابط اجتماعی می نگرد. پنجم و دست آخر آن که جامعه شناسی اقتصادی جدید خصلتی متنوع و متکثر دارد و مشتمل بر رهیافت های شبکه ای، ساخت اجتماعی، سازمانی، انتخاب عقلانی و مقایسه ای- تاریخی و فرهنگی است. ویویانا زلیزر ( Viviana Zelizer) از جامعه شناسان اقتصادی جدید است که در رهیافت جامعه شناسی اقتصادیِ فرهنگ قرار میگیرد. و از منظر فرهنگ و ارزش های فرهنگی به موضوع منفعت طلبی اقتصادی و هم چنین نقش ارزش ها و ساختارهای معنامحور در زندگی اقتصادی پرداخته است. او در پژوهش خود به سال ۱۹۷۸ «ارزشهای انسانی و بازار: بیمهی عمر را در امریکای قرن نوزدهم» هدف مطالعه خود قرار داده است. تعریف بیمه عمر قبل از بیان پژوهشِ «زلیزر» ابتدا لازم است آشنایی کلی با بیمه عمر داشته باشیم. بیمه عمر یک نوع سرمایهگذاری با سود تضمینی است که علاوه بر پس انداز و پرداخت سود به بیمهگذار، پوشش های بیمه ای متنوعی برحسب قرارداد از سوی بیمهگر (شرکت بیمه) به وی تعلق میگیرد. فرد بیمهگذار (بیمه شده) ماهیانه یا سالیانه مبلغی را تحت عنوان حق بیمه پرداخت میکند و علاوه بر سود سپردهگذاری، از امکانات پوشش های بیمه برخوردار می شود. یکی از پوشش های بیمه ای در صورت فوت بیمه شده در حالت های طبیعی، بیماری، حادثه، زلزله ، تصادف رانندگی و امثالهم است که مبلغ مقرر طبق قرارداد به بازماندگان وی برحسب قید در بیمه نامه، مانند همسر، فرزند، خواهر و….) تعلق میگیرد. این مبلغ سرمایه فوت نامیده میشود. پوشش های بیمه موارد دیگری مانند تامین مخارج بیماری های لاعلاج، نقص عضو و مستمری از کار افتادگی را نیز در بر میگیرد. مقدمات زلیزر «زلیزر» کارش را با مطالعه ریچارد تیتموس جامعه شناس انگلیسی درباره نظام جمع آوری خون در بریتانیا و امریکا آغاز میکند. در بریتانیا مردم خون را داوطلبانه و رایگان اهدا میکنند. اما در امریکا بخشی از خون به وسیله مردم اهدا می شود و بخش دیگر در بازار به صورت کالا خرید و فروش می شود و تجارت سودگرایانه بر آن حاکم است. تیتموس به سه دلیل این نوع تجارت را زیر سوال می برد: اول: نظام تجاری توزیع خون، هزینه های بالا و کارایی کمتری در مقایسه با نظام اهدایی خون دارد(برهان ناکارایی). دوم آن که در بازار تجارت خون، فقرا استثمار می شوند. بی بضاعت ها، بیکارها، سیاهپوستها و زاغه نشینها به پول محتاج اند و ثروتمندان خون آن ها را با هزینه های ناچیز به مصرف می رسانند و بدین طریق آنها را مورد بیعدالتی قرار می دهند (برهان بی عدالتی). سوم و مهم تر آن که تجارت خون موجب از میان رفتن ارزش ها و هنجارهای حیات اخلاقی جامعه می شود، احساس مسئولیت اخلاقی را در میان افراد جامعه به مخاطره میاندازد و روحیه بخشش و اهداگری به هم نوع را از انسان سلب کرده و همبستگی میان انسانها را تضعیف و زایل میکند (برهان فساد و زوال ارزش های اخلاقی). تیتموس نتیجه میگیرد چیزهایی مانند اهدای داوطلبانه خون، اهدای اعضای بدن، فرزند خواندگی و مشارکت در آزمایش های پزشکی نباید وارد حوزه تجارت و بازار شوند. وجود روابط اهداگرایانه حس وظیفه انسانی را در جامعه دامن زده و موجب تقویت ارزش های اخلاقی، نوع دوستی و همبستگی اجتماعی میشود. زلیزر به دست نوشتههای اقتصادی و فلسفی مارکس اشاره دارد. مارکس در این کتاب روشن میسازد که چگونه جوامع بورژوایی وجوه زندگی انسانی را به کالایی قابل فروش تقلیل می دهند. به طور مثال تن فروشی و فروش افراد چگونه در نهایت روند حقارت و تحقیرآمیز آدمی است. «پیتر بلا» هم با این که به مبانی بازار باور دارد، اما اذعان می دارد چیزهایی مانند عشق و رستگاری که جنبه روحی، غیرملموس و غیرمادی دارند، هنگامی که در معرض فروش و نرخگذاری قرار میگیرند، ارزش کانونی و معنوی شان ویران می شود. عشق به فاحشگی و برکت روحانی به منصب روحانی بدل می شود. کالایی شدن چیزهای غیرمادی، ارزشهای معنوی و نهفته در آن ها را متلاشی میکند. با تجاری و بازاری شدن اعضای بدن نیز امر خیرخواهانه و انسان دوستانه اهدای داوطلبانه به مخاطره افتاده است و حرمت اخلاقی بدنِ آدمی به عنوان ارزشی والا به حاشیه رفته است. فروش اجساد پس از مرگ برای آموزش در دانشکدههای پزشکی که گاه از سر نیاز و منفعت شخصی خویشاوندان و یا از سوی افراد سودجو انجام می شود، نشان می دهد که چطور رابطه معنوی متوفی با این اشخاص و یا روح انسان دوستی افراد سودجو به حسی ویران گر و تهی از ارزشهای اخلاقی بدل گشته و در نتیجه وجدان اخلاقی جامعه را جریحه دار کرده است و لذا عموم مردم از فروش بدن های شان و یا اجساد مردگان شان بنابه دلایل قومی، مذهبی و احساسی سرباز می زنند و کسانی که مبادرت به چنین کاری کنند مورد تقبیح و انزجار قرار میگیرند. دانشکده های پزشکی هم ترجیح می دهند، اجساد را از طریق داوطلبان و بدن های بیصاحب به دست آورند. روش پژوهش زلیزر زلیرز پس از این مقدمات، روند تحول بیمهی عمر را در پیوند با ارزش های فرهنگی در امریکای قرن نوزدهم نشان می دهد. مطالعه وی بر تحلیل کیفی اسناد و مدارک تاریخی شامل جزوات تبلیغاتی شرکت های بیمه، مجلات بیمه، روزنامه ها و رساله ها، کتب درسی بیمه، دفترچه های راهنمای آژانس های بیمه، خاطرات و نامه های کسب و کار، راهنماهای ازدواج بیوه ها و جزوات منتقدین به بیمه عمر و اسناد دولتی در قرن نوزدهم مبتنی است. سئوال اول زلیزر در اوایل قرن نوزدهم، صنعت بیمه با گسترش عقلگرایی و منفعت طلبی و فایده مندی اقتصادی از بیمه های زندگی، آتش سوزی و کشتی رانی عبور کرده و وارد حوزه بیمه عمر و کسب و کار و پول سازی از مرگ شد. اما تا اواسط قرن نوزدهم رونق نگرفت. چرا؟ برخی صاحب نظران بر این باورند که شرکت های بیمه در امریکای اوایل قرن نوزدهم آن چنان که باید دست به تاسیس و گسترش نظام شبکه ای فراگیر و موثر نزده و در راه اندازی سیستم نمایندگی بیمه در شهرها آهسته و کند عمل کرده اند و تنها به آگهی های تبلیغاتی اکتفا نموده اند. به بیان دیگر این صنعت از وجود فنون بازاریابی شبکه ای و هزاران فعال نمایندگی فروش چندان بهرهای نبرده بود. اما از اواسط قرن نوزدهم، شبکه ها و دفاتر نمایندگی در شهرهای امریکا گسترش یافت و موجبات رونق این صنعت را فراهم کرد. ولی زلیزر نشان می دهد که تحلیل شبکه ای نوعی مطلقگرایی در تحلیل پدیده های اقتصادی مانند صنعت بیمه عمر است. به نظر او ارزش ها و ساختارهای معنا محور اساس هر پدیده اقتصادی است. یافته های «زلیزر» حکایت از آن دارد که در امریکای اوایل قرن نوزدهم، بیمه عمر با مقاومت فرهنگی سرسختانه آحاد جامعه روبرو شد. بیمه عمر امری غیراخلاقی و ناپسند تلقی میشد. این بیمه نه فقط انگیزه برای قتل و یا آرزوی مرگ انسانی دیگر را برای ذی نفعان ایجاد میکرد، بلکه قیمت بازاری روی جان انسان میگذاشت و زندگی انسان را بر اساس پول اندازهگیری میکرد. عرضه مرگ در بازار در واقع یک تعرض به نظام ارزش های پاسدار حرمت جان انسان بود. جان آدمی قیمت ندارد و قیمتگذاری روی جان انسان جایز نیست. جان انسان مقدس است و حرمت دارد و عرضه آن در بازار بی حرمتی به آدمی است و نباید آن را در معرض کالایی شدن، تجارت، بازار و پول قرار داد. دورکیم میگوید ذهن آدمی از دوگانه «مقدس و بی حرمت» احتراز میکند. آنچه مقدس است، بی حرمت نیست و آنچه بیحرمت است، مقدس نیست. آن جا که انسان معبد روح مقدس است، تجاری کردن جانش و نرخ گذاری پولی بر مرگش بی حرمتی و توهین به مقدسات است. فروشنده بیمه عمر دلال مرگ است و از بدترین فاجعه زندگی کسب درآمد میکند. پولِ حاصل از کسب و کار مرگ، پول کفرآمیز و کثیف است و بنابراین کالایی شدن مرگ چیزی جز سوداگری جان مقدس آدمی نیست و مشروعیت اخلاقی و دینی ندارد. به علاوه قوانین حاکم بر امریکای آن دوران بر بی زاری فرهنگی از ارزیابیِ اقتصادی مرگ با عنوان «زندگی مردآزاد ارزیابی پولی ندارد» مهر تایید می زد. قوانین امریکا با حمایت از زندگی بشر در برابر تجارت اذعان می داشت که بدن انسان دارایی مالی محسوب نمیشود و قابل فروش نیست. هم چنین در آن دوران وظایف متوفی بر دوش همسایه ها و خویشاوندان بود. از دفن و کفن و مراسم سوگواری گرفته تا مراقبت از بیوهها و یتیمان را جامعه بر عهده داشت و آن را مسئولیت اجتماعی خود می دانست. از دلایل دیگری که عموم مردم در برابر بیمه عمر از خود مقاومت نشان می دادند، این بود که بیمه عمر شدن برابر با از دست دادن زندگی بود. وحشت و توهم رازآلودی در ظن عمومی وجود داشت که اگر فردی خود را بیمه عمر کند و مرگش محاسبه پذیر شود، روز واقعه (مرگ) تسریع خواهد شد. به این عبارت توجه کنید. «زنی به شوهرش میگوید: این مرا رنج می دهد. این فکر که پولی که من دریافت میکنم وسیله مرگ توست. حس میکنم اگر تو بیمه نامه ات را به خانه بیاوری، انگار مرگ خود را به خانه آورده ای». زلیزر از همه این ها نتیجه میگیرد که در امریکای اوایل قرن ۱۹ ارزش های مقدس در برابر ارزشهای اقتصادی قرار میگیرد و بدین ترتیب صنعت بیمه عمر را با عدم اقبال عمومی و شکست مواجه می سازد. سئوال دوم زلیزر زلیزر در پژوهش خود سوال دیگری را مطرح میکند. این که چرا از اواسط قرن نوزدهم به این سو صنعت بیمه عمر در امریکا رونق میگیرد و مقبولیت مییابد؟ و این که مشروعیت سرمایهگذاری بیمه عمر در دوران جدید از کجا ناشی می شود؟ زلیزر ضمن آن که به توسعه اقتصادی، افزایش جمعیت شهری و شهرنشینی، اتخاذ فنون بازاریابی، رشد طبقه متوسط، تغییرات کارکردی خانواده و ریسک پذیری و سودا گری فزاینده در رونق بیمه عمر در امریکای اواسط قرن نوزده اشاره دارد، اما به تغییر نگرشها و طرزتلقی ها به ویژه آگاهی از ارزشگذاری مرگ در میان مردم زیرسایه نوگرایی دینی، دنیوی شدن امر اخروی، ظهور ارزش های نمادین، خدا شناسی لیبرال و لیبرالیسم مذهبی در پذیرش مشروعیت سرمایهگذاری بیمهی عمر اهمیت بیشتری می دهد. بیمه عمر و نرخ گذاری اقتصادی مرگ از اواسط قرن نوردهم در هاله ای از مقدس سازی جدید و قداست نوپا در قالب ارزش های نمادین مورد پذیرش و مشروعیت عامه قرار گرفت. این چنین پول کفرآمیز، پول مقدس شد. ارزشگذاریِ پولیِ مرگ در قالب ارزش های نمادین (آیینی سکولار و دنیوی) مقدس شد. نرخ گذاری مالی مرگ در سه وجه آیینی دنیوی، تقدیس شده و مشروعیت دینی یافت: الف) بیمهی عمر ضرورتی به عنوان تشریفات دنیوی: بیمه عمر زخم های سوگواری را آرام میکند و تسلی می بخشد. قلب بیوه را شاد و اشک یتیمان را خشک میکند. با بیمه عمر هاله ای از شکوه و عظمت پیرامون خاطره متوفی شکل میگیرد که به آغوش خدا پیوسته است و بازماندگان با آن توانایی بیشتری برای تحمل مصیبت خواهند داشت. ب) بیمه عمر نیازی برای مرگ خوب و پسندیده: فردی که بیمه شده بمیرد، دوراندیشی سخاوت مند است که با احساس وظیفه، زندگی خویشاوندانش را تضمین میکند. چنین فردی با مرگ باعزتش با روحی مقدس راه به بالا به سوی قلمروی درست می رود. جایی که پدران و شوهران خوب رفته اند. ج) بیمه عمر به عنوان صورتی از ابدیت و جاودانگی: بیمه عمر جاودانگی آن جهانی را این جهانی میکند. بیمه عمر چون دستِ غیبِ متوفیِ عاقبت اندیش از قبر بیرون میآید و هم چنان زن و فرزندانش را تامین میکند. بیمه عمرخانواده را نگاه بان است. با بیمه عمر اگر چه نتوانم زنده بمانم، اما در فرزندانم زنده خواهم ماند. بدین ترتیب از اواسط قرن نوزده، تغییر ارزش های دینی با تجارت بیمه عمر هماهنگ شد و به آن قداست و مشروعیت بخشید. به علاوه این صنعت به لحاظ اجتماعی، مشروعیت اخلاقی نیز پیدا کرد. بازاریابی مرگ به هدفی والا برای مبارزه با فقر و کاهش جرم مبدل شد و هم چون یک کارگزار اخلاق و تعالی دهنده معنوی مشروعیت یافت. کسب و کار بیمه خدمت به خدا، خدمت به شخصیت انسانی و خدمت به فرهنگ محسوب شد. مشروع سازی دینی، اخلاقی و اجتماعی بیمه عمر باعث شد، افراد از طریق آن به دنبال منفعت اقتصادی بروند و بتوانند با کنش های اقتصادی، فرهنگ را متعالی کرده و تقویت بخشند. ارزش های فرهنگی و اخلاقی جدید در خدمت بازاریابی مرگ قرار گرفت. بنابراین منفعت نیروی فراهم کننده کنش شد و ارزش های فرهنگی جدید جهت دهنده آن. در اواخر قرن نوزدهم و آغاز قرن بیست به این سو کسب وکار بیمه اعتماد به نفس کافی پیدا کرد و دیگر چندان نیازی به آن نمی دید برای توجیه بازاریابی مرگ به نمادهای دینی و ارزش های اخلاقی متوسل شود. به طوری که از آن پس بیمه عمر به صورت مستقیم به عنوان سرمایهگذاری تبلیغ شد. چیزی که به عنوان کار نیک برای حمایت از بازماندگان مرگ بازاریابی می شد، به مثابه روشی برای پسانداز و سرمایهگذاری تسری پیدا کرد. با این حال هنوز هم تردید های اخلاقی درباره کالایی شدن مرگ در پس ذهن ها وجود دارد. به طوری که زشتی معامله تجارتی مرگ باعث می شود که فروشندگان آن از احترام زیادی در چشم مردم برخوردار نباشند نگاه مایکل سندل به جامعه بازاری مایکل سندل در کتاب «آنچه با پول نمی توان خرید» نشان می دهد از دههی ۸۰ قرن بیستم میلادی به این سو بازارهای مرگ از مزاحمت های هنجارهای اخلاقی که دست و پاگیر بود، خلاصی یافتند. از اوایل دههی ۸۰ میلادی تاکنون (سه دهه) دوره فخرفروشی بازار بوده است. امروز منطق خرید و فروش نه فقط کالاهای مادی بلکه بر کل زندگی ما حاکم شده است. دست اندازی بازار و تفکر بازاری به ساحت های زندگی که زمانی مبتنی بر هنجارهای غیربازاری بود، مهم ترین ویژگی عصر ما شده است. در واقع می رود همه چیز به وسیله ای برای سود بردن تبدیل شود. ارزشگذاری بازاری روی چیزها، اخلاق را از زندگی اجتماعی ما گرفته است. روی هر چیزی قیمت پولی گذاشته اند و آن را تهی از ارزش های اخلاقی کرده اند. طرح ابتدایی یک مسئله سئوال این جاست که آیا زندگی کالایی از ما آدمیان انسانیت زدایی نکرده است؟ آیا زندگی کالایی، ارزش های انسانی را از ما نگرفته است؟ آیا ارزش های بازار، ارزش های اخلاقی را به زیر نکشیده است؟ آیا انسان را در تمام وجوه اش، زنده و مرده اش را کالایی و پولی دیدن و به دست بازار سپردن از ما موجوداتی بی رحم و بیشفقت و بی عار و درعین حال طمع کار نساخته است؟ و همبستگی انسان با خودش، با هستی نوعی اش، با دیگر انسان ها و با طبیعت را به مخاطره جدی نیانداخته است؟ آیا منفعت طلبی شخصی و فردی خلق و خوی ما را بی وجدان نکرده است؟ به نظر می رسد بازار و سوداگری چنان در ما نفوذ کرده و به کرد وکار ما مبدل گشته است، گویی از ازل و همیشه وجود داشته است و گریزی از آن نیست. گویی دیگر نمی توان زندگی دیگری ساخت. همین است که هست. گویی دیگر نمیتوان اقتصاد را تابع جامعه کرد و جامعه همواره باید تابع اقتصادِ منفعت طلب باشد. همه چیز در معرض بازار و کالایی شدن قرار گرفته است. آموزش، حمل و نقل، بهداشت و درمان، سرپناه و خانه، زمین، کوه ، جنگل، دریا، اقیانوس، معدن، هوا، جانور، گیاه، انسان زنده، انسان مرده، کار، کودکان کار، مرگ، عشق و ازدواج، طلاق و جدایی، تغذیه و دارو و هزاران چیز دیگر. هر روز که میگذرد چیزهای کمتری از نعمات مادی و معنوی از دستبرد خرید و فروش در امان می ماند. بازار جنبه های مادی و معنوی و عینی و ذهنی بیشتری را درجوامع بشری مورد تهاجم و ارزشگذاری قیمت قرار داده است. صنعت آرایش و لاغری، صنعت پزشکی، صنعت فروش اعضای بدن، صنعت بیمه و بازاریابی مرگ، صنعت رویان، صنعت آموزش، صنعت زندان و زندان داری، صنعت تغذیه، صنعت تن فروشی، صنعت تفریح و سرگرمی، صنعت هنر، صنعت قمار و کازینو، صنعت ارث، صنعت املاک و زمین، صنعت جنگ، صنعت تروریسم، صنعت مبارزه با تروریسم، صنعت امنیت ملی، صنعت شکار، صنعت پارکینگ، صنعت ایمنی، صنعت لقاح و مادران جانشین، صنعت ورزش، صنعتِ موشِ آزمایشگاهی شدن، صنعت خرافات، صنعت حقوق و وکالت و ده ها و صدها مورد دیگر، جامعه بشری را در مسیری ناسالم و بیمارگون انداخته است. امپراطوری بازار هم چنان پیش میرود و ارزش های اخلاقی را به حاشیه می راند. آیا نباید تردید کرد که عقل و اخلاق بازاری ناقص است و بشریت و طبیعت را به ورطهی هولناکی انداخته است، آیا مدرنیته ناقص متولد نشده است؟ و یا اگر سالم متولد شده آیا دچار بیماری بازار نگشته است؟آیا وقت آن نیست که به مدرنیته جان تازه ای دمید؟ آیا به مدرنیته ای عمیقتر و وسیع تر برای بقا و اداره بهتر جامعه و طبیعت نیازمند نیستیم؟ آیا اقتصاد فقط از دو نوع اقتصاد بازار و اقتصاد دولتی است؟ آیا اقتصادی از نوع دیگر که در خدمت انسان و طبیعت باشد، متصور نیست؟ آیا عقل مقتصد و سودجویانه تنها عقل ممکنی است که بشریت می توانسته آن را بسازد؟ آیا نمی توان عقلی را آفرید که انسانیت و طبیعت را در پیوند با هم ژرف تر ببیند و با آن در آمیزد؟ آیا ما آدمیان به چراغ روشنگری تازه ای نیازمند نیستیم که بتواند عقل و اخلاق بازاری را از یک سو و از سوی دیگر عقل دولت محور را نشانه رود. آیا کسی سراغ آن عقل روشنگر را از ژرفنای طبیعت وجودی اش گرفته است؟
نوشتههای مرتبط
* این مقاله متن کنفرانس کلاسی نویسنده برای درس جامعه شناسی اقتصادی دوره دکتری است که نویسنده از روی متن انگلیسی مقاله ی “زلیزر” و همچنین با استفاده از منابع زیر، برداشت های خود از رهیافت فرهنگی درجامعه شناسی اقتصادی را با نگاه نقادانه در کنفرانس ارائه داده است.
منابع:
۱- سندل، مایکل (۱۳۹۳)، آنچه با پول نمی توان خرید، ترجمه حسن افشار، تهران: نشر مرکز،چاپ دوم.
۲- سوئد برگ، ریچارد (۱۳۹۱)، منفعت طلبی و ساختار اجتماعی، ترجمه علی اصغر سعیدی، تهران: لوح فکر، چاپ اول.
۳-Zelizer, Viviana. 1987 “Human Values and the Market: The Case of Life Insurance and Death in 19th-Century America” American journal of Sociology 84: 591-610